24.07.2003

مدیرکل ارشاد در مقابل دروغ سازیهای دادستان تهران ایستاد

متن نامه محمدحسین خوشوقت به کروبی : چگونه سعید مرتضوی در یک جلسه 4 ساعته مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی را مجبور به دروغ گفتن در خصوص علت مرگ زهرا کاظمی نمود

مدیرکل ارشاد در مقابل دروغ سازیهای دادستان تهران ایستاد

آنچه در ملاقات خوشوقت با مرتضوی رخ داد

به دنبال انتشار متن ادعاهای «سعید مرتضوی» در روزنامه‌ها و قرائت بخشی از آن در تریبون مجلس، «محمدحسین خوشوقت» مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد چهارشنبه شب در پاسخ به مرتضوی،‌نامه‌ای به رئیس مجلس ارسال کرد. این پاسخ که نشانگر درستی مطالب مطرح شده از سوی آرمین و تخلفات مرتضوی است، کلیدی در پرونده «زهرا کاظمی» محسوب می‌شود.

مدیر مسؤول محترم روزنامه یاس‌نو

باسلام

با عنایت به این که در شماره مورخ اول مردادماه یکهزار و سیصدوهشتاد و دوی آن روزنامه، متن کامل نامه دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران خطاب به رئیس محترم مجلس شورای اسلامی درج شده که در بخشی از آن، مطالبی درخصوص اینجانب و مسأله درگذشت خانم زهرا کاظمی به رشته تحریر درآمده است، سپاسگزار خواهد شد طبق ماده 23 قانون مطبوعات، نسبت به درج پاسخ پیوست اقدام عاجل به‌عمل آید.

محمدحسین خوشوقت

مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی

حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای کروبی

رئیس محترم مجلس شورای اسلامی

سلام علیکم

احتراماً، بازگشت به بند دوم نامه مورخ 31/4/82 ارسال شده از سوی دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران خطاب به جنابعالی و اظهاراتی که ایشان در مورد اینجانب کرده‌اند، سپاسگزار خواهد شد دستور فرمایید جهت استحضار نمایندگان گرامی و ملت گرانقدر ایران، این پاسخ نیز در جلسه علنی آینده مجلس، قرائت شود.

پیش از آن که سخن آغاز کنم، لازم می‌دانم برنکته‌ای تأکید ورزم، اینجانب به هیچ تشکل سیاسی و حزبی وابسته نیستم و خود را فقط و فقط به ملت عزیز و نظام گرانسنگ جمهوری اسلامی ایران متعلق می‌دانم. آرزویی جز عزت و سربلندی اسلام راستین، ملت، نظام و رهبری گرانقدر آن نیز ندارم.

بدین‌سبب، در مورد ارتباط خود با آقای مرتضوی درخصوص خبر درگذشت مرحومه خانم زهرا کاظمی، طی روزهای گذشته از مصاحبه با رسانه‌‌ها اجتناب نمودم تا به آشفتگی بیشتر در عرصه کشمکش‌های سیاسی و رسانه‌ای کمک نکرده باشم. اما اکنون، پس از انتشار رسمی اظهارات دادستان محترم تهران، بر خود فرض می‌دانم واقعیت را در محضر پروردگار علیم و بصیر بیان کنم.

رجاءواثق دارم که این اقدام، راهگشای شناخت واقع‌بینانه‌تر و دقیق‌تر مسائل و نیز اتخاذ تصمیمات و تدابیر شایسته‌تر باشد.

1-‌ عصر روز شنبه مورخ 21/4/82 مسؤول دفتر آقای مرتضوی با اینجانب تماس گرفت و اظهارداشت که ایشان خواهان ملاقات هرچه سریعتر با من است.

به‌رغم آن که می‌بایست در جلسه‌ای از پیش تعیین شده به عنوان نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شرکت می‌کردم، دعوت آقای مرتضوی را اجابت نمودم و به دیدارش رفتم.

قبل از آن که بازگو کنم آنچه را که در این ملاقات گذشت، لازم است به نخستین دیدار خود با آقای مرتضوی در تاریخ چهارشنبه 4/4/82 اشاره نمایم، دیداری که باز به دعوت ایشان و در ارتباط با خانم زهرا کاظمی صورت پذیرفت.

دفتر آقای مرتضوی صبح روز چهارشنبه 4/4/82 تماسی را بین او و اینجانب برقرار کرد که در آن، دادستان تهران خبر از دستگیری یک خبرنگار جاسوس داد. آقای مرتضوی در این تماس تلفنی اظهارداشت که این خبرنگار، پس از بازداشت به «جاسوسی و اتصال به سرویس» اعتراف کرده است. دادستان محترم تهران چنین ادامه داد: «شما به یک جاسوس، معرفی‌نامه داده‌اید تا کار کند. بنابراین بین ساعت 10 تا 11 امروز همراه با یک ضامن معتبر و پرونده‌هایی که اخیراً در ارتباط با خبرنگاران انگلیسی و آمریکایی تشکیل داده‌اید، به دادستانی مراجعه نمایید.»

اینجانب، سپس در ساعت 12 همان روز همراه با بیش از بیست پرونده و در معیت رئیس اداره خبرنگاران خارجی (نه به عنوان ضامن بلکه برای آن که بتواند مرا در شناسایی خبرنگار دستگیر شده کمک کند و در صورت لزوم اطلاعات جزیی‌تری در ارتباط با مراحل اعطای مجوز به او، در اختیار بگذارد) در دفتر دادستان تهران حضور یافتم.

آقای مرتضوی از ابتدا تلاش می‌کرد نام فرد دستگیر شده را بر زبان نراند و از خلال سؤال‌های متعدد، مرا بیازماید تا معلوم شد که من می‌دانم به کدام «جاسوس» مجوز فعالیت داده‌ام یا نه. به هر حال، پس از چهار ساعت معطلی در دفتر و اتاق ایشان، سرانجام مشخص شد که فرد دستگیر شده، خانم زهرا کاظمی است.

آقای مرتضوی، سپس با استناد به معرفی‌نامه‌ای که به امضای اینجانب به تاریخ 31/3/82 خطاب به نیروهای محترم انتظامی، صادر و در آن درخواست شده بود که «طبق ضوابط و مقررات» با خانم کاظمی برای تهیه عکس از زندگی روزانه مردم عادی و دانشجویان و دانشگاه‌های تهران و نیز کوی دانشگاه، همکاری کنند، اظهار داشت که «شما متهم به معاونت در جرم هستید!» در پاسخ به او گفتم که «این مجوز با توجه به کیفیت مندرجات آن، دال بر معاونت در جرم ادعا شده نیست. به علاوه، آیا اگر کسی واقعاً جاسوس باشد احتیاجی به این نوع مجوز دارد و بدین‌سان آشکار در برابر چشم مأموران از زندان اوین عکسبرداری می‌کند؟»

همچنین به ایشان یادآور شدم که رونوشت معرفی‌نامه مورد نظر برای پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ و اداره کل اتباع خارجه- ناجا ارسال شده است.

خلاصه آن که در نهایت، آقای مرتضوی با بیان این که «قاضی پرونده می‌خواست حکم بازداشت شما را صادر کند اما من مانع شدم» و افزودن این مطلب که «از اعزام شما به اوین برای بازجویی و یا تعیین وثیقه خودداری می‌کنم» از اینجانب خواست به عنوان «متهم» فرمی را پر کنم. او سپس با ایستادگی و استماع استدلال اینجانب، خواست تا به عنوان «مطلع» مطلبی بنویسم و درخواست کنم تا مجوز مذکور، از خانم زهرا کاظمی بازپس گرفته شود.

پس از اتمام کار، آقای مرتضوی سایر پرونده‌ها را نیز نزد خود نگاه داشت و تاکنون به رغم پیگیری‌های متعدد، آنها را بازپس نداده است.

حال بازمی‌گردیم به ملاقات مورخ 21/4/82 که به درخواست آقای مرتضوی انجام شد.

در این دیدار، آقای مرتضوی ابتدا به اینجانب خبر داد که خانم زهرا کاظمی فوت کرده است. ضمن اظهار تأسف، به ایشان گفتم: «خبرگزاری جمهوری اسلامی طی درخواست مصاحبه‌ای، راجع به چهار موضوع سؤال کرده و من به آنها پاسخ داده و آماده ارسال متن مصاحبه برای تأیید مسؤولان ذی‌ربط بودم که شما مرا فراخواندید.» این متن، دقیقاً همان است که آقای مرتضوی به نامه خود پیوست کرده است.

دادستان محترم تهران، درخواست کرد تا متن را ببیند. پس از مطالعه آن، به گونه‌ای شگفتی‌آور درخواست کرد تا آنچه او می‌گوید، بنویسم!

در پاسخ به او گفتم که اگر علاوه بر خبر درگذشت، اطلاعات جدیدی از خانم کاظمی دارد، بگوید تا خود، آن گونه که صلاح می‌دانم نگارش کنم.

ایشان، موارد متعددی را از جمله «اظهار کسالت مشارالیها نزد بازجویان وزارت اطلاعات» و «فوت به علت سکته مغزی» را مطرح کرد تا پس از تنظیم متن مصاحبه از سوی اینجانب و هماهنگی نهایی با وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اختیار ایرنا قرار گیرد.

پیش‌نویس مصاحبه، از سوی اینجانب آماده شد. در این پیش‌نویس، آنچه آقای مرتضوی گفته بود، به نقل از خودش بازگو کرده بودم. نقل قول بدین شکل، مورد مخالفت آقای مرتضوی قرار گرفت. در نهایت، با اصرار ایشان، پذیرفتم که نام دادستان حذف و به جای آن از عبارت‌هایی چون «مراجع قضایی ذی‌ربط»، «طبق اطلاع» و «مراجع قانونی»، استفاده شود.

نام آقای مرتضوی به عنوان منبع خبر را بدان جهت حذف کردم که ایشان اظهار نمود: این روزها فشار بر روی من زیاد است، با ذکر نام من در مصاحبه شما، فشار بیشتر می‌شود.

در مرحله بعد، اتفاق شگفت‌آور دیگری افتاد، آقای مرتضوی پیش‌نویس تنظیم شده از سوی اینجانب را به مسؤول دفتر خود داد تا بر سربرگ وزارت ارشاد-که در اختیار ایشان بود-تایپ شود!

این برگ، به ابتکار شخص آقای مرتضوی و از طریق کپی کردن سربرگی تهیه شد که متعلق به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بود و متن مصاحبه نخستین اینجانب روی آن تایپ گردیده بود.

در اینجا، تأکید می‌کنم، بدون-آنکه مرعوب آقای مرتضوی و شگردهایش بوده باشم-صرفاً بدین دلیل که تصمیم نداشتم بر سر درگذشت این خبرنگار ایرانی (که می‌رفت تا به یک معضل سیاست خارجی ایران تبدیل شود)، بین من و او یا دو بخش از مجموعه نظام کشمکشی رخ دهد، مناسبات سازمانی را نادیده گرفتم و مانع از تایپ پیش‌نویس و اقدام بعدی دادستان نشدم، به ویژه آنکه، خبر درگذشت خانم کاظمی از سوی یکی دو رسانه خارجی، اعلام شده و ایرنا بی‌صبرانه در انتظار دریافت اظهارنظری از جانب اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی بود.

پس از تایپ، متن مصاحبه را امضا کردم تا برای ایرنا ارسال شود. پس از امضا، اتفاق جالب و تأمل برانگیز دیگری افتاد. خواستم خداحافظی کنم و محل را پس از چهار ساعت ترک گویم اما جناب دادستان با لبخند ملیحی خواستار آن شد که تا زمان مخابره متن مصاحبه از سوی خبرگزاری جمهوری اسلامی، اتاق ایشان را ترک ننمایم.

سپس با جناب آقای ناصری مدیرعامل محترم سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی تماس گرفتند و از ایشان خواستند تا مصاحبه اینجانب، «هرچه سریعتر و بدون کم و کاست» مخابره شود.

پس از آنکه متن مخابره شده، برای آقای مرتضوی فاکس شد، ایشان با رضامندی فراوانی که در چهره‌شان هویدا بود اجازه فرمودند تا اینجانب مرخص شوم!

اما پیش از خداحافظی، باز برای چندمین بار تقصیر اینجانب را در «تخلف و جرم» خانم زهرا کاظمی یادآور شدند و اظهار داشتند که «خدا نخواهد این مسأله، بغرنج شود زیرا در این صورت شما تحت تعقیب قرار خواهید گرفت!»

در اینجا بود که صراحتاً به ایشان پاسخ دادم؛ شما هر اقدامی که خواستید علیه من انجام دهید. من نیز طبق قانون از خود دفاع و به طرق مقتضی اقدام خواهم کرد.

قبل از آنکه ایشان را ترک گویم، سراغ پرونده‌های اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی را که از تاریخ 4/4/82 نزد ایشان بود، گرفتم. آقای مرتضوی پاسخ دادند که پرونده‌ها در دست بررسی است.

جناب آقای کروبی، اضافه می‌کنم که در روز یکشنبه 29/4/82 از سوی بازپرس محترم شعبه 12 دادسرای ناحیه 7تهران، نامه‌ای برای اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی فرستاده شد که در آن ارسال پرونده‌های کامل دو تن از خبرنگاران خارجی درخواست شده است.

بنابر آنچه مشروحاً ذکر شد، اینجانب اولاً هیچ‌گاه از آقای مرتضوی درخواست ملاقات نکرده‌ام، ثانیاًَ هرگز نخواسته‌ام پرونده‌ خانم کاظمی را مطالعه کنم (و آن را مطالعه نکرده‌ام)، ثالثاً اساساً اصرار نکردم که از امکانات دادستانی برای تایپ متن مصاحبه استفاده کنم، رابعاً به یاد ندارم که آقای مرتضوی در طول حضورم در دادستانی، محل کار خود را برای شرکت در جلسه‌ای، ترک کرده باشند، خامساً هیچ‌گونه سخنی از اینکه به دلیل تعطیلی ارشاد، می‌خواهم مطمئن شوم که خبرگزاری دخل و تصرفی در خبر کرده یا نه، بر زبان نرانده‌ام.

بدین ترتیب، هر آنچه را که ایشان در موارد یادشده اظهار داشته‌‌اند، جداً تکذیب می‌کنم، البته مطالب دیگری نیز هست که عندالاقتضا اما نزد مراجع عالی‌‌رتبه ذی‌ربط بیان خواهم داشت.

در پایان، بایدخاطرنشان سازم که با توجه به مراتب تقواو دیانت آقای مرتضوی، اثبات آنچه گفته شد کار سخت و دشواری نیست، اینجانب تصور می‌کنم اختلافاتی که میان اظهارات اینجانب و آقای مرتضوی دیده می‌شود، برآمده از سهو و اشتباه غیرعمد ایشان باشد.

از درگاه لطف لایزال توفیق خود و تمامی دست‌اندرکاران را در جهت خدمت خالصانه و خردمندانه به اسلام، ملت و نظام گرانقدر جمهوری اسلامی ایران، خواستارم.

با احترام مجدد
محمد حسین خوشوقت
مدیرکل مطبوعات و رسانه‌های خارجی

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates