آقای رفسنجانی به کدامین قدرت خود میبالد؟
هاشمی رفسنجانی همواره در قلب ساختار قدرت جمهوری اسلامی بوده و بیش از هر کس دیگری در جنایات این رژیم سهیم است. او صرف نظر از موقعیت رسمی خود مرتبا و بیش از اقتضای مقام خود در تصمیم گیریهای ریز و کلان رژیم جمهوری اسلامی دست داشته است. رد پای نقش هاشمی رفسنجانی در اعدامهای هزارانه دهه اول انقلاب ، تا جنگ خانمانسوز ایران و عراق ، و طرح ریزی و تصویب ترورهای مخالفان سیاسی در خارج از کشور، همه جا دیده میشود. در دادگاه رسیدگی به جنایات مقامات رژیم جمهوری اسلامی ، هاشمی رفسنجانی بدون شک متهم ردیف اول خواهد بود.
اکنون وقت آن رسیده است که عناصر صادق و خدمتگزار نیروهای نظامی و انتظامی که نمیخواهند آلت دست افرادی مانند هاشمی رفسنجانی قرار بگیرند حساب خود را از اقلیت سرکوب گر جدا کنند و به جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بپیوندند. افرادی مانند هاشمی رفسنجانی شاید چارهای جز مقاومت در برابر خواست عمومی مردم نداشته باشند و تا آخرین نفس در برابر آن بایستند. ولی برای اکثریت قاطع نیروهای نظامی و انتظامی که هدفی جز خدمت به مردم و کشور خود نداشتهاند اکنون لحظه انتخاب فرا رسیده است.
دکتر حسین باقرزاده
سهشنبه ٢٤ تیر ١٣٨٢ (2003July 15)
hbzadeh@btinternet.com
آقای هاشمی رفسنجانی در واکنش به تظاهرات وسیع دانشجویان و مخالفان رژیم جمهوری اسلامی در یک ماهه گذشته که با سرکوب خشن نیروهای رسمی و نارسمی وابسته به حکومت ، به دستگیری هزاران نفر منجر شده است در نماز جمعه به رجزخوانی پرداخته است. او مدعی شده که در این سرکوب تنها “بخشی از نیروهای انتظامی ” وارد میدان شده اند، و تلویحا تهدید کرد که اگر روزی لازم شود نیروهای ارتش و سپاه و بسیج نیز به کار گرفته خواهند شد و هر حرکت مخالفی را سرکوب خواهند کرد.
آقای رفسنجانی معلوم نیست از چه اختیاراتی در رابطه با نیروهای مسلح برخوردار است که با وقاحتی این چنین آنها را به رخ مردم میکشد. او البته با انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی میداند که مشروعیتی در میان مردم ندارد و تنها به اتکای حکم انتصابی ولی فقیه خود در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت تکیه زده است. از این رو، او پروایی ندارد که با مردم به صورت یک فرد بیگانه سخن بگوید و آنها را با سرکوب مستقیم و خشونت بار تهدید کند. ولی رابطه او با نیروهای مسلح و عوامل سرکوب رژیم ربطی به این موقعیت رسمی او ندارد و حاکی از ساختار مافیایی قدرت در ایران است.
ادعای هاشمی در مورد این که در سرکوبهای یک ماهه اخیر فقط “بخشی از نیروهای انتظامی ، آن هم در محدوده وظایف ذاتی خودش (کذا) و نه وظایف دوره بحران” وارد عمل شده است البته سخیف تر از آن است که بتواند کسی را گمراه کند. و الا چگونه میتوان مدعی شد که دستگیری چندین هزار نفر از افراد تظاهرکننده یا تماشاچی و گزارشگر که همراه با ضرب و شتم صورت گرفته و غالب آنان از زندانها و شکنجه گاههای تحت اختیار سپاه پاسداران سر دراوردهاند بدون دخالت مستقیم ماموران مسلح سپاه و بسیج انجام گرفته باشد، و یا شبیخون شبانه اوباش مسلح رژیم به خوابگاههای دانشجویی “در محدوده وظایف ذاتی ” نیروهای انتظامی بوده است. این ادعاها چیزی جز تلاشی فضاحت بار در قلب واقعیت از یک سو، و خراب کردن همه جنایات انجام شده بر سر نیروهای انتظامی نمیتواند تلقی شود.
هاشمی رفسنجانی در طول حیات جمهوری اسلامی همواره در قلب ساختار قدرت بوده است و بیش از هر کس دیگری در جنایات این رژیم سهیم است. او صرف نظر از موقعیت رسمی خود (از معاونت وزارت کشور در دوران دولت موقت ، تا ریاست مجلس شورای اسلامی در دورههای اول و دوم ، ریاست جمهوری هشت ساله پس از تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات این مقام ، و بالاخره ریاست مجمع تشخیص مصلحت) مرتبا و بیش از اقتضای مقام خود در تصمیم گیریهای ریز و کلان رژیم جمهوری اسلامی دست داشته است. رد پای نقش هاشمی رفسنجانی در اعدامهای هزارانه دهه اول انقلاب ، تا آتش افروزی برای جنگ خانمانسوز ایران و عراق و ادامه شش ساله آن پس از فتح خرمشهر، و طرح ریزی و تصویب ترورهای مخالفان سیاسی در خارج از کشور، همه جا دیده میشود. او هم چنین شاید بیش از هر کس دیگر از فساد و جنایات رژیم جمهوری اسلامی بهره مالی برده و ثروت هنگفتی برای خود و بستگانش به هم زده است. در دادگاه رسیدگی به جنایات مقامات رژیم جمهوری اسلامی ، هاشمی رفسنجانی بدون شک متهم ردیف اول خواهد بود.
از این رو، قابل فهم است که چرا هاشمی رفسنجانی بیش از هرکس دیگری از جوشش تظاهرات اعتراضی هفتههای اخیر به وحشت افتاده و این چنین برای مخالفان رژیم شاخ و شانه میکشد. او بیش از هر مقام دیگری از یک تحول دموکراتیک در ایران زیان خواهد دید و شاید آخرین کسی باشد که به چنین تحولی تن دهد. جمهوری اسلامی حیات و بقای خود را بیش از هرکس دیگری وامدار هاشمی رفسنجانی است ، و هاشمی رفسنجانی بیش از هر مقام رسمی جمهوری اسلامی برای ادامه حیات آن تلاش خواهد کرد و احیانا از هیچ جنایتی در این باره فروگذار نخواهد بود. از همین رو است که او از همان سالهای اولیه پس از انقلاب بر نفوذ در نهادهای نظامی و امنیتی رژیم تلاش داشته و سعی کرده است این اهرمهای سرکوب را تا آن جا که امکان دارد در حیطه قدرت خود قرار دهد.
سلطه هاشمی رفسنجانی بر نهادهای سرکوب امنیتی و نظامی به معنای مسئولیت مستقیم او در عملکرد این نهادها است. امروز مسلم است که موج سرکوبی که پس از شکست هاشمی رفسنجانی در انتخابات دوره ششم با یورش به مطبوعات و خلع ید از مجلس شورای اسلامی شروع شد و هم چنان ادامه دارد با طرح ریزی و تصویب او صورت گرفته است. و اکنون که او در مقام سخنگوی نارسمی حکومت در نماز جمعه ، دانشجویان معترض را به سخره میگیرد و آنان ر ابه سرکوبهای شدیدتری تهدید میکند جای تردیدی در نقش اول او در این سرکوبها باقی نمیگذارد و هم چنان که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاههای اصفهان و علوم پزشکی در بیانیه اخیر خود نوشتهاند “حال که آقای رفسنجانی در سخنان خود تلویحا زعامت این گروهها ]حمله کنندگان مجهز به آلات قتاله گرم و سرد به خوابگاه دانشجویان [ را عهده دار شده است دیگر جایز نیست و منطقی نیست که از چنین گروههایی با عنوان خودسر یاد کنیم “.
گفتههای هاشمی رفسنجانی تا آن جا که از نقش خود در سرکوب پرده بر میدارد نوعی اعتراف تلقی میشود که چون آزادانه و داوطلبانه صورت گرفته از نظر حقوقی علیه خود او قابل استناد است و به عنوان ادله محکمه پسند میتوان آنها را در یک دادگاه عادلانه در اثبات اتهامهای منتسب به او به کار گرفت. ولی این گفتهها تا آن جا که به نیروهای نظامی و انتظامی بر میگردد ادعایی بیش نیست و به خودی خود نمیتواند سند محکومیت این نیروها بشمار آید. اثبات چنین ادعایی تنها همراه با دلایل دیگری که تایید کننده آن باشد میتواند صورت بگیرد و این دلایل را باید در جای دیگری ، یعنی عملکرد خود این نیروها، جست.
در این که بخشی از نیروهای سپاه و بسیج در سرکوبهای اخیر جمهوری اسلامی ، هم چون گذشته ، نقش داشتهاند بحثی نیست. این واقعیت را هم گزارشگران زیادی که از نزدیک شاهد وقایع بودهاند گواهی دادهاند و هم به دلیل این که بخش عظیمی از دستگیرشدگان اخیر به بازداشت گاههای سپاه پاسداران برده شدهاند در آن تردید نمیتوان کرد. ولی این نتیجه گیری نیز درست نیست که رفتار این دسته از نیروهای پاسدار و بسیج به همه افراد این نهادها تعمیم داده شود و کلیت آنان از عوامل سرکوب شمرده شوند. در واقع دلایلی در دست است که نشان میدهد بخش اعظم بدنه سپاه و گروههای زیادی از نیروهای بسیج در سالهای گذشته هوادار اصلاحات بودهاند و اکنون بسیاری از آنان همراه با اکثریت قاطع مردم از کلیت جمهوری اسلامی روی گردانده اند، و از این رو نمیتوان آنان را در سرکوب دانشجویان سهیم دانست. به قاطعیت میتوان گفت که تقلیل فاحش هواداران رژیم جمهوری اسلامی در بین مردم ایران در نیروهای نظامی و انتظامی رژیم نیز انعکاس داشته است و تنها اقلیتی از این نیروها هستند که هم چنان از کلیت این رژیم حمایت میکنند.
اکنون وقت آن رسیده است که عناصر صادق و خدمتگزار این نیروها که نمیخواهند آلت دست افرادی مانند هاشمی رفسنجانی قرار بگیرند و در سرکوب جنبش آزادیخواهانه مردم ایران نقش ایفا نمایند حساب خود را از اقلیت سرکوب گر جدا کنند و به این جنبش بپیوندند. تردیدی نیست که با گسترش دامنه این جنبش و فراگیر شدن آن ، عمر زیادی برای رژیم جمهوری اسلامی باقی نمانده است و سیاست سرکوب رژیم نیز بیش از آن که موفقیتی در این امر داشته باشد احیانا سرنوشت محتوم آن را تسریع خواهد کرد. افرادی مانند هاشمی رفسنجانی شاید چارهای جز مقاومت در برابر خواست عمومی مردم نداشته باشند و تا آخرین نفس در برابر آن بایستند. ولی برای اکثریت قاطع نیروهای نظامی و انتظامی که هدفی جز خدمت به مردم و کشور خود نداشتهاند اکنون لحظه انتخاب فرا رسیده است.
وقت آن رسیده است که این نیروها حساب خود را از باند هاشمی رفسنجانی و مافیای قدرت و ثروتی که او در کانون آن قرار گرفته است جدا کنند و به جنبش عظیم مردمی خود بپیوندند. هاشمی رفسنجانی عملا نیروهای نظامی و انتظامی را در برابر مردم قرار داده و مبارزان آزادی و دموکراسی را به کاربرد آنان در سرکوب تهدید کرده است. این بر عهده عناصر صادق و خدمتگزار این نیروها است که رسما ادعای رفسنجانی را تکذیب کنند و به مردم خود بگویند که در تلاش برای استقرار آزادی و نفی استبداد مذهبی در کنار آنان خواهند بود. هر گونه تعللی در این مورد نتیجهای جز غرور و تکبر بیشتر سرکوبگران حاکم نخواهد داشت و آنان را در کاربرد حربه سرکوب مصمم تر خواهد کرد – و متعاقبا نیروهای نظامی و انتظامی را نیز درمسئولیت جنایات این باند حاکم شریک خواهد نمود.
پیام برای این مطلب مسدود شده.