02.01.2005

پيام فضلی نژاد شگردی كهنه

 گسترش بی اعتمادی، بيرون زندان شكستن روحيه زندانی، دربازجوئي
 
  منبع: پیک نت
  
 فرشاد اميرابراهيمي- با پيام و نوشته هايش در سايت گويا آشنا شدم. شده بود پای ثابت گزارش و مصاحبه اين سايت. با خيلی ها مصاحبه كرده بود. با بادامچيان، با دولت آبادی، با فلاحيان با …يكروز به من زنگ زد كه می خواهم با شما مصاحبه كنم و در سياه سپيد و يا گويا آنرا منتشركنم. می شناختمش؛ البته آثارش را نه خودش را. قراری گذاشتيم و آمد در دفتر هفته نامه توقيف شده مهران كه ديگر حكم پاتوق را داشت نه تحريريه ! و تا پاسی از شب با هم صحبت كرديم و از هر دری سخن می رفت. من می گفتم و او تند تند سيگار می كشيد و می گفت جالب است، بازم بگو. مصاحبه به ساعتها كشيده بود و او همچنان مشتاق شنيدن و با ضبط ديجيتالی كه داشت همه را ضبط می كرد. مدل ضبط كمی حساسم كرد. گفتم اين ضبط را از كجا آورده ای ؟ معمولی نيست. آن وقتها كه در اطلاعات بودم لنگه اش را ديده بودم. گمان نمی كردم در بازار هم باشد. گفت يكی از اقواممان از دوبی برايم فرستاده !
البته مجال انتشار آن مصاحبه هر گز فراهم نشد و تنها ثمر اين ديدار آشنايی من و پيام بود و بعدها هم كه دوستان مشتركی را يافتيم دوستيمان پابرجا تر. شهرام رفيع زاده و روزبه مير ابراهيمی و … دوستان مشترك ما بودند. پيام دفتری در ميدان فاطمی فراهم كرده بود و خدمات اينترنتی می داد و می خواست نشريه نقد سينمايی راه بيندازد كه شرايط مرا مجبور به ترك وطن كرد و درست در آخرين لحظاتی هم كه در خانه بودم پيام در كنارم بود! يعنی مهمان ما بود كه ماموران ريخته بودند خانه مان و منهم به جای رفتن به خانه راه ترك وطن را پی گرفتم …بعدها پيام می گفت من را به جای تو گرفتند و بردند كه خانه فرشاد ابراهيمی چه می كردی و …


همين چندی پيش بود كه خبر بازداشت پيام را شنيديم و من هر كاری از دستم بر می آمد برای او انجام می دادم. از نوشتن مطلب گرفته تا مصاحبه و طومار اعتراض كه يكباره سينا مطلبی نازنين مطلبی را نوشت كه پيام در پس پرده با بازجويان و اطلاعاتی ها سر و سری دارد. گمانش برايم سخت بود در آن اوج تلاش ما برای آزادی اش انگار آب سردی بر سر و روی ما ريخت. باورم نيامد تا از خود سينا پرسيدم قضيه چيست؟ كه گفت همانی است كه گفتم ! پيام از زندان آزاد شد و روزی با او تماس گرفتم كه اين حرفها چيست پشت سرت؟ كه بنای فحش و كتمان گذاشت و چند روز بعدش هم خبر رسيد كه فضلی نژاد خودكشی كرده و در بيمارستان است. با خانه شان تماس گرفتم و مادرش فقط گريه می كرد و چندی بعدش از سوی دوست دخترش برايم پيغام آمد كه حالش مساعد شده. پرسيدم چرا خودكشي؟ كه جواب داد خودكشی البته نبوده افراط در كشيدن سيگاری ! بوده. خشكم زد پيام و حشيش؟! چند روزی بد جوری بهم ريخته بودم كه چرا پيام؟ اما ای كاش باز به همين جا ختم می شد …
ديگر خبری از پيام نشد تا اين روزها جسته و گريخته می خوانيم مديريت بازجويی بازداشت شدگان وبلاگ نويس، يعنی كسانی چون روزبه و شهرام و حنيف و فرشته را بر عهده داشته. همه می گويند و انگار واقعيت دارد، اما هنوز هم باورش برايم سخت است و در دل می گويم خدا كند همه اين حرفها دروغ باشد و هرروز به اميد ديدن تكذيبه ای ويا انكاری می روم. سايت نيمه تعطيل پيام را سر می زنم اما خبری نيست كه نيست. تاهمين چند روز پيش كه خواهرم كه خبرنگار يكی از روزنامه هاست برايم نوشت كه روز گفتگو و يا اعتراف مجدد وبلاگ نويسان پشيمان در دادسرا پيام را ديده است كه در كنار ماموران و بازجوها بوده!
خدای من يعنی چطور می شود؟ پيام كه خودش دوباری طعم بازداشت و بازجويی را چشيده بود، چطور راضی به اينكار شده ؟ اونهم بازجويی از دوستانش؟ پس رسم رفاقت و نان و نمك چه می شود؟


نمی دانم. باز هم به خودم می گويم خدا كند اشتباه باشد !


وقتی كه تصور می كنم پيام برای بازجويی های شهرام و روزبه و حنيف و فرشته و… سرقلم می نوشته و مثل بازجوها می نوشته ج : تا آنها يعنی دوستانمان جای خالی ج را پر كنند، حالم از همه چيز بهم می خورد، فقط خدا كند پيام اين نوشته ها را بخواند، خدا كند! و فكر كند. فكر كند به كاری كه كرده .


آخر چرا پيام؟ تو كه روزی خودت می نوشتی و از اين زمانه می ناليدی ؟ پيام پارك شطرنج را يادت هست ؟ همان شبی كه برای من احضاريه آمده بود؟ و فردايش بايد خودم را به شعبه 1410 دادگاه مطبوعات معرفی می كردم و تو می گفتی مطمئن باش كاری نمی توانند بكنند. كارشان تمامه به آخر خط رسيدند و افتادند به جان روزنامه نگارها ؟ حالا چه شده كه خودت هم …؟ آخر چرا؟


نمی دانم شايد چيزی دارد پيش بازجوهايش ، بازجوهايی كه امروز از او كار می كشند و در كنار آنها و دوشادوش آنها قرار گرفته ، حالا بخاطر چه؟ بازهم نمی دانم. شايد بخاطر اعترافی كه از او گرفته اند يا بخاطر تهديدهای آنها. شايد می ترسد كه اگر همكاری نكند بخاطر آن چيزی كه از او گرفته اند رسوايش كنند و يا آبرويش را ببرند. اما هر چيز كه باشد ارزش اين نامردی را ندارد ، پيام با اين كارها شايد از زندان رهايی يافته اما با زندان بزرگتری كه اينروزها دورش را گرفته چه می كند ؟


باز هم با خودم می گويم خدا كند دروغ باشد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates