16.10.2004

حجت الاسلامی بنام علی فلاحيان “حاكم شر” پرونده های قتل و جنايت

                                           اميرفرشاد ابراهيمي 
 
 نام:علي


شهرت: فلاحيان


متولد: ۱۳۲۸ شهرستان نجف آباد


تحصيلات: دانش آموخته مدرسه علميه حقانی در حد خارج فقه و اصول


سوابق:


حاكم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی آبادان ٬باختران و خراسان


قائم مقام وزارت اطلاعات در دو دوره وزارت ری شهري


رئيس دفتر بازرسی فرماندهی كل قوا


دادستان ويژه روحانيت


وزير اطلاعات در دو دوره دولت هاشمی رفسنجاني


عضو مجلس خبرگان رهبری از حوزه انتخابيه اصفهان


علی فلاحيان ! نامی كه برای همه آشناست ! و بدون استثنا ء در تمامی جنايت و توطئه های جمهوری اسلامی شريك.


فلاحيان پيش از آنكه پايش به وزارت اطلاعات برسد بيشتر در كنار ديگر فارغ التحصيلان مدرسه حقانی در مناصب قضائی دستی بر كانون آتش و توطئه داشته است و مدتی هم در كميته های انقلاب اسلامی دارای سمت فرماندهی بوده است اما عمده فعاليتهای وی از زمانی است كه به سمت قائم مقامی وزارت اطلاعات می رسد ٬ری شهری اينچنين ورود وی را به وزارت اطلاعات توضيح می دهد:


«…خوب در كوران حوادث پيچيده ای بوديم و وزارت اطلاعات هم نهادی انقلابی و تازه تاسيس بود و خيلی ها هم موذيانه در مسير اين راه سنگ اندازی می كردند٬ترورها ٬توطئه های داخلی و خارجی و جنايات زيادی هم بود ٬طبيعی بود كه به وجود كسی احتياج داشتيم كه هم اقتدار لازم را داشته باشد و هم جسارت و هم توان كار اطلاعاتی كه به نظر من بهترين فرد در آنزمان آقای فلاحيان بود كه ايشانرا برای پست قائم مقامی وزارت كه در اصل ستون سازمان وزارت اطلاعات بود برگزيديم….»(۱)


اينچنين بود كه فلاحيان فردی كه هم اقتدار(شما بخوانيد خودسري) دارد و هم جسارت(شما بخوانيد قساوت) و هم توان كار اطلاعاتي!! وارد وزارت اطلاعات می شود ٬وی در خلال سالهای ۱۳۶۳ الی ۱۳۶۸ كه قائم مقام و يا به قول آقای ری شهری ستون وزارت اطلاعات بوده است بی شك اقدامات عديده ای را انجام داده است كه بخاطر بضاعت خاطر فقط به شمه ای از آنها اشاره می شود و آنها را با هم بازخوانی می كنيم:


۱ – راه اندازی بازداشتگاه مخوف امنيتی توحيد برای بازداشت و شكنجه مخالفان جنهوری اسلامی و دگر باشان ودگر انديشان.


۲ – قتلهای زنجيره ای كه با طرح خذف مخالفان آرام و فعال جمهوری اسلامی در داخل و خارج از كشور آغاز شد نام كسانی همچون اويسی و بختيار و رضا مظلومان در ابتدای اين ليست بوده است…


۳ – رقم زدن قتل عام و نسل كشی سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ در زندانهای سياسی كشور .


۴ – تلاش شبانه روزی برای حذف آيه الله منتظری از صحنه سياسی كشور .


۵ – تلاش و اهتمام برای برپائی دادگاه ويژه روحانيت.


۶ – طرح و نظارت بر ترور دكتر مصطفی چمران (۲).


۷ – اعزام سعيد امامی و كاظم لاهوتی به كشور فرانسه برای مذاكره با سران سازمان مجاهدين خلق در سال ۱۳۶۹.


۸ – ده ها مورد آدم ربايی و بازداشت و قتل سياسی و…


علی فلاحيان در اواخر مرداد سال۱۳۶۸ به عنوان وزير اطلاعات كابينه هاشمی رفسنجانی به جهت اخذ رای اعتماد به مجلس معرفی می شود ٬وی يكی از جنجالی ترين وزرای پيشنهادی هاشمی بود كه طی روزهای پنجم تا هفتم شهريور بحث بر سر انتخاب وی بود يكی از مخالفان وزارت علی فلاحيان آنروز در مجلس چنين گفت:


«وزارت اطلاعات بر عكس تمام وزارتخانه های ديگر به افراد مجرب و كارآمد و انقلابی احتياج دارد ٬افراد دلسوزی كه اينها اهل فكر و سياست و برنامه ريزی باشند . وزارت اطلاعات وزارتخانه ای نيست كه فقط يك عده بچه های ساده آنجا باشند كه اينها فقط بتوانند بگيرند و ببندند و چشم بند بزنند و بازجويی كنند ….ما كسی را بايد به وزارت اطلاعات بفرستيم كه دارای ريسك بالا نباشد . فلاحيان به خاطر قدرت اجرايی كه دارد دارای ريسك بالاست وزارت اطلاعات به آدمی با ريسك بالا احتياج ندارد كه هر لحظه هر تصميمی گرفت انجام بدهد به يك آدم سياستمدار ٬مدير پخته ای احتياج دارد كه بتواند برنامه ريزی كند برای نظام اطلاعاتی كشور ما ٬معتقد به انضباط و تشكيلات باشد ….من به عنوان يك عيب برای شخصيت ايشان نمی گويم ٬برای اين وزارت حساس من بسيار نگرانم كه خدای ناكرده با وجود افرادی كه دارای ريسك بالا هستند آنجا به گونه ای عمل بشود كه بچه های خوب از آنجا طرد بشوند به اسم اينكه اينها مثلا در اول انقلاب فرض كنيد دانشجويان پيرو خط امام بوده اند يا فلان مارك و فلان اتهام را بچسبانند و حالتی بوجود بيايد كه متاسفانه در اين چند روزه احساس كردم بوجود می آيد …. من با آمدن آقای فلاحيان متاسفانه دارم اين آينده تاريك را می بينم ….وزارت اطلاعات بنا به سياستهايی كه وزير مربوطه دارد ميتواند تند عمل كند و يا كند عمل كند و حتی جامعه را به سمت يك جامعه بسيار مثلا فرض بفرمائيد پليسی بكشاند ٬يك نظام اطلاعاتی بوجود بياورد كه در همه كشور همه به هم مشكوك باشند يا همه به هم بی اعتماد باشند….«(۴)


اينجا بود كه هاشمی رفسنجانی به ميدان دفاع از علی فلاحيان می آيد و بيان اينكه در صداقت و درايت و سلامتی ايشان شكی ندارد و :


«….با مجموعه بررسيهايی كه كرديم مناسب ترين فرد به نظرمان آقای فلاحيان آمده . اولا به خاطر سوابق طولانی ايشان كه تقريبا بعد از انقلاب تا امروزه يكسره در اين كار مسئوليت داشته اند و در جاهای مختلف به گونه های مختلف با مسائل امنيتی ٬نيازهای كشورها ٬تهديدها ٬و نيروهايی كه دارند كار می كنند آشنايی كامل دارند و شايد يكی از اركان اين وزارت در گذشته هم يعنی مهمترين ركن ايشان بوده اند ٬از لحاظ صلاحيت شخصی بنده خودم ايشانرا خوب می شناسم ٬از دوران طلبگی تا به امروز ٬علاقه ای كه ايشان به انقلاب دارد و حاضر است جان بدهد برای اينكه اين تهديدها را از اسلام دور بكند٬برای ما روشن است و مخصوصا اين اواخر من ايشانرا مسئول بازرسی ويژه فرماندهی كل قوا كرده بودم كه كار كردن ايشان برای من بسيار جالب بود ٬يعنی جزو زيباترين كارها يی كه ارائه می شد در حوزه ما كارهای ايشان بود…»(۵) .


علی فلاحيان كه به قول هاشمی حاضر است جان بدهد برای اينكه به وزارت اطلاعات راه بيابد تا بتواند تهديدها را از اسلام(البته منظور آقای هاشمی از اسلام همين جمهوری اسلامی است!!)دور كند در دفاع از خود دفاعياتی را بيان می كند و قولهايی را به نمايندگان مجلس می دهد :


«….من به همه اين اطمينان را می دهم كه در صورتی كه بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم در آنجا همانگونه كه امام امت فرموده اند هيچ گروه و دسته ای نفوذ نداشته باشد و برادران ما با كيفيتی كه در وزارت اطلاعات هستند و سابقه كار اطلاعاتی دارند و كسانی كه انديشه های بلندی دارند در آنجا اينها با بی طرفی به خدمت خوذشان ادامه بدهند و اساس قضيه هم اين بوده….بنده عرض كردم كه در مسائل امنيتی و اجتماعی بنده توانا هستم….اگر بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم و نمايندگان محترم به بنده رای اعتماد بدهند اينرا بدانند كه آينده ای كه تاريك می شود آينده ضد انقلاب است كه همين الان هم تاريك است و آينده اش تاريكتر خواهد شد و نه جای ديگر….


در زمينه مقابله هم اينطوری نيست كه فقط مسئله بگيرو ببند باشد و در همانجا متهمی را كه دستگير می كنيم بيشتر در مواضع سياسی اش ٬مسائل ايدئولوژيكی اش ٬مسائل اخلاقی اش رويش كار می شود ٬اين همه مصاحبه هايی را كه برادران عزيز ديده اند از متهمين و يا كارهايی كه وزارت اطلاعات در اين زمينه كرده….اينها بيانگر اين است كه در همانجا هم بگيرو ببند نبوده ٬يعنی ذهنيت بگيرو ببند وجود ندارد….»(۶) .


آری دست آخر و عليرغم آنكه حتی در شب قبل از رای گيری يكی از معاونان ارشد وزارت اطلاعات در منزل مهدی كروبی طی ديدار و جلسه ای كه با جمعی از نمايندگان مجلس داشت و عواقب و پيامدهای ناگوار وزارت علی فلاحيان را بر شمرده نامبرده با ۱۵۸ رای مواق و ۷۹ رای مخالف و ۱۸ رای رای ممتنع به وزارت برگزيده شد. اما علی فلاحيان در زمان وزارتش چه كرد؟


وی همانطور كه وعده داده بود افرادی را به دور خويش فراخواند كه «انديشه های بلندی »داشته از جمله همين افراد سعيد امامی بود تا آنجا كه وی را معاون امنيتی خويش نمود كه از مهمترين و اصلی ترين رده سازمانی وزارت اطلاعات می باشد و حتی زمانی كه دكتر ولايتی وزير خارجه وقت عازم چهل و چهارمين اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آمريكا بود وی را به عنوان كارشناس ارشد همراه هيات فرستاد .(۷)


كارنامه وزارت علی فلاحيان آنچنان درخشان است كه دوستانش نيز وقتی می خواهند فضای تحت مديريت وی را شرح دهند در می مانند از آن جمله است خسرو(روح الله)حسينيان كه نماينده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بوده است :


«…/بازجوهايی هستند[در وزارت اطلاعات] كه هر پرونده ای كه دستشان بوده٬زمانی كه من مسئول رسيدگی به پرونده های وزارت اطلاعات بودم ٬وقتی كه پرونده هايی بود كه اينها باز جويی كرده بودند می آوردند ٬می گفتم از اول بازجويی بكنيد ٬اينها اول سوژه [يعنی همان متهم بد بخت]را بزرگ می كنند و پدر يارو را در می آورندبعد وادارش می كنند به خودكشی ٬ دو سه نفر از متهمين خودكشی كردند . يا خوكشی می كند يا آبرويش را می برند .بعد هم می گويند مساله اخلاقی داشته يا جاسوس بوده آخر سر هم هيچ چيزی از آن در نمی آورند…..»


ويا درجايی ديگر كه حسينيان می خواهد سعيد امامی را از اتهامات قتلهای زنجيره ای مبرا كند پرده از آنچه در وزارت اطلاعات فلاحيان می گذشته بر می دارد و می گويد :


«….سعيد امامی اعتقاد داشت كه مخالفين جمهوری اسلامی بايد از دم تيغ گذرانده شوند و در اين زمينه ها هم تجربه داشت به هر حال كسی بود كه مسئول امنيت كشور بوده٬صدها عمليات برون مرزی موفق داشته….»


آری ٬علی فلاحيان در قدو قامت وزير اطلاعات دست در دست سعيد امامی ـكه به زعم وی انديشه های بلندی داشت ـ نهاد و بر خلاف نظر اداره كل جذب و هدايت پرسنلي(گزينش) وزارت اطلاعات كه سعيد امامی را فاقد صلاحيت دانسته بود ٬مسئوليت امنيتی وزارت را ـمعاونت امنيت ـ را كه عاليترين و مهم ترين منصب آن وزارتخانه است را به وی داد امری كه هرگز هم بخاطر آن مورد بازخواست قرار نگرفت . با هم يكبار ديگر گوشه هايی از اطلاعيه دادسرای نظامی تهران پيرامون سعيد امامی را می خوانيم :


«…..چگونگی ورود و گزينش اين افراد و ارتقائشان در وزارت اطلاعات از لحاظ مديريتی قابل بحث و بررسی است….


اطلاعيه ۱۷/۴/۷۸ سازمان قضائی نيروهای مسلح »


علی فلاحيان هشت سال در وزارت اطلاعات تاخت و دام می نهاد و سر حقه باز می كرد و آغاز مكر با فلك حقه باز كرد اگر نگاهی دوباره به دفاعيات وی در مجلس از خودش به هنگام اخذ رای اعتماد بيندازيم می بينيم كه وی يكی از كارنامه های درخشانش را اينگونه عنوان می كند : …اينهمه مصاحبه هايی را كه برادران عزيز ديده اند از متهمين و يا كارهايی كه وزارت اطلاعات در اين زمينه كرده و با كارهای ايدئولوژيكی كه شده متهمان خودشان پی به حقيقت برده اند…..


منظور فلاحيان از اين «كارهای ايدئولوژيك» البته همان شوهای ندامت و خودزنی هايی بود كه برادر سعيد امامی با انديشه های بلندش از متهمين ضبط كرده و در برنامه هايی همچون «هويت» گنجانده است . با هم يكی از اين «كارهای ايدئولوژيك» را بازخوانی می كنيم :


آقايان غلامحسين ميرزا صالح ٬ عزت الله سحابی و سعيدی سير جانی توسط وزارت اطلاعات و يا بهتر بگويم معاونت امنيتی خودسرانه زير نظر سعيد امامی بازداشت می شوند و در بازداشتگاه های ۲۰۹ و توحيد و خانه های امن كه به «مراكزمشاوره» در زمان وزارت آقای فلاحيان مرسوم بوده اند نگهداری و از آنها ابتدائا به ضرب ارعاب و تهديد و سپس شكنجه و دست آخر ترفند فيلمبرداری بعمل آمده و موارد مطابق ميل و نظر سعيد امامی و فلاحيان و حسين شريعتمداری ـكه در هر دو دوره وزارت فلاحيان مدير كل امور اجتماعی و مشاوره وزارت اطلاعات بوده و از ديگر بانيان اين پروژه ها ی فيلمبرداری و اخذ مصاحبه بوده ـ ضبط شده و از تلويزيون در قالب برنامه هايی همچون «سراب » ٬ «فرياد خاموش» و «هويت» پخش شده . با هم نگاهی به اظهارات سعيدی سيرجانی در برنامه هويت می اندازيم :


«اونچه كه باعث شد من امشب خودم خواهش كنم كه بيايند اين برنامه را ضبط كنند صحبتی است كه از دو روز پيش شروع شده ٬ولی شايد ده دقيقه پيش يك تلنگر سفتی به روح من خورد……»(۸)


بله براستی اين «تلنگر سفت »چگونه به سعيدی سيرجانی خورد و چه بوده است كه باعث شد تا يك هفته پس از ضبط اين برنامه در ۶/۹/۱۳۷۳ ايشان در بازداشتگاه توحيد دار فانی را وداع بگويد؟(۹).


بله اين ماجرای سعيدی سيرجانی و فوت و بهتر بگوئيم قتل مظلومانه وی در چنگال وزارت اطلاعات آنچنان مايه مباهات فلاحيان و سعيد امامی بود كه ايشان در هر فرصتی از آ» ياد می كردند ٬سعيد امامی در سخنرانی تاريخی خود در دانشگاه همدان آنچنان با ولع از نحوه اعتراف گيری و برخورد خلاف انسانيت خود با وی گفته است كه انسان برايش اين پرسش ايجاد می شود كه اگر «چنان تلنگر سفتی »به خود سعيد امامی ويا همسرش وارد می شد چه عكس العملی از خود نشان می دادند ؟ البته اين سئوالی است كه بعدها جوابش را می يابيم وقتی به فيلمهای بازجويی سعيد امامی و ـ ز . ق ـ همسر سعيد امامی نگاه می اندازيم كه به چه انحرافات اخلاقی ای اعتراف كرده اند ؟!


از ديگر افرادی كه در اين برنامه شركت داشته اند مهندس عزت الله سحابی بوده است ٬ايشان نيز به اتهام بی اتهامی ؟توسط سعيد امامی در ۲۳/۳/۱۳۶۹ بازداشت و پس از گذشت شش ماه در ۵/۹/۱۳۶۹ آزاد شده در طول بازداشت ايشان پس از اقناع كه صرفا به منظور كار كارشناسی و استفاده از نظريات شما در مورد ملی مذهبی ها می خواهيم شنونده نظرات شما باشيم با استفاده از دوربين مخفی از وی مصاحبه تصويری گرفته می شود . پس از آنكه برنامه هويت از تلويزيون پخش شد مهندس سحابی در ماهنامه ايران فردا درباره چگونگی و چرايی ضبط اين اظهارات توضيحی دادند كه از نظر می گذرد :


«اظهاراتی را كه در سال ۱۳۶۹ و در شرايط بد و خاص زندان بيان شده است بر خلاف نيت٬ و تصور اوليه و علاقه گوينده آن در سطح وسيع در معرض ديد ميليونها بيننده قرار دادن به چه معناست؟»(۱۰)


همچنين است آقای غلامحسين ميرزا صالح كه در تاريخ ۷/۷/۱۳۷۱ ربوده شده و در آخر معلوم می شود كه نامبرده در بازداشت وزارت اطلاعات است و پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود ٬در برنامه هويت غلامحسين ميرزا صالح متهم به انحرافات عديده و مامور سازمان سيا به منظور نفوذ در دانشگاهها به جهت اهداف «براندازانه» می شود و جای اين سئوال هم پيش نمی آيد كه پس چرا اين عنصر خطرناك پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود و كسی كاری به ايشان ندارد؟! . البته غلامحسين ميرزا صالح درباره اين بازداشت و اتهامات گفتنی هايی دارد :


«….روندی است شوم و خطر ناك كه به علت تكرار مكرر در اين دو دهه به امری عادی تبديل شده است ….اين چه بساط شاه و لله امنيتی ـ قضايی ـيا كمدی تراژيكی است كه به خانه شهروندی هجوم می برند و پس از تقريبا نصف روز جستجو برای يافتن اسلحه و بمب و اعلاميه و…. دست آخر تنها چيز مشكوكی كه در آن می يابند و همراه صاحب خانه حيرت زده و منگ با خود می برند يك قطعه عكس شاملو ٬پاسپورت٬دفترچه تلفن و يك برگ دعوتنامه دانشگاه ملی برای ائامه درس است …. مدت بازداشت من در انفرادی ۲۱ روز بود و در طی اين مدت از بازجوئيها و تهديدات و ارعاب و…. كه بگذريم ٬هيچ نوع محكمه و دادگاهی برای رسيدگی به اتهامات وارده تشكيل نشد !! غروب روز بيستم با عصا كشی فرد همراه به دفتر آقای محسنی اژه ای راهنمايی شدم و ده پانزده دقيقه بعد ايشان گفتند كه پس از سپردن يك ميليون تومان وجه نقد آزادم!… و اگر هم كسی پرسيد بگو به خاطر مشروبخواری و مستی گرفتنت!!!! …..»


ميرزا صالح اشعار می دارد كه خانواده وی به هيچ وجه در جريان بازداشت وی نبوده اند و خود وی نيز كه امكان اطلاع رسانی نداشته است و در نتيجه در اين مدت :


«قلب خواهر بيمار من بيمار تر شد چرا كه هفت روز تمام در مرده شوی خانه تهران [احتمالا منظور ايشان پزشكی قانونی بوده است ] نشسته و صورت هزاران مرده را برای يافتن من نگريسته….»


آری اين تنها يكی از همان كارهای درخشان «ايدئولوژيكي» علی فلاحيان بوده است . اخذ مصاحبه هايی كه ايشان با افتخار از آن ياد می كردند . اما ايشان در كسوت وزير اطلاعات با بازوان پرتوان و انديشه های بلند سعيد امامی و ديگرانی همچون مهرداد عاليخانی در آخرين سال وزارتشان سال ۱۳۷۵ ديگر هر چه تير در تركش داشتند رو كردند و بقول هاشمی رفسنجانی «جان دادند برای اينكه تهديدها را از اسلام دور بكنند» از آن جمله كارهای مهم و ايدئولوژيكی !كه ايشان در اين سال آخر انجام دادند ماجرای فرج سركوهی و به دره افكندن اتوبوس حامل نويسندگان بود كه آنها را با هم مرور می نمائيم :


در چهارم مرداد سال ۱۳۷۵ عوامل معاونت عمليات وزارت اطلاعات (كه در آنزمان مهرداد عاليخانی متصدی آن بود) به منزل وابسته فرهنگی سفارت آلمان بر خلاف عرف و شئون ديپلماتيك يورش برده و هوشنگ گلشيري٬محمد علی سپانلو ٬فرج سركوهي٬مهرانگيزكار ٬روشنگ داريوش و سيمين بهبانی را بازداشت نموده و پس از اعزام آنها باچشمان بسته به يكی از خانه های امن(همان مراكز مشاوره)و گفنگوی مصطفی كاظمی (معاون امنيت وقت وزارت اطلاعات) با آنها و تهديد و ارعابشان كه كاسه صبرمان ديگر از دست شما لبريز شدن و بار ديگر پای جوخه اعدام همديگر را ملاقات خواهيم كرد ! آزاد می شوند .


ده روز بعد و در ۱۴/۵/۱۳۷۵ كه هياتی از نويسندگان ايرانی عضو كانون نويسندگان كه برای بازديد و شركت در مجامع فرهنگی و ادبی عازم كشور ارمنستان بودند با سناريويی از پيش تهيه شده با تعويض راننده اتوبوس و سپردن آن به خسرو براتی (همانی كه بعدها در تيم قتلهای زنجيره ای نيز مشاهده شد )در نظر فلاحيان و محفل اطلاعاتی اش بوده كه در نيمه های شب هنگاميكه نويسندگان در خواب بوده اند اتوبوس به دره افكنده شود كه البته با هوشياری تنی چند از نويسندگان ماجرا لو می رود و جلوی براتی را می گيرند ٬جدال لفظی بين نويسندگان و براتی در می گيرد و نهايتا اتوبوس در اولين پاسگاه متوقف می شود وا ينجا بوده كه نويسندگان شاكی همگی در سالنی چندين ساعت بازداشت می شوند و براتی كه متهم بوده براحتی در حياط پاسگاه قدم می زده و با تلفن فرماندهی پاسگاه مدام مشغول تلفن زدن بوده تا اينكه پس از گذشت چهار ساعت نهايتا مهرداد عاليخانی در ميان نويسندگان می آيد و می گويد :«اين هم آخرين هشدار ! در ماجرای سعيدی سيرجانی ما حجت را برايتان تمام كرديم و پيغام فرستاديم ٬نشنيديد!». سپس از تمامی نويسندگان تعهد می گيرند كه از اين ماجرا جايی حرفی به ميان نياورند .


حول و هوش يكماه بعد در ۲۰/۶/۱۳۷۵ فرج سر كوهی توسط دايره عمليات واحد تحقيقات فرهنگی مطبوعاتی ( زير نظر اداره كل امور اجتماعی و مشاوره به تصدی حسين شريعتمداری ) بازداشت و دوروز بعد در شامگاه ۲۲/۶/۱۳۷۵ آزاد می شود خبر آزادی وی بطرز كاملا مشكوكی در رسانه ها (تلكس خبرگزاری ايرنا ٬و روزنامه های دست راتی ای همچون كيهان و رسالت ) منتشر می شود ٬اما چندی بعد مجددا توسط عوامل زير نظر سعيد امامی و حسين شريعتمداري(۱۳) در تاريخ ۱۳/۸/۱۳۷۵ ربوده می شود و بعد از چندی اعلام می شود كه فرج سركوهی را به هنگام خروج غير قانونی از كشور بازداشت كرده ايم ! فرج سركوهی البته خود تمامی اين اعمال را در نامه ای بطور مفصل شرح داده است (۱۴).


رسوايی اين ماجرا به حدی رسيد كه وقتی خبرنگار ايتاليايی از هاشمی رفسنجانی درباره سرنوشت سركوهی سوال می كند هاشمی می گويد :«…به نظر من هم قضيه مقداری مبهم و باعث تعجب است…آن آقا برای ما هم يك معما شده است ….البته من دارم همه گزارشهای مربوطه را بررسی می كنم تا ببينم ماهيت قضيه چيست ؟…» .


فرج سر كوهی در حالی در بازداشت و در خانه امن وزارت اطلاعات نگهداری می شد كه می بايست در شرايطی مشابه با آنچه بر سر پيروز دوانی و سعيدی سيرجانی آمد قرار گيرد و به نكاتی كه تيم عملياتی و كارگردانان برنامه هويت می خواستند اعتراف كند و بعد هم فوت بنمايد ! اما از آنجا كه ماجرا به حدی بزرگ شد كه حتی دكتر ولايتی وزير امور خارجه وقت نيز زير فشار دول خارجی قرار گرفت از استفاده اعترافات وی در برنامه هويت صرفنظر شد و ترتيبی دادند كه سريعا وی در دادگاه انقلاب نمايش وار محاكمه گردد و فقط بخاطر نگارش آن نامه افشاگرانه به يك سال زندان محكوم شود و هيچ اشاره ای هم به ديگر اتهامات وی از جمله خروج غير قانونی كه در اطلاعيه پيشين وزارت اطلاعات هم آمده بود نكردند.


فلاحيان البته به غير از شاهكارهای ايدئولوژيكی امنيتي!و اطلاعاتی كه شرح گوشه هايی از آن رفت «فعاليتهای طلايي» ديگری نيز داشته است كه از آن جمله فعاليتهای اقتصادی وزارت اطلاعات در طول هشت سال تصدی وی بوده است .در دوره فلاحيان وزارت اطلاعات وارد عرصه فعاليتهای اقتصادی شد كه پيامدهای بسيار ناگوار و غير قابل انكاری برای اقتصاد و سرمايه گذاری ايران داشت ٬هاشمی رفسنجانی به عنوان مدير فلاحيان خود درباره اينگونه اعمال و علل آنها می گويد :


«اينها يك اجازه محدود داشتند مثل بقيه سرويسهای جاسوسی دنيا ٬پوششهايی برای خودشان داشته باشند از قبيل شركتهای تجاری ٬نمی توانستند كه به عنوان مامور اطلاعات در همه جا باشند و در دنيا ارتباطهايی داشتند ٬اين هم بر می گردد به دوره جنگ . اين در دوره من شروع نشده است . جنگ بود و ما می خواستيم از بازار سياه كالا بخريم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشيم . اين هم كار هر كسی نبود يك شركت معمولی كه نميتوانست اين كارها را بكند ٬ابزارهای اطلاعاتی لازم را هم داشته باشد به همين دليل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد كه از اين پوششها استفاده كند ….(۱۵)»


البته از معماهای شگفت انگيزی همچون خريد سلاح از اسرائيل و كارخانه های اسلحه و مهمات سازی آمريكايی همچون شركت « تله راين » وكارخانه های سلاح جورج بوش كه چگونه در خفا توسط ايران صورت می گرفت و چگونه پورسانت آن بين افرادی همچون هاشمي٬ فلاحيان ٬محسن رفيق دوست و هادی غفاری تقسيم می شد ٬كه بگذريم اين كلام هاشمی را در ايام زمان جنگ می توانيم به نوعی قبول كنيم و برای امنيت ملی كشور توجيه نمائيم اما دولت هاشمی درست زمانی بر سر كار آمد كه ديگر جنگی در ميان نبوده است ! و علی فلاحيان كه از مرداد سال ۱۳۶۸ رسما به عنوان وزير اطلاعات برگزيده شد درست يكسال از پايان جنگ گذشته بود و اين در حالی است كه اوج فعاليتهای اقتصادی اين وزارتخانه درست از همين سالها بوده است .


در خلال همين سالها (۱۳۶۸ـ ۱۳۷۵) بوده است كه رانتهای اقتصادی ای در پرتو فعاليتهای امنيتی با نامهايی همچون «حق كشف » و «سهم وزارت » وضع می شود در همين سالها بود كه ترانزيت مواد مخدر توسط وزارت اطلاعات ايجاد شد (امری كه گر چه در زمان جنگ به بهانه تامين بخشی از هزينه های جنگ هم انجام می گرفت اما در زمان وزارت فلاحيان كه البته ديگر جنگی هم در ميان نبود بصورت چشمگيری و گسترده هم ازطريق زمين و هم از طريق هوا انجام می شد كه در همين رابطه بعدها فاطمعه قائم مقامی و سيامك سنجری كه بقول فلاحيان «اطلاعات اضافي» داشتند٬ از ميان برداشته شدند .)


فلاحيان با ايجاد بازار سياه و رقابتهای كثيف تمامی رقبای «غير خودي»را با نام «پروژه مبارزه با ثروتهای باد آورده»حذف و يا از صحنه بدور می كردند آنگاه با توقيف اموال و دارائيهای آنها فعاليتهای اقتصادی وزارت اطلاعات را بسط می داد ٬بطور مثال هنگاميكه از طريق رقابت سالم وآزاد نتوانست با شركت «ايران مارين سرويس » كنار بيايد ٬ابتدا آقای سعيدی مدير عامل آنرا بازداشت و سپس با دادگاهی فرمايشی زير نظر رفيق هم مدرسه ای و شريك خود محسنی اژه ای آنرا محاكمه و اموال وی را توقيف نموده ـ اين پرونده البته كارش به يكی از رسوايی های بزرگ وزارت اطلاعات كشيد كه حتی در مطبوعات مستقل از حاكميت نيز درج شد ـ .


ويا هنگاميكه «اكبر خوش كوش» عضو ارشد معاونت عمليات بخش اروپا از ماموريتهای تروريستی در خارج از كشور فارغ می شد با توجيه اينكه «اكبر پول خون خويش را می گيرد !»دست وی را در هر گونه فعاليتهای اقتصادی باز می گذاشت ٬اما حقيقت چيز ديگری بود؛


اكبر خوش كوش پول خون ديگران را می گرفت ٬وی از آنچنان حاشيه امنی برخوردار بود كه حتی اگر در پرونده های اختلاس و كلاهبرداری كلان و فاحشی همچون پرونده «برادران افراشته» نيز گرفتار می شد ٬محسنی اژه ای با اين يار خودی كاری نداشت و ديگر همكاران وزارتی در گير فعاليتهای اقتصادی در می يافتند كه حاشيه امن همچنان پا برجاست و سخت تر و كوبنده تر می تاختند !


اكبر خوش كوش كه به ثروتهای باد آورده رسيده بود از قبل و رهگذر همين سرمايه ها در نياوران و با پشتوانه مسقيم فلاحيان زمينی را كه متعلق به يكی از زمين داران قديمی نياوران بود با برچسب «مرفه بی درد» تصاحب نمود و ساختمانی مجلل در ۷۵۰ متر مربع در سه طبقه بنا نمود و در يك طبقه آن خود و در طبقات ديگر نيز سعيد امامی و مصطفی كاظمی را ساكن كرد تا ديگر احدی هم جرات نكند به وی حرفی بزند!


باز برای مثال در تغيير و نوسان ناگهانی ساخت و ساز در تهران وزارت اطلاعات در يافت كه نان در بسازو بفروشی است و لذا ضمن آلوده كردن ديگر رقبا و حذف مابقی وارد اين صحنه تجاری شد در همين گذر بود كه وزارت اطلاعات سعی در حذف «برادران افراشته» كه از يكی از بزرگترين مقاطعه كاران و برج سازان تهران بودند داشته تا از اين رهگذر بتواند منافع آنها را نيز تصاحب كند ٬لذا ابتدا اكبر خوش را به نزد آنها فرستاده و با آلوده كردنشان زمينه را برای بازداشت و محاكمه شان توسط محسنی اژه ای فراهم نمايد .


در آن دادگاه بود كه البته بخاطر اظهر الشمس بودن تخلفات اكبر خوش حتی محسنی اژه ای هم نتوانست نقش وزارت اطلاعات را در اين اختلاس پاك كند !و دست اكبر خوش كوش در معاملات غير قانونی موبايل روشد اما قاضی محسنی اژه ای هرگز وی را نه بازداشت كرد و نه محاكمه و وی صرفا به عنوان مطلع در دادگاه حضور يافت و رفت !.درجلسه پنجم دادگاه برادران افراشته ٬آقای داوود افراشته از متهمان همين پرونده نحوه كلاهبرداری اكبر خوش با استفاده از رانت امنيتی اش را شرح می دهد :


«….در سال ۱۳۷۳ اكبر خوش كوش برای ساختن ساختمانی به من مراجعه كرد و كمك خواست كه در قبال اين كار وی طی قراردادی كه بين شركت مخابرات و «شركت فران[شركت پوششی وزارت اطلاعات]بسته شده بود و در آن عنوان شده بود ۳۰۰ دستگاه موبايل گرفته شود را يادآور شد و گفت كه مايل است ۱۰۰ دستگاه آنرا به من بفروشد كه بعد من بابت خريد ۱۰۰ ميليون تومان چك به وی دادم و قرار شد چند روز بعد هم موبايلها را تحويل بدهد .


بعد از مدتی در تماس با وی برای تحويل موبايلها وی گفت شركت كم كاری كرده و از من خواست تا در تماس با دوبی از آنجا گوشی خريداری و بعد از تحويل به فرودگاه به نام «اكبر اكبري» [نام مستعار وزارتی اكبر خوش]به تهران آمده و پس از ورود گوشيها در عرض۳ تا ۴ ماه وی فقط ۲۹ دستگاه تلفن به من تحويل داد و حتی تعدادی را نيز به شخصی بنام همايون طوسی فروخت ٬ولی بعدها به علت تاخير در تحويل ما تقاضای پولمان را كرديم كه ايشان نمی دادند و تهديد می كردند بالاخره پس از مدتها دوندگی توانستيم از وی بصورت چكی بلند مدت بگيريم .


محسنی اژه ای: در سال ۱۳۷۳ بين شما و خوش كوش گوشی موبايل مبادله می شد آيا خط هم می گرفتيد ؟چگونه از شركت مخابرات خط می گرفتيد؟


داوود افراشته: من نمی گرفتم و اين قرارداد بين شركت مخابرات و شركت فران بود /


محسنی اژ ای: به شما چگونه تلفن همراه می دادند؟


داوود افراشته : گوشی را به من می دادند و فتوكپی شناسنامه می گرفتند و بعد بنام زده و به آدرس خريدار قبض صادر می شد بدون حتی يكبار مراجعه به شركت مخابرات ! خوش كوش همين طور به چندين نفر تلفن فروخت و من فقط از طريق دوبی و توسط آقای خجسته [مهدی خجسته برادر زن سيد علی خامنه اي] گوشی موبايل خريداری و از طريق هواپيما ئی به تهران انتقال می دادم


محسنی اژه ای: قيمت دستگاه با خط چه مقدار بود؟


داوود افراشته: ۲/۱ ميليون تا ۳۸/۱ ميليون تومان كه مابين يك ميليون و ۹۰۰ تا دوميليون می فروختيم .


محسنی اژه ای: شما می دانستيد كه واردات تلفن همراه ممنوع است ؟


داوود افراشته: بله! ولی اين كالا شايد تحت نام ديگری وارد می شد چون تنها شركت مخابرات عهده دار وارد كردن اين كالاست [اكبر خوش كوش گوشی ها را تحت نام كالای امنيتی وارد می كرده و افراشته در دادگاه هم حتی جرات بيان اين موضوع را بطور مستقيم نداشته ]


محسنی اژه ای : شما ۴۳ دستگاه را در چه ظرف زمانی گرفتيد؟


داوود افراشته : حدود ۳ ماه طول كشيد و می گفتند شركت فران به ما گوشی نمی دهد ولی خوش كوش گوشی تحويل می گرفت و خودش می فروخت»(۱۶).


آری فلاحيان با نام «مبارزه با تهاجم فرهنگي» انديشمندان و روشنفكران و دگر انديشان را توسط سعيدامامی از صحنه بدر می كرد و با نام «مبارزه با ثروتهای باد آورده» نيز توسط اكبر خوش كوش سرمايه داران غير خودی را از صحنه حذف می كرد ٬كارخانه های خصوصی را ملی اعلام می كرد و بعد با شعار «خصوصی سازی »آنها را نصف قيمت به يكی از ايادی اش می فروخت و بعد آنها هم به قيمت كلان به ديگران می فروختند و از اين رهگذر برای خود و ايادی اش «حق كشف» و برای وزارت اطلاعات هم «سهم وزارت» به جيب می زدند .و بر همين اساس بود كه بازجويان و محققان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات كه می بايست بدنبال كشف حقيقت باشند با تعزير و شكنجه امثال «سعيدی »ها و :افراشته »ها واعدام «فاضل خداداد»ها بدنبال «حق كشف »بودند تا حق و عدالت !


علی فلاحيان در وزارت اطلاعات آنچنان برج و باروی مستحكمی برای خود ساخته بود كه در دولت دوم هاشمی در تابستان ۱۳۷۲ هنگاميكه وی كابينه خويش را به مجلس معرفی می كرد برای معرفی و دفاع از فلاحيان وقيحانه به همين بسنده كرد كه : «آقای فلاحيان هم كه كسی جرات ندارد به ايشان رای اعتماد ندهد!!» .واين سخن البته كلام حقی بود ٬ترسی كه هاشمی به آن اشاره می كرد واقعی بود كه بعدها خود هاشمی را نيز ذر برگرفت :


بدنبال وقوع قتلهای پائيز ۱۳۷۷ و فشار افكار عمومی و رسانه ها و كنكاش ايشان صحبت از قتلهای زنجيره ای دامنه داری آمد كه و آماری در حدود ۸۰ قتل نخبه و دگر انديش نمايان شد كه در زمان دولت هاشمی و وزارت فلاحيان انجام گرفته بود ٬هاشمی سخت در مظان اتهام قرار گرفته بود و در اينجا بود كه هاشمی سعی كرد برای فرار از اتهام و پاسخگويی مسئوليت قتلها را بر عهده فلاحيان بگذارد :


«…شناختی كه از من هست اين است كه نوعا با حركتهای افراطی مخالفم ….درباره باند سعيد امامی ٬در دوران من برای ما مشخص شد كه با سياستهای جاری كشور ازجمله تشنج زدايی آنها مخالف هستند ٬اينها موشك بردند به يك كشور خارجی (۱۷)و آنها هم پيدا كردند . از داخل وزارت اطلاعات قضيه را پيگيری كرديم و ثابت شد . رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتيم كه اينها بايد كيفر ببينند ….(۱۸)»


و بعد نيز هاشمی جلو تر رفت و مدعی شد كه به فلاحيان حتی گفته است كه سعيد امامی و باندش را بركنار كند و حتی تاريخ دستور بركناری سعيد امامی را در دفتر خاطرات خود ثبت كرده است ٬يعنی به نوعی خواست اعلام بكند كه اگر هم تخلفی بوده است از ناحيه فلاحيان وسر پيچی وی بوده است نه وی !!


اينجا بود كه فلاحيان كه تا قبل از آن حتی حاضر نشده بود به وقوع قتلها و اين اعمال خلاف اشاره هم بكند زبان باز كرده و گفت :«وزير اگر قرار باشد پاسخ دهد به همراه رئيس خود بايد حاضر شود !!» (۱۹) و از اين به بعد بود كه هاشمی ساكت شو وديگر هرگز درباره اين موضوع سخنی به ميان نياورد و پس از اين سكوت ناگهانی هاشمی بود كه وقيحانه بارديگر فلاحيان به هاشمی و همگان فهماند كه نبايد درباره وی حرفی بميان آورند :«معلوم می شود كه با اينكه ديگر ما وزير نيستيم و مسئوليتی هم نداريم اما هنوز همه از سايه ما هم می ترسند …(۲۰)» .


آری نه تنهامردم بلكه عاليجناب هاشمی هم از وی می ترسد چرا كه فلاحيان همانطور كه خود گفته بود بالاخره …«در مسائل امنيتی بنده توانا هستم …»و با بكار گيری افرادی كه «انديشه های بلندی »دارند توانست محفل اطلاعاتی ای را راه اندازی كند كه بنا به اطلاعيه دادسرای نظامی تهران : «بنام دين و حكومت اسلامی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و ضد انقلاب دست به اعمال ننگين زدند ».


پس بايد هم از «سايه» فلاحيان ترسيد چراكه وی آنچنان «توانا» هست كه حتی هاشمی را نيز به سكوت وادارد و همانطوركه بريا دگرانديشان را به تيمارستانهای روانی مجمع الجزائر گولاگ می فرستاد وی هم هركسی را كه به زعمش دگر انديش و ضد انقلاب بود به «مراكز مشاوره » و بازداشتگاههای مخوفی همچون الغدير و وصال و توحيد و ۲۰۹ می فرستاد . وی آنچنان «توانا» هست كه در حاليكه ديگر وزير نيست و هيچ مسئوليتی هم ندارد وقتی در روز روشن فرزندش با اسلحه فردی را بكشد نه تنها كسی جرات نكند قاتل را محاكمه كند بلكه تازه مقتول را هم به محاق محاكمه بكشاند ….


اما فلاحيان با تمام اين اوصاف بايد بداند كه :


نردبان اين جهان ما ومنی است عاقبت اين نردبان افتادنی است


لاجرم هركس كه بالاتر نشست گردن او سخت تر خواهد شكست


درست است كه امروز همه نه از فلاحيان بلكه از تمامی امثال او «حقاني»ها می ترسند اما ترس تا زمانی است كه پرچم جمهوری اسلامی بر بالای سرشان است و اين روزها نه من كه همه صدای شكسته شدن ميله های اين پرچم را به وضوح و گويايی می شنوند …………..


پانويس:


۱ – ويژه نامه انتخاباتی علی فلاحيان در مجلس خبرگان رهبری – حوزه اصفهان


۲ و ۳ – بی شمار مستندات و ناگفته هايی در اين زمينه می باشد كه بزودی فاش خواهم ساخت .


۴ – مشروح مذاكرات مجلس شورای اسلامی ۶/۶/۱۳۶۸


۵ – پيشين


۶ – پيشين


۷ – سياستگزاران و رجال سياسی در روابط خارجی ايران ـدفتر مطالعات سياسی و بين الملل ـ ص ۱۴۷


۸ – هويت ـ موسسه فرهنگی انتشاراتی حيان ـ ص ۲۸۹


۹ – با توجه به اينكه خود نيز در آنزمان از عوامل ساخت برنامه هويت بوده ام ٬مصاحبه ام در اين زمينه كه در سايت «گفتنی ها »موجود است در اين رابطه خواندنی است .


۱۰ – ماهنامه ايران فردا ـ شماره ۲۶


۱۱ – غلامحسين ميرزا صالح ـ روزنامه صبح امروز ـ۲۷/۵/۱۳۷۸


۱۲ – دو روز بعد از فوت سعيدی سيرجانی تعدادی از نويسندگان و فعالان كانون نويسندگان را ضمن احضار به يكی از «مراكز مشاوره» و يا همان خانه های امن !! وزارت اطلاعات می برند و در آنجا سعيد امامی به آنها می گويد : «هيچ نوع خبر و سخن و مراسمی نبايد برای وی داشته باشيد ٬هنگاميكه يكی از حاضران [ظاهرا صالحيار] سئوال می كند كه پس ما چه بايد بكنيم ؟ سعيد امامی هم می گويد :«روزنامه كيهان را بخوانيد خودتان می فهميد!» .


۱۳ – سعيد امامی آنزمان مدير كل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات بوده است و طبيعتا نمی بايست در حوزه های اطلاعاتی و عملياتی وارد عمل شود ٬فلذا نتيجه گيری می شود كه يا اين تغيير پست سعيد امامی صوری بوده است و يا اين بازداشت خودسرانه و زير نظر محفل اطلاعاتی فلاحيان – امامی بوده است


۱۴ – نامه فرج سر كوهی در داخل و خارج از كشور با همت پيروز دوانی در سطح وسيعی منتشر شد و ماهنامه پيام امروز هم نيز متن كامل آنرا در شماره ۲۳ خود در مرداد ۱۳۷۸ بعدها منتشر كرد


۱۵ – روزنامه همشهری ـ ۲۰/۱۰/۱۳۷۸


۱۶ – گوشه هايی از گردش كار پرونده دادگاه برادران افراشته ـ روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶ توضيح اينكه مطالب داخل [] از نويسنده اين نوشتار می باشد


۱۷ – در اين رابطه و كشتی خيار شور حامل موشك به بلژيك بطور كامل در مقاله «اسم رمز اكبر هاشمی »توضيح داده ام


۱۸ – روزنامه همشهری ـ۲۰/۱۰/۱۳۷۸


۱۹ و ۲۰ – روزنامه قدس ـ ۳۰/۶/۱۳۷۸
 
 

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates