15.10.2006

سیمین بهبهانی: هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم

رسانه خبری:
گفتگو از: سهیلا عاصمی ( نقل از مجله اینترنتی ” گذار”)

“من نه برانداز هستم، نه چریك، نه قصد تخریب دارم. آدمی هستم كه حرفی را كه به نظرم حق می‌آید مطرح می‌كنم و هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم. حالا اگر می‌خواهند زبان مرا ببرند، بیایند ببرند. اگر می‌خواهند چشمم را كور كنند، بكنند.”

سیمین بهبهانی، بانوی غزل ایران، در هشتمین دهه‌ی عمر خود، چین بر پیشانی اش نشسته و گیسوان سپیدش، یاد ایام دور را زمزمه می‌كند تا امروز.

سیمین بهبهانی در یك روز داغ تابستانی میزبان ما شده است تا با همان طنز همیشگی‌اش كه ریشه در آموزگاری او دارد، از درد بگوید و از داستان بی سرانجام زندانی سیاسی در میهنی كه یكصد سال پس از انقلاب ناتمام مشروطیت، هنوز كه هنوز است بی قراری را دوره می‌كند. سروده‌هایی از او، (“دوباره می‌سازمت وطن” ،” یك دریچه آزادی، باز كن به زندانم”) و تصاویری از دیروز و امروز سیمین، آذین دیوارهای خانه‌ی اوست. شاعر كهنسال، با نمی از اشك در چشمانی كه سوی چندانی از آن‌ها باقی نمانده است، یاد ایام را مرور می‌كند و تاكید می‌كند كه هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارد. او از شامگاهانی در اوین دهه‌ی شصت می‌گوید كه تا صبح صدای گلوله‌ها شمرده شد تا به خاك افتادن زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی شماره شود. از دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می‌گوید و زندانیان سیاسی‌ای که گروه گروه تیرباران شدند، و پیش می‌آید تا سال‌ها بعد، تا سحرگاهی كه سعید سلطان پور، شاعر و کارگردان انقلابی را، این بار پس از «انقلاب» از سر سفره‌ی عقد راهی زندان جمهوری اسلامی كردند و دیگر هرگز به خانه بازنگشت. و پیش می‌آید و می‌آوردمان تا شبی كه در نظام ولایت فقیه، روزنامه نگار و محقق نامدار ایران، رحمان‌هاتفی (حیدر مهرگان) تا صبح با ناخن صورت خود را خراشید و زخمی کرد تا نتوانند از او نیز مانند دیگر یارانش برای اعترافات تلویزیونی فیلم‌برداری کنند. هنوز خون هزاران زندانی سیاسی دیگر بر سلول‌‌های اوین خشک نشده بود که كه سینه‌ی فروهرها كارد آجین شد و صدها نام دیگر، تا سرگذشت دگراندیشان ایرانی مكرر شود و بیاید تا امروز، تا اكبر محمدی.

سهیلا عاصمی: خانم بهبهانی، در طول سالهای اخیر هر جا كه حرف و سخنی از «آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی» در جمهوری اسلامی بوده، شما فعالانه حضور پیدا كردید. سخن گفتید، شعر سرودید و… ، به ما بفرمایید چه ضرورت و نیازی دیده اید برای چنین حركتی در این دوران خاص در میهن ما؟

سیمین بهبهانی: برای اینكه سخن گفتن،اظهار عقیده كردن و روی عقیده خود ایستادن یكی از اركان دموكراسی است. اگر ما در پی برقراری دموكراسی در كشورمان هستیم باید هر فردی بتواند عقاید خود را ابراز كند. هر كس حرف دل خود را بزند و پیشنهادات خود را برای اصلاح جامعه ارائه دهد. وقتی امكانی برای چنین حركتی نیست، آزادی در یك كشور بی معنی است. البته رعایت حقوق دیگران در آزادی اهمیت خود را دارد. باید حقوق بشر كاملا رعایت شود. نه كسی محكوم به خفقان باشد و نه كسی زیر آتشبار برود.

خب ما در سال ۵۷ به هر حال شاهد حركتی بودیم كه اسمش را گذاشتند انقلاب، قیام یا هر چه. خواسته‌ها و در واقع آرمان‌های این حركت كه به نوعی از انقلاب مشروطیت به این سو استمرار داشته، بی آنكه به فرجام مورد نظر برسد از دید كارشناسان سه مؤلفه‌ی «استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی» بوده است. حال به نظر شما، وضعیت زندانیان سیاسی در زمان نظام پادشاهی با نظام ولایت فقیه چه تفاوتی پیدا كرده؟

در هر دو سیستم زندانی سیاسی داشتیم و داریم. آن زمان هم در كشور ما خفقان حاكم بود. البته آزادی‌های فردی بیشتر بود. چون حكومت، یك حكومت دینی نبود. یك حكومت سكولار بود.

یعنی ماهیت “حكومت دینی” وضعیت را بغرنج تر كرده است؟

بله، چون امروزه دین در تمام مظاهر زندگی مردم ایران دخالت می‌كند. بنابراین، علاوه بر اینكه آزادی بیان در كشور ما وجود ندارد، مقداری هم از آزادی‌هایی كه در این حوزه‌ی فردی هست، به دلیل ماهیت دینی حكومت سلب شده است. دخالت حکومت دامنه‌ی وسیعی پیدا كرده. یعنی شما از ظن خودتان هر انتقادی را ممكن است مخالفت با دین تعبیر كنید. دامنه‌ی سلب آزادی‌ها در كشور ما وسیع‌تر شده است.

زمانی كه انقلاب بهمن اتفاق افتاد، قرار بود در همه‌ی زندان‌ها باز شود و اصلا شعار محوری مردم «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» بود. گمان می‌كنید در طول این بیست و هفت سال چه گذشت بر ما؟

خب همه ما در انقلاب شركت كردیم. ما فكر می‌كردیم كه آزادی را به دست خواهیم آورد. در حالی كه در طول این بیست و هفت سال كه از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد زندان‌های ما مملو از زندانیان سیاسی و عقیدتی شده است. زندانیانی كه خیلی از آن‌ها تنها به جرم اظهار عقیده به زندان افتاده‌اند. تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی ما در زندانهای جمهوری اسلامی از بین رفته‌اند و تعدادی از آن‌ها هم كه باقی ماندند در خارج از زندان معدوم شدند. آن‌ها كه در زندان‌ها اعدام شدند زیادند. از شاعر جانباخته‌ی عضو كانون نویسندگان ایران، زنده یاد سعید سلطان پور یا سعیدی سیرجانی ودیگران، و آن‌ها كه در خارج از زندان به قتل رسیدند مانند فروهرها، پوینده و مختاری، میر علایی، تفضلی، زال زاده و… تازه ترین این قربانیان اكبر محمدی است. پیش از او نیز یك عكاس، روزنامه نگار ایرانی مقیم كانادا، زهرا كاظمی كه در زندان اوین به جرم عكس برداری از دانشجویان و خانواده زندانیان سیاسی با شكنجه به آن شكل جان باخت. خب، این‌ها همه خلاف اصول اولیه‌ی حقوق بشر است.

از دهه‌ی شصت چه به خاطر دارید خانم بهبهانی؟ از سال‌های شصت و شصت و یك تا كشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ كه چندی پیش هجدهمین سالگرد آن بود؟

من آن زمان مرتب از اعدام دسته جمعی بسیاری از جوانان ایران زمین می‌شنیدم. اوایل انقلاب كشتارها بسیار وسیع بود. كسانی كه در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده‌اند تعریف می‌كنند كه هر شب تا صبح تنها صدای گلوله‌ها را می‌شنیدند و از روی صدای تیرها تعداد جانباختگان سیاسی را می‌شمردند. گورهای دسته جمعی امروز وجود دارند. گفته‌اند كه پیكر تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی را با كامیون تا این گورهای دسته جمعی برده‌اند و گونی گونی بدون هیچ نشانی خاك كرده‌اند. فهرستی كه از اسامی جانباختگان در خارج از كشور منتشر شده است بسیار زیاد است. این افراد اغلب یا از مجاهدین خلق بودند یا فدائیان خلق (اكثریت و اقلیت)، حزب توده، راه كارگر، پیكار و… من با هیچ كدام از این سازمانهای سیاسی نزدیكی خاصی نداشتم و كار نكردم.

شنیده‌ام که در ایام جوانی تان سمپات سازمان جوانان حزب توده ایران بودید؟

بله،در جوانی سمپات حزب توده بودم. با سازمان جوانان كار می‌كردم. ولی زمانی كه دیدم رفتار آن‌ها متناسب با تفكر من نیست كنار كشیدم. بعد از بیست و هشت مرداد دیگر با هیچ تشكل سیاسی كار نكردم.

پنجاه و سومین سالگرد كودتای بیست و هشتم مرداد ۳۲ را پشت سر گذاشتیم. از فضای سیاسی و اجتماعی كشور بعد از سقوط دولت ملی دكتر محمد مصدق چه به خاطر دارید، بازگشت پادشاه و موج تیرباران و مهاجرت ناگزیر تحول‌خواهان؟

بعد از كودتا مدتی سكوت مطلق حاكم شد و روزنامه و مجله‌ای به آن شكل منتشر نشد. اعدام چند دسته از نظامیان توده‌ای را شاهد بودیم كه در دسته‌ی اول اعضای سازمان نظامی حزب توده، مرتضی كیوان، نویسنده و منتقد بزرگ ایران بود. متهمین دیگر نیز تا سال‌ها در زندان بودند و بعد آزاد شدند. بعد از چند سال تازه چند مجله مثل «سپید و سیاه» و «امید ایران» و.. در آمد. روزنامه‌ها كم كم به انتشار خود ادامه دادند و باز همه چیز از نو رویید تا رسیدیم به انقلاب.

خانم بهبهانی، میهن ما فصول مختلفی را از به كام رسیدن‌ها و ناكامی‌ها در طول این صد سال پس از مشروطیت به خود دیده است. یكی از این نقاط عطف هم شاید « دوم خرداد ۷۶» بود. در اوج آن دوران خود شما واقعا چقدر باور داشتید كه ممكن است چیزی تغییر كند؟

من معتقد بودم بعد از هشت سال جنگ با عراق و ویرانی‌هایی كه بارآمده بود و محرومیت‌هایی كه مردم این كشور متحمل شده اند، باید اوضاع بهتر شود. آمدن خاتمی در چنین شرایطی خیلی امید بخش بود و مردم واقعا در انتخابات سال ۷۶ ابراز احساسات زیادی برای این جریان می‌كردند. متاسفانه در همان سال اول پس از انتخاب ایشان، قتل‌های سیاسی معروف به « قتل‌های زنجیره‌ای» به وقوع پیوست و ادامه پیدا كرد. این مسئله فضای ناامیدی را به جامعه بازگرداند. بخصوص كه پیگیری این قتل‌ها به جایی نرسید و دكتر ناصر زرافشان، وكیل شجاع این پرونده را نیز به زندان انداختند. دفعه دوم هم كه آقای خاتمی انتخاب شد باز ته مانده‌ی امیدی در مردم وجود داشت كه آن هم متاسفانه خیلی زود به یأس بدل شد و فضا بدتر از اول شد.

در سال گذشته همزمان با تب و تاب انتخابات نهم ریاست جمهوری، تحول‌خواهان ایران با انجام تجمعات و راهپیمایی‌هایی بار دیگر بر مطالبات مردم تاكید كردند. هفت روز تجمع در برابر زندان اوین برای آزادی دكتر ناصر زرافشان و كلیه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی، تجمع زنان در برابر دانشگاه تهران، تجمع برای آزادی اكبر گنجی و در برابر بیمارستان میلاد تهران در زمان اعتصاب غذای او و بسیاری فعالیت‌های دیگر. شما در همه‌ی این تجمعات حضور فعال داشتید. برای ما از این همراهی تعریف کنید.

من گنجی را مستحق آن همه عذاب نمی‌دیدم. بعد از آن اعتصاب غذایی كه انجام داد و رو به مرگ رفت، در آغاز اعتصاب غذای او من یك شعر برای او سرودم و زمانی كه لازم بود اعتصاب خود را بشكند شعر دیگری سرودم. همان زمان كه در برابر بیمارستان میلاد تجمع بود ما خواستیم برای دیدن او به اتاقش برویم. تا طبقه‌ی دوازدهم بیمارستان میلاد هم از پله‌ها بالا رفتیم و با پزشكش ملاقات كردیم، اما اجازه دیدار با او را به ما ندادند. من شعری را كه برای او سروده بودم و در آن از او خواسته بودم كه اعتصاب غذای خود را بشكند با یك شاخه گل توسط دكترش برای او فرستادم. اكبر گنجی در بیمارستان میلاد درست در آستانه‌ی مرگ قرار داشت.

خانم بهبهانی، اخیرا با خروج آقای گنجی از كشور و كارزار سه روز اعتصاب غذا برای آزادی سه زندانی به نمایندگی از سه جریان سیاسی كشور واكنش‌های مختلفی در این زمینه ابراز شد. كانون نویسندگان ایران كه شما هم عضو آن هستید با صدور اطلاعیه‌ای همراهی در این كارزار را رد كرد، اما شما بر اعلام حمایت خود تاكید كردید. قضیه چه بود؟

ببینید، كانون نویسندگان ایران، تشكلی مستقل است كه از نویسندگانی با عقاید مختلف كه ممكن است با یكدیگر مخالفت عقیدتی هم داشته باشند تشكیل شده است. بنابراین ما نمی‌توانیم از همه بخواهیم كه یك مشی را دنبال كنند. ما تنها بر سر دو اصل با یكدیگر توافق كرده‌ایم و آن مخالفت با سانسور و موافقت با دموكراسی است. یعنی خواهان دموكراسی هستیم و مخالف سانسور. هر نویسنده‌ای كه این دو اصل را با هر عقیده و مرام و مذهب و مسلك بپذیرد می‌تواند عضو كانون نویسندگان ایران باشد. عده ای با حمایت از این اقدام آقای گنجی مخالف بودند ما نمی‌توانیم به آن‌ها تحمیل كنیم كه شما موافقت خود را اعلام كنید. بنده با حمایت از گنجی موافق بودم و هنوز هم سر این موضع خود هستم و امیدوارم كه اكبر گنجی بتواند كه یك مرد آزاده، پاك و قابل احترام باقی بماند.

یكی از نقدهایی كه به حركت اخیر آقای گنجی از سوی نیروهای چپ و دموكرات كشور وارد شده بود، عدم ذكر نام دكتر ناصر زرافشان در فهرست او بود. گفته شد كه به این ترتیب این حركت از آنچه به « لیبرال‌های دینی» مشهور شده نشات می‌گیرد و چرا ما باید دنبال آن‌ها راه بیفتیم. نظرتان در این زمینه چیست؟

به هر حال گنجی در ابراز عقیده و تصمیم گیری‌های خود آزاد است. ما كه از عقاید گنجی حمایت نمی‌كردیم. ما برای آزادی گنجی حرف زدیم و برای این مسئله كوشش كردیم. برای اینكه بتواند آنچه را كه می‌خواهد به افكار عمومی جامعه بگوید. حالا لازم نیست هر زندانی سیاسی، زمانی كه آزاد شد، هر چه بگوید درست است و باید مورد پذیرش همه قرار بگیرد. ممكن است عقاید او درست نباشد. اما من آنچه را كه تا به حال گنجی اظهار داشته است پسندیده‌ام و گمان می‌كنم كه تا به حال درست رفتار كرده است.

مسئله‌ی “اتحاد” اینجا مطرح است. چطور می‌توان بر سر حداقل‌هایی برای حركت و نقش آفرینی در تحولات آتی كشور بین نیروهای سیاسی مختلف “اتحاد” صورت بگیرد؟

من به “اتحاد” اعتقاد دارم. معتقدم كه تا آنجا كه می‌توانیم باید موجب نزدیكی گروه‌ها، سازمان‌ها و احزاب و افراد سیاسی به یكدیگر شویم. البته كانون نویسندگان ایران، حزب یا گروه سیاسی نیست ولی یك تشكل است. تشكل‌های مختلف ما نباید در كار یكدیگر كارشكنی كنند. باید آنچه را كه می‌پسندند بپذیرند و با آنچه كه نمی‌پسندد منطقی مخالفت كنند. تحمل عقاید دیگران، ولو مخالف، خاصیت اصلی دموكراسی است.

گمان می‌كنید این “حداقل‌ها” برای نزدیكی نیروهای سیاسی مختلف كشور چگونه می‌تواند تعریف شود؟

مسائل بالقوه در این مسیر بسیار زیاد است. ما می‌توانیم با گذشت و همفكری و همزیستی مسالمت آمیز به توافق‌هایی با یكدیگر برسیم. اما بالفعل، برخی اوقات معادله درست درنمی‌آید. خود خواهی‌ها و ابراز احساسات و پافشاری روی عقاید، تعصب ورزیدن روی عقاید و.. افراد و گروه‌های سیاسی را از یكدیگر جدا می‌كند.

نگرانی دیگری كه در مورد كارزار اكبر گنجی برای آزادی زندانیان سیاسی وجود داشت و توسط برخی از فعالان سیاسی مطرح شد، تكرار اتفاقی بود كه در بهمن ۵۷ روی داد؛ یعنی پیروی از یك فرد و شعارهایش بدون اینكه بدانند او آن‌ها را به كجا می‌برد.

من گمان نمی‌كنم چنین چیزی در اكبر گنجی وجود داشته باشد. در ملاقات‌های كوتاهی كه با او داشتم، گمان نمی‌كنم كه او قصد دارد عده ای را دنبال خود راه بیندازد. چنیدن بار هم از طریق شبكه‌های ماهواره ای پای سخن او بوده‌ام، و چنین چیزی را احساس نكردم. این روزگار دیگر روزگاری نیست كه یك نفر بیاید لیدر شود و عده‌ای را دنبال خود بكشد.

به نظر برخی تحلیل‌گران، میهن ما هم اكنون در وضعیت بغرنجی قرار گرفته است. یك سو حاكمیت اقتدارگرایی ایستاده كه منافع ملی ایران را نقض می‌كند، و دیگر سو، قدرت‌های جهانی كه آن‌ها هم به نوبه‌ی خود منافع ملی كشور ما را تهدید می‌كنند. به گمان شما، در چنین اوضاعی وظیفه‌ی مبرم نیروهای دموكرات كشور، جریان‌هایی كه هنوز به سه مولفه‌ی اصلی « آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی» پابندند، در برابر دو نیروی فوق كه حتی چشم انداز «حمله‌ی نظامی و جنگ» را هم در برنامه‌های خود دارند چیست؟

همیشه با جنگ و زور و قلدری نمی‌توان پیش رفت. برخی اوقات هست كه منافع ملی، ایجاب می‌كند كه صبوری به خرج داده شود و همه چیز را به ویرانی نكشد. دعوت كردن جنگ با دست خود به كشور كار غلطی است. من البته معتقد به این نیستم كه ایرانیانی هستند كه منتظر رو كردن جنگ به كشورشان باشند. چون گمان می‌كنم هیچ آدم عاقلی چنین كاری نمی‌كند. ولی اگر هم افراد یا جریان‌هایی هستند كه از روی بی فكری و كم اندیشی چنین نقشه‌ای در سر دارند، امیدورارم خیلی زود متوجه شوند و بار دیگر جنگ منافع ملی كشور ما را تهدید نكند. مردم ایران دیگر توان تحمل عواقب جنگ دیگری را ندارند و نتیجه‌ی جنگی كه ممكن است به كشور ما تحمیل شود، می‌تواند به تجزیه‌ی ایران بیانجامد.

برخی از این جریان‌ها و حتی برخی از مردم گمان می‌كنند كه متعاقب یك حمله‌ی نظامی هدفمند، احتمال تغیر حكومت در ایران وجود دارد. چنین چیزی را محتمل می‌دانید؟

ببینید، در اینجا مسئله‌ی عوض شدن حكومت مطرح نیست. مسئله این است كه درست رفتار شود. ممكن است كه این حکومت برود و هیچ چیز تغییر نكند و بدتر از الان هم شود. ممكن است عقل‌ها به كار بیفتد و وضعیت تغییر كند. برای من مهم نیست كه چه حكومتی بر سر كار باشد. برای من رفتار آن حكومت مهم است.

گفته می‌شود که هم اكنون، پیرو پروژه‌ای كه به « اپوزیسیون سازی» توسط برخی جریان‌های «نئوكان» ( نومحافظه‌کاران) در ایالات متحده مشهور شده، بحث «حمله‌ی نظامی» به ایران كاملا پیگیری می‌شود.

بله، من این جریان‌ها را می‌شناسم. جریان‌هایی هستند كه آرزو دارند امریكا بیاید روی کشور بمب بریزد بلكه یكی از این بمب‌ها هم روی فلان جا و فلان آدم بیفتد. ولی هیچ نتیجه‌ای از این جنگ عاید مردم ایران نمی‌شود. هر جنگی در ایران در بگیرد، قطعا منجر به تجزیه ایران می‌شود.

خانم بهبهانی، برگردیم به مسئله‌ی زندانیان سیاسی. وقتی راجع به زندانیان سیاسی حرف می‌زنیم، لازم است از یك بخش فراموش شده، یعنی خانواده و خصوصا همسران زندانیان سیاسی هم بگوییم. كسانی كه در طول تمام زمانی كه همسرانشان رنج زندان را تحمل می‌كنند وهمه مشقات زندگی در یك جامعه‌ی مردسالار را به دوش می‌كشند.

بله، من بارها گفته‌ام كه وقتی یك نفر را زندانی می‌كنند تنها آن یك نفر آسیب نمی‌بیند. خانواده او آسیب می‌بیند و در آینده‌ی آن‌ها تاثیر می‌گذارد. كسانی که قضاوت می‌كنند باید بدانند كه حتی همان‌ها كه از نظر آن‌ها گناهكار هستند (كه اصولا به نظر من “زندانی سیاسی” گناهی ندارد)، باید وقتی او را دستگیر می‌كنند برای خانواده‌ی او هم فكری كنند. یعنی حداقل امكانات را برای خانواده‌ی او فراهم كنند.

خانم بهبهانی، در طول این سال‌ها حرف و سخن خود را بارها به طور رسایی مطرح كرده‌اید. آیا هیچ وقت به تبعات این مسئله برای خودتان در كشور فكر كرده‌اید؟

این پرسشی است كه بارها از من شده است. من نه برانداز هستم، نه چریك، نه قصد تخریب دارم. آدمی هستم كه حرفی را كه به نظرم حق می‌آید مطرح می‌كنم و هیچ پروایی از جمهوری اسلامی ندارم. حالا اگر می‌خواهند زبان مرا ببرند، بیایند ببرند. اگر می‌خواهند چشمم را كور كنند، بكنند. من امیدوارم كه همه زندانیان سیاسی و عقیدتی به زودی آزاد شوند، آسایش و آرامش به این مملكت داده شود، مردم آرام باشند و فشارهای غیر عاقلانه‌ی دیگر به این مردم وارد نشود. این مردم دیگر تاب ندارند.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates