26.07.2003

شکوائیه یک استاد دانشگاه به ملت ایران: هزار وعده ی جمهوری اسلامی یکی وفا نکند سخنی و درد دلی با هم میهنان گرامی

حسین جوادی
شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۲ – ۲۶ ژوئیه ۲۰۰۳

پژوهشگران و نوآوران در پیچ و خم ادارت به اسارتند، هزاران جوان خوش ذوق و مستعد در صف مهاجرتند و جناح های سیاسی در دبستان کشور داری برای کارت صدآفرین قدرت، دفتر نقاشی حقوق مردم را رنگ منم منم می زنند.

آن کشفیات مهم علمی را که در تاریخ 9/11/1366 آقای رفسنجانی و در تاریخ 16/11/1366 آیت الله خامنه ای در نماز جمعه آنهم به دلیل اهمیت کشفیات توسط بالاترین مسئولان نظام مطرح شد و دیگر در مورد آنها صحبتی نشد، کدام بود. جا دارد مجدداً اعلام فرمایید تا موجبات شادی مردم ایران را فراهم آورند.

آیا مسئولان محترم وزارت علوم توجه ندارند که یک نظریه علمی دارای پیوستگی منطقی و دارای مقدمه، متن و نتییجه گیری است؟ آیا هنگامیکه در یک مقاله طبیعت فیزیکی جاذبه با توجه به تعریفی که از ساختمان فوتون داده شده مورد بررسی قرار می گیرد، اگر تعریف ساحتمان فوتون را حذف کرده و مقاله را بررسی کنیم، هیچ برداشت منطقی و درستی به دست خواهد آمد؟ اگر مسئولان محترم وزارت محترم علوم تا این اندازه نسبت به مقالات علمی بی توجه و یا ناآشنا هستند، بهتر نیست ریاست محترم جمهوری و مجلس محترم شورای اسلامی اداره ی این وزارتخانه را به کسانی واگذار کنند که دقت و آشنایی بیشتری با دانش دارند؟

آیا آقای رئیس جمهور زمانی که بحث گفتگوی تمدنها را مطرح کردند به این امر توجه نداشتند که یکی از زیر ساختهای مهم و اساسی هر تمدنی علم و ارزش آن است؟ و قبل از هر اقدامی نمی بایست توجه مسئولان علمی و پژوهشی کشور را به حمایت از پژوهشگران جلب می کردند؟ متاسفانه امروزه در ایران پژوهشگران بویژه در علم و صنعت شدیداً مورد بی مهری قرار گرفته و آسیب پذیر شده اند. در حالیکه هر دولتی و با هر خط مشی سیاسی که اداره ی کشور را بر عهده دارد، وظیفه دارد از پژوهشگران حمایت کند تا زمینه ی رفع مشکلات جامعه فراهم و جوانان به ابتکار و خلاقیت امیدوار گردند.

سخن درست بگویم نمی توانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم

برای نوشتن این نامه دلایل بسیار و انگیزه ها بیشتر دارم. دیرزمانی است که دلایل رخ می نمایند و انگیزه ها به وسوسه گری می پردازند. اما بر این اندیشه بودم که صبر پیشه کنم تا ز غوره ی وعده های بزرگان عدالت گستر نظام حلوای امید سازم. اما به تجربه یافتم که این غوره ها به آفتاب بردباری پخته نمی گردند و از حق و عدالت به جز سخن مکرر هیچ بهره نمی برم. هر چند که برف عمر را به زیر آفتاب زمان رو به پایان می دیدم، قوت حویش را خون دل می کردم تا حرمت دانش را پاس دارم و حرف خلوت پژوهش را به بازار پر ازدحام جمع نبرم. چون عمر صبر به 16 سال رسید، کاسه اش بشکست و بغض ترک برداشت. با خود اندیشیدم که جان آدمی به دمی بسته است و جمع پایدار و در نهایت دانش و پژوهش از آن ایشان است. دیگر آنکه پژوهش به جمع همانند اندیشه است به فرد. پس باید که درد خویش با مردمان در میان گذاشت تا حکمت کنند و گره از کار بگشایند یا آنکه سران عدالت گستر نظام را پند و اندرز دهند که:

• دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

• در عصر ما کشور گشائیها به گونه ای دیگر است. سرداران از دانشگاه ها بر می خیزند و پژوهشکده ها و کتابخانه ها میدان نبرد بین ملت ها است. در قدیم اگر سرداری به سپاه دشمن می پیوست، انگ خیانت می خورد و بد نام می شد، اما امروز ارج و قرب دارد و موجب مباهات و سربلندی مردم است.

• پیشرفت کشور و سربلندی ملت در تولید علم است و اساس تولید علم بر سئوال و تلاش برای یافتن پاسخ استوار است.

• پژوهشگران و نوآوران در پیچ و خم ادارت به اسارتند، هزاران جوان خوش ذوق و مستعد در صف مهاجرتند و جناح های سیاسی در دبستان کشور داری برای کارت صدآفرین قدرت، دفتر نقاشی حقوق مردم را رنگ منم منم می زنند.

• کشورداری، هزاران شیوه دارد و از آن هزاران، یکی اعمال زور است. این قانون است که زور، هر کجا که به پیروزی رسد، در نبرد با اندشه، شکست بیند.

و هزاران پند دیگر که هم میهنان عزیز بهتر می دانند و شیواتر بیان می سازند. و بهتر آنکه من به اشارتی اکتفا کنم و درد خویش باز گویم.

و چنین آغاز شد…

به سال 1341 به درستی قوانین نیوتن شک کردم و بینهایت های آن را نپذیرفتم، نه سرعت بینهایت را پذیرفتم و نه نتیجه ی قانون گرانش را که به تمرکز نامحدود جرم در فضایی محدود می انجامید و زمان نیوتنی را نیز مبهم یافتم.

چون در سال 1344 با نسبیت انیشتین آشنا شدم و پاسخ برخی از ابهامات خویش را در آن دیدم، به نسبیت دل، به انیشتین ارادت و به ذهن خود اعتماد بستم و باور آوردم که در بیراهه ی علمی نتاخته ام. اما بازهم چراها بسیار داشتم و ابهامات گونه ای دیگر شد. سرعت بینهایت به نامتناهی بودن جرم می انجامید که خود شکی دیگر بر می انگیخت. اصل ثابت بودن سرعت نور خود مقوله ای دیگر بود که چرا باید چنین باشد؟ و تغییر آهنگ زمان از دستگاهی به دستگاهی دیگر و از یک میدان گرانشی به میدانی دیگر با چه دلیل فیزیکی توجیه پذیر است؟ و اصولاً کند شدن آهنگ زمان تا به کجا می انجامد؟ آیا پدیده ای در طبیعت هست که زمان بر آن بی اثر باشد؟ آنچه که بیشتر بر ابهامات می افزود نوع نگرش نسبیت به فیزیک بود، چرا که نسبیت بر خواص هندسی و توپلوزیک فضای متاثر از ماده بنیان گرفته بود. آیا می توان بی توجه به خواص هندسی فضا به شناخت ماهیت فیزیکی پدیده ها نائل شد؟

و در سال 1351 آشنایی با مکانیک کوانتوم بر حجم ابهامات و تعداد سئوالات افزود. چرا که مکانیک کوانتوم برای اجرام بزرگ و نسبیت در سرعتهای پائین به نتایج مکانیک نیوتنی می رسند. سئوال اساسی این بود که آیا قانونی در طبیعت وجود دارد که بتواند هر سه نظریه را شامل شود و در حالتهای خاص هر سه مکانیک نیوتنی، نسبیتی و کوانتومی را نتیجه دهد؟ بالاتر از همه چگونه می توان ماهیت فیزیکی انرژی و بویژه انرژی الکترومغناطیسی (فوتون ها و در حالت خاص ذرات نورانی) را شناخت؟ سرانجام به این نتیجه رسیدم که شناخت ساختمان فوتون و تعریف آن جوابگوی بسیاری از سئوالات و ابهامت است.

این کوشش در سال 1366 به نتیجه رسید و در آذر ماه 1366 ساختمان فوتون را تعریف کردم. حاصل بیست و پنج سال تلاش چند سطر و یک فرمول بسیار ساده شد. در مدتی کمتر از دو ماه چهار مقاله برای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرستادم. در اولین مقاله به تعریف ساختمان فوتون و اثر نیروی خارجی بر سرعت اجسام پرداختم و بقیه مقالات توجیه پدیده های فیزیکی با توجه به تعریف فوتون بود. مقاله ی چهارم طبیعت فیزیکی گرانش و تبدیل نیرو به انرژی و در نهایت به ماده اختصاص داشت. یعنی جرم _ انرژی و نیرو هرسه یک کمیت اند. نتایج شگفت آور بود.

قبل از آنکه مقاله ی چهارم را بفرستم، در تاریخ 5/11/1366 با شورای عالی انقلاب فرهنگی تماس گرفتم تا از واکنش شورا نسبت به مقالات قبلی مطلع شوم. پس از آنکه خود را معرفی کردم با اقبال رو به رو شدم و به من اطلاع دادند که مقالات توسط استادان فیزیک بررسی شده و آقای دکتر هاشمی گلپایگانی دبیر شورا نتیجه را نزد ریاست محترم جمهوری (آیت الله خامنه ای) برده است. از این توجه بسیار خوشحال و امیدوار شدم که می توانم از طریق خدمت به جامعه و پیشرفت کشور مباهات کنم و حاصل یک عمر تلاش خود را ببینم و می توانم با آرامش و اطمینان و با استفاده از امکانات عمومی و مطالعه و تلاش بیشتر نظرات خود را تکمیل کنم. با اشتیاق به تدوین مقاله چهارم که در مورد طبیعت فیزیکی جاذبه بود پرداختم.

عمر این خوشحالی خیلی کوتاه بود. اصولاً در ایران مسائل غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی بسیار است. به همین دلیل بازار اعتقاد به شانش و اقبال پر رونق است. بالاخره دوران شادی و آرمش نسبی چند روزه در روز جمعه 9/11/1366 به پایان رسید و جناب هاشمی رفسنجانی همه چیز را بهم ریخت. ایشان طبق معمول نماز جمعه را با توصیه به تقوا آغاز کردند و از تقوای علمی و کشفیات مهم و بزرگ علمی انجام شده در ایران سخن گفتند. ضمن تعریف و تمجید تلویحی از کاشف (بدون ذکر نام) و اعتراف به اینکه حرکتی در جامعه ایجاد خواهد کرد کل جامعه علمی و استادان را مورد نکوهش قرار داده و به فساد جنسی متهم کردند که همه به دنبال مسائل جنسی اند. قطعاً نوار آن روز در آرشیو صدا و سیما وجود دارد. در حالیکه ایشان می بایست این دستاورد را محصول همین دانشگاه ها و نتیجه کار استادان معرفی می کردند که حاصل تلاش دانشگاهها و جامعه علمی کشور است و توسط کاشف به بار نشسته است. حقیقتاُ هم غیر از این نیست. اگر چنین می کردند ضمن آنکه کاشف از حمایت و همکاری استادان محترم برخوردار می شد، جامعه علمی کشور احساس بالندگی و نشاط میکرد و زمینه ی رشد فکری دانش پژوهان بیش از پیش فراهم می شد و اصولاً جامعه برای علم و تحقیقات ارزش درخور مناسبی قائل می شد. این همان کاری است که برای نیوتن، انیشتین، ماکس پلانک و… انجام شده بود. نمونه های تاریخی زیادی برای آن وجود دارد که ذکر آنها از حوصله این نامه خارج است. آنروز با خود می اندیشیدم که باید در پیشاپیش عده ای جوان ناآگاه به تسخیر دانشگاه بروم، گریبان دانشگاهیان را گرفته و بر حلقشان تقوای علمی بریزیم و برنامه ی نیمه تمام انقلاب فرهنگی را کامل کنم.

در هر صورت با نگرانی منتظر رویدادهای بعدی ماندم. روز جمعه 16/11/1366 جناب رئیس جمهور (آیت الله خامنه ای) در نماز جمعه از کشفیات مهم علمی انجام شده در ایران سخن گفتند و فرمودند چه چیزی با نام خدا مطرح شد. این نوع سخنان همه نشانگر آن بود که کشفیات علمی انجام شده بسیار مهم و ارزشمند است که بالاترین مقامات کشوری در مورد آنها داد سخن می دهند. در این زمان احساس کردم که با این زمینه سازی ها کار به جدل می کشد که ضایع کننده عمر است یا گریبان عالمان به دست جاهلان می افتد که آنهم به جز صدمات جبران ناپذیر برای جامعه و تخریب علم نتیجه ای نخواهد داشت. و اصولاً اینجانب باید به راهی بروم که برایم ناآشنا و با ذهنیت من نامانوس است. من با تلاش ممتد به قدمت تمامی عمر و اندیشه مداوم تنها می خواستم به حقیقت قوانین فیزیکی حاکم بر طبیعت پی ببرم و از این طریق خدمتی به جامعه انجام دهم و از راه کشفیات علمی موجب سربلندی و پیشرفت کشور باشم و در عین حال زندگی بهتری برای خودم فراهم کنم. نه به جنگ کسانی بروم که برای من از همه ی گروه های اجتماعی با ارزش ترند. حتی زمانی که متوجه شدم مشکلات و نارسایی های نسبیت انیشتین را بر طرف کرده ام، روزها در پیشگاه ایشان به زاری نشستم و پوزش ها خواستم.

در تاریخ 17/11/1366 مقاله چهارم را که در مورد جاذبه بود همراه نامه ای برای ریاست محترم جمهوری (آیت الله خامنه ای) ارسال کردم. در آن نامه ضمن بیان نگرانی های خود و اعتراض مؤدبانه به چنین برخوردهایی اظهار داشتم که من کاری به سیاست ندارم و اگر این نامه را به حضرتعالی تقدیم می کنم به دلیل سخنرانی شما در شهریور ماه گذشته در سازمان ملل بود که جنابعالی از گذشته پر افتخار علمی ایران سخن گفتید. انتظار داشتم ایشان به طریقی مانع انعکاس غیر اصولی این کشفیات شوند و موجبات تلاش و مطالعه ی بیشتر اینجانب را با استفاده از امکانات عمومی کشور فراهم سازند. دقیقاً همان کاری که در تمام دنیا مرسوم است و دولت انگلستان برای نیوتن انجام داد یا کاری که جامعه یهودیان ( مینکوفسکی – مارسل گریسمان و …) برای انیشتین انجام دادند. حتی اولین کاربرد نظریه پلانک توسط انیشتین در توجیه پدیده فتوالکتریک بیان شد و معادله فضا – زمان نسبیت توسط مینکوفسکی ارائه گردید. با وجودی که انیشتین برای توجیه علت شکست آزمایش مایکلسون و مورلی در سال 1905 نسبیت را مطرح کرد، اما مایکلسون تا آخر عمر ( سال 1930) از پذیرش نسبیت خود داری کرد. تاریخ هیچ برخوردی با علم را فراموش نمی کند و هر کس به اندازه تلاشی که انجام داده سهم برده است.

اینکه گفتم کاری به سیاست ندارم واقعیتی است که تمام عمر اعتقاد داشته ام که سیاست و برنامه های دولتی اعم از اقتصادی و سیاسی و اعتبار دولت در عرصه ی جهانی تابع درک و فرهنگ و امکانات عمومی کشور است. اصولاً در یک جامعه نباید انتظار داشت که همه ی شهروندان از یک دیدگاه و خط مشی خاصی تبعیت کنند. از نظر اینجانب در دوران اخیر بزرگانی مانند هشترودی، غلامحسین مصاحب، حسابی، پروین اعتصامی و… در رشد افکار عمومی از بسیاری از سیاستمداران تاثیر بیشتری داشته اند. زمینه ی بسیاری از اندیشه های اجتماعی و سیاسی که منجر به درک بهتر جامعه از تساوی حقوق اجتماعی و ظلم ستیزی جوانان و زنان شد، توسط این بزرگان ایجاد گردید. اصولاً دیدگاه من چنین است که احترام پاسخ احترام است و خدمت به جامعه ایجاد محبوبیت می کند. هر کس که می خواهد به مغز و قلب زنان و مردان آزاد اندیش جامعه نفوذ کند، راهی به جز خدمت صادقانه ندارد. همچنین به این اصل اعتقاد دارم که جامعه خیلی زود ریا را از تزویر باز می شناسد و هر فرد یا گروهی که شعور جمعی و قدرت بی نظیر افکار عمومی را نادیده بگیرد، محکوم به انزوا و نابودی کامل است.

هرچند آن مطالب جمع شد ولی اینجانب نیز منزوی شدم و مورد بی مهری قرار گرفتم. پس از پیگیریهای مداوم و تقاضاهای مکرر نامه شماره 1160/ش مورخ 4/4/1367 به امضای دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی به دستم رسید که باید با وزارت فرهنگ و آموزش عالی (وزارت علوم, تحقیقات و فناوری فعلی) تماس بگیرم. هر چهار مقاله را به وزارت فرهنگ تقدیم کردم. پس از پیگیریهای بسیار بالاخره وزارت فرهنگ طی نامه شماره 1526/21 مورخ 6/7/67 به امضای مشاور معاون پژوهشی وقت وزارت فرهنگ مقاله چهارم (تاکید می کنم تنها مقاله چهارم) را که در مورد طبیعت فیزیکی جاذبه بود برای بررسی به انجمن ستاره شناسی فرستاد. طبیعی است که این مقاله بدون توجه به مقالات قبلی با چه پاسخی مواجه خواهد شد. اعتراض من هم به این نحوه ی برخورد هیچ تاثیری نداشت. وزارت محترم فرهنگ و آموزش عالی ظاهراً وظیفه قانونی خود را انجام داده بود و پاسخ مرا نیز داد. اگر بخواهم تمام ماجرا را تعریف کنم مثنوی هفتاد هزار من کاغذ خواهد شد. حاصل بیست و پنج سال تلاش فکری و کار پژوهشی چند سطر نوشته و یک فرمول ساده باشد، آن وقت آن را هم سانسور کنند. چرا؟ چون هر چه که با تشنج و اهانت و افترا همراه نباشد، فاقد ارزش است و مورد حمایت حکومت قرار نمی گیرد.

بسیاری از کسان به من ایراد می گرفتند و می گیرند که وزارت علوم را رها کنم و از طرق دیگری مثلاُ مراکز علمی خارج از کشور اقدام کنم. اما مساله از نظر اینجانب این است که چون شورای عالی انقلاب فرهنگی به من اطلاع داد که باید با وزارت علوم تماس بگیرم، این وزارتخانه محترم وظیفه دارد بدون حب و بغض و بدون سانسور مقالات و بدون کلی گویی و با توجه به قوانین شناخته شده علمی و پدیده های فیزیکی جواب درستی به من بدهد. و تا روزی که وزارت محترم علوم دست از اذیت و آزار و سانسور مقالات بر ندارد و به وظایف قانونی خود عمل نکند، کنار نخواهم کشید. به همین دلیل به مناسبتهای مختلف نامه هایی برای مقامات ارسال و تقاضای برخورد مناسب وزارت علوم را می کردم. هرچند مقالات خود را برای بسیاری از استادان میفرستادم و بدون پاسخ نماندم و مورد لطف عده ای از این بزرگان قرار گرفتم ولی در سال 1371 کتابی تحت عنوان نظریه های علمی – رد یا تعمیم؟ منتشر کردم و در فصل پایانی آن نظرات خود را گنجاندم. بتدریج تعدادی کتاب منتشر کردم که بعضی از آنها در دانشگاههای کشور تدریس می شود. تعدادی مقاله هم در نشریات علمی داخلی منتشر کردم و بارها در مطبوعات داخلی نسبت به عملکرد وزارت علوم اعتراض کردم.

هنگامیکه جناب آقای خاتمی به عنوان ریاست جمهوری قسم خوردند، طی نامه ای از ایشان تقاضا کردم مقرر فرمایید وزارت علوم پاسخی مناسب به اینجانب بدهند. بعد از آن هم به کرات نامه هایی تقدیم می کردم که طبق سنت حاکم بر روابط اداری و عدم احساس مسئولیت مقامات در ایران که مقامات بلند پایه نباید به شهروندان عادی چون من پاسخ بدهند مگر آنکه از پایگاه معتبر وابستگی به مقامات برخوردار باشند، بدون جواب ماند. البته لازم است یاد آور شوم که اینجانب به هیچوجه این تقسیم بندی رایج را که شهروندان را به درجات مختلف ممتاز، درجه یک، دو و… تقسیم و برای هر کدام حقوق خاصی قائل می شوند، قبول ندارم و همه آحاد مردم را در مقابل قانون مساوی می دانم. چه بسا افرادی هستند که از نظر شخصیتی و توان خدمت به جامعه از بسیاری از مدیران و مسئولان برتر هستند.

بالاخره در تاریخ 18/11/1380 نامه ای به مقام محترم رهبری تقدیم کردم و تقاضای تغییر روش برخورد وزارت محترم علوم، تحقیقات و فناوری را نمودم. رونوشت آن را برای آقای خاتمی و وزیر محترم علوم ارسال کردم. در تاریخ 10/2/1381 تلفنی از من دعوت کردند که در تاریخ 14/2/1381 به دبیرخانه شورای تحقیقات و فناوری مراجعه کنم. به موقع مراجعه کردم و حدود یک ساعت با جناب آقای امین منصور ریاست محترم دبیرخانه صحبت کردیم. برخورد بسیار صمیمانه ایشان مرا تحت تاثیر قرار داد. در پایان جلسه از من خواستند هیئتی از استادان فیزیک را برای داوری معرفی کنم و اظهار داشتند که داوری در همانجا و با حضور اینجانب انجام خواهد شد. ایشان گفتند که این روش معمول وزارت علوم است و قول دادند پس از آنکه داوری به پایان رسید مورد حمایت وزارت علوم قرار خواهم گرفت. و … در تاریخ 21/2/1381 کتباً هیاتی مرکب از شش نفر از استادان محترم فیزیک دانشگاههای مختلف کشور را برای داوری معرفی کردم.

چند روز بعد گفتند آقای دکتر رضا منصوری معاونت محترم پژوهشی وزارت علوم با تشکیل جلسه داوری در وزارت علوم مخالفت کرده اند و داوری باید در انجمن فیزیک ایران و زیر نظر آن انجمن برگزار شود. (بر خلاف قولی که قبلاً داده شده بود.) من با خوش خیالی و کمال میل استقبال کردم. طی نامه ای ضمن معرفی هیات داوری به انجمن فیزیک ایران تقاضای داوری کردم. انجمن محترم فیزیک ایران طی نامه شماره 81-183 مورخ 11/3/1381 به امضای آقای دکتر رضا منصوری (ایشان علاوه بر معاون پژوهشی وزارت علوم رئیس انجمن فیزیک نیز هستند و مانند همه ی مدیران کشور این سمت از حقوق اساسی و مادام العمر ایشان است.) دریافت کردم. در آن نوشته شده بود که نظرات اینجانب بی ارزش است (به همین صراحت) و احتیاج به داوری ندارد. و در صورت تمایل به داوری علی الحساب مبلغ پنج میلیون ریال به حساب آن انجمن واریز کنم تا داور انتخابی انجمن فیزیک نظرات اینجانب را بررسی کند. اینجانب کتباُ ضمن تشکر از اظهار لطف آن انجمن محترم با پرداخت هزینه داوری موافقت کردم و در ضمن تقاضا کردم جلسه داوری با حضور اینجانب و نظارت استادان معرفی شده انجام شود. ایشان باز هم مخالفت کردند. از یکی از دانشجویان سابق خود خواهش کردم با انجمن محترم فیزیک تماس بگیرد و علت این برخورد را جویا شود. به ایشان گفتند که هدف آن است که وی (اینجانب) از پیگیری نظرات خود منصرف شود. به این نتیجه رسیدم که از اول همه بهانه و اشکال تراشی بوده است. گفتند هیئت داوری معرفی کن چون تصور می کردند که نمی توانم معرفی کنم، بعد گفتند زیر نظر انجمن فیزیک باشد (با آنکه قبول نداشتم و به آقای امین منصور هم گفتم) پذیرفتم، گفتند برای مطالعه ی چند صفحه و داوری آن پانصد هزار تومان بپرداز، همه را قبول کردم مشروط بر اینکه داوری با حضور اینجانب و عده ای از فیزیکدانان انجام شود، چون احساس می کردم که هدف دادن یک جواب رسمی و دندان شکن است تا اینجانب را در هم بشکنند. این را می گویند حمایت از علم و دلسوزی برای پیشرفت کشور، واقعاُ جای تعجب است!!! اگر وزارت محترم علوم هم اینجانب را اذیت و آزار نمی کرد، باز هم من به اندازه ی کافی با مشکلات عدیده و سختی راه طرح یک نظریه ی جدید رو به رو بودم. وزارتخانه ای که برای پیشرفت علمی کشور و ارتقای سطح پژوهش و با هزینه های بسیار اداره می شود، مقالات علمی را سانسور می کند، آنهم در زمینه ی فیزیک که هیچ ربطی به سیاست های فرهنگی و اقتصادی حکومت ندارد. جا دارد به گفته ماکس پلانک توجه شود که: در فیزیک وقتی یک نظریه جدید مطرح می شود، معمولاً مخالفانی دارد، اما سرانجام این نظریه قبول عام می یابد، نه به این سبب که مخالفان این نظریه مجاب شده اند؛ بلکه به این سبب که آنان پیر شده و مرده اند.

بعد از این برخورد غیر منطقی و نامتعارف وزارت علوم به اینترنت پناه بردم. نظریه خود را به زبان انگلیسی ترجمه کردم و برای بسیاری از فیزیکدانان کشورهای مختلف فرستادم. با آنکه این ترجمه از نظر فن نگارش به زبان انگلیسی مشکل داشت و با توجه به اینکه حتی یکصدم توجیه پدیده های فیزیکی را که می توانستم انجام دهم موفق نشدم، در مدت کمتر از یک ماه پاسخهای بسیاری دریافت داشتم که برخی از آنها را بیان می کنم:

1 – این نظریه در مورد ساختمان فوتون جدید است. در واقع اولین تلاش بشر در تعریف و شناخت ساختمان فوتون است.

2 – درک این نظریه حتی برای بسیاری از فیزیکدانان مشکل است.

3 – این نظریه راه میانه ای است بین دو نظریه مطرح و متضاد در مورد ذرات بنیادی.

4 – این نظریه ادامه و پیگیری کارهای فارادی و پلانک است در مورد وابستگی نیروهای گرانشی و الکترومغناطیسی.

و بسیاری مطالب دیگر که هیچکدام از آنها نشان نمی دهد که این نظریه بی ارزش است. علاوه بر آن هیچ یک از این بزرگان برای مطالعه آن و راهنمایی اینجانب وجهی مطالبه نکردند. قسمتی از پاسخهای در یافتی را تنظیم کردم و برای وزارت علوم فرستادم، نتیجه نداد، در مطبوعات نسبت به عملکرد وزارت علوم اعتراض کردم، بی نتیجه بود. برای بسیاری از نمایندگان محترم مجلس فرستادم و عده ای از ایشان از جمله آقایان: بهزاد نبوی، مهدی آیتی، دکتر جواد اطاعت و دکتر جعفر کامبوزیا با وزارت علوم مکاتبه کردند که باز هم بی نتیجه بود. وزارت علوم و مسئولان پژوهشی کشور حاضر به اعتراف نیستند که حقوق مردم و پژوهشگران را تضییع می کنند و در چاچوب پارتی بازی و برخورد مغرضانه عمل می کنند. به همین دلیل است که طبق آمار منتشر شده سالانه بیش از یکصد و پنجاه هزار مغز را از کشور فراری می دهند. البته پدیده ی فرار مغزها دلایل بسیاری دارد ولی یکی از این دلایل برخورد و عملکرد وزارت علوم است. توجه به این نکته ضروری است که تعداد مغزهای فراری در سال تقریباً با تعداد دانشجویان ورودی به دانشگاه های دولتی برابر است.

لازم می دانم به اختصار برخی از ویژگیهای سه نظریه را باهم مقایسه کنیم:

1. نیوتن: نیروی خارجی میتواند عامل ازدیاد سرعت تا بینهایت باشد. در این نظریه زمان مطلق است و ماده، انرژی و نیرو سه کمیت جدای از هم هستند و قوانین مربوط به بقای ماده و بقای انرژی مستقل از یکدیگر هستند.

2. انیشتین: نیروی خارجی تا حد سرعت نور می تواند سرعت را افزایش دهد. در این نظریه زمان نسبی است و ماده و انرژی دو روی یک سکه اند و به جای دو قانون بقای ماده و قانون بقای انرژی، تنها یک قانون بقای ماده – انرژی وجود داد، اما در این نظریه نیز نیرو کمیتی جدای از ماده و انرژی است. همچنین در این نظریه زمان نسبی است و آهنگ ساعت از یک دستگاه به دستگاه دیگر تغییر می کند و این تغییرات تاربع سرعت نسبی آنها است.

3. نظر اینجانب: نیروی خارجی نمی تواند مقدار سرعت را تغییر دهد و تغییر ظاهری سرعت ناشی از تغییر حرکت دورانی به خطی و بالعکس است. در این نظریه زمان تنها مربوط به اجسام است و هیچ لحظه ای از عمر جهان نگذشته است. همچنین در این نظریه ماده، انرژی و نیرو هر سه از ذره واحدی تشکیل می شوند و در نتیجه تنها با استفاده از قانون بقای نیرو تمام پدیده های فیزیکی قابل توجیه است.

لذا هر کوششی برای محاسبه ی عمر جهان به شکست خواهد انجامید. از اواخر دهه ی 1920 میلادی کوششهای بسیاری برای وحدت نیروه های اساسی طبیعت یعنی نیروهای هسته ای، الکترومغناطیس و گرانشی انجام شده است، تا زمانیکه در این گونه تلاشها نیرو جدای از ماده مورد بررسی قرار گیرد، نتیجه ی مطلوبی به دست نخواهد آمد. همین مشکل در مورد سیاه چاله ها و ذرات بنیادی نیز وجود دارد. بیان بسیاری از مطالب خارج از حوصله ی این نوشته است.

حال به دو مورد زیر توجه فرمایید:

1. آقای دکتر پرویز تاجداری (در سال 1372) طی نامه ای خطاب به آقای دکتر نوری معاونت محترم پژوهشی وقت دانشگاه شهید بهشتی می نویسند: آخرین مطلب علمی در خصوص سیاهچاله ها که توسط سازمان ناسا اعلام گردیده، همراه نظرات آقای حسین جوادی در این مورد که قبلاً در کتاب نظریه های علمی – رد یا تعمیم؟ منتشر شده است جهت اطلاع ارسال می گردد. یگانگی مطالب جای تعجب فراوان دارد و اینجانب را نسبت به آینده نظرات ایشان مطمئن تر می سازد.

2. طی آزمایشی 120 تن از دانشمندان آمریکا و ژاپن و 155 میلیون دلار هزینه, به این نتیجه رسیدند که نوترینو دارای جرم است و در سال 1997 نتیجه آزمایش منتشر شد. در حالیکه این مطلب حالت خاصی از نظرات اینجانب است. زیرا طبق نظریه اینجانب نیرو، انرژی و ماده از ذره واحدی تشکیل شده اند و حتی گرانش دارای جرم است. و 10 سال قبل از آن بیان کرده بودم.

در پایان با توجه به اینکه در جهان حاضر رقابت بسیار فشرده و سرنوشت سازی بین ملل برای پیشرفت علمی وجود دارد و بودجه های زیادی صرف آن می شود، از هم میهنان عزیز تقاضا دارم به سئوالات زیر توجه فرمایند و اگر لازم دیدند آنها را مطرح فرمایند.

• آن کشفیات مهم علمی را که در تاریخ 9/11/1366 آقای رفسنجانی و در تاریخ 16/11/1366 آیت الله خامنه ای در نماز جمعه آنهم به دلیل اهمیت کشفیات توسط بالاترین مسئولان نظام بیان شد و دیگر در مورد آنها صحبتی نشد، کدام بود. جا دارد مجدداً اعلام فرمایید تا موجبات شادی مردم ایران را فراهم آورند.

• آیا مسئولان محترم وزارت علوم توجه ندارند که یک نظریه علمی دارای پیوستگی منطقی و دارای مقدمه، متن و نتیجه گیری است؟ اصولاً هنگامیکه در یک مقاله طبیعت فیزیکی جاذبه با توجه به تعریفی که از ساختمان فوتون داده شده مورد بررسی قرار می گیرد، اگر تعریف ساحتمان فوتون را حذف کنیم و بدون توجه به آن، مقاله را بررسی کنیم، هیچ برداشت منطقی و درستی به دست خواهد آمد؟ اگر مسئولان محترم وزارت محترم علوم تا این اندازه نسبت به مقالات علمی بی توجه و یا ناآشنا هستند، بهتر نیست ریاست محترم جمهوری و مجلس محترم شورای اسلامی اداره ی این وزارتخانه را به کسانی واگذار کنند که دقت و آشنایی بیشتری با دانش دارند؟

• آیا آقای رئیس جمهور زمانی که بحث گفتگوی تمدنها را مطرح کردند به این امر توجه نداشتند که یکی از زیر ساختهای مهم و اساسی هر تمدنی علم و ارزش آن است؟ و قبل از هر اقدامی نمی بایست توجه مسئولان علمی کشور را به حمایت از پژوهشگران جلب می کردند؟ متاسفانه امروزه در ایران پژوهشگران بویژه در علم و صنعت شدیداً مورد بی مهری قرار گرفته و آسیب پذیر شده اند. در حالیکه هر دولتی و با هر خط مشی سیاسی که اداره ی کشور را بر عهده دارد، وظیفه دارد از پژوهشگران حمایت کند تا زمینه ی رفع مشکلات جامعه فراهم و جوانان به ابتکار و خلاقیت امیدوار گردند.

بدیهی است هر نظریه ای علمی یا اختراعی در بدو امر با مشکلات عدیده ای همراه است که در روند بحث و نقد سیر تکاملی خود را طی می کند. هیچ یک از نظرات علمی موجود در نخستین مراحل پیدایی به این نحوی که ما امروزه با آنها آشنا هستیم، نبوده اند. نظریه اینجانب نیر نمی تواند از این قاعده ی کلی مستثنا باشد. به چند نمونه ی تاریخی زیر توجه فرمائید:

در مورد حساب دیفرانسیل و انتگرال که نیوتن و لایب نیتز مطرح کردند، بیش از دو قرن طول کشید تا ابهامات و مشکلات آن مرتفع شود. هنگامیکه آزمایش مایکلسون برای محاسبه ی سرعت مطلق زمبن به شکست انجامید، بیش از بیست سال نظریه های مختلفی برای توجیه علت شکست آن مطرح شد تا سرانجام توسط انیشتین در نسببت تکامل یافت. بیا در مورد نور، از هنگامیکه گالیله نخستین آزمایش را برای محاسبه ی سرعت نور انجام داد ا زمانیکه انیشتین اصل ثابت بودن سرعت نور را مطرح کرد، نظرات مختلفی برای توجیه خواص موجی با ذره ای بودن آن مطرح شد و سرانجام در نظریه ی موجی – ذره ای فوتون تکامل یافت.

بنابراین نظریه اینجانب در مورد ساختمان فوتون با توجه به اینکه اولین کوشش انسان برای شناخت ساختمان فوتون محسوب می شود، نبایستی نسبت به آن بی توجه بود. با تعریف خاطره ای نامه را به پایان می رسانم و قضاوت نهایی را به پیشگاه زنان و مردان آزاد اندیش و تاریخ واگذار می کنم. گالیله و کپلر به ترتیب در سالهای 1564 و 1571 متولد و در سالهای 1642 و 1630 دار فانی را وداع کردند و با یکدیگر تماس و مکاتبه و زمینه کاری یکسانی داشتند. همیشه از این مساله رنج میبردم که چرا هنگامیکه کلیسا گالیله را محاکمه می کرد، کسی از او حمایت نکرد؟ کپلر همواره مورد غضب کلیسا بود و گالیله تا زمان مرگ کپلر در دستگاه کلیسا موقعیت خوبی داشت. زمانیکه متوجه شدم گالیله هیچ حمایتی از کپلر و نظرات وی نکرده بود. از آن پس از رنجی که برای گالیله داشتم کمی کاسته شد.

با آروزی شادی و بهروزی برای همگان

و پیشرفت و سربلندی ایران عزیز در عرصه جهانی

سپاسگزارم.
تهران – چهارم مردادماه هشتاد و دو
javadi_hossein@hotmail.com
برای رجوع به مقالات به http://www.infiran.com/articles.htm
و در سایت www.google.com
با جستجوی hossein javadi مراجعه فرمایید.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates