خاطرات محرمانه علمدار آقا (12)
اسد مذنبی
چند هفته ای از خاطرات خبری نبود. زیرا هم اسد مریض بود و هم علمدار در مسافرت به سر میبرد. به دستور آقا علمدار برای بررسی دفاتر نمایندگی ولایت به نیویورک و پاریس و لندن میرود و متوجه میگردد که اکثر دفاتر نمایندگی مقام ولایت در قبضه رئیس و روسای قوه قضائیه و مجمع جهانی اهل بیت میباشد. علمدار همچنین پی میبرد که نمایندگی ها به سبک کفتران حرم عمل میکنند، پول و مخارج را از آقا میگیرند اما در قصرها و خانه های مجللی که با پولهای آقا ساخته شده قضای حاجت میفرمایند و از تبلیغات به نفع مقام شامخ ولایت خبری نیست و فقط به مناسبتهایی و با قید دو فوریت احتیاط، سکه یه پول به نام ولی امر مسلمین جهان ضرب مینمایند و حتی مشتی علی اکبر نیز با همه ارادتی که ظاهرا نشان میدهد، در لندن آقا را فدای “سناتوری” مینماید. علمدار وقتی بیشتر تعجب میکند که میبیند گروههای جهادی عرب و پاکستانی که ماهیانه مبلغ کلانی از بیت آقا دریافت میکنند در پاسخ به این سئوال که ولی امر مسلمین جهان کیست جواب میدهند: بن لادن. به دستور آقا علمدار مواجب همه را تا اطلاع ثانوی قطع میکند و با عجله به تهران بازمیگردد.
چهارشنبه 12 دی ماه
“شرف” یابی! گزارش مبسوطی از وضع نمایندگی ها و ریخت و پاش ها را به سمع آقا رساندم. آقا هاج و واج به گزارش گوش دادند و دیدم که دو عدد شاخ تازه و نرم بر کله مبارکشان سبز شد. آقا با عصبانیت گفت متوجه هستی چه میگویی؟ گفتم بنده را عفو بفرمایید چون طبق دستور مقام ولایت عمل کرده ام! آقا گفت ایرانی ها ما را متهم به غارت بین المال میکنند ولی خبر ندارند که مال آنها را کسان دیگری به اسم ما غارت میکنند! عرض کردم مال باخته حق دارد به همه مظنون شود! آقا فرمودند خیال میکردیم در میان کفار ولایت ما را تبلیغ میکنند ولی حالا میفهمم که مار در آستین پرورانده ام (اشاره به کربلایی محمود بود) آقا ادامه داد، خیال میکنند ما سر گنج نشسته ایم، هر چی درمیآوریم باید بریزیم توی شکم صاحب مرده آنها! عرض کردم سوری ها هم گفته اند که تورم بالا رفته باید مخارجشان را اضافه کنیم! آقا گفت بی انصافها تا میبینند دو قران قیمت نفت در بازارهای جهانی بالا رفته فورا نرخ خود را بالا میبرند! پرسیدم چه دستوری میفرمایید؟ فرمودند فعلا هیچ چون سوریه تنها نقطه روی کره زمین است که ولایت ما را قبولیده اند! به خود گفتم البته با دلارهای نفتی!
پنجشنبه 13 دی ماه
به عرض رساندم که وزیر خارجه عراق تقاضای “شرف” یابی دارند!
آقا با ناراحتی گفت چه غلط ها! و پرسیدند کی این بابا را راه داده؟ گفتم نمیدانم شاید بدون دعوت آمده! آقا گفت امکان ندارد. بررسی کنید توی این هیری بیری این قوز بالا قوز از کجا پیدا شده و اضافه کردند، معلوم میشود وزارت خارجه و سیاست خارجی یعنی کشک! گفتم جسارت بنده را ببخشید ولی سیاستهای کلان نظام با مقام شامخ ولایت است! آقا گفت از کی تا حالا عراق جزو کلان ها محسوب شده؟ عرض کردم وزارت خارجه به شما نگاه میکند! آقا فرمودند خیلی بیخود میکنند، مگر ما چه عیبی داریم و در ثانی مگر استراتژیست ندارند؟ گفتم دارند ولی همه سر درگم هستند زیرا میترسند اگر بر طبق منافع ملی عمل بکنند به شما بربخورد و اگر هم . . . آقا حرفم را قطع کرد و گفت وزیر خارجه عراق را با همان هواپیما که آمده برش گردانید. گفتم با مینی بوس آمده! آقا گفت بزنید پس گردنش و بیرونش کنید و بگویید به صدام پیغام بدهد که اگر حمایت ما را میخواهی باید دو شهر کربلا و نجف را به ما بدهی! گفتم هشت سال به خاطر کربلا و قدس جنگیدیم حالا مقام ولایت انتظار دارند صدام به زبان خوش این دو شهر را به ما بدهد. آقا گفت بگویید حاضریم طاق بزنیم، کربلا و نجف میگیریم 20 تا شهر میدهیم! اصلا کردستان را به صدام میدهیم! گفتم صدام زیر کردستان خودش زائیده. آقا سخنم را قطع کرد و گفت بگویید حاضریم نقدا معامله کنیم! گفتم صدام دنبال سوراخ میگردد نه پول نقد چون به اندازه کافی دارد و در ثانی صدام در حال حاضر دیگر تصمیم گیرنده نیست! آقا با عصبانیت گفت خجالت نمیکشی هر حرفی من میزنم یه چیزی جواب من میدهی. به دستور آقا حسابی حالم را جا آوردند!
جمعه 14 دی ماه
از بیت آقا تلفنی احضارم کردند. با سر و دست باند پیچی شده “شرف” یاب شدم. آقا با تعجب پرسید تصادف کردی؟ گفتم بله! آقا پرسید کجا؟ گفتم در بیت شما! آقا گفت زدی به چنار گفتم نه خوردم به منار! آقا قاه قاه خندیدند. جسارتا عرض کردم یعنی مقام ولایت دیروز اینقدر نشئه بودند که نفهمیدند چه دستوری صادر کرده اند؟ آقا گفت من دستور صادر کرده ام؟ گفتم مسئول امنیتی بیت میگفت آقا دستور داده حسابی حالت را جا بیاوریم. آقا مسئول امنیتی را احضار کردند و با عصبانیت گفتند مرتیکه تو هنوز یاد نگرفتی چطوری بزنی و حفاظت اطلاعات سازمان اطلاعات موازی را فرا خواندند و گفتند طوری حالش را جا بیاورید که اگر صد تا سازمان حقوق بشری از سراسر دنیا هم معاینه اش کنند نفهمند از کجا خورده! مسئول امنیتی التماس کنان به من گفت باور کن خودش گفت حسابی بزنید پدرش را دربیاورید! گفتم از این به بعد حالیت میشود که در نظام مقدس جمهوری اسلامی هیچکس در امان نیست!
شنبه 15 دی ماه
سرپرست صدا و سیما “شرف” یاب شد. با التماس از آقا خواستند فکری به حال سایتهای اینترنتی بکنند. آقا فرمودند برای مقابله دستور بدهید چند سایت اینترنتی راه بیندازند. سرپرست گفت همین کار را کرده ایم ولی فایده ندارد چون اخبارشان از ما تغذیه میشود. آقا گفت احتمالا اشکال از جای دیگری است چون همه خبرهای دنیا مثل هم است مثلا وقتی هواپیمایی سقوط میکند همه رسانه های دنیا عین همین خبر را منتشر میکنند و همه هم میخوانند. عرض کردم ولی در مملکت ما وقتی هواپیما سقوط میکند تمام تقصیرها را به گردن کوه میاندازند. آقا فرمودند اگر کوه مقصر نیست پس چه کسی مقصر است، چون اگر کوه نباشد هواپیما به راهش ادامه میدهد و تکه تکه نمیشود. گفتم ولی کوه در همه جای دنیا هست؟ آقا گفت اشتباه میکنی چون در حال حاضر همه مخالف نظام هستند از کوه و دریا گرفته تا ابر و مه و خورشید و فلک! دشمن همه را تحریک کرده! و با تحکم گفتند چشمهایتان را خوب باز کنید و اینقدر تقصیرها را متوجه مسئولین نظام نکنید، دشمن در همه جا نفوذ کرده حتی در کوه ها! گفتم پس گزارش سازمان هواپیمایی درست بود که نوشته بودند 99 درصد علت اصلی سقوط هواپیماها کوهها هستند! آقا گفت کاملا درست است چون هواپیماها هیچوقت توی دشت سقوط نمیکنند گفتم خدا کند دشمن نتواند توی دشت نفوذ بکند! آقا پرسید چطور؟ گفتم چون آن وقت دیگر نمیتوانیم چیزی توی این مملکت دشت بکنیم! آقا گفت آفرین محرم ما شدن حسنش این است که آدم به نبوغ میرسد!
یکشنبه 16 دی ماه
آقا فرمودند دستور بدهید صدا و سیما روزی 10 تا 12 ساعت دادگاه نشان بدهد. مخصوصا دادگاههای اعتراف کنندگان را. گفتم مگر در مملکت امام زمان کسی جرات دارد اعتراف نکند؟ آقا فرمودند نه والله! عرض کردم گمان نکنم شیطان هم بتواند از انفرادی های ما جان سالم بدر ببرد! ولی باید طوری نشان بدهند که جریان دادگاه به اعترافات جور دربیاید! آقا پرسید چطور؟ گفتم فی المثل در دادگاه گوشتهای آلوده متهم اعتراف کرده که قصد داشته از حاکمیت خارج شود و یا در دادگاه نظرسنجی طرف اعتراف کرده که رفراندم طرح دشمنان است؟ آقا گفت یعنی میگویی طرح خروج از حاکمیت را دشمنان تبلیغ نکرده اند؟ عرض کردم منظور من این نبود که خروج از حاکمیت خوب است ولی ربطی به دادگاه نظرسنجی ندارد! آقا گفت اتفاقا خیلی هم ربط دارد، چون یکی قبل از دادگاه تصمیم میگیرد از حاکمیت خارج شود و یکی بعد از دادگاه و به طور کلی خود نفس خود دادگاه یعنی نظرسنجی! زیرا خیلی ها در بیرون حرف نسنجیده زیاد میزنند اما چون دادـ گاههای ما براساس عدل و انصاف عمل مینمایند، کاری میکنند که طرف سنجیده سخن بگوید و نظر بدهد! گفتم معنای این حرف این است که ما حاکمان خودمان را به دلیل خروج از حکومت اسلامی محاکمه میکنیم! آقا خندیدند و گفتند اتفاقا برعکس است، ما کسانی را محاکمه میکنیم که خارج از حکومتند ولی حکومتیان را گول میزنند تا از حکومت خارج شوند اما مسئولین نظام ما از چپ و راست به نظام مقدس بسیار علاقمندند و با اشاره به خودشان و بنده فرمودند، زیرا فقط در این نظام است که تو یکشبه از سرباز صفری به ارتشبدی میرسی و من خدایگان میشوم و پرسیدند شیرفهم شد؟ با صدای بلند گفتم بعله! و دو نفری قاه قاه خندیدیم!
پیام برای این مطلب مسدود شده.