24.11.2006

چه کسانی بر ایران حکومت می کنند؟

پیک ایران:
میزان
چه کسانی بر ایران حکومت می کنند؟ (1)ا
زلحاظ نظری، وطبق قانون اساسی، رهبر به عنوان حاکم مطلق باید زمام اموررا دردست داشته باشد. بااین وجود و به دلیل حضور فساد گسترده درکشور و نابسامانیهای موجود، طرفداران ذوب شده دراو، وی را تنها می دانند و حاکم واقعی را گروهی به رهبری هاشمی رفسنجانی معرفی میکنند. رهبر در علن شورای نگهبان را به گرفتن مواضعی فرامی خواند، اما آن شورا کاری دیگر میکند. در حالیکه همان شورا توسط خوداو منصوب شده است. جالب اینکه همان شورا است که کاندیداهای مجلس خبرگان وشورای اسلامی و ریاست جمهوری را برای رهبر دست چین می کند. بااین وجود، تا به حال یک کاندیدای ریاست جمهوری مورد نظر او نتوانسته است به پیروزی دست یابد. با وجود وزیرامورخارجه رسمی، خامنه ای یک شورای امور خارجی درست میکند، اما رئیس جمهور از پذیرفتن آن سربازمیزند و…. این تصویری کلی از حاکمیت در جمهوری اسلامی است. در نظامی که قانون محترم و مراعات شود، این حرف نشنوی ها می تواند به سود رعایت قانون پسندیده هم باشد. اما در نظامی که حتی قانون اساسی آن از سوی حاکمین به صورت مستمر نادیده گرفته میشود، و بجای قانون هرج و مرج حکمفرما است، این بی هویتی تصمیم گیرندگان در عمل، از اهمیت بالائی برخوردار میشود.
در این میان رئیس قوه مجریه در برابر دانشجویان دانشگاه امام صادق می گوید: ” من كانون بحران را مي شناسم. من مي دانم كجا جلسه مي گذارند و چه تصميم هايي مي گيرند. بسياري از منابع اقتصادي دست خودشان است و با آن توطئه مي كنند. وی ادامه میدهد ” ما هر كجا كه فسادي مي بينيم و اقدام مي كنيم، يك عده مي گويند عليه ما كار شده است. شما هم محدوده تان را مشخص كنيد؛ هر جا كه ما مي خواهيم اشكالي را برطرف كنيم مي گویند دولت عليه ما شده است. شما كي هستيد؟ ” . جواب این سئوال محمود احمدی نژاد، از نظر مردم و اکثریت اپوزیسیون، “مافیاهای مالی_نظامی” هستند. اما مثل اینکه ایشان اخیرا توجیه شده و از بکار بردن کلمه “مافیا” پرهیز میکند واز واژه های “مفسدین”، متجاوزین به بیت المال” و… استفاده میکند. دلیلش هم اینست که گستره فعالیتهای مافیا، قوای قضائیه و مقننه و همچنین رهبری را هم در برمیگیرد که از محدوده اختیارات ریاست جمهوری فراترمیرود. برای یافتن جوابی روشن به سئوالی که در تیتر آمده است، لازم میشود ابتدا شناختی واقعی از چگونگی و عملکردمافیاها درایران داشته باشیم.
واژه مافیا از قرن نوزدهم میلادی در جنوب ایتالیا مورد استفاده قرا میگرفته است. در ابتدای امر، این گروهها تشکیل شده بودند برای دفاع از حقوق مردم تهی دستی که مورد آزار و اذیت حاکمان یا نیروهای خارجی قرارمی گرفتند و توان دفاع از خود را نداشتند. به این ترتیب آنها نقش حامیان مردم را بازی میکردند، به این دلیل همواره مورداحترام مردم بوده و از آنها به نیکی یاد میشده است. بعدها بر اثر انباشته شدن پول و قدرت، به فکر گسترش دامنه نفوذ خویش برآمدند تا جائی که نهایتا خود دربرابر مردم قرارگرفتند. آنها برای تامین امنیت خویش و فرار از قوانین، به ایجاد رابطه با مقامات حکومتی و قضائی برآمدند و به یک تشکیلات اقتصادی بزرگ جنایتکار تبدیل شدند. اکنون فعالیت آنها در برگیرنده امور مالی و اقتصادی موازی یا زیرزمینی ، فروش سلاح، مواد مخدر، قاچاق انسان، قمارخانه، فحشاء، دزدی، و….میباشد. معمولا آنها برای رام کردن کسانی که در برابر خلافکاریهایشان ایستادگی میکنند، راههائی نظیر باج دادن و تطمیع و رشوه و تهدید را به خشونت ترجیح میدهند. زیرا تنها دشمنان واقعی و خطرناک خود را افکار عمومی تلقی میکنند، و برای مصون ماندن ازنظر منفی افکارعمومی نسبت به خود، ترجیح میدهند به صورت زیرزمینی و بی سروصدا عمل کنند. اما آنجا که لازم شد، از قتل و جنگ و بکاربردن انواع خشونت ابائی ندارند. نقطه قوت آنها در عدم تمرکزشان است. این عدم تمرکز به آنها اجازه میدهد که در زمان و مکان محدود نباشند و با جابجا کردن سرمایه و دگردیسی فعالیتهای خود، همواره از دست دولتهائی که تصمیم به برخورد با آنها را دارند فرار کنند.
درایران، اقرار دولتمردان به وجود مافیا ، لزوم بررسی در این مورد را منتفی نموده است. اما گستردگی این پدیده درایران قابل تامل است. خود دولتمردان از مافیای نفت، مافیای چای، مافیای مواد مخدر و اسلحه، مافیای قاچاق انسان، و…ورسانه ها از مافیاهای، خودرو، هواپیما، سینما، ورزش، سنگ، آثار باستانی، مخابراتی، و…. نام میبرند.
همانگونه که دیدیم، مبنای تشکیل مافیا در ایتالیا جنبه مردمی داشت و بعدها به باندهای فاسد و جنایتکار تبدیل شد و با نفوذ در دستگاههای دولتی، محدوده فعالیتهای خودراگسترش داد. اما در ایران برعکس شد، بدین معنا که تشکیل گروههای مافیائی ، بنا بر تصمیم وخواست نظام صورت گرفت. ازابتدای انقلاب که شیرازه همه فعالیتهای اقتصادی از هم پاشیده شده بود و بازار مصادره رونق داشت، دولت به ناگاه صاحب تمام ثروت کشور شد. اما هیچ ابزاری برای مدیریت در اختیار نداشت. تنها وسیله ماندن برقدرت، همان ثروت عظیمی بود که در اختیار داشت و می توانست مورداستفاده قراردهد. با بذل و بخشش ثروت ملی، برای خود حامی و پشتیبان و طرفداران از جان گذشته تدارک دید و پایه های تشکیلات مافیائی که اکنون گریبان خودش را هم گرفته است بنانهاد. برای نمونه، یک اتفاق که برای خود من رخ داد را می آورم تا چگونگی شکل گرفتن مافیا درابتدای انقلاب برای خواننده روشن تر شود. فقط چندماه از سقوط رژیم پهلوی نگذشته بود که برای راه اندازی یک نهاد صنعتی به مواد اولیه ای احتیاج شد. از وزارت صنایع گفتند مسئول این قلم در کشور، فلان حاجی است . ما به خدمت ایشان رسیدیم و ایشان با کلی تاسف و تاثر گفتند ازاین قلم جنس یک کیلو هم در کشور وجودندارد. ازسوی کارمندانش به ما اطلاع دادند که دروغ میگوید و صدها تن از این مواد را در فلانجا پنهان کرده است. مطلب را به آقای مهدوی کنی اطلاع دادیم. ایشان پیغام کردند ” شما در این کارها دخالت نکنید”. ما هم دخالت نکردیم تا آنها در زندگی ما دخالت کردند. به هرحال هم اکنون محال است شما یک روحانی در دستگاه پیداکنید که صاحب کارخانه یا شرکتهای بزرگی نباشد. آقای کرباسچی شهردار سابق تهران در دادگاه هنگام دفاع ازخود گفت ” امام 13 میلیون تومان به من دادند تا برای حاج احمد آقا سرمایه گذاری کنم”. اهمیت این جمله در مبلغ آن نیست. اهمیت آن در رابطه ارگانیک خمینی-سرمایه- شهرداری- شهردار نهفته است . و الا روشن می باشد وقتی آقای خمینی به چنین شخصی(شهردار) پول (سرمایه) میدهد تا برای فرزندش “سرمایه گذاری” کند، معلوم میکند که اولا، از آنچه در شهرداری میگذشته بخوبی آگاه بوده و در ثانی، بازده “سود” آن را خواننده خود بجای آقای خمینی می تواند حدس بزند که به چندین میلیارد می توانسته است برسد. و یا جریان شهرام جزایری و رابطه اش با دولتمردان و نمایندگان مجلس و غیروه. رابطه ارگانیک بین مافیا و دولت در جمهوری اسلامی بدین صورت شکل گرفته، نهادینه و رسمی شده است. روشن تر اینکه، نظام زمینه را برای پدید آمدن مافیاها با به حراج گذاشتن مراکز تولیدی و مالی با تشویق آنان و آزاد گذاشتن رانت خواری و رشوه خواری وباز گذاشتن دست آنها در معاملات بزرگ ملی با خارج، که از قبال آن معاملات به میلیاردها دلار رشوه دست یافتند و در اختیار قراردادن اطلاعات اقتصادی و مالی و… فراهم آورده است. و در برابر آن، مافیا زمینه ادامه حیات نظام را فراهم می آورد. این روابط، سازمان مافیاها را درایران بسیار پیچیده تر و مخوف تر از مافیاهای سنتی کرده است.
قبلا گفتیم که ترس بزرگ مافیا، از افکارعمومی و مردم است. در اروپا بیشترین قربانیان مافیاها، روزنامه نگاران، نویسندگان و قضات هستند. یعنی کسانی که می توانند اسرارآنها را فاش سازند یا به خاطر فسادشان آنها را محاکمه نمایند. به همین دلیل بزرگترین و مقدس ترین وظیفه آنها ایجاد سانسور و پوشاندن فعالیت های غیر قانونی خود از دیدگاه مردم است. در این راه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کنند. این وظیفه در ایران یک قسمت آن به عهده دولت است که با همکاری قوه مجریه و مخصوصا قوه قضائیه با بستن نشریات، تطمیع یا تهدید یا مجازات و حتی قتل روزنامه نگاران و نویسندگان و قضات شریف عملی میشود. قسمت دیگر آن برعهده گروههای فشار نظیر انصار حزب الله ، خواهران زینب، و محافل و گروههای امنیتی موازی زیرزمینی و هیئت های عزاداری و نمازهای جمعه و غیروه البته با کمک “لباس شخصیها” قرارداده شده است. عمده ترین کاررا اما همین گروهها انجام میدهند. زیرا در تماس مستقیم با مردم، بدون داشتن مسئولیت دولتی، به جنایات فجیعی دست می زنند. اول وظیفه آنها، ایجاد رعب و وحشت در درون جامعه است که در این کار بسیار موفق بوده اند. بطوریکه یک گروه صد نفره از این اراذل در مدت کوتاهی دانشگاهی با چند هزار دانشجورا مرعوب می کند. و تا حالا موفق به نهادینه کردن این ترس و مهمتر از آن، ایجاد دلسردی وناامیدی از گرفتن نتیجه مقاومت در برابر آنها ، بوده اند. محمود سالارکیا دبیر ستاد پیشگیری و مبارزه با مجرمان حرفه ای، نهم آبان امسال در یک مصاحبه با سایت بازتاب می گوید: “مهم‌ترين معضل ما در موضوع اراذل و اوباش، بحث ناامني رواني است كه مردم جرأت ندارند نام آنان را به خاطر ترس و واهمه‌شان، فاش كرده و تحويل مأموران دهند”. روشن است که این ترس وواهمه از همین نیروی انتظامی و دستگاه قضائی است. زیرا درصورتیکه مردم به این دونهاد اعتماد داشتند، ترس وواهمه از اوباش چه معنی میتوانست داشته باشد؟ این “ناامنی روانی” را چه کسی بر این جامعه تحمیل کرده است؟ پس باید به دبیر ستاد پیشگیری گفت: درست یا نادرست، مردم از شما ترس وواهمه دارند زیرا شماراهم از همان اراذل و اوباش قلمداد میکنند.
کسانی را که زیر بار زورگوئی های آنها نمی روند و مقاومت می کنند، چنان سرگردان و تهی از خود کرده و سرجای خود می نشانند و دچار افسردگی می کنند که برای دیگران درس عبرت شود. برای مثال خلاصه داستان یک هموطن که ازقرارمعلوم یک فعال فرهنگی است را از قلم خودش اینجا می آورم که بصورت نامه در سال 1383برای مسئولین رسمی کشور ارسال داشته است : ” چكیده: طی یك برنامه‌ریزی قبلی توسط یك جمع خلافكار، ابتدا در مرحله نقشه مجرمانه تهاجم مسلحانه با سلاح سرد و تخریب و ضرب و شتم و خودزنی با هدف رسیدن به اغراض خود طراحی و با همكاری گروهی، این طرح مجرمانه در شب 24/3 با تهاجم به یكی از شعب انتشارات رایانه‌پرداز اجرا مي‌گردد. و پس از آن با یاری مافیای نفوذ و با همكاری و همراهی ماموران بیمارستان (بنابر تائیدات رسمی) و نیروی انتظامی (با موارد تخلف انتظامی بررسی شده) مرحله پرونده‌سازی شكل مي‌گیرد و سرانجام قاضی پرونده و مامور دایره قضایی و در مجموع 33 نفر در مرحله اعمال فشار با اقدامات غیرقانونی و نشر اكاذیب و غیره، شاكیان واقعی پرونده را به سمت اهداف و خواسته‌های مجرمان هدایت مي‌كنند.”
از خواننده محترم دعوت میکنم عین نا مه را به این نشانی :
http://w3-i.gigcities.com/tic/letterofficial15p.htm
بخواند تا روشن تر به رابطه های دولت- مافیا – خرده مافیا برای سرکوب کسانی که از حقوق اولیه خویش دفاع میکنند، پی ببرد. روشن شود نیروی انتظامی که برای برقراری نظم در جامعه و ایجاد امنیت برای مردم به وجود آمده است، قوه قضائیه که اولین وظیفه اش ایجاد امنیت قضائی در جامعه است، چگونه دست دردست هم با برنامه ریزی سیستماتیک، به مصاف مردم میروند تا آنها را رام مطامع مافیاها گردانند. و چگونه و با چه بودجه ای 33 نفر را برای رام کردن یک نفر بسیج می کنند؟ پی ببرند که اهمیت سانسور تاکجا با سرنوشت مافیا گره خورده است. و در پناه همین سانسور است که هرفاسد و جنایتکاری میتواند با چاپلوسی و خوش خدمتی به حساس ترین مقام برسد و بدون دردسر ودر امنیت تمام دست به جنایت بزند.
حتما داستان سردار نقدی را فراموش نکرده ایم. این سردارپاسدار که از برگزیدگان نظام بود و به ریاست نیروی انتظامی هم رسیده بود، در اثر یک بی احتیاطی و در زمان اصلاح طلبان به عنوان بزه کار جنایت پیشه دستگیر شد و به زندان افتاد. پدیده گسترده “زورگیری” وپیدایش زور گو در هر محله، و تحمل این وضع از سوی مردم، خود نتیجه جا افتادن سیستم مافیائی حاکم برکشور است.
اهمیتی که کل نظام برای محدود کردن روزنامه نگاران و نویسندگان و مدافعان حقوق بشر و هرچه که درراستای احقاق حقوق مردم و آگاه نمودن آنهاست میدهد، نشانگر سیستم مافیائی آن نظام است. سانسور در این نظام تا آن حد از اهمیت و حساسیت برخورداراست که مجلس ششم بنا به قولی که به مردم داده بود، قصد اندکی اصلاح در قانون مطبوعات در راستای محدودکردن تعطیلی فله ای آنها را داشت که با حکم حکومتی رهبر، اصلاح آن قانون برای همیشه از دستور خارج شد و حتی پس از آن بسیاری طرح و لایحه مرتبط، به استناد همان حکم در شورای نگهبان مخالف شرع و قانون اساسی شناخته شد. محمود احمدی نژاد در همان دیدار خطاب به دانشجویان میگوید: ” از طرف ديگر رسانه هم دست خودشان است و گردن دولت مي اندازند.” مسلم است که منظور از “رسانه”، وزارت ارشاد و رادیو وتلویزیون است.
وی در ادامه همان جلسه با دانشجویان میگوید ” می شود زد و بند کرد. نه اینکه نیامدند سهم خواهی کنند. البته بله خیلی جاها به زور گرفته اند. البته نه از من! که انشاالله آنها را هم پس می گیریم” . در انتخاباتی که کل نظام در آن شرکت کرد و به ادعای خودشان شخصی با رای میلیونی مردم برسر کار آمده است، کارش را باید با معامله و دعوا بر سر تقسیم آراء رای دهندگان خودی شروع کند. بعداز یکسال با این سخنان بگوید که دعوا هنوز هم ادامه دارد! و آن چه دراین نظام ارزشی ندارد، همان رای شماست. حال خود تصور کنید وسعت باندبازیها و معاملات بین المافیائی و دادوستدها ، فسادها تا چه اندازه ای در این نظام مافیائی گسترده است. در چنین شرایطی، آیا میتوان از قانون اساسی و یا بطورکلی ، قانون سخن گفت؟ آیا میتوان از تفکیک قوا سخن به میان آورد؟ آیا میشود در این نظام حدود و ثغور مسئولیتها و آزادی عمل مسئولین را مشخص نمود؟ جایگاه ابهام آلود دولتمردان ، ابهام و پراکندگی در مسئولیتها، ابهام در قوانین و وجود نهادهای موازی و چند گونگی دادگاهها و سازمانهای اطلاعاتی موازی و ….قدرت عمل سیاسی و سازندگی را از این نظام گرفته است. در عوض، این ابهامات وپراکندگی و تداخل و عدم تمرکز مسئولیتها، وضعیتی را بوجود آورده اند که تداوم عمر نظام را قوت بخشیده است. سرمایه های ملی را که دراین چندساله به یغما برده اند، به جای بکاربردنشان در مراکز تولیدی، آنها را بصورت نقدینگی نگه داشته اند تا بابرخورداری از اصل عدم تمرکز و سیال بودن، بتوانند در موقعیت مقتضی از کشور خارج کنند. می بینیم که این خاصه مهم و حیاتی مافیا، یعنی عدم تمرکز و سیال بودن سرمایه و مدیریت ، که با تولید و توسعه صنعتی از لحاظ اقتصادی ومقیدبودن به اجرای قانون و توجه ورعایت حقوق مردم از لحاظ سیاسی، درتضاداست را نظام بطور کامل به مورد اجرا گذاشته است.
در آینده، “آن که برایران حکومت می کند” را شناسائی میکنیم و چگونگی برون رفتن از این وضعیت را مورد بررسی قرار میدهیم.

چه کسانی برایران حکومت می کنند؟ (2)
چگونه میتوان از بحران عمومی بیرون آمد؟
(اگر بخش اول را نخوانده ايد، کليک کنيد!)

در قسمت اول دیدیم که نظام حاکم در ایران، بر پایه مؤلفه های بارز مافیاها، یعنی سانسور(پنهان کاری) و عدم تمرکز (بی ثباتی و نبودن شفافیت در مسئولیتهای سیاسی و قضائی و امنیتی) بناشده و عمل میکند. در حقیقت، دولت نقش پدرخوانده مافیاها را بازی میکند. از سوئی، دولت مهیا کننده زمینه فعالیت و تنظیم کننده روابط مافیاها یعنی تنها حامیان و پشتیبانان خویش است که در نتیجه، علت دوام خود را در وجود آنها می داند. از دیگرسو، مافیاها برای تنظیم روابط خود و از آن مهمتر، برای پنهان ماندن از دید مستقیم مردم، وجود خود را در دوام دولت می بینند. پس نظام، تشکیل شده از دو پایه رسمی یعنی دولت (رهبر و قوای سه گانه) و غیررسمی، یعنی مافیاها. دیدیم که این دو پایه تشکیل دهنده نظام ، در یک رابطه و همکاری تنگاتنگ و ممزوج قراردارند که یکی بدون دیگری، محال است برجای بماند. در واقع، این نظام مافیائی است که بر کشور مسلط است که درآن اشخاص نقشی بازی نمی کنند. وهمانگونه که در بخش اول آمد، ابهام در مسئولیتهای مقامات پیامد همین ناچیز بودن وجود ونقش “انسان” در برابر نظام است. می بینیم که ارزش رهبر دررابطه با “مقام” رهبری تعریف میشود. ورهبر، خود آلتی بیش در خدمتگزاری به این “مقام” که منفک و مستقل از اراده مردم است، نیست. به این دلیل بود که خلاف انتظار خیلی ها منجمله دولتمردان، وقتی آقای خمینی ازدنیارفت هیچ اتفاقی نیفتاد و بنابرمثل معروف، آب ازآب تکان نخورد. رئیس قوه قضائیه که مستقیما از سوی رهبر نصب میشود، از درون قوه قضائیه شکایت دارد! و فریادرس طلب میکند. رئیس جمهوری که دست چین شده نظام است، حوزه اختیارات خود را نمی شناسد و و قتی به آن شناخت پیدا می کند که می فهمد یک “تدارکات چی” بیش نیست که باید زمینه گسترش فساد را برای مافیاها آماده کند. نقل است که میگویند هارون الرشید میمونی را حاکم بر خوزستان قرارداد و بزرگان آنجا را مجبورکرد تا هرروز به خدمت آن بروند و ادای احترام کنند. در جامعه ای که اعضایش آگاه به حقوق خویش و دیگران نباشند و انسان و حقوق او ازارزش ساقط شوند، فساد ارزش میشود و فاسد بر آن حکم می راند. پس حاکم واقعی در ایران، یک ساختار است که شالوده آن از جفت و آمیخته شدن دو سازه “مافیای دولتی” و “دولت فاسد” شکل گرفته است.
بعداز دوران کوتاه اولین ریاست جمهوری که درپی دسیسه های مافیاهای تازه تولد یافته و احزاب وابسته و سکوت گروههای خودخواه و اصرار دولتمردان مستبد، آقای خمینی در آن زمان بحرانی راضی به سقوط آن شد، قوه مجریه به میدان نبرد و تعادل و توازن قدرت بین مافیاها تبدیل شده است. بعد از درگذشت آقای خمینی، این نقش بصورت روشن تر و شفافتری خودرا نشان داد. درحقیقت، مافیاهای طیف رهبری (مستقل از رهبر یا وابسته به او) در پناه قدرتی که درقانون اساسی برای رهبر تدارک دیده اند، و مافیاهای خارج از این طیف، بااتکاء به دستگاه اجرائی، فضائی حیاتی را برای خود ایجادکرده اند. بدین ترتیب، مافیاهای طیف رهبری از قدرت بالای دولتی(ولایت مطلقه فقیه)، و مافیاهای خارج ازاین طیف از قدرت بالای مدیریتی(قوه مجریه و یا مقننه و تشخیص مصلحت و…) بهره میبرند.
به دلیل پویابودن پایه غیررسمی نظام یعنی مافیاها در اهداف خود، و ایستا بودن پایه رسمی آن یعنی دولت در انجام وظائف و مسئولیتهای خود، به خصوص بعداز فوت آقای خمینی، و در بستر دوران اصلاحات، شاهد بزرگتر شدن و وسعت نقش مافیاها نسبت به دولت در همه امور میباشیم. به دلائل قرارداشتن نهاد رهبری در میان باند های مافیائی و بی پایه بودن رهبری آقای خامنه ای ، مافیاها توجه چندانی به این رهبر نداشته و ندارند:
قوه قضائیه را کاملا در دست خود دارند. هرروزه شاهد نادیده گرفتن قوانین جاری ودهن کجی قضات به رئیس قوه قضائیه که منصوب رهبراست می باشیم . نفوذ فراوان و تعیین کننده ای در قوه مقننه دارند. آقای اکبر اعلمی نماینده تبریر و عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس، در گفت‌وگو با بازتاب در 17 آبان امسال اظهار میدارد: “نقش آقاي باهنر به عنوان نايب رئيس مجلس و عضو مؤثر در فراكسيون اصولگرايان در تضعيف جايگاه مجلس، بسيار پررنگ‌ است. كارشكني‌هاي گاه و بي‌گاه ايشان و تلاش بي‌وقفه‌اي كه براي دور كردن نمايندگان از انجام وظايف قانوني و نظارتي خود نظير تذكر، سؤال، تحقيق‌وتفحص و استيضاح انجام مي‌دهد، مؤيد اين ادعاست و متأسفانه روش‌هايي هم كه براي اين منظور در پيش گرفته مي‌شود، چندان اخلاقي و زيبنده ايشان به عنوان يك شخصيت سياسي كاركشته نيست.” وی در ادامه می گوید: “مثلا ايشان به تازگي براي تشويق برخي از نمايندگان جهت پس گرفتن امضاي خود از طرح تحقيق‌وتفحص از تبليغات رياست‌جمهوري، جمعي از آنها را گرد آورده و به آنان اعلام كرده بود، «اگر اين تحقيق‌وتفحص مطرح شود، چه بسا نوبت به طرح تحقيق‌وتفحص از هفتمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي نيز برسد» و هنگامي كه با اعتراض برخي از حاضران روبه‌رو شد كه به او گفتند: «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است؟»، كيف خود را خارج كرده و با نشان دادن دسته چك خود، مي‌گويد: «چنانچه اين اتفاق بيفتد، من بايد پاسخگو باشم.” . در قوه مجریه هم بنا بر اظهارات رئیس آن، پست های کلیدی و حساسی را “به زور تصاحب کرده اند”! همچنین، آقای اعلمی در همان مصاحبه می گوید. ” البته اين موضوع تنها مختص آقاي باهنر نيست، چون در همان جلسه، نماينده ديگري كه از چهره‌هاي مطرح و شاخص فراكسيون اصولگرايان و رئيس ستاد انتخاباتي يكي ديگر از نامزدهاي رياست‌جمهوري بوده نيز براي منصرف كردن حاضران جلسه از تحقيق‌وتفحص، خطاب به آنان مي‌گويد: «اگر اين طرح انجام شود، مسائلي آشكار مي‌شود كه طرح آنها به صلاح نيست؛ مانند اين‌كه در يكي از استان‌ها، شهروندي يك ميليارد تومان به حساب آقاي … واريز كرده است، در حالي كه نامزد رياست‌جمهوري مزبور مي‌گويد، من اصلا او را نمي‌شناسم»”.
به دلیل بی توجهی ونافرمانی مافیاها درقبال رهبر، چندی پس از دستیابی به این مقام، آقای خامنه ای تلاشهایش را برای “خمینی” شدن شروع کرد. اما به علت داشتن پشتوانه، نه قانونی، نه شرعی، نه مردمی، نه خصوصیات شخصی رهبری، این تلاشها تا کنون به نتیجه نرسیده اند. برای دستیابی به این هدف، از جنبه عملی با استفاده از اختیارات رهبری یعنی ترکیب شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن و قوه قضائیه و عزل و نصب فرماندهان نظامی و انتظامی و… واز لحاظ نظری از دو واژه “عدالت” و “استقلال” به مفهوم ابزار( زیرا در عمل، و درمورد عدالت، عکس آن را انجام داده و میدهد) جهت جذب افکارعمومی استفاده میکند. به همین دلیل وباناباوری از چندی پیش، شاهد آزادگذاشتن نسبی رسانه ها از انتقاد به وجود فسادمالی در کشور می باشیم . از این جهت رئیس جمهورشدن آقای احمدی نژاد علیرغم دیدگاههای متفاوتشان، شانس بزرگی را برای او به ارمغان آورد، هرچند خود او در دور دوم انتخابات، در برابر هاشمی رفسنجانی با به کمک فراخواندن آیت الله مصباح یزدی، و فرمانده بسیج، این پیروزی را میسر گرداند و میدان اجرائی کشور را به سود شخص خویش جهت داد . تا جائی که مافیاهای طیف رهبری (مستقل از رهبر) را هم نگران آینده خویش ساخته است.
برای چندمین بار، عدم اقبال هواداران نظام ولایت مطلقه فقیه به کاندیداهای رهبر، یک هشدار به آیت الله خامنه ای بود تا از فرصت استثنائی به قدرت رسیدن احمدی نژاد و بحران هسته ای که غرب بوجود آورده بود، برای تقویت جایگاه خود حداکثر استفاده راببرد. برای این مقصود یا باید به یک پیروزی بزرگ سیاسی دست می یافت و یا اوضاع را به حدی بحرانی میکرد تا از قبل آن به عنوان فرماندهی کل قوا، موقعیت متوفقی برای خود ایجاد می نمود. اما نه آن پیروزی بزرگ را بدست آورد و نه آن بحرانی که بتواند باآن عمل نما ید. با این وجود، پیروزی سیاسی محدود(کوتاه آمدن غرب از مواضع اولیه خود در مورد بحران هسته ای) همراه با بحرانی محدود( امیدوار بود آمریکا حمله ای هرچند محدود و ناچیز انجام دهد که این کار تا حالا انجام نگرفته و با پیشرفت زمان، احتمال آن در حال ضعیف تر شدن است) به او اجازه داد تا برنامه ای را که درپیش رو دارد به بهانه سفری به استان سمنان اعلام نماید.
سخنان آقای خامنه ای در سمنان که در فاصله زمانی میان نگارش بخش نخست این نوشته و بخش حاضر انجام شد، مؤید نارضایتی او از موقعیت خویش در درون نظام است. زیرا وی به عنوان بالا ترین مقام دولتی خطاب به اساتید دانشگاهها و دانشجویان از ضرورت یک تحول (انقلاب) سخن میگوید: “….حالا تحول يعنى چه؟ تحول چرا؟ مگر بناست تغيير اتفاق بيفتد؟ بله. تحول در جوامع انسانى و براى بشر، سنت لايتغير الهى است. هيچ كس نمى‏تواند در مقابل تحول بشرى بايستد؛ امكان ندارد….” . به این ترتیب او وقوع یک تحول قریب را در کشور اعلام میکند و در عین حال، با بکاربردن واژه “تحول و دگرگونی” گوی سبقت را از اصلاح طلبان می رباید و (اصلاحات) را بی معنا میکند. وی با تاکیدمجدد بر این انقلاب ادامه میدهد: “……. حالا چه كار مى‏خواهيم بكنيم؟ اين دگرگونى‏اى كه مى‏خواهيم ايجاد كنيم، به چه معناست؟ جاى آنچه كه مى‏خواهيم دگرگون كنيم، چه مى‏خواهيم بگذاريم؟…. ” خود جواب روشن و شفافی به این سئوالات نمی دهد. اما تاکید میکند که ساختار نظام تغییر نخواهد کرد. می گوید: “…… نقطه‏ى مقابل، اين است كه هرج و مرج رفتارى و سياسى و ساختارشكنى و پوچ‏گرايى و فراموشى هويت ملى بر ما حاكم شده باشد؛ اين، نقطه‏ى مقابل آن چيز مطلوب است؛ يعنى ايجاد يك حركت، اما در جهت خراب كردن آنچه كه داريم و مفيد است و لازم مى‏دانيم. اين، غلط است…”. این بار باتاکید مجدد بر حفظ ساختار کنونی، از هرج ومرج “اقتصادی” و “عقیدتی” و “فرهنگی” سخن به میان می آورد که می توانند اهداف انقلاب قریب الوقوع باشند. “……. حرف اصلى ما امروز اين است كه نه با توقف در گذشته و سركوب نوآورى مى‏توان به جايى رسيد، نه با رهاسازى و شالوده‏شكنى و هرج و مرجِ اقتصادى و عقيدتى و فرهنگى مى‏توان به جايى رسيد؛ هر دو غلط است” . از منظر ایشان هرج و مرج اقتصادی برمیگردد به همان ابزار “عدالت” . درحقیقت هدف از “عدالت” به زانو درآوردن آن دسته از مافیاهای نافرمان هستند که قصددارد با کمک محمود احمدی نژاد به این مقصود برسد. اختلاف برداشت این دو از “عدالت” اینست که برای اولی ابزاری است برای رام کردن نافرمانیها و برای دومی، ابزاری است در جهت ارضای کینه نسبت به متکاثرین ثروت و چپاولگران ثروت ملی. زیرا اگر هدف از عدالت مردم بودند، عدالت محدود به جنبه اقتصادی آن، که خود معلول بی عدالتی های دیگری در حقوق انسانها است نمیشد و ابتدا به آن حقوق، یعنی حق آزادیها، حق برخورداری از تصمیم گیری (حذف نظارت استصوابی)، حق دادخواهی و ابراز عقیده و شکستن سانسور و غیره را که لازمه مبارزه با فساد مالی و برقراری عدالت اقتصادی هستند را در اولویت قرار میدادند. دراین صورت، آقای احمدی نژاد تا آنجا برای رهبر مورد استفاده دارد که مافیاهای نافرمان یا رام شوند و یاتصفیه. از آن به بعد، شرنوشت او نامعلوم است. “هرج و مرج های عقیدتی و فرهنگی” هم برمیگردند به ایجاد هرچه بیشتر سانسور و محدودیتهای دیگر فرهنگی که با اختفای فساد در تعارضند. تحولی را که آقای خامنه ای در ذهن خود پرورانده تا بدان حد هولناک است که در نظر دارد اندیشیدن را هم در کنترل خویش در آورد. وی در ادامه می افزاید: “… مسئله‏ى آزادانديشى‏اى كه ما گفتيم، ناظر به اين است. بايد راه آزاد انديشى و نوآورى و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مديريت كرد تا به ساختارشكنى و شالوده‏شكنى و بر هم زدن پايه‏هاى هويت ملى نينجامد.”. یعنی انسان در اندیشیدن هم باید تابع رهبرباشد. واین را آزاد اندیشی می نامد. وی اضافه میکند که نباید جلوی هیچ دگرگونی در کشور گرفته شود، الا درموردی که به ساختار شکنی (نظام مافیائی ولایت مطلقه فقیه) راجع میشود. و شرط تحول آنست که بتوانیم خود، آن را مدیریت کنیم. در ادامه میگوید: ” …حرف ما اين است: يك؛ با تحول نبايد سينه به سينه شد. دو؛ از تحول بايد استقبال كرد. سه؛ نه فقط با تحول نبايد دشمنى كرد، كه بايد از آن استقبال كرد. چهار؛ تحول را بايد مديريت كرد؛ در تحول، دگرگونىِ به سمت پيشرفت و تعالى را بايد در نظر گرفت. تحولى كه موجب پسرفت بشود، تحول بدى است. پنج؛ تحول را با آنارشيسم و ساختارشكنى و هرج و مرج نبايد اشتباه گرفت.” . واما مدیریت این تحول را درحیطه صلاحیت دانشگاهیان و حوزه می داند. و از آنها می خواهد بدون فوت وقت، اقدام کنند! به دلیل وحشتی که از رقبای دست اندرکار خوددارد، خطاب به دولتمردان هم می گوید درصورتی میخواهند در این دگرگونی شرکت کنند، هشیار باشند، دست ازپا خطا نکنند و آنها را به “انفجار مین” تهدید میکند. وی می افزاید “… و كسى هم كه متصدى اين كارهاست، عبارتند از مجموعه‏ى نخبگانِ دانشگاه و حوزه. شما جوانها و آنهايى كه آمادگى داريد، وارد اين ميدان شويد. منتها منتظر من و امثال من نمانيد. ماها حداقل پنجاه سال اختلاف سنى با شما داريم؛ شما جوانيد؛ مركز نيرو و نشاط هستيد؛ كار مالِ شماست؛ همچنان كه آينده مال شماست. بنابراين منتظر نمانيد، خودتان اقدام كنيد؛ اساتيدتان اقدام كنند. مسئولان كشور هم البته آگاه و متوجه باشند. منتها توجه داشته باشيد كه اگر شما هم دنبال اين كارها هستيد، بايد مديريت كنيد. همان شاخصها را مراقبت كنيد. مثل ميدان مين است؛ دو طرف، ميدان مين است. از آن خط سالم و صحيح حركت كنيد.”
خلاصه کلام اینکه: 1- به زودی و احتمالا بعداز انتخابات، کشور آبستن تحولاتی است. 2- این تحولات بدون تغییراتی در ساختار کنونی نظام صورت میگیرند، یعنی در واقع اصلاحات، که بادرنظر گرفتن ساختار نظام، هراصلاحی اجبارا در جهت تقویت بیشتر استبداد صورت میگیرد. 3- به نام عدالت و مبارزه با فساد، اشخاصی را دستگیر و محاکمه خواهند کرد و این تحولات به منظور تقویت پایه دولتی نظام به سود رهبری در برابر مافیاها انجام میشوند. 4- هدف از تحولات، مستقیما دولت نیست، اما از آنجا که مقامات دولتی مستقیم و غیرمستقیم آلوده به مافیاها هستند، امکان کشیده شدن پای آنان هم وجوددارد. به همین دلیل به آنها هشدارمیدهد که پای خودراازگلیمی که رهبر پهن می کند، فراترنگذارند. ولی بیشتر هدف، جابجائی افراد و تغییرقوانین درراستای محدودکردن بیشتر آزادیها و تا محدود کردن آزادی اندیشیدن می باشد.5- این تحولات توسط گروههای فشار، با کمک لباس شخصیها و دولت، به نام نخبگان و دانشجویان(طالبان) انجام خواهند گرفت.
مشاهده میشود که هدف اصلی ازاین “تحول”، اصلاح پایه مافیائی نظام درجهت تقویت موقعیت رهبر میباشد. درصورتیکه آقای خامنه ای موفق به اجرا گذاشتن این طرح شود، آن کسانی که به دنبال عدالت هستند، نباید فریب دستگیریها و محاکمات سران مافیاها را بخورند. زیرا این کار لازم است، اما به هیچ وجه کافی نیست. به دلیل اینکه جایگزینی آنها کاری آسان و سریع الانجام است و همانگونه که گفته شد، هدف هم همین است.
حال باید دید چرا یک چنین زمینه ای درکشورایجاد شده است که درآن کسانی به خوداجازه دهندهمچون رضاخان دست به قلدری بزنند؟ باید دید چرا و چگونه ما ایرانیان خودرا بادست خویش دراین منجلاب منحوس گرفتارکرده ایم؟ وقتی خودمابادست خود این نظام را به وجود آورده ایم، با چه منطقی و با کدام مبنای دینی آن را “مقدس” میخوانیم و یک شخص را ستون خیمه آن “نظام مقدس” اعلام میکنیم و بدینوسیله اوراخودکامه میکنیم و در نظر مردم آن را غیرقابل تغییر جلوه میدهیم . از طرفی سخن از حقوق و قانون و کرامت انسان می گوییم و انتظارآن داریم که مردم ازما سلب اعتماد نکنند؟ به نقل از سایت ادوارنیوز، آقای سحابی در یک نشست با دانشجویان میگوید: ” در انتخابات رياست‌جمهوري نهم با اين استدلال كه بايد بين بد و بدتر، يكي را انتخاب كرد تا ضرر كمتري به كشور برسد، وارد انتخابات شديم اما ما تعداد معدودی بودیم و محدودي از مردم از اين نظر تبعيت كردند و بنظر مي‌رسد مردم كار خود را مي‌كنند. با این شرایط بن بست در واقع باید منتظر ماند تا خداوند تفضلی کند و در (رفتار) اینها تغییر حاصل شود.” . باید از آقای سحابی پرسید، چرا مردم باید از شماحرف شنوی کنند؟ مردم حق دارند بین بد و بدترانتخاب نکنند. شایدآنها ترجیح می دهند “خوب” را انتخاب کنند. مگرآقای خامنه ای همین نظرشما را به مردم نمی گوید؟ او هم از مردم میخواهد بین بدوبدتر انتخاب کنند. شما با این حرف صلاحیت بد و بدتر را برای انتخابات تایید می کنید، و از مردم میخواهید به بد رای بدهند. اما وقتی شورای نگهبان آنها را تاییدصلاحیت میکند، اعتراض میدهید!! مردم دم خروس را که باچشمهایشان می بینند قبول کنند یا قسم حضرت عباس را؟ در جائی که آقای خامنه ای دسته های هوادارانش را به مدیریت کردن “تحول” فرامی خواند، شما دانشجویان را به منتظر نشستن و بستن امید به تفضل الهی دعوت میکنید. آنوقت انتظارداریدمردم ازشما حرف شنوی کنند؟ دلیل انحراف انقلاب، این طرزتفکر بخش بزرگی از جریان آزادی و استقلال است که سه انقلاب را ناکام گذاشت، نه خود انقلاب که شمامردم راازآن می ترسانید. انقلاب یعنی اصلاح شالوده نظام توسط مردمی که خود، آن نظام را برقرارکرده اند. و این طبیعی ترین حق آنان است اگر این نظام را “مقدس” ندانیم. به هرحال، گوشه گیری و منتظر تفضل الهی بودن، نه مطلوب خدااست و نه کاری درراستای احقاق حقوق مردم و نجات کشور ازخطرهائی که درآن گرفتار است انجام میدهد. انتظار کوتاه آمدن مستبد از استبداد هم بیهوده است. مگرشمادراین بیست وهفت هشت ساله غیرازانتظار کاری دیگرهم انجام داده اید؟ می بینید که ثمره این انتظار، “تحول” قریب الوقوعی است که آقای خامنه ای بشارت آن راداده است. چراجریان استقلال و آزادی به جای منتظر ماندن، قیام نکند و خود مدیریت این “تحول” ناخواسته را بدست نگیرد و مردم را به میدان نکشاند؟
ایران وطن همه ایرانیان است. از آقای خامنه ای گرفته که در بندو گرفتار ولایت مطلقه فقیه است، تا آن دانشجوی بیگناه و گمنامی که گرفتار و دربند آقای خامنه ای است و عزیزترین لحظات زندگیش را درزندان میگذراند. همه ما در بند و زندان گرفتاریم. باید خود را از این گرفتاری که برای خود ساخته ایم نجات دهیم. همه باید کوشش کنند. بااصلاحات و جابجاکردن اشخاص، چیزی تغییر نمی کند. فرداهرمدعی آزادی به جای رهبربنشیند، همین خامنه ای میشود. زیرا تا استبدا را نپذیرد، حاضر به این جانشینی نخواهد شد. آن رئیس جمهورهم تااین استبدادرا نپیذیرد، رئیس جمهور نمی شود. ربع قرن آزمایش و تجربه کافی نیست؟ هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد را آزمایش کرده ایم، غیراز خدمت به “نظام مقدس” برای ملت چه دستاوردی از خود به یادگار گذاشتند؟
برای خروج از این بحران سیاه، برعکس سخنان آقای خامنه ای باید شالوده شکنی کرد و در ساختار این نظام تحول ایجادکرد. به قول خود او، تحول در جوامع انسانى و براى بشر، سنت لايتغير الهى است. خودش اما تقلب میکند و به نام تحول می خواهد اصلاحات انجام دهد. این تحول انجام خواهد گرفت، یابه دست ما، دراین صورت زندگی خودرانجات داده ایم، یا به دست آیندگان ما ، یعنی خود را محکوم به زندگی درنکبت کرده ایم.
برای ایجادتحول، حالا بیش از هرزمانی، شعور جمعی درایران آماده است. این آمادگی از زبان دست اندکاران چه درطیف اصلاحات و چه در بین اصولگرایان اخیرا بارها شنیده شده است که برای کوتاه کردن مطلب از ذکرآنها خودداری میکنم. همچنین آقای خامنه ای هم در سخنرانیهای اخیرخود بارها به این مسئله پرداخته است. جریان استقلال و آزادی با تامین دوامر میتواند این تحول را باموفقیت و آسان عملی نماید. به عمل درآوردن این دوامر، مردم را یک پارچه به حرکت خواهد آورد. اول بدست آوردن اعتماد ازدست رفته مردم. دوم ایجادنیروی لازم و متقاعد کردن مردم به کفایت آن نیرو.
ایجاد اعتماد بعدازتجربه، میتوان گفت کاری نشدنی است. اعتماد دیگر نه با وعده دادن تامین میشود ونه دانش و نه با پول و نه با…مرغی وحشی است و ازبامی که برخاست، مشکل نشیند. وقتی جامعه ای اعتمادش را از فعال سیاسی و یا حزبی سلب کند، نسلهاباید انتظار کشید تا بتوان آن را دوباره بازیافت. یکی از اسفبارترین و غمناک ترین اثرات مخربی که این “نظام مقدس” روی دست این ملت گذاشت، سلب اعتماد مردم از تقریبا تمامی نیروهای سیاسی بود. مهمترین دلیل سکوت افسردگی و بی تفاوتی مردم دربرابر امواج ظلمها و فسادهای روزمره، همین ازدست دادن اعتماد نسبت به فعالان سیاسی است که آقای خاتمی نقشی اساسی درآن بازی کرد. خوشبختانه هنوز معدودی شخصیت سیاسی هستند که مورد اعتماد ملت اند. وامتحان خودرا درپایمردی به حقوق مردم در هرشرایطی را پس داده اند. برخط استقلال و آزادی و قانونمندی و عدالت و…استوار بوده اند. مردم همواره براین صفات اهمیت فراوان قائلند. اخیرا آقای خاتمی بنام آزادی و قانونمندی توانست مورد اقبال مردم قرارگیرد. و حتی آقای احمدی نژاد توانست با شعار عدالت، نظر هواداران طیف خود را جلب نماید.
اما تنها مورد اعتماد بودن برای ایجادجنبش کافی نیست. مردم باید نیروی کافی را در جبهه اعتماد حس کنند. برای ایجاد چنین نیروئی یک راه بیش نیست و آن جمع شدن کلیه نیروهائی است که به آزادی و استقلال باوردارند و برای آزادی خود و کشور دل می سوزانند. اگر درراه آزادی صداقت باشد و هدف قدرت نباشد، جمع شدن آسان میشود. آنگاه که تحول صورت گرفت، درآزادی و در پناه قانون هرکسی یا هرگروهی می تواند برای اهداف خود آزادنه فعالیت کند.
به نظرنویسنده برای به عمل درآوردن تحول درایران که کاری شدنی و آسان تراززندگی روزمره ایرانیان است، باید کلیه شخصیت های آزادیخواه صادق و گروهها و احزابی که خودرا درجریان استقلال و آزادی میدانند، چه در داخل نظام و چه درخارج آن، چه درداخل کشور و چه درخارج، حول یک محور مورداعتماد مردم گردآیند. آن محور یاشخصیت مورد اعتماد باید شجاع، مستقل در تمامی ابعاد آن، باتجربه، آگاه به مسائل روز، وحسن شهرت و مورداعتماد سازمان های جهانی باشد.
به نظر اینجانب آقای بنی صدر نه تنها تمام خصوصیات بالا را در خود جمع دارد، بلکه به زعم من تنها شانس ایران است. به این دلیل، تمام فعالان سیاسی را به مسئولیت تاریخیشان هشدارمیدهم. و به عنوان یک ایرانی، از مجامع اسلامی ایرانیان که از هواداران ایشان هستند می خواهم زمینه این امر را فراهم آورند. البته این خواهش از مسئولیت تک تک فعالان سیاسی دراین مورد نمی کاهد.
میزان
Mizan1357@yahoo.com

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates