04.08.2004

• فرمان قتل عکاس و خبرنگار ايرنی ـ کانادايی زهرا کاظمی

رهبر بيرحم انقلاب نه تنها از جانباخته های ميهن در جنگ سوء استفاده می کند بلکه از لاله و لادن اين دو گل مهربان و رنجور نيز استفاده ابزاری کرد. اين فرزانه ی باغيرت فرمان قتل عکاس و خبرنگار ايرانی ـ کانادايی زهرا کاظمی را خود صادر کرد و گل سر سبد وقاحت و مير غضب امام خامنه ای سعيد مرتضوی آنرا اجرا کرد. در همان شب وقتی لباس شخصيها به يک نوجوان حمله کردنند و او از ترس چيزی را از دوربينش بيرون آورد، در دهان گذاشت و فرو داد، به فرمان امام علی خامنه ای، مير غضب مرتضوی شکم او را پاره کرد تا آنچه در شکم آن طفلک بود را برای امام هديه ببرد. و چه ظالمند اينها… گزارشی در اين باره از ميز ممد آی مردم باور کنين من ميز ممدم. همين حالا که براتون نامه می نويسم ، مسِ مسَم. چنانکه براتون گفته بودم، سر شب ۱۸ تير همون کت سبزوتنم کرده بودم بقول آسد علی رفته بودم مظاهرات، حالا چرا ميگم مظاهرات برا اينکه هر وقت امام رهبر فرزانه با نايب خودش حاج آيت الله سيد محمود شاهرودی صحبت ميکنه با لسان اهل الجنه صحبت ميکنه، يعنی زبون عربی، اونا به تظاهرات ميگن مظاهرات! حالا که راجب سيد محمود صحبت کردم، بايد به همه سيدای ايران بگم: بابا دس از سيد بازی بر دارين، اولا که اين يه نژادپرستيه که آدم خودشو از ديگرون بهتر بدونه…، دوما اين يه کار بده که آدم خودشو زورکی همخون و همراه و هممسلک و همدين و هم نام آدمايی بدونه که هزار و چهارصد ساله که زورکی اومدن خونه ما و روزانه و شبانه هی با ما کارای خوب خوب ميکنن! شما مطمئن باشين که اگه سر اسدالله خان رو هم تو اون جريان کذايی بريده بودن، امروز ما برا حاج اسدالله گريه می کرديمو اسم بچه هاهمونو ميزاشتيم اسدالله و يزيد و شمر و فلان. پس از فردا همتون اين سيدی رو از شناسنامه هاتون پاک کنين! و خدا وکيلی هم باورتون بشه که اسلام ناب محمدی از اين چيزيم که آقاخمينی و امام رهبر فرزانه ميگن به مراتب نابتره. سرتاسر اين دين پره از رحمت و نوازشه. بسم الله الرحمن رحيمهاشم برا همه کاری خوبه چه بد چه خوب. پريروز که از جانب رهبر دستور قطع دست راست و پای چپ يه دزد در کازرون امضاء می شد با بسم الله الرحمن رحيم شروع شد . بعدم يه مرتيکه اومد، با يه گونی که دور سرش پيچده بود که کسی نشناسدش، يه کارد از ليفه خرما که دور کمرش بود بيرون کشيد، يه بسم الله ديگه گفت . از رو شلوار با دوتا تکه تناب بالای زانوی دزد و بست، يه آخوندم که حاج آقا ضياء باشه خطبه عقدو خوند. بعدم اون همون پسره گونی بسر شروع کرد به بريدن، بازم از رو شلوار، چرا؟! چون امام رهبر فرزانه گفتن کار خلاف نبايد بشه، بنا براين نبايد ناموس مردم که برا تماشا اومدن پای لخت اون دزد بی سر و پگا رو ببينن ، هان! از نظر شرع مقدس اشکال داره. رهبر مخرب انقلاب همممممه کاراشون رو حسابه! بعدم يه اره ساخت يه کشور اروپايی رو اوردن (اسم اره رو نميارم چون با اين کار الهی قرآنی براش خوب تبليغی ميشه) ، بعدشم پای اون دزدو اره کردن. يه پيره زنه اونجا بود، به حرف اومد و گفت: ننه آخه دردت بسرم می خاسی دو تا اره و دو نفررو بياری که بيچاره دوبار از حال نره! پدر بيامرز آخوندی که خطبه عقد گوشت و اسخونو با کارد و اره خونده بود گفت: مادر جون اين آدم يه لا قباييه، فقيره وسعش نمی رسه اجاره دوتا اره رو بده! پيره زنه پرسيد: مگه خود بيچارش بايد پول اجار اره رو بده؟ و آخونده جواب داد بله مادر! دست راستو پای چپ دزد برای هميشه قطع شد و من از شدت کار بد آن دزد استفراغم گرفت… يادتون باشه بيانات رهبری رو در مورد اين حکم دفعه ديگه براتون بگم. اگه يادم رفت درخواست کنين بايد از رو نوار پياده کنم…مطلب ديگه اينکه حتما يادتون باشه به منوچهر نوذری بگين اين نوشته رو بخونه چون با خبرنگاری فارس که کپی همون خبرنگاری پارس باشه گفتگو کرده و گفته که ما نويسنده طناز نداريم! اگه نداريم پَه اين چيچيه؟ بهش بدين بخونه. از بس اون شب کتک خوردم نتونسم نوشته رو برا شنبه آماده کنم. هنوزم بدنم کوفت رفته، برا همينم امروز ظهر رفتم سراغ بابامو يه بطر ازون آب آتيش روشن کن گرفتمو از سر شب کم کم کم خوردمو داغ شدم تا بتونم اينا رو سر هم کنمو بنويسم الآنم ساعت به روايتی يک و نيم صُبه. بخونين و بد و خوبشو ببخشين، ولی بدونينو خوشحال باشين که رهبری بد جوری جف کرده. خصوصا که به اروپاييام قول داده بود که کسی کشته نشه، ولی دسی دسی اين زن بد بخت ايرانی کانادايی رو آونقده زدنش تا بيچاره مرد! رهبری به قصاب ولايت حاج آقا سعيد مرتضوی گفته بود تا ميخوره زهرا خانومو، عکاسَ رو، بزنينش ولی تو سعيد جون عين اون يکی سعيد نکنی که طرفو کشت، تا منم مجبور شم ترتيب تورو بدم! اما آقا سعيد از دسش در رفت و زن بيچاره زهرا کاظمی رو کشت که کشت. رهبری طی نامه ای به حاج سعيد گفته حالا کشتيش خوب کاری کردی ديگه چرا سر و صورت و اسوخوناشو له کردی. حالا اسوخوناشم هيچی چرا ايجوری سياه کشش کردي! حالا روزنومه ها می نويسن که من از برادر صدام حسينم بدترم، چون اونم عکاس ايرانی الاصل انگليسی فرزاد بازفت رو که از يه جای بدی عکس گرفته بود کشت. پس ما حالا ديگه هيچيمون اَ صدام کم که نيس هيچی، زيادم هست! چون اون اقلا جوونمردونه آدم ميکشت! دروغم نمی گفت، ولی حالا ما با اينهمه دروغ و دونگ چيکار کنيم؟ اون اقلا با جسد فرزاد بازفت کاری نداشت، ما که روی هيکلرم سفيد کرديم (رهبری به هيتلر ميگن هيکلر)! به اون شب برگردم، خيلی کتک خوردم، بيضهامو از لطف انترِ انقلاب از اون شب تا حالا آسيب ديده و باد کرده. انترانقلاب اسم ج

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates