چند کلمه در باب قلمبهمزدی و قلمفروشی، ف. م. سخن
گویانیوز: قلمفروش آرامآرام به وضعی میافتد که ديگر متوجه اطراف و زشتی کاری که میکند نمیشود. برای او نظر و نگاه رهگذران اهميتی ندارد. او به هر که بر او و مشتريانش انتقاد کند، هجوم میبرد. میخواهد دنيا خفه شود تا او فقط سخن بگويد. کار به جايی میرسد که از سکوت و بیاعتنايی ديگران خوشحال میشود و تداوم آن را آرزو میکند. به گمانش مقصود، با گفتن او و سکوت ديگران حاصل خواهد شد
در زبان فارسی با کلمه قلم، ترکيبات زيبايی ساخته میشود؛ مثلا میگويند “قلمانداز”، که معنیاش میشود سرسری نوشتن؛ يا “قلم بستن” که معنیاش میشود از بين بردن قدرت نويسندگی؛ يا “قلمرانی” و “قلمزنی” که معنیاش میشود نوشتن؛ البته ترکيبات نازيبا هم کم نيست، که يکی از آنها “قلمبهمزد” است به معنی کسی که برای پول قلم میزند و برای کار ِ نوشتن، مزد ِ مادی طلب میکند؛ قلمبهمزد چون نوشتههايش را متری میفروشد، معمولا به “قلمفرسايی” روی میآورد که معنیاش میشود طول و تفصيل دادن ِ نوشته. بود و نبود سوژه خوب و حال مناسب برای قلمبهمزد علیالسويه است و چون در کارش حرفهایست، میتواند با چشم گريان فکاهی بنويسد و با لب خندان تراژدی. درست مثل نوحهخوانی که در اوج حزن و اندوه و آه و زاری ميان دو بند از مرثيه، با دست جلوی ميکروفون را میگيرد و درگوشی به رتقوفتق امور میپردازد و مثلا اسمی به فهرست صاحبان عزا اضافه میکند يا استکانی آب جوش از خادم مسجد طلب مینمايد و تمام اينها را هم جوری انجام میدهد که مردم متوجه تسلط و حرفهایگریاش در کار بشوند.
اما عجيب است که در زبان فارسی –با اين همه انعطاف در ساخت ترکيبهای گوناگون- چيزی به نام “قلمفروش” نداريم. قلمفروش بايد به کسی اطلاق شود که قلمش را به پول و چيزهای ديگر میفروشد. درست مثل يک خودفروش با اين تفاوت که خودفروش جسمش را میفروشد؛ قلمفروش، روحش را. همانطور که يک خودفروش برای زيباتر جلوه دادن کالا، خود را صد قلم بزک میکند و به انحاء مختلف سعی در جلب توجه خريداران دارد، قلمفروش هم برای فروش بهتر چون مَشـّاطهای کارکشته در حال آراستن کلمات برای مشتريان است. هر از گاهی هم دست به حرکات جلفی میزند که برای بازارگرمی لازم است.
قلمفروش يک جور فکر میکند و جور ديگر مینويسد. زشت را میبيند، زيبا مینويسد. بد را میبيند، خوب مینويسد. شب را میبيند، روز مینويسد. چيزی که برای او مهم است رفاقتهای شغلی و سياسی و غيره است نه نفع مردم و حقيقت. اگر من با اشخاصی که وابسته به فلان دار و دسته سياسی هستند رفيق باشم، هر چه دربارهشان بنويسم بايد تقريظ باشد. اگر در انتخاباتی کانديد شوند، هرچه در بارهشان بگويم بايد تبليغ باشد. چه اهميتی دارد که در دورهای همينها روزگار مردم را سياه کردند؟ چه اهميتی دارد که همينها در دورهای کارشان ويران کردن مملکت بود؟ چه اهميتی دارد اگر رئيسجمهور شدند، بر ظلم آشکار چشم بستند و سکوت کردند؛ اگر نمايندهی مجلس شدند، در مقابل فرامين صادره کرنش کردند و سَمْعاً طاعَة ً گفتند. اگر عضو شورای شهر شدند، قهر فرمودند و ناز کردند. فردا اگر ورق برگردد با اينها سر و کار خواهم داشت. اگر روزنامهای منتشر کنند، بايد به ايشان مقاله بدهم. اگر تلويزيونی به راه بيندازند، بايد برایشان برنامه درست کنم. اگر به مقامی سياسی دست يابند بايد پروانهی ورود و خروجم را از آنها بگيرم. مجوز کتابهايم را بايد همانها صادر کنند. لقمه را بايد همانها در دهانم بگذارند.
قلمفروش آرامآرام به وضعی میافتد که ديگر متوجه اطراف و زشتی کاری که میکند نمیشود. برای او نظر و نگاه رهگذران اهميتی ندارد. او به هر که بر او و مشتريانش انتقاد کند، هجوم میبرد. میخواهد دنيا خفه شود تا او فقط سخن بگويد. کار به جايی میرسد که از سکوت و بیاعتنايی ديگران خوشحال میشود و تداوم آن را آرزو میکند. به گمانش مقصود، با گفتن او و سکوت ديگران حاصل خواهد شد.
در تاريخ نشر و مطبوعات ايران، با قلمفروشان بسياری برخورد میکنيم اما آزادمردانی را نيز میبينيم که پايدار و پاک باقی میمانند و هستونيستشان را در راه نشر حقيقت میگذارند. قلمفروشی در کشوری که همواره با سرکوب و اختناق اداره شده پديدهی عجيبی نيست. از نخستين روزنامهی کشور که “کاغذ اخبار” نام داشت و به همت ميرزا صالح شيرازی منتشر میشد تا روزنامهی “شرق”ی که همين اواخر بيرون میآمد همگی به دست حکومتهای سرکوب و اختناق تعطيل شدهاند. اولی ۱۳۰ سال پيش به دستور حاجی ميرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه؛ آخری چند ماه پيش به دستور وزير فرهنگ آيتالله خامنهای. ناصرالدين شاه، به بهانهی اين که “عمل مطبوعات را بايد تحت قاعده منضبط کرد” دست به تعطيل نشريات زد؛ رضاشاه با اعلاميهی “حکم میکنم” تمام جرايد را بست؛ محمدرضاشاه بعد از کودتای ۳۲ دستور به تعطيلی بسياری از مطبوعات داد. آيتالله خامنهای به بهانهی در هم کوبيدن پايگاه دشمن فرمان سرکوب نشريات منتقد را صادر کرد. در چنين فضای اختناقی، خود بودن و خود ماندن کاری دشوار است؛ در چنين محيطی ويروس قلمفروشی رشد میکند و به اشکال مختلف چهره مینماياند. هشدار در مورد اين مرض و عواقب ويرانگرش وظيفهی همهی نويسندگان است.
پیام برای این مطلب مسدود شده.