مصدق; در عرصه علم و قلم – به مناسبت 29 ارديبهشت سالروز تولد دکتر مصدق رهبر نهضت ملي ايران
مصدق در 29 ارديبهشت 1261 هـ .ش در تهران چشم به جهان گشود. پدرش ميرزا هدايت آشتياني وزير دفتر در دوران ناصري و از رجال تجدد خواه و هوادار اميرکبير به شمار ميرفت. اودر سال 1271 هـ.ش و در زماني که مصدق دوازده ساله بود، بدرود حيات گفت.
گشايش:
در ويژهنامهي نوروزي هفتهنامهي نسيم جنوب که در پايان هر سال و در آستانهي سال جديد منتشر ميشود، به مناسبت 14 اسفند سالروز درگذشت پيشواي نهضت ملي و نيز 29 اسفندسالروز ملي شدن صنعت نفت، با درج مقاله و مطلبي، يادي از مصدق ميگردد، اما در ويژهنامهي نوروز 83، بيشتر به علت مسايل شخصي، صفحهي مصدق خالي ماند; چيزي که مورد نقدبرخي دوستان قرار گرفت. حال اين نوشتار را شايد بتوان در حکم جبران مافات دانست; اگر چه از مصدق مطالب کتبي و شفاهي فراواني به جا مانده و انبوهي کتاب و مقاله و حرف و حديثنيز دربارهي او ـ در تأييد يا رد ـ از سوي طيفهاي مختلف فکري و سياسي و اهل قلم اعم از ايراني و غير ايراني، موافق و يا مخالف، نگارش يافته است، اما از آن جايي که معرفي کليهي آثارو نوشتهها دربارهي مصدق (کتابشناسي مصدق)، خود نيازمند نوشتاري مستقل است، در اينجا از ذکر آنها خودداري نموده و ضمن داشتن نيم نگاهي به زندگي شخصي مصدق، به معرفيآن دسته از کتابهايي که بيانگر کوششهاي علمي ـ تخصصي و خاطرات، نامهها، نطقها و دفاعيات او بوده و توسط محققان و علاقمندان ايشان گردآوري و چاپ شده است ميپردازيم.ما در اين نوشتار و با توجه به اهداف سهگانهي فوق از دو کتاب “خاطرات و تألمات مصدق” و “مصدق و مسايل حقوق و سياست” نسبت به ساير منابع استفادهي بيشتري بردهايم.
***
مصدق در 29 ارديبهشت 1261 هـ .ش در تهران چشم به جهان گشود. پدرش ميرزا هدايت آشتياني وزير دفتر در دوران ناصري و از رجال تجدد خواه و هوادار اميرکبير به شمار ميرفت. اودر سال 1271 هـ.ش و در زماني که مصدق دوازده ساله بود، بدرود حيات گفت.
مادر مصدق، ملک تاج خانم نجم السلطنه(درگذشته 1311 هـ.ش) از نوادگان فتحعلي شاه قاجار بود که در سال 1307، بيمارستان “نجميه” را در تهران (در خيابان جمهوري فعلي) بنياننهاد. اين بيمارستان که بعد از بيمارستان “سينا” دومين ساختمان طراحي شده براي بيمارستان محسوب ميشود در حال حاضر در اختيار دانشگاه بقيهالله وابسته به سپاه است که در سالگذشته (سال 82) در رديف آثار ملي قرار گرفت (روزنامهي شرق 82/7/12)
مصدق بعد از درگذشت پدرش، از طرف ناصرالدينشاه لقب “مصدق السلطنه” را دريافت کرد، زيرا به گفتهي مصدق در آن دوره، اعطاي لقب و ارجاع خدمت تابع سن و سال افراد نبود وبسياري از مشاغل را شاه در طول زندگي و يا بعد از مرگ رجال کشور، براي قدرداني به فرزندان آنها محول ميکرد.
مصدق بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايي در تهران، اندک زماني بعد از ترور ناصرالدين شاه (ارديبهشت 1275) به پست عاليرتبهي ماليه و بازرس امور مالي که در آن زمان اصطلاحامستوفي ناميده ميشد، رسيد. او در هنگام انتصاب به سمت مستوفيگري خراسان، شانزده هفده سال بيشتر نداشت; اما به روايت خودش به رغم احساس رضايت در سالهاي نخستيناين مسؤوليت، پنداشت که معلومات ديگري نيز هست که در مکتبخانههاي متداول نياموخته و در نتيجه تصميم گرفت تا در يادگيري آنها بکوشد; و در ظاهر به حکم “عدو شود سبب خيراگر خدا خواهد” با وقوع حادثهاي به اين مهم دست يافت. حادثه از اين قرار بود که به دنبال شکايت يک ارباب رجوع که به قول مصدق “حقوقي در حقش برقرار شده و از تأديهي رسوممعمول خودداري ميکرد…” بهانهاي به دست امينالسلطان اتابکاعظم صدراعظم دوران ناصري و مظفري داد تا ناراحتي دروني خود را نسبت به مصدق که ميانديشيد با مخالفانصدراعظم ارتباط دارد، علني ساخته و تصميم به برکناري او بگيرد، کاري که در عمل اتفاق نيفتاد.
اما به هرحال، بعد از اين جريان، مصدق در خانه عزلت گزيد و سپس براي فرار از رنج بيکاري روانهي مدرسهي تازهتأسيس شدهي علوم سياسي آن دوره گرديد. ولي به علت ممنوعيتتحصيل مستخدمين دولت، او در خانه به مطالعهي خصوصي پرداخت و به گفتهي خودش از اساتيدي مانند شادروان شيخ محمدعلي کاشاني، ميرزا عبدالرزاق خان يغابري، ميرزاغلامحسين خانرهنما و ميرزا جوادخان قريب (ديپلم مدرسهي سياسي و ناظم مدرسهي آلماني) بهره برد استاداني که مصدق ايام مصاحبت با آنان را همواره به خاطر داشت و خود رامرهون الطاف آنها ميدانست.
مصدق ضمن تأکيد بر اينکه چيزي به اندازهي افزايش معلومات در آن زمان برايش اهميت نداشته، براي رها کردن خدمات دولتي و پرداختن به تحصيل، دو دليل ذکر ميکند: “يکي اين بودکه از مسؤوليت کاري که داشتم خود را خلاص کنم تا بهتر بتوانم تحصيل کنم و ديگر اينکه چون تبليغات بر عليه مستوفيان روز به روز شدت پيدا ميکرد. من خود را از جرگهي آنان خارجنمايم و علت شدت تبليغات اين بود که بعد از مشروطه اين فکر در جامعه قوت گرفت که تجديد رژيم مستلزم تشکيلات جديد است; کارمندان قديم بايد از کار خارج شوند و جاي خود را بهاشخاص جديد بسپارند.”
مصدق در 19 سالگي با خانم ضياءالسلطنه ازدواج کرد که حاصل آن پنج فرزند بود: خانم ضياء اشرف (درگذشته به سال 1372); منصوره (درگذشته به سال 1358); مهندس احمد مصدق(1364ـ1282); دکتر غلامحسين مصدق (1369ـ1285) و خديجه کوچکترين فرزند مصدق که از 13 سالگي هنگامي که مأموران استبداد رضاشاهي در تيرماه 1319، مصدق را بعد ازدستگيري، طناب پيچ کرده بودند، دچار شوک و ناراحتي رواني گرديد و بخش اعظم عمر خود را در بيمارستاني در “نوشاتل” سوئيس گذراند و سرانجام درتاريخ 82/2/29 در همان جادرگذشت (در کنار پدرم مصدق، ص 51ـ52 و روزنامهي ياس نو 82/3/22)
تحصيلات
رفتن به خارج از کشور براي افرادي همانند مصدق در آن دوره نيازمند اجازه محمد علي شاه بود که مصدق توانست بعد از عبور از موانع از جمله مخالفت سعدالدوله (وزير خارجه وقت) ايناجازه را کسب کند. او بعد از دريافت اجازه مرخصي از شاه ـ به رسم زمانه ـ با او ملاقات کرد. در اين ملاقات شاه قاجار به او گفت: “ما تصور ميکرديم که شما يک فيلسوف هستيد، اکنوناقرار ميکنيد که هيچ نميدانيد وميخواهيد برويد در اروپا تحصيل کنيد. ميدانم که اين يک بهانه است براي فرار از ايران، که شما با وضعيت امروز خوشحال و خوشدل نيستيد. برويد منديگر چيزي نميگويم و شما را به خدا ميسپارم.”
مصدق در مسير مسافرت خود به اروپا در تفليس نيز دچار مشکلاتي شد و چون مجاهدين قفقاز، فرمانفرما(دائي مصدق) را در زمره مستبدين و در حال مبارزه با آزاديخواهان ميدانستند، باتهديد مسلحانه قصد باجخواهي مالي از مصدق را داشتند که او ناچار شد با دادن 50 منات (هر منات معادل شش ريال) از 320 هزار منات درخواستي، از دست مامورين کنسولگري نجاتيافته و در سال 1288 هـ.ش(1909م) در اولين مسافرت خود به اروپا، جهت ادامهي تحصيلات وارد پاريس شود و بعد از مشورت با دکتر محمودخان معتمد فرزند ميرزا عبدالکريممعتمدالحکما ـ که مقيم پاريس بود ـ روانهي مدرسهي علوم سياسي پاريس گردد. او با توجه به سابقهي خدمت در وزارت ماليه، آن بخش از برنامهي پنجگانهي مدرسه را که مربوط به امورمالي بود انتخاب کرد، و با صلاحديد مدير مدرسه تا شروع سال تحصيلي جديد به صورت مستمع آزاد در کلاسها شرکت ميکرد و با وجود آمادگي براي حضور در امتحانات به دليل اينکهنامش در بين محصلين رسمي نبود، از او براي شرکت در امتحان دعوت به عمل نيامد، گرچه نوشتن نامهاي از مستوفيالممالک وزير ماليه باعث شد که اجازهي شرکت در امتحان را بهدست آورد. او در مدتي که مستمع آزاد بود موفق شد در شش عنوان درسي، نمره قبولي گرفته و از جمله او در امتحان ماليه عمومي توانست نمره 16 را از 20 بگيرد، ولي در يک درس به عللياز نمرهي قبولي 12، 11 گرفت و تجديد شد.سال بعد نيز بدليل اينکه نتوانست به تنها سوال استادش “شارل دوپوئي” پاسخ صحيح دهد، نمره 8 گرفت.(حقوق بين الملل عمومي).
مصدق در سال دوم تحصيل با وجود ضعف و کسالت مزاج و نيز دستور پزشک مبني بر استراحت کامل، اما به دليل به قول خودش “فرط عشقي” که داشت با ناديده گرفتن دستور پزشکش”پروفسور هايم” مبني بر استراحت يکساله و ترک مطلق کار، همه روزه به مدرسه ميرفت، ولي بعد از پنج ماه رويارويي با بيماري، سرانجام نتوانست در مقابل فشار مضاعف جسميمقاومت نموده و ناچار بعد از عيادت دکتر خليل خان ثقفي اعلمالدوله (دوست و همسايهاش در تهران) که عدهاي از جوانان بختياري را به سوئيس آورده و به پاريس آمده بود به همراه وي بهوطن بازگشت و بعد از اقامتي کوتاه در بوشهر به تهران رفت. مصدق بعد از پنج ماه مداوا و استراحت در ايران و اين بار به اتفاق خانواده از جمله مادرش ـ که بعد از چهارماه به تهران بازگشتـ در سال 1290 هـ.ش(1911 م) روانهي سوئيس شد و چون از مدارس ايران مدرکي نداشت، با ارايهي تصديقنامهي مدرسهي سياسي پاريس ـ که قبلا امتحانات سال اول آن را با موفقيتگذرانده بود ـ به نام يک محصل رسمي در دانشکدهي حقوق شهر نوشاتل ـ شهري که هيچ جايي براي تفريح و وسيلهاي براي تفنن نداشت ـ ثبتنام کرد و بعد از به پايان رساندن امتحاناتعقبماندهي خود در سال دوم مدرسهي سياسي پاريس و صرفنظر کردن از ادامهي تحصيل در فرانسه، در مرداد 1290، داوطلب امتحان دو سالهي سياسي شد که در نهايت توانست بهقول خودش بعضا با چاشني شانس، از جمله امتحان ترجمهي کتاب “چهار امپراطور ژوستي نين”، از عهدهي امتحانات برآيد.
او پس از خاتمهي امتحانات و گرفتن مدرک ليسانس دستاندرکار مقدمات تهيهي رسالهي دکتراي خود شد و با تصويب دانشکدهي حقوق، پاياننامهي خود را به نام “وصيت در حقوقاسلامي” نوشت. وي کار تأليف و تدوين رسالهي خود را در تهران با کمک علياصغر ماجدي انجام داد و مقدمهي آن را با ياري شيخ محمدعلي کاشاني نوشت و بعد از سه ماه توقف درتهران، براي ترجمهي آن به سوئيس رفت. در دوران ترجمهي پاياننامه، به مدت 9 ماه با کمک يکي از دانشجويان همدورهي خود، در دفتر وکالت يکي از وکلا به نام ژان روله کارآموزينمود و در عاليترين دادگاه نوشاتل در محاکمهاي شرکت کرد و تصديقنامهي وکالت خود را به شرط پذيرش تابعيت سوئيس ـ که نيازمند ترک تابعيت قبلي نبود ـ از آن دادگاه گرفت.پاياننامهي مصدق بعد از طي مراحلي و تصويب شوراي دانشکده، چند روز قبل از حرکت به ايران در پاريس چاپ و منتشر گرديد; مصدق بعد از پايان تحصيلات خود و اخذ مدرک دکترا درژوئيه 1914 ـ يک روز قبل از اعلان جنگ جهاني اول در دوم اوت 1914م ـ به اتفاق همسر و پسرش غلامحسين وارد تهران شد و در حاليکه قصد داشت تا آخر عمر در سوئيس زندگي کند،جنگ بينالملل اول باعث شد که نتواند به سوئيس برگردد. اقامت او در سوئيس که از نوامبر 1910 آغاز شده بود تا اواخر ژوئيه 1914 ادامه يافت.
تأليفات
الف ـ کتابها
1ـ “مسؤوليت دولت براي اعمال خلاف قانوني که از مستخدمين دولتي در موقع انجام وظايفشان صادر ميشود و قاعدهي عدم تسليم مقصرين سياسي”: مصدق اين رساله را به زبانفرانسه در مدرسهي علوم سياسي پاريس و براي گرفتن تصديق نامه نوشت.
2ـ “وصيت در حقوق اسلامي (شيعه)”: رسالهي دکتراي مصدق به زبان فرانسه (1914 م). قسمتهايي از اين رساله توسط احمد متيندفتري، علي معتمدي و نصرالله انتظام ترجمه ودر سال 1302 هـ.ش در تهران در 106 صفحه به چاپ رسيد. در سال 1377 نيز عليمحمد طباطبايي قمي ـ که خود دکتراي حقوق و از مبارزان و زندانيان قديميست ـ کل پاياننامه راکه به گفتهي خودش “45 سال پيش آن را ترجمه کرده و در صندوق انتظار جهت يافتن زمان مناسب براي چاپ و نشر آن مانده بود و چندماه هم در وزارت ارشاد براي تحصيل مجوز چاپ،بدون پاسخ، گرد و خاک بيدليل ميخورد” از طريق انتشارات زرياب، در 216 صفحه منتشر کرد.
3ـ “کاپيتولاسيون و ايران”; اين کتاب به دنبال انتشار خبر الغاي کاپيتولاسيون در اول اکتبر 1914 در ترکيهي عثماني و در جهت آگاهي مردم ايران از نتايج منفي وجود چنين قانوني و نيزبراي تشويق دولت ايران به الغاي کاپيتولاسيون نگارش يافت. اين کتاب مصدق که با مطالعه و بررسي مفاد قراردادهاي بينالمللي منعقده بين دولت ترکيه و اروپا نوشته شد، در آبان 1293در پنجهزار نسخه به چاپ رسيد.
در حاليکه مصدق، خود، براي اولينبار مسئلهي کاپيتولاسيون را طرح و مورد نقد و اعتراض قرار داد، حسنعلي منصور نخستوزير ايران در اوايل دههي 40 در 19 آبان سال 1343،مصدق را به امضاي قرارداد مصونيت سياسي نظاميان دولت آمريکا در ايران، متهم کرد که با واکنش مصدق مواجه شد و ايشان در 22 آبان با نوشتن نامهاي به منصور ضمن اظهار تعجبنسبت به بيانات او، اعلام کرد که او اولين کسي بوده که در ايران به مصونيت سياسي اتباع “دول بيگانه” اعتراض کرده و در اين مورد رسالهي “کاپيتولاسيون و ايران” را نوشته و خواهانالغاي اين رژيم مخالف آزادي و استقلال مملکت شده است.
4ـ “شرکت سهامي در اروپا”: اين کتاب بعد از اظهارات اردشير جي، نمايندهي زرتشتيان هند در ايران، مبني بر اينکه تاکنون در ايران کتابي دربارهي شرکتهاي تجاري منتشر نشده و دراين خصوص کمبودي وجود دارد، با مطالعهي قوانين مختلف کشورهاي اروپايي، در آبان 1293 در 103 صفحه انتشار يافت.
5ـ “دستور در محاکم حقوقي”: اين کتاب نتيجهي مطالعات گستردهي حقوقي مصدق بود که براي افزايش کيفيت تدريس خود در بيش از يک هزار صفحه تأليف کرده بود. کاري که موجبتعجب مدير مدرسهي سياسي تهران، دکتر ولياللهخان نصر گرديد. توضيح اينکه مصدق بعد از خاتمهي تحصيلات در غرب، قصد داشت مطالعات خود را استمرار بخشيده و آموختههايپيشين خود را در مورد ابواب حقوقي، در ايران تکميل نمايد ولي در ايران با پيشنهاد دکتر نصر براي تدريس در مدرسهي سياسي پاسخ مثبت داد و دو ساعت در هفته در آن مدرسه تدريسميکرد. کتاب دستور در محاکم حقوقي به درخواست دکتر نصر و احترام به او و دانشجويان آن مدرسه در امرداد 1294 در 497 صفحه چاپ و منتشر شد، و چون اين کتاب قرار بود به خارج ازکشور ارسال گردد، مصدق به رغم اينکه “به استعمال لسان و خط اجنبي معتقد نبود”، براي سهولت در امر سانسور که در زمان جنگ جهاني اول متداول بود، اسم کتاب را به خط و زبانفرانسوي بر پشت جلد نوشت. 6ـ “مختصري از حقوق پارلماني در ايران و اروپا براي آقاي محترم نمايندگان دوره پنجم تقنينيه”: کتاب مذکور در 72 صفحه در سال 1302 انتشار يافت.
7ـ “اصول قواعد و قوانين ماليه در ممالک خارجه و ايران قبل از مشروطيت و دورهي مشروطه”: اين کتاب ابتدا در سال 1304 منتشر شد و در سال 1377 نيز با پيشگفتاري از عزتاللهسحابي و مقدمهاي از علياکبر شبيرينژاد به وسيلهي نشر “فرزان” تجديد چاپ شد. مصدق، انگيزهي خود را از نوشتن اين کتاب، ارايهي اطلاعات و تجربيات خود در امور مالي به عموممردم معرفي ميکند.
مصدق کتابهاي پنجگانه اخير را مجاني چاپ نمود و بر صفحهي عنوان آنها نوشت: “مجاني و حق طبع و ترجمه آزاد است”.
ب ـ مقالات
1ـ “اسقاط دعاوي يا قاعدهي مرور زمان”: مصدق اين مقاله را در اولين شمارهي مجلهي علمي در سال 1293 نوشت. او ابتدا قصد داشت دربارهي سازمان ثبت املاک سوئيس ـ که روي آنمطالعاتي داشت ـ مطلبي بنويسد، ولي چون تأسيس چنين سازماني در ايران آن زمان عملي نبود، از نوشتن اين موضوع خودداري کرد و با توجه به شرايط ايران مقالهي “قاعدهي مرورزمان” را نوشت که باعث ايجاد ارتباط بين او و برخي علماي ديني شد; اما ايراداتي که از طرف آنها بر مقاله وارد گرديد و حتا آن را خلاف شرع معرفي کردند، موجبات يأس و نوميدي مصدقرا فراهم نمود.
البته مجلهي “علمي” نيز که به پيشنهاد حاجميرزايحيي دولتآباديو با مشارکت فيروز نصرتالدوله، غفاري ذکاءالدوله، محمدعلي نظام مافي سالارمعظم، موسي شيبانيذکاءالسلطنه و مصدق تأسيس و انتشار يافت، بعد از ده يا پانزده شماره به گفتهي مصدق به دليل تزلزل اجتماع از بين رفت.
2ـ “تصويب بودجه در پارلمانهاي مختلف”: در اين مقاله، مصدق به شرح تاريخچه و روند تصويب بودجه در کشورهايي نظير آمريکا، انگليس، فرانسه و آلمان و نيز بررسي اصول ماليقانون اساسي مشروطيت ايران پرداخته است. مقالهي مزبور در مجلهي “آينده” دورهي اول، در سال 1304 بدون نام و با ذکر امضاء محفوظ به چاپ رسيد. مجلهي “آينده” که مصدقبرخي مقالات خود را بعضا با امضاء محفوظ در آن مينوشت، توسط دکتر محمود افشار دوست دوران تحصيل و يار وفادار او اداره ميشد و افشار در پايان سال، نام مقالات مذکور را ذيلنام مصدق مينوشت.
3ـ “انتخابات در اروپا و ايران”: مصدق در اين مقاله به شرح قوانين انتخابات در کشورهاي مختلف از جمله: فرانسه، انگليس، آلمان، ايتاليا، کانادا و… پرداخته و بحثي را نيز در موردنظامنامهي مجلس شوراي ملي ايران مطرح نموده است.
4ـ “تابعيت در ايران”: مصدق در اين مقاله به بحث و بررسي قوانين مربوط به تابعيت اتباع خارجي در ايران که اصل آن به تأييد ناصرالدينشاه رسيده و در دورهي پهلوي اول هم اجراميشده، پرداخته است.
5ـ “اصول مهمهي حقوق مدني و حقوق تجاري ايران”: اين مقاله دربارهي سير قوانيني مانند حقوق مدني، عقود، حقوق خانواده، حقوق توارث، املاک و تجارت در ايران از هنگام وروداسلام تا آغاز مشروطيت و نيز دورهي بعد از مشروطيت است.
مقالات رديفهاي 3، 4 و 5 در مجلهي “آينده”، دورهي دوم، سال 1305 به چاپ رسيد.
6ـ “طرح پيشنهادي براي اصلاح قانون انتخابات”: اين مطلب کوتاه در دوراني که مصدق در مجلس چهاردهم نماينده بود، در روزنامهي اطلاعات 1323/2/23 چاپ شد.
7ـ “مسئلهي انتخابات”: اين مطلب که در يک مقدمه و در شش فصل تنظيم شده به بيان و بررسي قوانين انتخاباتي در ايران پرداخته است، در دورهي نمايندگي مصدق در مجلسچهاردهم و به درخواست مجلهي “آينده”، دورهي سوم در مهرماه 1323 چاپ شده است.
ج ـ خاطرات، نطقها و نامهها
1ـ “خاطرات و تألمات مصدق”: با يادداشت غلامحسين مصدق و توضيح ايرج افشار; تهران، انتشارات علمي، چاپ اول 1364، چاپ هشتم 1375. اين کتاب توسط دکتر محمدعليهمايونکاتوزيان استاد و محقق ايراني مقيم انگليس به زبان انگليسي نيز ترجمه شده است.
2ـ “دکتر مصدق و نطقهاي تاريخي او در دورهي پنجم و ششم تقنينيه”; گردآورنده حسين مکي، تهران، انتشارات جاويدان، چاپ سوم 1363. اين کتاب قبلا در سالهاي 1324 و1358 نيز چاپ شده بود.
3ـ “سياست موازنهي منفي در مجلس چهاردهم”: شامل نطقهاي مصدق در مجلس چهاردهم، دو جلد در يک جلد، گردآورنده حسين کياستوان، مدير روزنامهي “مظفر”، تهرانانتشارات اسلامي، 1327، 1329، 1356.
4ـ “نطقها و مکتوبات دکتر مصدق در ادوار 5و6و14و16 مجلس و در دوران نخست وزيري ـ دفتر 1 تا 10” انتشارات مصدق 9ـ1348 (در حال حاضر ناياب و نيازمند تجديد چاپ).
5ـ “مدافعات مصدق و رولن در ديوان بينالمللي لاهه”، تهران، انتشارات زبرجد، بيتا.
6ـ “نامههاي دکتر مصدق”، دو جلد، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران، نشر “هزاران”، 1374 و 1377. ترکمان در جلد اول از اين کتاب بس ارزشمند خود تعداد 553 نامه و دستخط و درجلد دوم تعداد 693 نامه و دستخط از مصدق که خطاب به اشخاص حقيقي و حقوقي داخلي و خارجي است را به چاپ رسانده است.
7ـ “دکتر محمد مصدق در محکمهي نظامي”، سرهنگ جليل بزرگمهر، دو جلد، تهران، نشر تاريخ ايران، 1363. اين کتاب که شامل دفاعيات دکتر محمد مصدق در دادگاه بدوي نظامياست دوبار در سالهاي 69 و 78 در يک جلد توسط انتشارات “نيلوفر” نيز انتشار يافته است.
8ـ “دکتر محمد مصدق در دادگاه تجديدنظر نظامي”، جليل بزرگمهر، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1365.
9ـ “دکتر محمد مصدق و رسيدگي فرجامي در ديوان کشور”، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1365 يا 1367.
10ـ “تقريرات مصدق در زندان”، زير نظر ايرج افشار، تهران، سازمان کتاب، 1359; اين کتاب تحت عنوان “رنجهاي سياسي دکتر مصدق” با توضيحات عبدالله برهان به وسيلهينشر در سال 70 نيز چاپ گرديد و چاپ سوم آن در سال 1377 منتشر شد.
منابع:
1ـ افشار، ايرج: مصدق و مسايل حقوق و سياست، تهران، انتشارات زمينه، چاپ اول، مهرماه 1358.
2 ـ بزرگمهر، جليل: رنجهاي سياسي دکتر محمد مصدق، به کوشش عبدالله برهان، تهران، نشر ثالث، چاپ دوم 1377
3ـ ترکمان، محمد: نامههاي دکتر مصدق، دو جلد، تهران، نشر هزاران، چاپ اول، جلد اول، 1374 و چاپ اول، جلد دوم 1377.
4ـ غلامحسين، مصدق: در کنار پدرم مصدق، خاطرات غلامحسين مصدق، ويرايش و تنظيم از سرهنگ غلامرضا نجاتي، تهران، انتشارات رسا، چاپ سوم، 1369.
5ـ مصدق، محمد: خاطرات و تألمات، به کوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات علمي، چاپ هشتم، تابستان 1375.
6ـ مصدق، محمد: وصيت در حقوق اسلامي (شيعه)، ترجمهي عليمحمد طباطبايي قمي، تهران، انتشارات زرياب، چاپ اول، 1377.
7ـ نجاتي، غلامرضا: مصدق; سالهاي مبارزه و مقاومت، جلد 1، تهران، انتشارات رسا، چاپ اول، 1377.
8ـ نجاتي، غلامرضا: جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران و کودتاي 28 مرداد 1332، تهران، شرکت سهامي انتشار، چاپ هفتم، 1372.
از اين نويسنده:
انتخابات آزاد – به بهانه ارائه لايحه اصلاح قانون انتخابات توسط رئيس جمهور :: شماره نسخه هاي قبل از سال ۸۳
هيولاي شکنجه – به مناسبت تصويب طرح قانوني منع شکنجه در مجلس :: شماره نسخه هاي قبل از سال ۸۳
وفاق ملي و پيش نيازهاي آن :: شماره نسخه هاي قبل از سال ۸۳
پیام برای این مطلب مسدود شده.