متنِ نامه یِ سر گشاده به رهبرانِ حکومتِ اسلامی در ایران
, « Charisme et spontanéité, » Libération, 8 novembre 1978. این مقاله در اصل به درخواست لوموند نوشته شده بود، اما سردبیران روزنامه آن را خوشایند« طبع» خویش نیافتند! ترجمه ی ایتالیایی آن نیز در روزنامه ی برجسته ی چپ مستقل آن کشور به چاپ رسبد: « Dove va l‘Iran in rivolta ? La forza delle masse, la debolezza del regime, » Il Manifesto, 4 nov. 1978.
** C. Chaqueri, « Ce qui peuvent faire pencher la balance, » Le Matin, 18 décembre 1978.
آقایان حجت الاسلام اکبر بهرمانی معروف به هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام علی خامنه ای!
بنا بر تعهد اخلاقی به میهنم و دِین خود به سرنوشت مردم کشور و نسل های آینده ی ایران، وظیفه ی خود می دانم که همچون شارمندی مسئوول در این بُرهه ی خطیر و سرنوشت ساز این نامه را به شما و دستیارانتان بنویسم، که طی بیست و چهار سال گذشته حکومت رانده اید و، چنان که همه به رای العین می بینند، ایران را به ویرانه ای اقتصادی، فرهنگی، و اخلاقی بدل کرده اید، و هموطنان ما را به حضیض ذلت در افکنده اید، و طی آن به شما یاد آور شوم که احسن این است که تا دیر نشده و ایران به ویرانه ای چون عراق بدل نشده است داوطلبانه به حکومت خود پایان دهید.
نگاهی کوتاه به فرآیند صعود سریع و سقوط تدریجی شما در چشم مردم ایران در سالهای پس از انقلاب 1357 و شفاف شدن خواست های مردم ایران، که هر روز بیش از پیش طالب آزادی و مردمسالاری هستند، تذکر و تفهیم این نکته را به شما واجب می سازد که که مدت هاست که عصر حکومت شما به سر آمده است. باید به ویژه به شما هشدار داد که در اسرع وقت از قدرت دست بشویید و آن را در اختیار مردم ایران و نمایندگانِ آزادنه منتخب آنان بگذارید.
انقلاب 1357 بُرهه ی بر جسته ای بود در مسیر بیش ازیک سده از تلاش و کوشش مردم ما برای قطع سلطه ی بیگانگان بر سرنوشت کشور، کسب آزادی، استقرار مردمسالاری و عدالت اجتماعی، و نیز گام نهادن در راه ترقی و پیشرفت. این درست است که انقلاب ایران به هدف بلاواسله ی خود — یعنی بر اندازی رژیم وابسته ی پهلوی — رسید، و به سلطه ی مستقیم سیاسی، ا قتصادی، و فرهنگی بیگانگان پایان داد. لکن، از یکسو، به دلیل زمینه های عینی تاریخی فرهنگی زاییده ی عصر پهلوی و، از دیگرسو، به دلایل ذهنی ناشی از خطاهای سیاسی پی در پی نیروهای ترقیخواه، و سرکوب و پیگرد آنان توسط ساواک طی سالیان متمادی، که موجبات ناتوانی آنان را در تدوین و عرضه ی یک برنامه ی سیاسی برای استقرار دمکراسی فراهم آورد، و نیز آنان را به پیروان «وحدت کلمه ی آیت الله خمینی» بدل ساخت، نظام عقب مانده و ارتجاعی شما، به برکت کمک های ضمنی آمریکا، به جای نظامی مترقی و مردمسالارانه بر اساسِ اِعمال حاکمیتِ مستقیمِ مردم بر سر نوشت خویش و برخورداری همه ی ایرانیان از آزادی و حقو ق برابر، مستقر شد.
نگونبختانه، از همان روزهای آخر انقلاب، در آستانه ی واژگونی رژیم سلطنتی، بنابر آرزوی دیرین مردم، و نَه تعقل پیرامونِ زمینه های اجتماعی و سیاسیِ کشور، این چشم انداز وَهم آمیز، نه برنامه ای، بر رهبران سیاسی گوناگون و غالب مردم مستولی آمد که نظام پیشین جای خود را طبیعتا به نظامی مردمسالار، عدا لتخواه، مترقی و کاردان خواهد سپرد. اما به علت عدم درایت غالب نیروهای سیاسی، از سوئی، و ابن الوقتی بخشی از آنان، از دیگر سوی، نیروهای ترقیخواه قادر نشدند یک تالی دمکراتیک برای هدایت مردم عرضه دارند و آن را بر پا سازند. از این رو، حکومت شما و یارانتان به زِعامت آیت الله خمینی، که از پس از ورودش به پاریس سایه ی تاریک خود را بر پیکر انقلاب افکنده بود، به شکرانه ی حمایت های ضمنی قدرت هایی که، به بهانه ی «خطر» کمونیسم، مانع استقرار حکومتی دمکراتیک در ایران بودند، به سرعت تثبیت شد. با این همه، در ماه های آغازین پس از انقلاب، دست کم تا اشغال نا بخردانه ی سفارت آمریکا در تهران توسط یاران ناپخته ی شما، هنوز فرصت آن بود تا با اتحادی گسترده و دمکراتیک مانع از آن شد که آن قانون اساسی ضد دمکراتیک حکو مت اسلامی شما به مردم ما تحمیل شود — قانونی که بر محور ولایت فقیه و نهاد های گوناگون آن شکل گرفت، و، چنانکه مردم ما باز هم به رای العین دیده اند، معنائی نداشته است جز تلفیق کامل دین و حکومت، و در عمل نوعی «مدرن» ازتجدیدِ فَراشِ استبداد سلطنتیِ کُهن همراه با تشدید آن تحت اراده یِ ولیِ فقیه؛ گفتن ندارد که نتایج خانمان بر انداز این نظام را هر روز همگان با پوست و گوشت خود لمس می کنند.
با پایان جنگ تجاوزکارانه ی صدام، مردمی که، دست کم، در انتظار بهبود وضع اقتصادی کشور و زندگی خویش بودند، به جای آن شاهد گسترش سلطه ی انحصاری شما ملایا نِ حاکم بر تولید و توزیع و نیز مؤسسات اقتصادی دولتی شدند، و دیدند که شما ازین راه چه ثروت های افسانه ای هنگفتی به چنگ آورده و می آورید؛ شما اقتصاد کشور را به ورطه ی ورشکستگی سوق داده اید؛ شما گرانی و تورم روز افزون را به بخش لاینفکی از اقتصاد و زندگی مردم در آورده اید؛ شما مسئوول گسترش روز افزون دزدی، رشوه، فساد، فحشا، ستم، خودسری، بی قانونی، و فقدان امنیت فردی و حرفه ای، بویژه ستم مضاعف بر زنان، و جزاین ها، هستید که به نحو تصور ناپذیری، سرطان وار بر همه شئوون زندگی اقتصادی و اجتماعی کشور ما چنگ انداخته اند.
اگر چه از همان روزهای نخست برخی عناصر هوشمند مبارزه با سلطه ی حکومت اسلامی شما بر ایران را آغازیدند و برای استقرار دمکراسی و مردمسالاری کوشیدند، اما خطا ها و کمبود های نیروهای سیاسی ترقیخواه در مجموع مانع از آن شد که ایشان به پروژه ای سیاسی برای نفی متحدانه ی فکری و عملیِ تلفیق دین و حکومت بپردازند تا، نه تنها توهمات و خرافات مذهبی را، که اندیشه ی برتری ولی فقیه (چون مَهدی موعود) بر آن استوار است، بزدایند، که همچنین ماهیت حکومت دینی در امر کشورداری و جایگاه دین را در اجتماع به همه ی آنان بنمایانند. با این همه، به تدریج اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در تجربه ی روزمره ی خویش، لکن به بهایی گزاف، دریافته اند که حکومتی ایدئولوژیک — از هر دین و مسلکی که باشد — ضرورتا به استبداد فراگیر می انجامد و به جای ابزار مناسب برای حل مُعضَلات و مشکلات جامعه، خود به بزرگترین سد بر سر راه آن در می آید. از همین رو، مردم هر روز بیشتر به ضرورت جدایی دین و مسلک از حکومت پی برده اند. پس گزاف نیست اگر گفته شود که فرایند جدائی دین از حکومت و برقراری یک حکوت عُرفی (لائیک) با شتابی بی سابقه در جهت آفرینش آگاهی نُوی در میان مردم سیر کرده است و برکناری شما را به خواست قاطع اغلب مردم ما بدل کرده است.
انتخاب حجت الاسلام خاتمی به ریاست جمهوری در خردادماه 1376 و تجربه ی دو دوره ی زمامداری وی ازمظاهر بیان این فرایند و آگاهی نوست که طی چند سال گذشته تعمیق و گسترش یافته و نمی تواند جز به جایگزینی حکومت شما ملایان با حکومتی عرفی و دمکراتیک بیانجامد. ازین رو، وظیفه ی مردم مبارز میهن ما و نیروهای براستی ترقیخواه جامعه ی ایران است که این فرآیند را مُجدانه، اما از طُرق مسالمت آمیزانه، به سر منزل مقصودبرسانند، و وظیفه خود را، هر چند با تاخیر، به نیکی به انجام، دهند. پس گام نخست آن عبارت است از درخواست کناره گیری داوطلبانه یِ شما.
اگر تا کنون، به ویژه به دلیل اختناق، زمینه ی گسترده و واقعی برای پذیرفتن راه حل های نیروهای جمهوریخواه عُرفی در میان مردم ایران کمتر وجود داشت، اکنون با شکست مُعترفانه ی پروژه ی دوم خرداد یعنی شکست اصلاحات مورد نظرمردم به دست نیروهائی از درون خود نظام — و آگاهیِ قشر های گسترده ی مردم ما بر این واقعیت، به ویژه در انتخابات اخیر شوراهای محلی – مردم ما و نیروهای براستی مترقی، دمکرات، و جمهوریخواه دریافته اند که باید راه حل و برنامه ی مشترک خود را برای خروج جامعه از بن بست کنونی تدوین کنند. با توجه به سرکوب اپوزیسیون عُرفی در درون کشور به دست نیروهای سرکوبگر شما، همه ی نیروهای جمهوریخواه در آن وضعیت سیاسی نیستند که بتوانند چنین تالی حکومتی را صریحا ارائه دهند. از همین روست که عناصر مترقی و جمهوریخواه در خارج از میهن نمی توانند از وظیفه ی خود در ارایه ی نظرات خود با عنایت به اوضاع کشور، سرباز زنند و سهم خود را در گذار مسالمت آمیز به دمکراسی از طریق کمک به برکناری شما ایفا نکنند و برای تحقق آن دست به مبارزه نزنند. ایشان باید وظیفه ی خود بدانند بویژه از امکانات بین المللی در افکار عمومی دنیا (نه با توسل به یک دولت اشغالگر) به سود جایگزینی ولایت شما با یک جمهوری عُرفیِ دمکراتیک استفاده کنند. البته، در صورتی که شما داوطلبانه کنار نروید، همه ی نیروهای عُرفیِ جمهوریخواه در حمایت از مبارزه ی ناگزیر مسالمت آمیز مردم (از طریق نافرمانی های مدنی، اعتصاب و جز این ها) همان افکار عمومی جهان ( این دِگَر ابَر قدرتِ جهان) را که در ماه های اخیر در مورد عراق شاهدش بوده اید برای بر کناری حکومت اسلامی شما بسیج خواهند کرد، و با اِعمال فشار های شکننده، که مسلما بحران های اقتصادی و اجتماعی کشور را تشدید خواهد کرد، شما را وادار به استعفا خواهند کرد. مسئوولیت تحمیل چنین بار گران تری به مردم به گردن شما خواهد بود.
از مطالبات مردم دریافت و نیز روشن می شود که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در این مرحله بر لزوم تحقق اصول دمکراتیک زیر، که شما هرگز رعایت نکرده اید، پای خواهند فشرد :.
1. تضمین حق حاکمیت مردم؛
2. تضمین کامل آزادی انتخابات مردم؛
3. تبعیت کامل حکومت از اراده مردم در کلیه سطوح؛
4. تضمین پاسخگوئی همه مسئوولان در برابر مردم؛
5. تا مین نظارت موثر و کامل و مستمر مردم بر عملکرد نهادها و مسئوولان؛
6. تضمین برابری واقعی همه ی مردم کشور در برابر قانون و رفع کلیه ی اشکال تبعیض (علیه زنان، فرهنگ های قومی و جز این ها)؛ و حل همه ی اختلافات از طریق مذاکره و شیوه های مسالمت آمیز؛
7. استقرار یک نظام قضائی کار آمد، مستقل و بی طرفِ داد گستر و تبعیض-ستیز؛
8 . تضمین آزادی بیان، اندیشه و مطبوعات و دیگر رسانه ها؛
9. تضمین رعایت حقوق بشر طبق اعلامیه جهانی و نیزدیگر میثاق های بین المللی؛
10. تضمین اصل تفکیک قوا؛
11. تضمینِ تدوین و اجرای یک سیاست خارجی مستقل بر اساس تقدم و حفظ منافع ملی کشور، و حفظ مناسبات حُسن همجواری، رعایت و گسترش روابط مسالمت آمیز متقابل با همه ی کشور ها، بویژه با ممالک همسایه؛
12. طراحی و مهندسی یک نظام اقتصادی متناسب با استعدادها، امکانات و منافع ملی؛ توزیع عادلانه ی کار و ثروت؛ فراهم آوردن امکان مشارکت همه ی مردم در زندگی اقتصادی و توزیع عادلانه فرصت ها به تناسب نیازها و شایستگی ها؛
13. لغو حکم اعدام و ممنوعیت اکید شکنجه ی جسمانی یا روانی؛ و سرانجام
14. بیطرفی ی حکومت در برابر همه ی مسلک ها و ادیان؛
بنابر ضرورت تدارک زمینه ی تحقق مسالمت آمیز این مطالبات از شما مُجدانه خواسته می شود که با استعفای دستجمعی خود اَرکان حکومت را به دست یک شواری صالح مُرکب از اعضایی که نامشان در زیر خواهد آمد و آزمایش خود را در دفاع از آزادی و مردمسالاری داده اند بسپارید.
به ویژه باید توجه شما را به این نکته ی اساسی تاریخی جلب کرد که با گذشت بیش از 24 سال، نه تنها بافت جمعیتی ایران بکلی دگرگون شده و جمعیت اصلی کشور را نسل جوان آگاه و هوشمند و علاقمند به حاکمیت ملی تشکیل می دهد، که نیز شرکت کنندگان در انقلاب 1357، که به دلایل گفته در بالا در آن زمان عُمدتا از خمینی حمایت کردند، امروز دیگر به آگاهی جدیدی دست یافته اند و خواهان برچیدن حکومت شما هستند، مگر آن که امروز مدعی شوید که آگاهی مردم ما، به رَغم دگرگونی های عظیم در جهان، پس از گذشت بیست و چهار سال از حکومت شما و عواقب بس سنگین آن، و نیز تبلیغات بی امان شما برای اهداف خودتان و سرکوب بیرحمانه ی مخالفان، اکنون نازل تر از سطح مردمی است که پس از بیست و پنج سال دیگرکه پس از کودتای 28 مرداد زیر فشار اختناق پهلوی دوم زیستند و خواستار دفع آن شدند. چنین ادعایی البته خود اعتراف به شکست برنامه ی تحمیلی شما نیز هست. از سوی دیگر، اعتراف به بلندی سطح آگاهی امروزی مردم ما، سطحی که به رای العین شاهد آن بوده ایم، شما را ملزم می دارد به خواست های آگاهانه ی آنان تن در دهید و مراجعه به همه پرسی را برای احترام به حق حاکمیت مردم و فراهم آمدن زمینه های مشارکت فعال آنان را در زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بپذیرید، تا توان و قابلیت های ملی برای ایجاد همبستگی بیشتر و تقویت پایه های حاکمیت مردم بسیج شوند و تمامیت ارضی، استقلال و یکپارچگی ایران در برابر عوامل تهدید کننده و آسیب رسان محفوظ بمانند.
کوتاه سخن، رویدادهای دهشتناک و غم انگیز اخیر در همسایگی ما، از یکسو، حاصل دگرگونی ایالات متحده به یک قدرت امپراتوریِ نظامی بلامنازع جهان پس از فروپاشی شوروی است و، از دیگر سو، نتیجه ی اقدامات نا بخردانه ی حکومت جبار و آدمکش صدام حسین. اگر در اثر بمب های مدرن آمریکایی امروز هزاران کودک عراقی یا به مرگ فجیع یا معلولیت دایم العمر دچار آمده اند؛ اگر هزاران زن و مرد عراقی یا به قتل رسیده یا عزیزان خود را از دست داده اند؛ اگر امروز عراق به کشور ویرانه ای بدل شده است؛ اگر امروز ثروت های ملی کشور همسایه ی ما به چنگ چپاولگران جهان افتاده اند؛ اگر امروز بیمارستان های عراق، مدارس، کتابخانه ها و آثار باستانی وحتی مساجد این سرزمین ویران و غارت شده اند؛ و، در یک کلام، اگر کشور همسایه ی ما در معرض خطر جنگ داخلی وناامنی دایمی قرار دارد و بخش مهمی از منطقه ی آسیای غربی و آسیای میانه به اشغال نظامی «اربابان جدید» جهان در آمده است، و خطر آن می رود که همه ی این منطقه به اسارت آنان در آید، این همه تنها از ماهیت و اقدامات تجاوزکارانه دولت کنونی آمریکا به سرکردگی جناح مذهبی قشری بوش و شرکا ناشی نمی شود. تاملی کوتاه در تاریخ چند دهه ی اخیر این منطقه چون آفتاب روشن می کند که بخش عمده ای ازین فجایع و مخاطرات حاصل ندانم کاری های حکومت های جبار و فاشیستی چون دستگاه صدام حسین تبهکار و دستیاران چپاولگر او (و نیز شما ) بوده است — صدامی که طی بیش از سه دهه آن کشور را به خاک سیاه نشاند. او به بهانه ی مداخلات نا مشروع شما در میان شیعیان آن کشور به میهن ما تجاوز کرد، و تجاوزش در نتیجه ی بی درایتی و نابخردی شما هشت سال به طول انجامید و به قیمت خسارات جبران ناپذیری به کشور ما تمام شد؛ و نیز با حمله ی ناشیانه و ابلهانه اش به کویت بهانه ی لازم را به دست زورگویان بین المللی داد که خودرا برای همیشه در منطقه ی ثروتمند و مستعد ما مستقر سازند و نوعی جدید از استعمار را با بَزک «آزادی» پایه بریزند، تا بتوانند دست اندازی خود به منابع طبیعی غنی آسیای میانه را نیز میسر سازند.
در پرتو این فجایع دهشتناک و مخاطرات عظیم، بر هر ایرانی با شرفی مسلم است که برای پرهیز از تکرار فاجعه ای مشابه در ایران و ممانعت از گسترش استقرار نظامی آمریکا به همه ی منطقه ی ما، باید بهانهِ یِ نبود دمکراسی در ایران را در اسرع وقت از میان برداشت و با استقرار مردمسالاری در کشورمان، که مردم ایران برای دستیابی به آن بیش از صد سال رزمیده اند، جهان متمدن را به دفاع از آن برانگیخت. یکی از شروط موفقیت در این راه کناره گیری داوطلبانه ی شما از قدرت حکومتی است که مانع از تحمیل خسارات بیشتری به ایرانیان خواهد شد. در غیر این صورت، مردم ما برای رُفتن شما به مبارزات مسالمت آمیز گوناگون، چون نافرمانی مدنی و اعتصاب های محلی و سراسری فلج کننده، دست خواهند زد. این خطر جدی نیز هست که قشریون حاکم بر کاخ سفید و همدستانِ قشریِ صهییونیست ایشان که پسر دیکتاتور پیشین ایران را عَلَم کرده اند نبودِ دمکراسی و پروژه های نیروگاه های اتمی کشور را بهانه قرار دهند و دست به تجاورز و اشغال وطن ما بزنند، امری که مسلما به اشتعال جنگ داخلی خواهد انجامید. پیآمدهای خُسران بار چنین رویدادهای بسیار محتملی بر جنایاتی که طی این بیست و چهار سال مرتکب شده اید افزوده خواهند شد. بدون تردید، مسئوولیت سنگین خسارات جبران ناپذیری که در این مسیر به پیکره ی جامعه ی ما وارد آورده خواهد شد، بویژه در اثر تجاوز بهانه جویانه ی آمریکا به ایران، در تاریخ به حساب شما نوشته خواهد شد – خسازاتی که مسلما زیانبار تر از هجوم مغولان ارزیابی خواهند شد.
سخن آخر این که شما نباید به اظهارات برخی از مشاوران بوش، یا انتقادات مخالفان اروپایی آمریکا، یا حتی دگر اندیشانِ حزب گارگر بریتانیا، دل خوش دارید که به سیاست گسترش خواهانه ی قشریون کاخ سفید تاخته اند و در فردای فاجعه ی عراق دروغ پردازی های بوش و بلِر را در مورد وجود سلاح های کشتار دستجمعی در عراقِ صدام بمثابه «علت» لزوم تجاوز به آن کشور به رسوایی می کشند. چه بسیار دیده شده است که کشورداران سرمایه رسوایی های بزرگتر ازین را پشت سر گذاشته اند چون منطق سرمایه قطب نمای آنان است. منطق سرمایه بین المللی نمی تواند جز این بطلبد که هرروز میدان عملیات خود را برای دست اندازی به منابع طبیعی جهان گسترش دهد، استثمار نیروی کار مردم جهان را هر چه بیشتر گسترش دهد، و بازارهای هرچه وسیعتری را به زیر سیطره ی خود بکشاند. تنها عاملی که می تواند «اربابان جدید» جهان را از دست اندازی به کشور های زیر استبداد «نو» چون ایران باز دارد همانا استقرار دمکراسی پایدار و رفع بهانه های مورد استفاده ی آنان نظیر انکشاف سلاح های هسته ای یا انواع دیگر ابزار های کشتار جمعی است. چنان که امروز روش شده است بهانه هایی ازین دست در مورد عراق و افشای دروغپردازی های کاخ سفید و شماره 10 خیابان دانینگِ لندن دلیل اصلی تجاوز به آن کشور نبود و این تجاوز بزرگ اکنون، همچون هفته ها پیش، تحت عنوان ضرورت «آزادی» عراق از چنگال صدام توجیه می شود که انگیزه آن البته چیزی نیست جز تصاحب کشوری چون عراق که بر روی دریایی از نفت شناوراست.
ازین رو، باید براین امر پافشرد که تنها سَدی که می توان بر سر راه تجاوز به ایران بست استقرار یک حکومت دمکراتیکِ عُرفی است که طی آن مردم آگاهانه بر سرنوشت خویش حاکم باشند و بتوانند مُجدانه از سرزمین خویش دفاع کنند، تا دچار سرنوشت عراق نشوند که ارتش اش ظرف چند روز از هم پاشید. فراموش نباید کرد که ما هم شهریور 1320 خود را داشته ایم که از پی بیست سال دیکتاتوری رضاخانی، با اندک مقاومتی نا شایسته ی نام، بر مردم ایران تحمیل شد. با این تفاوت که امروز، بر خلاف آن دوران، توازن بین المللی ای که بتواند آمریکا را مهار کند وجود ندارد. پس باید دانست که هیچ چیز نخواهد توانست مانع تجاوز آمریکا شود مگر استقرار یک حکومت مردمی، مستحضر به حمایت وسیع بین المللی، چه از جانب نیروهای مردمی در جهان و چه از سوی قدرت های بزرگ اروپایی که ناچار خواهند بود زیر فشار افکار عمومی کشور هایشان و به خاطر منافع ملی خویش متحدا در برابر تجاوز دیگرکاخ سفید بایستند. آنگاه خواهد بود که کَرکَس های قشری حاکم بر ایالات متحده لاشه های سیاسی مطلوب خویش را نخواهند یافت. اما تا زمانی که لاشه ی سیاسی استبداد ولایت فقیه بر زمین است کَرکَس هایِ دَر کَمین خواهند توانست، دیر یا زود، به طعمه ی خود چنگ اندازند. مذاکره های «سریِ» بر ملا شده با کَرکَسانِ «شیطان بزرگ» اگر فرجی باشد تنها ازین ستون است به ستون دیگری.
بر خلاف نظر «متفکرِ» ولایت فقیه مصباح یزدی، هیچ لاشه ای نمی تواند با کَرکَسان از در سازش در آید. پس، آیا چون این دشمن از نظر « نفرات، تکنولوژی، آموزش، پشتیبانی و غیره برتری دارد» باید، بنابر توصیه ی مصباح یزدی، از درِ «سازش» با او وارد شد؟ آیا «عاقلانه» تر این نیست که شما همگی با استعفای دسته جمعی خویش به خواست مردم ایران تن در دهید و ایرانیان را در تعیین سرنوشت خود آزاد بگذارید؟ مسلما پاسخ مردم ایران به این پرسش مثبت است.
چنین کنید، چه « علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.»
این پند دیرپای میهن را به گوش گیرید که می گوید:
هزار بدی کردی و دیدی ثمرش را / نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
و با نیکیِ استعفای داوطلبانه خود ذره ای از بدی های خورا جبران کنید و دست از آزار ملتی و نسل های آتی اش بردارید!
به یاد روز پیروزی ملت ایران بر استبداد سلطنتی
14مرداد ماه1382/5 اوت 2003
خسرو شاکری (زند) تاریخشناس****
نام های اعضای پیشنهادی شورای موقت تحویل گیرنده ی اَرکانِ قدرت برای برگذاری رفراندمِِ گذار به جمهوری عُرفیِ دمکراتیک بعدا اعلام خواهند شد.
بعدالتحریر: در صورتی که شما داوطلبانه استعفا دهید، تضمین می شود که شما به کشوری اَمن منتقل شوید تا ترتیبات محاکمه ی شما در برابر دادگاه بین المللی رسیدگی به جنایات علیه بشریت و رسیدگی به غارت بیت المال در این 24 سال فراهم آید.
****خسرو شاکری (زند)، متولد 1317 از زمان نهضت ملی کردن نفت به نهضت عدالت خواهی و ضد امپریالیستی ایران جلب شد. او همچون یک مصدقی چپ، به هنگام اقامت نخستین در خارج از کشور از پایه گذاران سازمان های جبهه ملی ایرن و نیز کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران بود. وی طی دو دوره (1965 و 1968) در سمت دبیر بین المللی و امور انتشارات خدمت کرد. او در سال 1969 انتشارات مزدک را به وجود آورد که کُتبی چند از متفکران چپ و نیز سلسله اسناد تاریخی را به فارسی و سه زبان اروپایی در 37 جلد نشر داده است. در این زمان بود که به دستور ساواک از تمدید گذرنامه ی او ممانعت به عمل آمد. لذا او ناچار از تقاضای پناهدگی سیاسی در فرانسه شد. او نخستین پناهنده ی ایرانی در فرانسه بود. پس از بازگشت به ایران از پایه گذاران جبهه ی دمکراتیک ملی ایران بود، اما پس از کودتای خزنده به دست هوادران رجوی در آن و ورود آنان به «شورای ملی مقاومت» وی از آن سازمان کناره گرفت. او که تحصیلات خو را نخست در آمریکا و سپس در پاریس در رشته های اقتصاد و تاریخ شناسی به پایان رساند، در دانشگاه سوربن، و دانشکده مطالعات دانشگاه مطالعات عالی در علوم اجتماعی پاریس تدریس کرده است، و همچنان ادامه می دهد. او چند سالی به عنوان استاد یا پژوهنده ی مهمان در دانشگاه های، هاروراد، شیگاگو، کالیفرنیا (لوس انجلس) دوپال (شیکاگو)، و انستیو کِنِنن، بخشی از مرکزِ وودرو ویلسون برای فضلای بین المللی، به تدریس و تحقیق اشتغال داشت. او همچنین به مدت دوسال نایب ویراستار دانشنامه ی ایرانیکا (دانشگاه کلمبیا) بود. او در سال اول انقلاب از همکاران نزدیک احمد شاملو و عضو هیات تحریریه ی کتاب جمعه بود. ازو مقالات و کتاب های بسیاری به فارسی، ا نگلیسی، فرانسه، و نیز چند مقاله به ایتالیایی و آلمانی منتشر شده است. مهمترین آثار او عبارت اند از:
1- اسناد تاریخی: جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران، 27 جلد، فلورانس و تهران، 1969-1992.
2- فرقه ی جمهوری انقلابی ایران(گروه نُخُستینِ دکتر ارانی و فرقه ی انقلابی ایران، اسنادی چند: 1305-1307، فلورانس، 1996.
3- از اسلام انقلابی تا گولاگ . اشعار انقلابی لاهوتی، ذره، حسابی و لادبن، فلورانس، 2002.
4 – C. Chaqueri, ٌRusso Caucasian Origins of the Iranian Left. Social Democracy in Modern Iran, Curzon Press (London, 2000); Univ. of Washington Press (Seattle) & Univ. of British Columbia Press (Vancouver), 2001.
5 – Idem, The Armenians of Iran, The Paradoxical Role of a Minority in Dominant Culture, Harvard Univ. Press, 1988.
6 – Idem, The Soviet Socialist Republic of Iran, 1920-1921. Birth of the Trauma, Pittsburgh Univ. Press, 1995.
7- Idem, Beginning Politics, The Reproductive Cycle of Children’s Tales and Games in Iran, Lewiston (NY), 1992; revised and enlarged edition, Florence, 1996.
8- Idem, Un Prince rouge iranien en France. Vie et œuvre de Iradj Eskandari, t. 1, Florence, 2002.
9 – Idem, Documentary History of the Iranian Labour Movement. Social-démocratie (1968, 2000); Le Mouvement communiste en Iran (1979) ; Revolutionary in Iran vs Great Britain and Soviet Russia. 1914-1932 (1979); Avetis Sultanzade. Politische Schriften, Florence, 1975; A. Sultanzade. Ecrits économiques, Florence, 1980 ; The Conditions of the Working Class in Iran, 4 volumes, Florence, 1978-1992.
پیام برای این مطلب مسدود شده.