21.08.2003

نامه سرگشاده دکتر محمد ملکی به خدا

پیک ایران:
بسم‌الحق

با نام آزادی، آگاهی و عدالت

نامة سرگشاده به خودِ «خدا»

با یادِ چهلمین روز
شهادت دکتر زهرا کاظمی و
دومین ماه اسارت برادران خداشناسم
رضا علیجانی، تقی رحمانی، هدی صابر، و امیر طیرانی
مردانِ رهی که میان خون خفتند و از بستر «عافیت» بیرون.

هرگز دلِ ما ز خصم در بیـم نشــد در بیـم ز صاحبــان دیهیـم نشــد
ای جان به فدای آنکه پیشِ دشمـن تسلیم نمود جــان و تسلیـم نشــد

خداوندا؛
عذرم را بپذیر، از اینکه لحظه‌ای وقتت را که دائم در کارِ ساختن، پرداختن و نابود کردن هستی می‌گیرم و از آنجا که به رحمان و رحیم بودن معروفی حتماً بر من غضب نخواهی کرد که چرا سلسله‌مراتب را رعایت نکردم و مستقیماً به تو می‌نویسم. خوب می‌دانی به هر که می‌شناختم و می‌توانستم نوشتم اما جوابی نیافتم از جمله سالها به کسانی که مدعی‌اند رابط مستقیم تو با مردم هستند دردِدل‌ها کردم، نمی‌دانم چیزی به گوش تو رسیده یا نه ولی می‌دانم از همه‌چیز آگاهی و نگفتن آنها و نرساندن پیامهایم تأثیری در آگاه بودنت ندارد. آنها که گفته بودند با انسانها مهربان خواهند بود و کرامتی را که به آنها داده‌ای پاس خواهند داشت پاسخ نامه‌هایم را با زندان و شکنجه و توهین و تحقیر و تهدید دادند، پس حتماً به‌خاطر این جسارت مرا خواهی بخشید، می‌گویند تو بخشنده و مهربانی.

خدایا؛
می‌دانی در میانِ هزاران کهکشان و میلیونها سیاره که خلق کرده‌ای، سیارة کوجکی وجود دارد به‌نام زمین، در این سیاره وقتی ده‌ها هزار سال قبل موجود کمال‌یافته‌ای را خلق کردی و نامش را «آدم» نهادی و به خاطر این خلقت خودت را ستایش کردی و خود را بهترین خلق‌کننده نامیدی و به همة فرشتگان امر نمودی به این موجود سجده کنند و گفتی او را جانشین خودت در روی زمین قرار می‌دهی و وقتی شیطان به تو اعتراض کرد سرِ او داد زدی که من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی و امروز پس از گذشتِ ده‌ها هزار سال هنوز بر ما معلوم نشده آنچه تو می‌دانستی و شیطان نمی‌دانست چیست؟
و دیدی که از میانِ مدعیانِ جانشینی‌ات در روی زمین چه «شیطان»هایی به‌وجود آمدند و برخلاف تو که به همه‌کس و همه‌چیز «رحمت» داری آنها جز «خشونت» نسبت به دیگر انسانها کاری نکردند و نمی‌کنند.
مگر زمانِ کوتاهی نگذشت که به روایتِ خودت قابیل احساس غرور کرد و کبر ورزید و برادرش هابیل را به خشونت کُشت تا مالکِ بی‌رقیب قدرت باشد و از نسل او قابیل‌های بسیار برخاستند و به جان هابیلیان افتادند و چنین شد تا امروز، مگر شیطانِ بیچاره نگفت من به موجودی که در آینده خون‌ریزی‌ها خواهد کرد سجده نمی‌کنم و تو او را از درگاهت راندی. مگر فرعون و نمرود و آتیلا و چنگیز و هیتلر و استالین و هزاران جلاد دیگر از میان انسانها برنخواستند تا به جانِ همنوعانِ خود بیفتند و گروه‌گروه آنها را نابود کنند با این ادعایِ بسیاری از آنها که نمایندة تو روی زمین هستند و این مأموریت را تو به آنها داده‌ای. چطور می‌شود پذیرفت تو که رحمان و رحیمی نمایندگانت این‌چنین بی‌رحم و سنگدل باشند؟ نه‍! نمی‌پذیرم. ممکن نیست اینها نمایندة تو باشند، دروغ می‌گویند، به تو تهمت می‌بندند. اینها دروغ‌گویانی هستند که با سو‌ءاستفاده از نامت جنایت می‌کنند و همه را در کاسة تو می‌ریزند، راستی بگو خیالم را راحت کن، اگر به‌راستی ریشة همة این کارها از خود توست بگو تا نامه را در همین‌جا قطع کنم و وقت تو و خود را نگیرم. اما نه، به‌جانِ خودت سوگند که مطمئن هستم آنها دروغ می‌گویند و نه‌تنها با تو رابطه‌ای ندارند که برای گول زدنِ عوام‌الناس چنین دروغی را بر تو می‌بندند. خوب آنها را می‌شناسی و بارها این جماعت را به چپاول اموالِ مردم و سد شدن در راه رسیدن و دستیابی خلق به خودت متهم کردی .

خدایا؛
می‌دانی در سیارة زمین محلی به‌نام ایران وجود دارد، در این سرزمین از هزاران سال پیش مردمی زندگی می‌کردند و می‌کنند که همیشه زیر سلطة افرادی خشن و بی‌رحم که خود را «سایة» تو معرفی می‌کردند به‌سر می‌بردند. این مردم پس از هزاران سال تحمل ظلم و بیدادِ «سایه‌ها» بالاخره با امید رهایی از دستِ ظالمان، دینِ تو را که به‌وسیلة محمد (ص) «ارسال» کرده بودی و کتابی را که به‌عنوان راهنمای عمل برای نجات انسانها و قیام برای برپایی قسط و عدالت «انزال» نموده بودی پذیرفتند و به‌خاطر اجرای منویات تو فداکاری‌ها نمودند اما افسوس که قلدرهایی پیدا شدند و با این نیرنگ که قدرت‌مداری آنها موهبتی است که از سوی تو به آنها داده شده به‌جانِ بندگانت افتادند و هر جنایتی را به‌نام تو مرتکب شدند.
مردم این نقطه از سیارة زمین که مردمی باهوش و بافرهنگ هستند پس از تحمل صدها سال استبداد به‌نام اسلام و مسلمانی بالاخره حدودِ صد سال قبل علیه «سایه‌ها» قیام کردند تا آزادی و عدالت و مردم‌سالاری و قانون‌مداری و قسط و عدل را که خواستهای تو برای انسانها اعلام شده در این سرزمین پیاده کنند و در این راه جمعی از بهترین بندگانت قربانی شدند اما باز هم نشد تا اینکه حدودِ 40 سال قبل مردی مدعی شد که «آیه و نشانة» توست و مأمور است عدالت و آزادی را نه‌تنها در این سرزمین که در سراسرِ سیاره پیاده کند. بسیاری از مردم که از ظلم و ستم به‌تنگ آمده بودند وعده‌های او را باور کردند و برای رسیدن به عدالت و آزادی بارِ دیگر رنجها و زندانها و شکنجه‌ها و شهادتها را پذیرا شدند. اما همانطور که می‌دانی و از علمِ تو مخفی نیست وقتی 25 سال قبل «آیه» به‌جای «سایه» نشست او و اطرافیانش که اکثراً خود را جزو «نشانه»‌ها و «آیه»های تو می‌دانستند با خلق خدا چه‌ها که نکردند. هنوز چند ماهی از به قدرت رسیدن آنها نگذشته بود که بنده‌هایت را به‌جانِ هم انداختند و به‌نام تو حزب ساختند (حزب‌الله). راستی خدایا بگو این جریان چه بود؟ آیا تو آن حزب را درست کرده بودی و رهبری می‌کردی؟ چه بگویم خوب می‌دانی این جماعت به‌نامت چه کردند و چه بر سرِ بندگانت آوردند. آنها حادثه می‌آفریدند و با بهانه قرار دادنِ آن به جان مردم می‌افتادند و چه جنایتها که نکردند، به‌خوبی آگاهی هزاران نفر از بنده‌های بی‌گناهِ تو را به زندانها بردند، شکنجه کردند، زیر شکنجه کشتند یا به جوخة اعدام سپردند و همة این کارها را به حساب تو واریز نمودند، با سو‌ءاستفاده از کتاب و سنت شکنجه را «تعزیر» نام نهادند و به عواملِ خود چنین تفهیم کردند که شکنجه کردنِ زندانی اطاعتِ امر توست و برای رضای خاطر تو به چنین اعمالی دست می‌زنند، وقتی مأمورینشان با تمامِ قدرت کابل را به کف پا و هر جای بدنِ انسانها می‌کوفتند نامِ تو را بر زبان می‌آوردند تا ثواب بیشتری نصیب آنها گردد و پاداشِ نیکوتر از دستِ تو دریافت کنند. در آن سالها آنان که خود را آیت و نشانة تو معرفی می‌کردند با مردم چه کردند را تو بهتر از هر کس می‌دانی زیرا به‌ظاهر و باطنِ اعمالِ همة بندگانت آگاهی ، و بالاخره «نشانة بزرگ» در آخرین روزهای زندگیش فرمانی با نامِ تو و به‌نام تو که رحمان و رحیمی صادر کرد تا مأمورینش هزاران زن و مرد زندانی را تنها به‌جرمِ «اظهار عقیده» قتلِ‌عام کنند و حتی بی‌رحم‌های از تو بی‌خبر به خانوادة آنها اجازه ندادند برای عزیزان خود طبق سنتهای مذهبی مراسمی برپا کنند و یا سنگی بر گور آنها نهند زیرا آنها را محارب با تو اعلام کرده بودند و فسادکننده در زمین، درحالی‌که تو بهتر می‌دانی آیا آنها گناهِی داشتند یا که حکومت مخالفت با خود را مخالفتِ با تو تبلیغ می‌کرد. آیا راستی چنین نبود؟

خدایا؛
چه بگویم تو بهتر از همه می‌دانی جانشینانِ «نشانة بزرگ» در این 15 سال با بندگانت چه رفتاری داشته‌اند. وقتی عنوانِ «مطلق» را که ویژة توست بر خود نهادند هر کاری را به‌نام تو انجام دادند. تو بهتر از همه می‌دانی این روزها هرکس زبان به اعتراض بگشاید و به نقد اعمالِ حاکمیت بنشیند و بخواهد به وظیفة آمر بودن به معروف و ناهی بودن از منکر عمل کند با او چه رفتاری می‌شود و در نتیجه چگونه صدها هزار انسان متفکر و فرهیخته تن به هجرت از این سرزمین داده‌اند و در گوشه و کنار این سیاره سرگردانند، بسیاری از بندگانِ خوبت از سیاست‌مداران تا دانشجویان و روزنامه‌نگاران و … در زندانها زیر شکنجه بوده و هستند تا یا «ولایت» آنها را بپذیرند و یا شکنجه و زندان و مرگ را.
خدایا؛
اجازه بده تا با استفاده از موقعیت سئوالی را مطرح کنم و آن اینکه اینها خود را منصوب از سوی تو می‌دانند و به مردم می‌گویند «ولایتِ مطلقة» ما بر شما امری است که از طرفِ خداوند به ما تفویض شده و هیچکس حق مخالفت با این امر خدایی را ندارد و مردم تنها می‌توانند با رأی خود این انتصاب را تأیید کنند و لاغیر، سئوال این است آیا راست می‌گویند؟ اگر چنین است پس چگونه نمایندگان تو که رحمان و رحیم هستی به خود حق می‌دهند این‌گونه بی‌رحم و خشن با بندگانت رفتار کنند و همة کارهای خود را هم به پای تو بنویسند؟

خدایا؛
خوب می‌دانی خانم خبرنگاری را که برای کسب خبر به اینجا آمده بود تا وظیفة خبرنگاری خود را انجام دهد چگونه سربه‌نیست کردند و چه بلایی به سرش آوردند. تو از جزئیات ماجرا آگاهی ولی ما آخر نفهمیدیم سرِ این خانم به شیئ سخت خورد یا شیئی سخت با سر او برخورد کرد که منجر به مرگ او شد و هنوز مشخص نشده کبودی‌های روی بدنِ او نتیجة ضرب و شتم بود یا جای آمپول؟ ما نفهمیدیم اما تو که در همه‌جا حضور داری و هیچ فعلی را نمی‌توان از نظرت پنهان داشت بگو چگونه بود که به‌قولِ وزیر بهداشت و درمانِ آقای خاتمی ـ که می‌دانی ایشان مدتی است کسوت ریاست‌جمهوری ایران را بر تن کرده‌اند ـ برای نجات این خانم آمپول را پای چشمانش فرو کرده بودند، ما نشنیده بودیم و در کتابها نخوانده‌ایم که می‌توان برای تزریق دارو گذشته از نقاط خاصی از بدن در پای چشمها هم سرنگ فرو کرد، تو خدایی و از همه‌چیز آگاهی، پس تو بهتر می‌دانی چه بلایی سرِ این زن آوردند. درهرحال زن بیچاره مُرد و هر چه مادر و پسرش عزوجز کردند تا جنازه را تحویل بگیرند نشد که نشد، او را دفن کردند و سروصدا را خواباندند و این روزها در مرگ او به «چله» نشسته‌ایم و آنگونه که پیش‌بینی می‌شد نتیجة تحقیقات و پی‌گیری‌ها هم چیزی بالاتر و فراتر از نتیجة تحقیقاتِ قتلهای زنجیره‌ای و حمله به کوی دانشگاه و وقایع دیگر سالهای اخیر نخواهد بود.

خدایا؛
خوب می‌دانی این روزها بر پرستندگانِ راستینت و عزیزان‌مان علیجانی، رحمانی، صابر و طیرانی که گناهی جز اطاعتِ امرت و دفاع از حقوقِ پایمال‌شدة بندگانت کاری نکرده‌اند در زندانهای «نظام ولایی» چه می‌گذرد و وضع و حال آنها چگونه است. تنها تو می‌دانی، پس بر سرِ ما فریاد کن تا «فرصت‌سوزی» و «عافیت‌طلبی» و «مصلحت‌اندیشی» را کنار بگذاریم و اوامرت را در دفاع از مظلومین اجرا کنیم و کاری کن تا بفهمیم برای مبارزه با ظلم نباید به «ظالم» پناه برد و از او یاری خواست. مردانگی و مروت را در دل ما زنده کن تا در مقابل ظلم بزرگی که به آنها می‌شود کاری درخور انجام دهیم و رسم «جوانمردی» به‌جا آوریم.

خدایا؛
مرا ببخش از این همه گستاخی و یادآوری گوشه‌هایی از حوادثی که تو به آنها آگاهی. چون امر کرده بودی «یادآوری کنید که از این یادآوری‌ها مردم بهره می‌برند » حقیر این مطالب را یادآور شدم. می‌دانم شما همه‌چیز را می‌دانی اما خودت فرمودی «مرا بخوانید اجابت می‌کنم » از تو می‌خواهم بیشتر به فکر آدمهای سیارة ما باشی، تو می‌دانی اما من نمی‌دانم سرنوشتم پس از نوشتن این نامه چه خواهد شد و مدعیان نمایندگی تو با نویسنده چه خواهند کرد. من امر تو را که گفتی حق بگویید اگر چه بر ضرر شما باشد انجام دادم. بگذار بی‌پرواتر با تو سخن بگویم، فکر می‌کنم اگر تو هم به کارهای این جماعت اعتراض کنی فوراً از مقامِ خدایی عزلت می‌کنند و به کسوتِ شیطانی درمی‌آورند و معلوم نیست بعد از آن چه بلایی بر سرت خواهند آورد، مگر شاهد نبودی که اینها با یکی از اساتید هم‌کسوتِ خود (منتظری) چه کردند و چگونه او را از اوج به قعر کشیدند و هزاران اتهام بر او بستند. می‌ترسم با تو هم چنین رفتاری نمایند.

خدایا؛
خوب می‌دانی اینها با این دروغِ بزرگ که نمایندة تو هستند چه بلایی بر سر مردم آورده‌اند. جامعه‌ای از بندگان تو ساخته‌اند که نگو و نپرس، میلیون‌ها انسانِ معتاد، هزاران زن و دختر خودفروش، میلیون‌ها فقیر و گرسنه، هزاران فرهیختة ترک‌وطن کرده و مردمی سرخورده و مأیوس. اینها ثمرة 25 سال حکومت کسانی است که خود را نمایندة تو می‌دانند. نتیجة حکومت این جماعت آن شده که مردم فوج‌فوج از دینت برمی‌گردند حتی وجود تو را انکار می‌کنند. مردم می‌گویند وقتی نمایندگان خدا با مردم چنین رفتاری دارند پس خود خدا با مردم چه خواهد کرد. البته می‌بخشی بی‌پروا سخن می‌گویم، به لطف تو امیدوارم و این امید آنگاه بیشتر می‌شود که داستانِ موسی و شبان را به‌یاد می‌آورم. به‌یاد می‌آورم وقتی موسی به شبان اعتراض کرد که چرا چنین با خدا سخن می‌گویی و می‌خواهی کفشش را پینه زنی و سرش را شانه کنی، تو خدا را نمی‌شناسی، آنگاه که موسی بر شبان ساده‌دل خشم گرفت تو به موسی تَشَر زدی که چرا بندة ما را آزردی؟ چرا رابطة صمیمانة او را با من قطع کردی؟ چرا؟

خدایا؛
مرا ببخش اگر گستاخی کردم می‌دانم تو را هرگز خوابی نیست ، اما مردمِ خسته از همه‌چیز و همه‌جا و همه‌کس گاهی می‌گویند مگر خدا را خواب گرفته و نمی‌بیند این جماعت با ما چه می‌کنند مطمئن هستم تو درد و رنج مردمِ ایران را به‌خوبی می‌شناسی، شاید مردم ما را به «ابتلاء» دچار ساخته‌ای تا آنها را بیازمایی، ولی با گستاخی می‌خواهم بپرسم آیا 25 سال امتحان و ابتلاء یک ملت کافی نیست؟ تو ابراهیم را هنگامِ درافکندن به آتشِ نمرودیان فقط چند لحظه آزمودی و امر کردی آتش بر او سرد و سلامت گردد . این ملت 25 سال است در آتشی که نمرودیانِ زمان برافروخته‌اند می‌سوزد. تو وقتی می‌خواستی ابراهیم را بار دیگر بیازمایی دستور دادی اسماعیل فرزند دلبندش را قربانی کند اما بلافاصله به فرمان تو گوسفندی را به‌جای اسماعیل ذبح کردند. 25 سال است هزاران اسماعیلِ این مردم در پای نمرودیانِ حاکم بر این سرزمین ذبح شده و می‌شود، کافی نیست؟ آیا نباید تکلیفِ مردم روشن گردد؟ آیا مردمی که به دستورت همة فرشتگان به آنها سجده کردند و تو از خلقِ آنها به‌خود بالیدی حق ندارند از کسانی که خود را نماینده و آیت و منصوب تو معرفی کرده‌اند بخواهند به آنها اجازه داده شود اعمالِ حاکمیت را به نقد کشند و در مورد عملکرد آنها اظهارنظر نمایند و بعد از 25 سال روی کارنامة حاکمیتِ آنها مهر تأیید یا باطل شد بزنند؟ مگر این حقی نیست که تو به آنها اعطا کرده‌ای؟ حق دفاع از آزادی و برپایی قسط و عدل.

خدایا؛
هرگز اجازه نده عده‌ای مستکبر به‌نام تو بر مردم حکومت کنند و جامعه را به‌سوی فساد و تباهی سوق دهند. تو یاری کن تا مردمِ ایران‌زمین با شناخت و آگاهی بیشتر ریشة ظلم و فساد و بی‌عدالتی را از سرزمین خود براندازند. کمکشان کن تا جامعه‌ای آزاد و آباد، دور از ستم و ستمکاران برپا سازند.
با آرزوی یاریِ تو به همة آنها که زندان و شکنجه را در «نظام ولایی» تجربه کرده و می‌کنند.
29 مرداد 82

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates