متن پاسخ قاسم شعله سعدی به منتقدین نامه وی به رهبر
سیستم مدار بسته فیلمبرداری اندرونی رهبر را زیر نظر دارد
بقول احمد جنتی 85% خانواده شهدا از شهادت فرزندانشان پشیمان اند و 70% از سئوال شوندگان عامل انقلاب را آمریكا و انگلیس می دانند. در بین 44 كشور مورد تحقیق ملت ایران نسبت به امریكا مساعدترین نظر را داشته است؟ یكی از دلائل آن مخالفت با نظر حكومت است. شما فردا از امریكا تعریف كنید تا مردم با آن مخالف شوند!
جناب آقای دكتر محمد رضا رحیمی
با سلام نامه جنابعالی را خواندم و از اینكه مرا محكوم نموده اید برآشفته نشدم.
و در خصوص فحش هائی كه نثار من كردید و مرا از عامل بیگانه شدن تا خیانت و… متهم نمودید به شما پاسخ نخواهم داد و قضاوت را به عهده ملت بزرگ و آگاه ایران می گذارم و فقط راجع به پاره ای مطالب توضیح مختصری ارائه مینمایم.
فرموده اید سیاست نمی دانم. تا سیاست را چه تعریف كنید؟ البته اگر سیاست نزدیك شدن به مراكز قدرت و تقرب به درگاه اشخاص ذینفوذ… و تمتع از وجود ذیجود آنها و حقیقت را در پای مصلحت آنهم نه مصلحت ملت مظلوم بلكه مصلحت حقیرانه شخصی و خانوادگی ذبح شرعی كردن است من اعتراف می كنم كه اصلاً سیاست نمی دانم و درین خصوص فقط برای خودم متأسف نیستم كه چرا سیاست نمی دانم بلكه بیشتر برای علی (ع) متأسفم كه او هم چنین سیاستی را نمی دانست. ای كاش جنابعالی در زمان آنحضرت بودید شاید آنحضرت را توجیه می فرمودید تا به جای اینكه روی حق تأكید كند و جان خود و فرزندانش را فدای راه حق كند سیاست پیشه نماید، ولی افسوس كه در آن زمان تشریف نداشتید.
فرموده اید از دریافت حق و معشوق ازلی بازمانده ام. شاید فقط كسانی كه بند نافشان به مراكز قدرت وصل است به این مهم نایل آیند. اخیراً هم شنیدم اعضاء شورای نهگهبان و نظار منصوب آن از طریق آقای خامنه ای به سرچشمه های وحی متصل هستند. اگر این مطلب درست باشد من چه كنم كه نه عضو شورای نگهبانم و نه ناظر منصوب آن.
فرموده اید چند سال است از طریق بنگاه های سخن پراكنی صدای ترسان و زبان لرزان من نوای وابستگی و سرسپردگی سر میدهند. اگر صدای من ترسان است لابد می ترسم چون دیده ام كه محافل خودسر چه بر سر اهل اندیشه آوردند و از سلاخی كردن پیرزن در مقابل همسرش هم شرم و ابا نكردند و اكنون هم آزاد شده اند و وكیل خانواده مقتولین در بازداشت بسر می برد! و اگر زبانم لرزان است شنیده ام بعضی از سرداران میخواستند گردن بزنند و زبان ببرند. یك بار هم كه خواستم با تأسی به مولایم علی (ع) بدون لكنت زبان سخن گویم كه از چپ و راست، اقتدارگرا و اصلاح طلب، «شریعتمداری و رحیمی»، «داد و بی داد» بر من هجوم آوردند. اما نوای وابستگی و سرسپردگی، هرگز. این بهتانی عظیم است. راستی جناب آقای دكتر رحیمی چگونه مصاحبه های رسمی و علنی من به عنوان یك كارشناس سیاسی و حقوقی نوای وابستگی و سرسپردگی تلقی می شود ولی مذاكرات پنهانی دوستان و اعضاء برجسته جناح تمامیت خواه شما با مقامات انگلیسی و رایزنی با آنها در مورد ریاست جمهوری حجة الاسلام شیخ… كه یادآور خاطرات ننگین زمان قاجاراست نوای سرسپردگی نیست؟!
گفته اید من جسارت كرده ام. من به هیچكس جسارت نكرده ام و حتی از اینكه بخشی از دگراندیشان و مردم با لحن توهین آمیز مورد خطاب آقای خامنه ای قرار گرفته اند به ایشان تذكر داده ام، چگونه خود می توانم توهین یا جسارت كنم؟ اصولاً نه ادبیات اسلام و نه ادبیات ایران هیچكدام اجازه توهین و جسارت نمی دهند بخصوص به كسی چون من كه معتقد به برابری حقوق انسانی همه انسانها و كرامت آنها هستم.
و فرموده اید توبه كنم. آیا نوشتن یك نامه به مدیر كشور كفر و گناه و جرم بوده كه توبه كنم؟ من فقط یك نامه متضمن تعدادی سئوال را منتشر كرده ام، همین و بس!
من همچون خواجه شیراز نمی گویم:
مشكلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه كمتر می كنند
بلكه می گویم حداقل روزی 17 مرتبه توبه می كنم.
اما بخشی از نامه جنابعالی متضمن افشاگری علیه اینجانب بود كه موارد مهمی از آنها بكلی نادرست و كذب محض است، مثلاً آنجا كه گفته اید در دیدار نمایندگان مجلس سوم و ایضاً مجلس چهارم از دیگر نمایندگان پیش گرفته تا دست آقای خامنه ای را ببوسم، این كذب محض است. من دست آقای خمینی را هم نبوسیدم چه رسد به آقای خامنه ای. من اصلاً از دست بوسی متنفر بوده و هستم. شما میدانید كه در محل دیدار آقای خامنه ای چند دستگاه فیلمبرداری سیمای لاریجانی بطور شبانه روزی مستقر هستند و همه دیدارهای ایشان را بطور كامل فیلمبرداری می كنند و حتی در اندرونی ایشان هم سیستم مدار بسته تحت نظر «اطلاعات موازی» فعال ست. لطفاً فقط یك عكس از مراسم دست بوسی مرا كه ادعا كرده اید ارائه فرمائید. فقط یك عكس!
فرموده اید رساله خود را به دفاع از ولایت نوشته ام. كاملاً درست گفته اید و اصلاً فاجعه همین ست زیرا كسی كه رساله خود را در خصوص ولایت نوشته و چهره ای دموكراتیك از آنرا ارائه كرده، پس از بیست و چند سال تجربه عینی می بیند محصول این درخت مردمسالاری و آزادی نیست. شنیده بودم كه طلحه و زبیر كه از مخالفان علی (ع) بودند به قصد تدارك لشكر اجازه خروج خواسته و آنحضرت موافقت كرد و در اعتراض دوستانی كه گفته بودند شما كه میدانید آنها برای تدارك لشكر و تحمیل جنگ اجازه خروج خواسته اند چرا مخالفت نمی كنید و آنها را ممنوع الخروج نمی نمائید؟ پاسخ دادند آنها هنوز مرتكب جرم نشده اند و لذا حق محدود كردن آزادی آنها را ندارم، یعنی آنحضرت در عمل شعار «زنده باد مخالف من» را به نمایش می گذاشت اما ما مخالفان را سلاخی كردیم. من در رساله خود از رفتار شهروند ساده ای كه در مورد سئوال عمر خلیفه فاتح و مقتدر كه پرسیده بود اگر خلیفه كج شد چه می كنید؟ برخاسته و گفته بود جای نگرانی نیست اگر خلیفه كج شد با شمشیرم راستش می كنم پاسخگو بودن خلیفه در مقابل مردم و آزادی و مردمسالاری را جستجو می كردم. اما امروز بعد از بیست و چند سال می بینم حتی برای نوشتن یك نامه سرگشاده به مدیر كشور چه خط و نشانها كه برایم نمی كشند و چه تهدیدهائی علیه نگارنده تنها و بی پناه از سوی كسانیكه بند نافشان به نهادهای قدرت وصل ست مطرح نمی گردد!
بلی جناب دكتر رحیمی یادم هست كه به دبیرخانه انتخابات شوراها آمدم، درست 4 سال پیش، و یادم هست مرحوم علی موحدی ساوجی و مهندس یحیوی عضو هیئت نظارت بودند اما شما یادتان هست كه فرمودید حتی فرزندان اعضاء هیئت نظارت نظر پدرانشان را نمی پذیرند؟ یعنی فرزندان اقتدارگرایان به نظرات توتالیتاریستی پدرانشان هم احترام نمی گذارند و با آنها مخالفت می كنند. تحول مهم همین است! والا اگر ذوب شدگان در ولایت و اعوان و انصارشان به حرف این خوبان!! می رفتند می بایست آقای ناطق نوری بیش از 17 میلیون رأی بیاورد نه اینكه با رأی بسیار پائینی ناكام گشته و شكست بخورد و اگر می بینید بقول احمد جنتی 85% خانواده های معظم شاهد از شهادت فرزندانشان اظهار پشیمانی می كنند و اگر می بینید 70% از سئوال شوندگان عامل انقلاب را آمریكا و انگلیس می دانند… اینها همه نتیجه حكومتی است كه بیش از دو دهه توسط اقتدارگرایان و تمامیت خواهان و ایضاً اصلاح طلبان حكومتی اعمال شده است. حالا شما می توانید علیه این مؤسسات نظرسنجی هم طرح دعوی كنید و آنها را نظرساز معرفی نمائید، ولی نتیجه همان خواهد بود.
آینه چون نقش تو بنمود راست خود شكن آئینه شكستن خطاست
فرموده اید از آقای خاتمی تمجید كرده ام و سپس او را سرزنش نموده ام. كاملاً درست ست. نه تنها از آقای خاتمی حمایت كردم بلكه از آقای خامنه ای هم حمایت نمودم ولی حمایت من سفید امضاء و بلاشرط نیست، حتی نسبت به شورای امنیت سازمان ملل.
آقای خامنه ای آن زمان كجا و آقای خامنه ای امروز كجا؟ بین ایندو زمین تا آسمان تفاوت هست.
آقای خامنه ای آن روزگار با چهره ای گشاده، نگاهی مهربان، پیپی زیر لب و بیانی جذاب مورد توجه بسیاری از جمله من قرار میگرفت. نمیدانم كرسی قدرت چه خاصیتی دارد كه انسانها را اینگونه تغییر می دهد؟ ای بسوزد پدر قدرت! شاید یكی از محسنات اصول جمهوری تمام عیار و نظام های مردمسالار كه براساس آن حكام طبق یك برنامه زمانی چهار پنج ساله عوض می شوند این باشد كه مردم مجبور نباشند همیشه خود را با شاقول رفتار حكام منطبق كنند زیرا حكام هر چند در بدو انتخاب مورد قبول اكثریت هستند ولی ممكن ست رفتارشان تحت تأثیر كرسی قدرت قرار گیرد و مهرشان به خشونت، نگاه جذابشان به نگاه توهم آلود، سخن نرم و ملایمشان به لحن تهدید و توهین و… مبدل شود. در این صورت مردم مجبور نخواهند بود كسی را كه روزی دوستش میداشتند و انتخابش كردند را علیرغم تغییرات آنچنانی تحمل نمایند و بی سر و صدا و بی دردسر او را كنار می زنند و به شخص و فكر و برنامه دیگری رأی می دهند و اگر احیاناً منتخب اولشان در عمل كارنامه خوبی ارائه كرد ممكن ست مجدداً و البته باز برای مدت معینی او را برگزینند و در آن صورت من هم مجبور نخواهم شد كه توضیح دهم رساله من مربوط به شرایطی ست كه رهبر لااقل در سخن میگفت «میزان رأی مردم است» و «مجلس در رأس اموراست»، اما امروز آقای خامنه ای به صراحت نمایندگان مجلس و رئیس جمهوری منتخب 80% مردم ایران را تهدید می كند.
آقای رفسنجانی هم ازین قاعده مستثنی نیست. او روزی در مجلس دوم نماینده اول تهران شد و در مجلس چهارم چنان موقعیتی در افكار عمومی داشت كه شعار محوری «اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی» اكثریت كرسیهای مجلس را به جناح اقتدارگرا تخصیص داد و تعداد بسیار كمی از كرسیها در اختیار چپها قرار گرفت و بعضی از چهره های مستقل مثل خود من با حفظ استقلال و دوری از آن شعار بطور استثنائی رأی آوردیم اما همین آقای رفسنجانی كه شعار حمایت از او رأی آور بود، در مجلس ششم شخصاً كاندیدا شد و چنان شكستی متحمل گردید كه شرح آن هفتاد من كاغذ شود.
جناب رحیمی مشكل آقای خامنه ای و آقای رفسنجانی این نیست كه روزی محبوبیت نسبی نداشته اند. هیچكس منكر محبوبیت نسبی آنها در مقطعی از تاریخ نیست بلكه مشكل ایشان این است كه می خواهند همیشه محبوب باشند و این امری است محال.
شاید مشكل اصلی دوستان اقتدارگرای شما از قضیه نظرسنجی بیش از آنكه بخاطر انعكاس نظر مردم در خصوص مذاكره با آمریكا باشد بخاطر سقوط …(رهبر) به انتهای لیست مورد نظر باشد. اگر چنین است تقصیر من چیست؟
و در مورد آقای خاتمی نیز نه فقط من بلكه 80% مردم ایران به او امید بستند و او واقعاً میتوانست امیركبیر ایران شود. ولی گویا این جبر تاریخ است كه در دوران معاصر چند نفر رهبر اصلاح طلب بپاخیزند كه همگی نفر دوم كشور بودند (حال چه نخست وزیر در رژیم شاهی چه رئیس جمهوری در رژیم ولایت فقیه) و نفر اول كشور و رأس هرم قدرت به مقابله با آنها و جنبش اصلاحی آنها برخیزند و نهضت اصلاحی همه آنها به شكست منجر شود.
من واقعاً دلم نمی خواست این سناریو تكرار شود و اسم آقای خاتمی در لیست مصلحان شكست خورده و نام آقای خامنه ای هم در لیست مقابل قرار گیرد و به همین منظور هم به آقای خاتمی گفتم آیا نمی شود به آقای خامنه ای كمك كرد كه بجای مقابله با اصلاحات به حمایت از آن برخیزد تا نام وی در لیست كذا قرار نگیرد حتی اگر این كمك از طریق اتخاذ مواضع قاطع در مقابل او باشد؟ اما چه كنم خاتمی یا نخواست یا نتوانست .
فرموده اید چون ثروتمندم حق ندارم راجع به فقرا و حقوق پایمال شده آنها سخن گویم. اولاً این تئوری شما از اساس غلط است. چگونه نباید حق داشته باشم از فساد فراگیر كارگزاران حكومت سخن بگویم؟ فسادی كه بسیاری از دوستان تمامیت خواه شما را در خود فروبرده؟ ثانیاً من هرگز نگفته ام مستضعف هستم و پدرم مستضعف زاده است و پدر بزرگم از گرسنگی مرده… همه میدانند من و خاندانم كشاورز بوده و هستیم و علاوه بر آن من یكی از وكلای دادگستری ایران هستم كه موكلین منابع درآمد من هستند . ثالثاً آن ثروتی را كه شما تصور كرده اید خیال خام است. نه مرحوم رامجردی صدها هكتار زمین در مرودشت داشته نه مزرعه من مشمول كشت موقت بوده و نه بخاطر زمین كسی را محكوم كرده ام، نه سرمایه گذاری صنعتی و اقتصادی در آن و نه در هیچ جای ایران و جهان كرده ام و بهای خانه من در شیراز از یك دهم بهای خانه های بسیاری از دوستان اقتدارگرای شما هم كمتراست، وانگهی آنها آنچه دارند عموماً از بیت المال كسب كرده اند (حال چه تحت پوشش بنیادها و مؤسساتی كه درست كرده اند چه تحت پوشش شخص خود و یا آقازاده ها و اعوان و انصارشان) در حالیكه در كل زندگی من یك وجب ملك دولتی و یك ریال از بیت المال یافت نمی شود در غیراینصورت اگر شما سراغ دارید لطفاً افشا فرمائید. و اینكه گفته اید حاضرم یك هزارم ثروت خود را با همه ثروت آقای خامنه ای معاوضه كنم؟ به اطلاع میرسانم نظر من در نامه سرگشاده ثروت و زندگی شخصی آقای خامنه ای نبود بلكه ارائه گزارشی به مردم در خصوص درآمدهائی كه از طریق نهادهای عمومی حاصل و توسط ایشان در امور عمومی هزینه میگردد بود نه زندگی شخصی و البته پیشنهاد شما را هم می پذیرم تا شما از توهم ثروت من خلاص شوید و در مورد آقای رفسنجانی كه دل انسان كباب می شود، چون حسب اظهارات نزدیكان ایشان نه تنها در دوره پس از انقلاب به ثروت ایشان و وابستگان گرامی شان اضافه نشده بلكه كم هم شده است ! من نه تنها حاضرم یك صدم ثروت خود را با ثروت آقای هاشمی معاوضه كنم بلكه حاضرم یك صدم ثروت آقای هاشمی را با كل ثروت خودم معاوضه نمایم.
و اینكه فرموده اید چرا پسرم در پاریس جراحی كرد؟ چون او در پاریس با من بود و بیمار شد و باید همانجا عمل میشد. ولی آیا سئوال كرده اید كه چرا بعضی از دوستان تمامیت خواه شما حتی برای تعویض باطری قلبشان به لندن تشریف می برند؟!
و اینكه فرموده اید هزینه تحصیل دخترم در دانشگاه امریكائی دبی را از كجا تأمین می كنم؟ اصلاً دختر من در دانشگاه امریكائی دبی تحصیل نمی كند.
اما ارزشمندترین بخش نامه شما همان قسمت است كه كوشیده اید پاسخ سئوالات مرا بیابید هر چند به سختی و به نحوی آشكار ناكام مانده اید ولی نفس این تلاش شما ارزشمند است.
فرموده اید خبرگان می بایست در اسرع وقت مصلحت كشور را در نظر بگیرند و در این راستا مجتهدی فرزانه را ابتدائاً بطور موقت برگزیدند و پس از بازنگری و تأئید آن توسط مردم مجدداً آقای خامنه ای را بطور رسمی و قانونی به عنوان رهبر برگزیدند كه باید عرض كنم اولاً تشخیص مصلحت كشور به عهده مجلس خبرگان نبوده بلكه این وظیفه مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده كه خود آن هم در آن زمان غیرقانونی بود و لذا مصلحت كشور ربطی به وظایف خبرگان نداشت. ثانیاً خبرگان اصلاً در آن زمان حق دخالت نداشتند زیرا ابتدائاً باید معلوم میشد كه آیا اكثریت مردم كسی را به مرجعیت و رهبری می شناسند و برمی گزینند یا نه؟ و اگر چنین اكثریتی حاصل نمی شد آنوقت خبرگان می بایست اقدام كنند و ثالثاً خبرگان می بایست براساس شرایط مندرج در قانون اساسی قبل از بازنگری كسی را برمی گزیدند كه حائز شرایط مرجعیت دینی و سایر شرایط مربوطه باشد نه كسی كه به قول شما مجتهدی فرزانه است زیرا در قانون اساسی شرط مرجع بودن مطرح بوده و نه مجتهد فرزانه بودن. جنابعالی با سفسطه و البته ناشیانه پذیرفته اید كه آقای خامنه ای در زمان انتصاب حائز شرایط نبوده و به همین دلیل هم انتصاب ایشان را دو مرحله ای ترسیم كرده اید كه در مرحله اول موقتاً انتصاب شده اند و در مرحله دوم بطور رسمی و قانونی. آیا مفهوم این استدلال شما این نیست كه در مرحله اول ایشان بطور غیررسمی و غیرقانونی و البته موقتاً انتصاب شدهاند و سپس قانونی و رسمی گردیده اند؟
البته ادعای حسین شریعتمداری از شما هم جالبتراست چون ایشان نوشته اند كه شرط مرجعیت رهبر شرط بالفعل نبوده بلكه بالقوه بوده وانگهی در همان زمان هم نه تنها آقای خامنه ای مرجع بوده است بلكه اعلم مراجع هم بوده اند!!! احتمالاً چون جنابعالی و ایشان به معشوق ازلی و محبوب حقیقی رسیده اید به چنین كشفیات علمی، فقهی و حقوقی نایل گردیده اید. البته اظهارات آقای ایرج روستائی كه در خصوص نامه سرگشاده من تحت عنوان پاسخ به آقای بابك داد و آقای شریعتمداری مطرح شده از طرح ها و سناریوهای خطرناكی سخن گفته كه قابل تامل است . این اظهارات در سایت من به قابل دریافت میباشد.
جناب آقای دكتر محمد رضا رحیمی در بخشی از نامه خود از وادادگی من و امثال من كه بعضاً تحصیل كرده خارج از كشور هستیم ابراز تأسف كرده اید… اولاً بفرمائید مگر خود شما دكترای خود را از انگلستان نگرفته اید؟ البته به قول خودتان مدت 20 روز تشریف بردید انگلستان و مدرك دكترای خود را گرفتید كه من نمی دانم چگونه میشود ظرف 20 روز از دانشگاههای انگلستان دكترا گرفت؟ وانگهی مگر انگلستان برای عناصر جناح اقتدارگرا خارج تلقی نمی شود؟! ثانیاً شما چرا مذاكره را با تسلیم عوضی گرفته اید؟ ثالثاً مگر مذاكره با امریكا خیانت ولی رابطه با انگلستان خدمت است؟! رابعاً اگر نظر شما درست باشد شما یك مرحله هم از آقای خامنه ای جلوتر رفته اید زیرا طبق نظر ایشان كسانی كه دم از مذاكره با امریكا بزنند بی سیاست یا بی غیرتند اما طبق نظر شما خائن هم میشوند. یعنی براساس تئوری شما حدود سه چهارم مردم ایران خائن می باشند. جناب دكتر رحیمی من همه رفتار ناعادلانه گذشته امریكا در مورد ایران را محكوم می كنم ولی این امر با مذاكره ای كه مستلزم تأمین منافع ملی ایران باشد منافات ندارد.
راستی آیا اندیشه كرده اید كه چرا در بین 44 كشور مورد تحقیق ملت ایران نسبت به امریكا مساعدترین نظر را داشته است؟ در حالیكه ملتهائی مثل عربستان و كره جنوبی با امریكا مخالفند چرا باید مردم ایران كه پیشتاز مبارزه با امریكا بوده امروز نظری متفاوت داشته باشد؟ آیا یكی از دلائل آن مخالفت با نظر حكومت نیست؟ و آیا احتمال نمی دهید اگر فردا فرضاً حكومت موضع موافق امریكا اتخاذ كند مردم مخالف امریكا شوند؟
شما از یك طرف مدعی هستید كه جنگ 8 ساله با تحریك امریكا به وقوع پیوست و از طرف دیگر از هشدار من نسبت به وقوع یك جنگ جدید برآشفته شده اید و مرا متهم به ترس كرده اید. البته من نگران یك جنگ دیگر هستم زیرا دیده ام كه یك جنگ 8 ساله را ملت بزرگ ما تحمل كردند و میلیونها شهید و جانباز گرانقدر دادند و بیش از 1000 میلیارد دلار خسارت مادی آنرا تحمل كردند و بعداً قطعنامه 598 هم به ما تحمیل شد و بعداً هم گفته شد ما «مأمور به تكلیف بودیم نه مأمور به نتیجه». البته من نگران نتیجه جنگ هستم ولی بهر حال من قبول قطعنامه 598 را نشان شجاعت آیة الله خمینی میدانم نه نشان ترس او.
راجع به فاجعه مكه گفته اید كار دوستان ما بود. لطفاً آنها را افشا نمائید تا ملت بزرگ ما آنها را بشناسد. در مورد فلسطین هم مرا متهم به پریشانگوئی كرده اید. من هنوز هم از فلسطین حمایت می نمایم و جنایات اسرائیل را محكوم می كنم ولی حاضر نیستم كاسه داغتر از آش شوم و حاضر نیستم برای دفاع از ملت فلسطین ملت خود را در معرض خطرات جدی قرار دهم. وانگهی من خود را قیم ملت فلسطین نمی دانم و اتخاذ تصمیم در خصوص سرنوشت ملت فلسطین را از حقوق بدیهی خود فلسطینیان می دانم.
در خصوص دادگاه ویژه روحانیت گفته اید كه آیة الله خمینی آنرا تأسیس كرد. باز هم مشكل حل نشده زیرا ایشان هم حق تاسیس دادگاه را نداشتند . ومن به قانونی كه شما ادعا كرده اید رأی نداده ام.
در مورد جنگ و رزمندگان بسیار سروده ام و اكنون هم به آن افتخار میكنم.
سئوال كرده اید آیا مصاحبه با رادیوهای بیگانه غیرت است؟ گفتن حتی یك كلمه حق در مقابل جبارین بزرگترین جهاد است . و بالاخره پرسیده اید آیا شرایط امر به معروف و نهی از منكر را رعایت كرده ام؟ این شرایط حسب آنكه آمر و ناهی بینش علوی داشته باشد یا بینش صفوی متفاوت است. بینش من علوی است و شرایط را مهیا دیدم.
موفق باشید
19/10/1381
قاسم شعله سعدی
پیام برای این مطلب مسدود شده.