08.09.2003

اقدام جسورانه سایت بازتاب در دفاع از قتل عام زندانیان سیاسی

این جسارت برتر از وقاحت است
بابک مهرگانی
سایت بازتاب را اکثر کاربران ایرانی می شناسند. این سایت به مجمع تشخیص مصلحت نظام نزدیک است و توسط یکی از وابستگان به بخش دانشجویی نهاد رهبری اداره می شود(1).

بازتاب با برخورداری از رانت خبری و نیز مصونیتی آهنین در ابتدا با چهره ای متفاوت از سایتهای جناح راست پا به عرصه اینتر نت گذاشت . اما پیچدگی و سرعت حوادث اجازه ادامه این شیوه را از گردانندگان این سایت گرفت.در این میان متاسفانه بودند سایت هایی در خارج از کشور که بواسطه برخی آشنایی ها و خوش باوری ها غیر مستقیم به تبلیغ این سایت پرداختند.

انعکاس گزارشات مجعول پیرامون وقایع مهم دو دهه گذشته ایران، مانند ماجرای برکناری آیت الله منتظری، رویدادهای خرداد شصت و جنگ هشت ساله، شایعه پراکنی جهت کارشکنی در سیاست خارجی دولت مانند اشاعه اخبار تحریک آمیز پیرامون وقایع عراق و… بخشی از ماموریت این سایت را تشکیل می داد. اما با بالا گرفتن فشارهای داخلی و خارجی در مخالفت با نقض حقوق بشر در ایران و متعاقب آن، بیرون آمدن پرونده های مفتوح ترور جمهوری اسلامی در دادگاههای برلین و بوینس آیرس، سایت بازتاب ناچار شد نقاب را از چهره بردارد.

راه اندازی کارزاری برای نجات ماموران سیمای لاریجانی در عراق که متهم به طرح ریزی قتل مجید خویی در عراق می باشند و یا دفاع مستقیم و غیر مستقیم از سناریوی قوه قضائیه در پرونده زهرا کاظمی خبرنگار کانادایی ایرانی تبار نشانه های ابتدایی این تغییر مشی بود.

با دستگیری سفیر سابق جمهوری اسلامی در آرژانتین”هادی سلیمان پور” توسط پلیس انگلستان که دارای اطلاعاتی پیرامون سازمان های ترور درخارج از کشورمی باشد، بازتاب نیز مانند دیگر سایت های همسو چون گویاآ، افشا، جستجو و…که همگی توسط بازجویان سازمان اطلاعات موازی، سیمای جمهوری اسلامی و دادستانی تهران اداره می شوند سخت به تکاپو افتاد.

با مصادف شدن این وقایع با پانزدهمین سالگرد فاجعه ملی کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، مشکلی بزرگتر بر مشکلات قبلی جناح راست و تریبون های رسانه ای آن افزوده شد و بر وظائف سایت های امنیتی برای دفاع از جناح راست و سوابق آن وظیفه دیگری اضافه.

دادخواهی بازماندگان قربانیان این جنایت و جان بدر بردگان قتل عام زندانیان سیاسی و تمامی نیروها و انسان های آزاده از مجامع بین المللی جهت بررسی ابعاد این فاجعه و پیگرد آمرین وعاملین این جنایت، برای اولین بار این پرونده ملی را در بعدی جهانی مطرح کرد. این درحالی است که در این سالها، همواره تلاش می شد با برجسته ساختن نامه آیت الله خمینی (که نگارنده قصد انکار آنرا ندارد) برای رسیدگی به این جنایت، بستگان قربانیان را به قیامت حواله دهند؛ چرا که آیت الله خمینی دیگر در قید حیات نیست که پاسخگو باشد و بدینوسیله طراحان و مجریان اصلی این جنایت را از دید افکار عمومی پنهان کنند.

با روشن شدن ابعاد بیشتر این فاجعه، این شگرد دیگر کارساز نماند و شیوه های جدیدی در دستور کار قرار گرفت. آنها که 15 سال سکوت را به هر نوع پاسخگوئی ترجیح داده بودند و یا مانند هاشمی رفسنجانی در معدود مصاحبه های خود در دوران ریاست جمهوری اش خبرنگاران را دراین باره به قوه قضائیه پاس داده و خود را بی خبر معرفی کرده بودند دیگر نتوانستند به توطئه سکوت ادامه دهند. از این مرحله به بعد سایت “بازتاب” که مستقیما به مجمع مصلحت نظام وصل است وظیفه دفاع از اعدام ها را برعهده گرفت.

این راز نا گفته ای نیست که یکی از مطلعین و چهره های موثر در این قتل عام باید هاشمی رفسنجانی باشد که خود در کتاب خاطراتش می نویسد در دوران پایان حیات آیت الله خمینی در کنار خانه او مستقر شده و امور را بدست گرفته بود. همانگونه که در باره وقایع خرداد سال 60 و یا ادامه جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر نقش آفرین بوده و پاسخگوست.

به این ترتیب و با علم بر اینکه قتل عام زندانیان سیاسی هرگز بدست فراموشی سپرده نخواهد شد و کم کم می رود تا به مجامع بین المللی ارجاع شود، امثال سایت بازتاب رسما وارد میدان شدند، و اتفاقا ورود بازتاب به میدان برای دفاع از قتل عام زندانیان سیاسی خود گویای نقشی است که اعضای این مجمع و از جمله هاشمی رفسنجانی در آن داشته اند.

بموجب وظیفه ای که برای دفاع از قتل عام زندانیان سیاسی بر عهده سایت بازتاب گذاشته شده، گردانندگان این سایت یادداشتی را همراه با عکس غیر مکتبی نویسنده بی ریش و با سبیل آقائی را منتشر کرد که نفسش از جای گرم در می آید. این مقاله، که در واقع دفاع از قتل عام زندانیان و اعتراف به آن است، تحت عنوان «تابستان 67 و مرثیه خوانان» با ا مضای «فتاح غلامی» منتشر شده است و این فتح بابی بود که اگر نتیجه بخش باشد ادامه نیز خواهد یافت. من نه قصد پاسخ گویی به نویسنده این یادداشت را دارم و نه معرفی سایت بازتاب را، چرا که با دفاع از قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 هم هویت نویسنده و هم منتشر کننده نزد همگان آشکار تر از آنست که نیازی به معرفی داشته باشد.

اگر کسی واقعا در پی حقیقت باشد، تنها کافیست به نامه های مورخ 9/5/1367، 13/5/1367 و 24/5/1367 آیت الله منتظری در باره این فاجعه مراجعه کند تا به عمق آن پی ببرد. اما اشاره به نکاتی از این یادداشت سایت بازتاب نه تنها بی فایده نیست بلکه در تاریخ ماندنی است.

1- در یاداشت مذکور اعدامهای تابستان 67 را پاسخی درخور و طبیعی به عملیات نظامی سازمان مجاهدین معروف به «فروغ جاویدان» یا «مرصاد» دانسته اند. در این رابطه باید پرسید: اعدام کسانی که سالها ارتباطشان با سازمانشان بواسطه زندان قطع بوده و در نتیجه نمی توانند پاسخگوی عملکرد آن سازمان باشند بر اساس کدام موازین صورت گرفته و این در کجای دنیا مرسوم بوده یا می باشد؟

2- نویسنده یادداشت غافل مانده که افکار عمومی از طریق افشاگریهای گسترده سازمانهای سیاسی و نهادهای طرفدار حقوق بشر که ایشان نام آنرا «مرثیه خوانی» گذاشته آنچنان با ابعاد این جنایت آشنا شده اند که جایی برای مانور باقی نمی گذارد. سئوال اینست که مگر در زندان ها فقط وابستگان به سازمان مجاهدین در بند بودند؟ اعدام اعضای احزاب و سازمان های چپ چه تو جیهی دارد؟

در جای دیگر ادعا می شود که گویا زندانیان قصد ایجاد شورش در زندانها را داشته اند.البته بگمان من منظور برادران بازتابی از شورش، اعتصاب غذا باید باشد که حق طبیعی هر زندانی برای اعتراض به وضعییتش می باشد. بر فرض که این ادعا درست باشد؛ آیا در قانون برای« قصد به شورش» مجازات اعدام در نظر گرفته شده و بر فرض محال اگر چنین باشد این قانون بر اساس موازین انسانی تدوین شده؟

نویسنده یادداشت با دوختن زمین و آسمان به هم، سعی می کند سناریوئی را ارائه دهد که فکر می کنم فراتر از آن چیزی است که حتی خود رجوی در سر داشته است. با هم بخوانیم:

«بنا بر اطلاع رسیده، اعضای سازمان بر پایه یک برنامه زمان‌بندی شده 33 ساعته و با بهره‌گیری از 25 تیپ ـ که شامل 4 الی 5 هزار نفر می‌شد ـ قصد حمله به ایران و تصرف تهران را در پنج مرحله داشتند…. به همین خاطر در تابستان و پاییز سال 66 ، خروج وابستگان سازمان در داخل کشور و انتقال آنها به عراق، در دستور کار قرار گرفت…. علاوه بر این، ایجاد درگیری و بروز شورش در داخل زندان‌ها که محل نگهداری بسیاری از هواداران فکری اعضای سازمان بود نیز مورد توجه قرار گرفت. هم‌زمان با آن، طرح‌هایی برای ایجاد آشوب در سطح جامعه و تشدید تنش‌ها و اختلافات به برخی از هواداران سازمان در داخل توصیه شد…. سازمان مجاهدین برای پیشبرد طرح‌ها و برنامه‌های خود همواره بر استفاده از امکانات بالقوه و بالفعل خود در داخل کشور تأکید می‌کرد. از همین رو با برخی از هواداران خود دایم در تماس بود، از جمله کسانی که در زندان به سر می‌بردند و برخی از آنان نقش توابین را ایفا می‌کردند. برابر گزارش‌هایی، بعضی از اعضای دستگیر شده سازمان توانسته بودند پیش چشم مسؤولان زندان به عنوان نادم و تواب جلوه کنند و با جلب اطمینان و اعتماد آنان، حتی به مرخصی چند روزه بروند. این فرصت مناسبی بود تا از راه کانال‌های ارتباطی، اخبار مربوط به وضعیت زندان‌ها و اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه را به خارج کشور منتقل کنند. علاوه بر این، برخی از عناصر زندانی که به صورت آشکارا بر موضع خود اصرار می‌کردند، در بروز تحریکات و تنش‌ها در زندان دست داشتند. اوج فعالیت آنان به سال 67 بازمی‌گردد. در آن سال همه تلاش‌ها بر سر این بود که با طرح‌ریزی اقدامات هماهنگ در داخل و خارج کشور، مقدمات براندازی نظام جمهوری اسلامی فراهم آید….»

حتی درهمین سناریو که رویکردی به لحظه کنونی و مخالفت با به مرخصی آمدن زندانیان سیاسی – مطبوعاتی کنونی را دارد، آنجا که به نقش زندانیان مربوط می شود تنها به ارتباط بعضی از زندانیان با سازمان در خارج از زندان و یا سر موضع بودن برخی از آنان اشاره می شود. حال این سوال مطرح می شود که طبق اعتراف خودتان اکثریت زندانیان از وجود چنین حمله ای بی اطلاع بوده اند، پس آنها را چرا اعدام کردید؟ و بار دیگر این سئوال که تکلیف زندانیان سازمان های چپ که با سیاست های سازمان مجاهدین پیش و بعد از عملیاتشان مخالف بودند چه می شود؟ آنها برای چه اعدام شدند؟

در یادداشت بازتاب با نکته جالبی برخورد می کنیم و آن این که تلاش میشود تمام مسئولیت این جنایت، به سبک تندروترین و ماجرا آفرین ترین گروه های چپ رو و یا سلطنت طلب خارج از کشور تنها متوجه رهبری وقت یعنی آیت الله خمینی شود. باز با هم بخوانیم:

« ارایه چنین گزارش‌هایی به رهبری انقلاب، ایشان را بر آن داشت تا با صدور فرمانی به مسئولان مربوطه، وضعیت اعضای مجاهدین خلق در زندان مورد بررسی مجدد قرار گیرد و کسانی که تاکنون بر سر موضعشان بودند و به عنوان نیروهای داخلی یک سازمان تروریستی، درصدد بهره‌گیری از فرصت‌ها برای آشوبگری و تحریک دیگران به شورش بودند، اعدام شوند….»

این جنایت در تاریخ ثبت است و ما چه بخواهیم چه نخواهیم نام آمرین،عاملین و طراحان این جنایت نیز در تاریخ ثبت خواهد شد، اما در ارتباط با این جنایت باید پرسید که تهیه کنندگان و ارائه دهندگان این گزارش به آیت الله خمینی چه کسانی بودند و چرا برای دفاع از خود سخنی نمی گویند؟

در جای دیگر این یادداشت می خوانیم:

«… ممکن است در میان اعدام‌شدگان،( که نویسنده یادداشت بازتاب از آنها به سبک ساواک “معدومان” یاد می شود) افراد معدودی نیز بوده باشند که جرمی در حد و اندازه اعدام مرتکب نشده باشند… اما باید توجه داشت که صدور حکم از شرایطی برخوردار بود و منحصر به کسانی می‌شد که بر مواضع پیشین خود پافشاری می‌کردند و احیانا در بروز برخی از شورش‌های داخل زندان نیز دست داشتند….»

جهت اطلاع نگارندگان یادداشت بازتاب باید گفت که اکثریت غریب به اتفاق اعدام شدگان دارای احکامی کمتر از اعدام بوده اند و کم نبودند کسانی که حتی دوران محکومیت خود را سپری کرده اما با این وجود از آزادی آنان خودداری می شد و بقول زندانیان سیاسی دوران «ملی کشی» خود را طی می کردند. آیته الله منتظری در نامه مورخ 9/5/1367 خود خطاب به آیت الله خمینی می نویسد: «… و خامسا افرادی که به وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شده اند ، اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بی اعتنایی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد….»

شناخت عمومی نسبت به این فاجعه آنچنان است که جای هیچ دفاعی و سرپوش گذاری ای را برای مسببین آن باقی نگذاشته و شاید به همین دلیل باشد که عالیجنابان سالها ست سکوت را به گشودن دهان ترجیح داده اند.

(1) فواد صادقی مدیر مسئول سایت بازتات جزو آندسته از دانشجویان فعال در بخش دانشجویی نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه امیر کبیر بود که در سال 1376 «کانون اندیشه دانشجویان مسلمان» آن دانشگاه را تاسیس کردند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates