سخنرانی رهبر با شرف انقلاب بمناسبت روز« قتل قلم»۱۷ مرداد، دربرابر اهوازی ها
تسويه حساب راهبُر با ميز ممد
بخدا بازم من خود ميز ممدم از تهران گزارش می دم راهبُر متقلب انقلاب به مناسبت ۱۷ مرداد روز قتل قلم سخنرانی کرده من اصل و فرع سخنرانی راهبُرمنتفع از انفلاب رو از رو نوار پياده کردم و برتون با تايپ خانم ژ. الف می فرستم. خدا پسر جرج الدين بوش السلطنه رو بيامرزه که ميکرو ميکروفوناشو در اختيار من قرار داد.
(ن. ک. به ميکروميکرفونهای …گزارش پيشين)…
بسم الله الرحمن الرحيم وبهی نستعين. اللهم الرزقنا البافور و الترياک بالوفور فی الدنيا والآخره. اللهم کثرنا شهدائنا و شهداء کم، و نسائنا و نسائکم، و گشادنا و گشادکم، و مقعدنا و مقعدکم. الهم ارفعنا درجاتکم من درجات الحمار، الهم ربنی و ربکم. خدايا تيغ ولايت را هر چه بيشتر تيز و برا بگردان،(گريه ذوئبا. برای فهميدن اين اصطلاح ولايی ن. ک. به گزارشهای پيشين). خدايا ترا به عظمت و بزرگی مقام شامخ ولايت مومنين جهان سوگندت می دم که شجره دانش و فضيلت وآزادگی را در ايران و جهان خشک و ريشه کن بگردان. شجره طيبه و طاهره و فائزه فاطمه و ديگر اهالی بيوت مقدسه ما را در جهان ريشه دار و باردار و آبستن و… بگردن. الهم اللعن کل ژورناليست و الگزارشگر و الخبرنگار و النويسنده و الانديشمند و المتفکر والکارگردان سينما والتاتر فی کل بلادنا و بلادکم، و کشورنا و کشورکم، و فروجنا و فروجکم و منفذنا و منفذکم الی يوم الاستغاثه. الهم کَثِر حمقائنا و حمقائکم فی بلادنا، و کَثِر شهدانا فی کشورشهيد پرورنا …
برادران سپاهی، بسيجی، و لباس شخصی، برادرانی که از مزرعه پرورش شهيد از حومات اهواز و جاهای ديگر آمده اند، من به شما همگی افتخار می کنم. اين سيد علی که در برابر شما ايستاده، بدون شما يک خدای بی مومن است، حتا با شما هم جرآت بيرون رفتن از اين حصار حصن را ندارد. از اينجا بيرون رفتن خايه های انصافعلی هدايت را طلب می کند. اگر اين مرتيکه ژورناليست صهيونيست معلوم الحال جاسوس اجنبی در اثر ضرباتی که فرزندان امام به تخمهايش زدند مرده بود، والبته اگر توصيفاتی که خود در مورد درشتی و کارآمدی آن کرده مسبوق به صدق می شد من با استفاده از فتوای خود و امام قاتل پيش از سرد شدن، آن بيضه ها را به بيضه های خودم پيوند می زدم تا پس از آن نهايت بيرحميم را ده چندان کنم. ولی متاسفانه سربازان گمنام امان عج ضربه هاشان را کنترل کرده زده بودند و اين بار نشد آنچه بايد می شد. برگرديم به ترس مقام شامخ ولايت، البته اوليا همه همين طور ترسو بوده اند، و البته کشتار و قتل اينجور کارای ما بيشتر از سر ترس بوده است و بيخايگی، ولی انصافا اينطور که انصافعلی هدايت گفته بايد خايه های محکم خوبی داشته بوده که دربرابر يورش سنگين و ضربه های پر وزن وپر حجم فرزندان اسلام دوام آورده. اين ميز ممد هم دوسه هفته پيش عکس هايی از تخماش برا من فرستاده بود، ولی خايه های او پر باد بود و کم بنياد!( خواننده می توانه به گزارش ويژه ۱۸ تير و دريافت ضربات تخم های اينجانب ميز ممد نگاهی بيندازه) برای اينکه ما هميشه با اربابان ظلم و جور طرف بوده ايم و هستيم و بايد اسباب بزرگيَش را آماده کنيم. ما برای اينکه به روز بزرگورانی که شهيد شده اند نيفتيم بايد تا می توانيم در کمال بيرحمی دشمنان را سقط کنيم « موتو قبل اَن تموتو» کسانی ميميرند، کسانی ساقط و سقط می شوند و کسانی شهيد! و برای اين کار خايه بزرگی می بايد… امروز روز خط کشی ست، من به اعلاحضرت حضرت آيت الله باب جان الدين بٌل اول عزيز، که همان پاپ ژان پل دوم باشه عرض امر کردم که حتا او هم برای اينکه مورد تعرض ما واقع نشه بايد با ما همکاری لازم رو بکنه، خب اون از قرار با ما راه اومده. ما هم فعلا کاری با کارش نداريم و گر نه، ما که نمی تونيم تا ابد منتظر باشيم! ما همين که منتظر بقيت الله العظميم خودش خيلی خوبه و کلی وقت ما رو می گيره، گر چه چند بار آيت الله دکتر حاج آليکبر هشم پور که امام زمان رو ديده به من گفته که اون حضرت با من حتا مو هم نمی زده، چن بار حتا به خودم گفت که بابا تو بگو که خودتي! و من بايد تو اين تريکمون (رهبری به تريبون ميگن تريکمون) يک اعترافی رو نزد شما ذوئبای در ولايت بکنم و اون اينه که هر وقت خودم رو تو آينه می بينم با کمال تواضع فکر می کنم نه تنها همونی هسم که آيت الله دکتر حاج آليکبر هشم پور ميگه بلکه من ان ربکم الاعلا هسم. اون مرتيکه پفيوز دشمن و عامل خارجی ميز ممد که ادعا ميکنه مثل سايه همراه منه، گفته که من گفتم که من خودم ربکم الاعلا هسم، من چه طوری ميتونم اينو بگم، در صورتی که امام شجاع ما خودش رو ربکم الاعلا می دونست و من با تواضع خودم رو آنِ ربکم الاعلا می دونم.( من ميز ممد حرف راهبُر معزم رو تصديق می کنم! و خواننده رو به خواندن گزارش پيشين دعوت)… رهبری بعد دوباره به طور مبسوط به مسئله زهرا کاظمی پرداختن:
…من ميل ندارم دوباره به مسئله زهرا کاظمی بپردازم ولی چون عيادی دشمن دست بردار نيسن من مجبورم دوباره بياناتی رو بکنم. اميد وارم اگر ميزممدی دربين شما ذوئبا هست متنبه بشه، گر چه دشمن چنان توانمنده که شايد روزی از هر يک از شما يک ميزممد بسازه ولی در نظام ولايت دست زدن به جنايتی که دين و ايمان ما رو حفظ کنه جايزه. من اين مطلب رو به اعلاحضرت حضرت آيت الله باب جان الدين بٌل اول عزيز هم گفتم: که پيشوايان ما در صدر مشروعيت گاهی تا رکاب اسبهاشان آدم می کشتند، گاهی خودشان و اسبشان و سربازانشان در دريای خون کافران غرق می شدند. گاهی حتا برج بارويشان هم از اجساد غير مسلمانها بوده، اينان تا اين اندازه می توانستند بيرحم باشتد. بيرحمی لازم است تا سنت الهی حفظ شود ولی مع الاسف در جاهايی کم می آودن و تا آخر نمی رفتن. البته خب اون وقتا ماشين ضد گلوله رو اين ملحدا نساخته بودن، و پيشوايان هنوز کار کشته نبودن که خودشون رو چه طوری محافظت کنن. به همين خاطر هم کم می آوردن و به درجه رفيع شهادت می رسيدن، و خب لازمم بود چون ما امروز به اين شهيدا نياز داريم و حتا گاهی کم هم داريم، ولی بحمدالله والتوفيق با درايات ائمه جمعه و جماعات ما تونسيم با بسيج انبوه و گله ای جوانان بر روی مين ها تا اندازه شهيد بگيريم ولی خب گر چه لازم بود ولی کافی نيست به همين خاطر هم ما بايد هر چه در توان داريم مصرف کنيم تا بلکه جنگی دوباره در ايران و منطقه درس بشه با اين کار هم دوباره کلی شهيد می گيريم و آتيش انقلاب رو تند و تيز می کنيم، هم دوباره به قول امام قاتل، ما دچار بحران ميشيم. بحرانی که برای حکومت مقدس اسلامی حيات بخشه. رهبر قاتل انقلاب می فرمودنند: اگر جنگ طولانی شده نهراسيد چون جنگ به نفع اسلام است…ايشان می فرمودن: از بحران نترسيد که حيات اسلام و حکومت اسلامی در بحران است. ( در مورد استفاده رهبری از لغت رهبر قاتل انقلاب بايد گفت نزد رهبری بيرحمی و قتل يک فضيلت است و خواننده حق ندارد شوکه شود: ن.ک. به همه سخنرانيهای رهبری. ميز ممد). برای همين هم ما اينهمه شهيد داريم، اينهمه شهيد داديم، شماها هم همتان يا بايد شهيد شويد و يا بايد در راه ما که همان راه خدا و اهل بيت است و راه خداست قتال کنيد که ان الله يحب اشهداء و القاتلين. يا اين طرف يا اون طرف… شهدا تا بودن مثل شما در خدمت ولايت بودن حالام که نيسن باعث گرمی بازار ما هسن… به اين زنک عکاسه برگردم من در جای ديگه ای گفتم که . ضربتٌ سيد سعيد المرتضوی فی يوم الپنجم تير فی راس زهرا کاظمی افضل من عبادت الثقلين بود من به حضرت آيت الله باب (يعنی پاپ) اين ضربت رو ضربت الضربات ناميدم و خب معتقدم کار خوبيم کردم، حالا چرا؟! چون اولا با رعايت کليه موازين شرعی، فقهی، و اسلامی وارد شده، کافی ست شما بدونين که اين حاج سيد سعيد مرتضوی برای پرهيز از هر نوع گناه و لمس يک نامحرم با دست به او ضربت وارد نکرده، بلکه با رعايت فتاوی ما آن ضربت را با کفش، آنهم با استفاده از پاشنه آن وارد کرده که خدای نکرده فعل حرام انجام نشه، تازه اين سيد سعيد که من خودم انو بزرگش کردم زياده رويم کرده چون اين زن عکاسه جاسوسه، اسير و غنيمت جنگی ما بوده و هر کاری را می شده که با او بکنند، بنا بر اين دنبال مجرم نگردين و دنبال متهم کردن هم نرين که اصولا جرمی مرتکب نشده، آنچه اتفاق افتاده طبق آيات و روايات و نصوح صريحه بوده … دوم اينکه من معتقدم که اگه پيشوايان ما قدری سمج تر عمل می کردن ما امرو بجای اينهمه گنبد و بارگاه اينهمه امام شهيد، قصور العاليه داشتيم… گر چه من رجای واثق دارم که دشمن از اينهمه گفته های من استفاده نامربوط خواهد کرد، چنانکه داره می کنه، و حتما اين مرتيکه صهيونيست، دشمنِ سوسول قرطی اين ميز ممد نابکار يه جايی داره فرمايشات منو ضبط ميکنه … اين ماجرای ۱۷ مرداد از اون کارهای ننگ آوريه که اون مرتيکه قلدر بدعتشو گذاشت (اشاره رهبری به رضا شاهه) اونم برا برداشتن چادر از سر زنا و عمامه از سر مردا، يه روزهفدهی رو انتخواب کرده بود، ۱۷ دی ! هفده هم هفده ديگه ! من حالا می خام با مشورت با شورای نگهبان و خصوصا اين مظهر پاکی و وارستگی نظام الهی ما آيت الله دکتر حاج آليکبر هشم پور که همون آيت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی باشه اين عدد نحس رو از تو اعداد و ارقام بردارم. حالا روز هفدهم تو ماه نداشته باشيم، تو شمارش و اعداد نداشته باشيم مگه چطو ميشه!؟ روز بعد ۱۶ مرداد وقتی اين مرتيکه ريشو شمس الواعظين با اون يکی انصاف علی هدايت که از درد خايه هاش ناليده، ومن به اون استاندار و فرماندار و اداره اماکن و فرمانده سپاه و بسيج و لباس شخصيها تشويقنامه فرستادم، ولی خب گِلِگيَم کردم که چرا زهرا کشش نکردين! ( اشاره رهبری به کشتن به نوع زيبا کاظمی ست)… يا اون يکی عيسی سحرخيز که ما هی پيش اعلاحضرت آيت الله باب جان الدين بٌل اول عزيز قمپوز در می کرديم که ما هم اگه موسی نداريم، اقلا عيسی داريم و دفعه آخر بهش گفتم که عيسی سلام می رسونه و باب جا خورد، گفتم باب جان ما هم عيسی داريم ، يوخده با هوش و چموش و پرروهه، مثل اون مرتيکه خبرنگار، که اسمشم اينهو اين يکی پر هيبته و بد جوريه، شمس الواعظين! فکرشو بکنين، اون يکی چن ماه تو زندون بوده همه رو روشن کرده، اين يکی هنو نرفته زندون همه سحرخيز شدن، تا به من خبر دادن گفتم بابا بيرونش کنين. اينا با عمله و نکرشون و دوست و دار و دسته شون، با چن مليون دانشجو و استاد و لاييک و ماييک و روشنفکر و روزنومه نويس و روزنومه خون که خدا نسلشون بکنه
! که به روايتی از اطلاعات موازی و عمودی و افقی ما ميشن حدود ۳۷ مليون، که تازه اينام برا خودشون کلی دوست و رفيق دارن شايد بزور جمعيتشون به حدود ۵۵ ميليون برسه… البته گفته ميشه تقريبا کار ما تمومه ولی وقتی من شما جوونای پر شورو می بينم دوباره دوپينگ ميشم… (ناگها صدای بلندگوی رهبری قطع شد من يقين داشتم که رهبری خراب کرده! حدثم درست بود، رهبری خراب کرده بود، يک زن چادری از ميان جمعيت به رهبری نزديک شد و به او گفت: مرتيکه آخه چرا حرفای احمقانه گنده تر از دهنت می زنی خفه شو، هذيون نگو! ما هی ميگيم همه در ايران و جهان طرفدار مونن، حالا تو ميگی هيچ کی نيس! رهبری جواب داد: من کی گفتم؟! و اون زن چادر مشکی جواب داد: خاک بر سرت با اين حسابی که تو کردی ديگه برا ما مگه طرفدار ميمونه!؟ آخه احمق فکر نمی کنی بفهمن که بسيجيا و پاسدارا و حتا لباس شخصيام دارن از ما جدا ميشن، فکر نمی کنی که اين مردم می فهمن که ما سرباز از عرق و سودان و سوريه وارد کرديم، ميگی نه خود احمقت بشين حساب کن ببين چن نفر ميمونه، اصلا کی به تو گفت اين حرفا رو بزني؟! هر چی من قرارشو ميزارم تو بگو، تو چيکارت به اين کارا !!؟؟
دوستان من ميز ممدم حرفمو باور کنيد! اين هاشمی رفسنجانی بود که با لباس مبدل در گوش رهبر که آبرو و حيثيت نظام ولايت اسلامی رو به باد می داد چنين پرخاشجويانه حرف می زد. خدا پسر جرج الدين بوش السلطنه رو بيامرزه که ميکرو ميکروفونا رو برا من فرستاده بود، حرفای رفسنجای توسط يکی از اين ميکرو ميکرفنها که من به پا ی يک شپش بسته بودم و پريروز از عبای رهبری بالا رفته بود و خودشو به ريش امام خامنه ای رسونده بود به من مخابره می شد !)… صدای بلندگو دوباره وصل شد و رهبری ادامه داد … خب اين آقايون خبرنگار که تعدادشون به انگشتای دست هم نميرسه وقتی از خواب پا ميشن هر چی دنبال جمعه ۱۷ مرداد می گردن جا تره و بچه نيس! ( خنده ذوئبا و شعار آنها: سيد علی خدايی ــ رهبر عزيز مايي) من با پشتيبانی روزنامه نگاران ذوب شده در ولايت تو سر روزنامه نگار مسلمان و روزنامه نگار نيمه مسلمان و غير مسلمان و لاييک و سوسول و قرطی و ساواکی می زنم. مگر اينجا کوفه است که علی تنها بمونه، يا مگه من اون عليم!
کشتی دين شده مغروق در اين طوفان خون… ( رهبری دهانشان خشک شده و در ادبيات سازی کم آوده… ميز ممد) کشتی دين غرق شد در آب از طوفان کفر ــ همت ما صالحان آن را به خون انداخته!
( گريه دوئبا: ما همه خونخوار تويم خامنه ای ، قمه کش لات توييم خامنه ای ــ خامنه ای عزيزم، بگو که خون بريزم ــ مرگ بر ضد ولايت علی، مرگ بر دانشجو، مرگ بر خبر نگار، مرگ بر ايرنی…)…
گويی رهبری ميخواد يه تسويه حسابيم با رفسنجانی بکنه، می گه:
… اما دو کلمه در مورد آيت الله دکتر حاج آليکبر هَشَم پور بايد عرض کنم. گفته و شنيده ميشه که روزنامه های خارجی و خصوصا روزنامه پر تيراژ الموند چاپ کشور برادر انگليس در لندن، برای کوتاه کردن نام نامی حضرت آيت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی فقط از بخش آخر نام ايشون استفاده نامشروع کرده. مثلا «آرياکا رولتافيشکي» خبر نگاره عکاسه ی بدکاره، اين زنيکه هرزه که تو همين روزنامه کار ميکنه به آيت الله حاج علی اکبر هاشمی رفسنجانی گفته مستر جاني! و« جاني» هم در لغت فارسی و عربی يعنی جنايت کار! او توضيح داده که اسم آقات رو مختصر و مفيد کرده ، ولی سفير ايران حميد رضا آصفی مدتها اين مسئله رو لای ريشی رد ميکرده، (لای ريشی اصطلاح جديديه که ريشوهای ايرونی بين خودشون بکار می برن. از ميز ممد)، برا اينکه ديگه کسی رفسنجانی رو در ملاء عام «جاني» صدا نزنه براش از دفتر ولايت ما اين اسم جديد رو درس کرديم: آيت الله دکتر حاج آليکبر هشم پور.
صدق الله العلی الخامنه ای…
پايان گزارش، اگر آنرا ديديد به همه عالم بفرستيد
ميز ممد تهران همين امروز
پیام برای این مطلب مسدود شده.