مسولین ادامه جنگ
بازتاب: پيامهاي واقعي نامه امام چه بود؟
دكتر حسين علايي
انتشار نامه مورخ 25/4/1367حضرت امام خميني (ره) درباره دلايل پذيرفتن قطعنامه 598 در آخرين روزهاي هفته دفاع مقدسِ امسال، فضاي مناسبتري براي درك بهتر اوضاع كشور و جبهههاي جنگ در آن مقطع زماني براي علاقهمندان به موضوع بررسي چگونگي پايان يافتن جنگ تحميلي، فراهم ميآورد. هرچند براي تحليل محتوايي اين نامه، بهتر است تا شرايط سياسي، اجتماعي، اقتصادي و نظامي و بينالمللي آن دوران كه منجر به صدور متن نامه شده است، بررسي شود و از طرفي، ديگر نامهها و مكاتبات و بحثهايي كه در اين زمينه در آن روزها انجام شده نيز، مورد مطالعه قرار گيرد، در عين حال، بررسي همين نامه هم، مسائل زيادي را براي مردم و محققّان تاريخ، روشن و شفاف مينمايد.
با گذري سريع به محتواي نامه، برداشتهايي به شرح زير ارائه ميشود:
1ـ حضرت امام خميني به نظريات مسئولان كشور، به ويژه مسئولان نظامي، اعم از ارتش و سپاه كه آنان را «خبرگان جنگ» مينامند، توجه بسيار زيادي داشتهاند و تصميمات خود را درباره جنگ، با توجه به نظريات كارشناسي مسئولان دلسوز نظامي و سياسي نظام جمهوري اسلامي گرفتهاند.
2ـ حضرت امام ادامه جنگ را براي رسيدن به پيروزيهاي مشخص، منطقي ميدانستهاند و زماني كه احساس كردند، «ارتش اسلام به اين زوديها هيچ پيروزي به دست نخواهند آورد»، با آتشبس موافقت فرمودهاند و قطعنامه 598 را كه ايران با قابل قبول دانستن كليات آن، كه در چند ماه گذشته تصويب شده بود، ولي به ترتيب بندهاي آن ايراد داشت و معتقد بود كه بايد راجع به آن مذاكرات بيشتري صورت گيرد، پذيرفت.
3ـ ايشان از طريق دهها گزارش نظامي، سياسي كه دريافت ميكردهاند، مرتب وضعيت دشمن را بررسي و ملاحظه كرده بودند كه در آن شرايط، دشمن اصرار زيادي به ادامه و گسترش جنگ دارد و دامهاي خطرناكي با كمك استكبار جهاني براي جمهوري اسلامي ايران طراحي كرده است، براي همين، با بررسي و توجه به سلاحهايي كه استكبار شرق و غرب در اختيار صدام گذارده بودند و نيز ناممكن بودن تهيه يكدهم آن سلاحها با هيچ قيمتي از جهان براي جمهوري اسلامي ايران، نه تنها نميتوان به اهداف بالاتري در جنگ دسترسي پيدا كرد، بلكه ممكن است دستاوردهاي فراهم شده تا آن زمان نيز، مخدوش و ضايع شود؛ بنابراين، ايشان نگران آن بودند كه ادامه جنگ به ضرر انقلاب اسلامي و به نفع مطامع دشمن تمام شود، بنابراين، در شرايطي كه دشمن هيچ تمايلي به برقراري آتشبس و پايان دادن به جنگ نداشت، امام با حضور نيروهاي ايراني در مرزهاي بينالمللي و در آخرين فرصت، تصميم به پذيرش قطعنامه گرفتند.
4ـ با پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران، صدام حسين اعلام كرد كه او قطعنامه را نخواهد پذيرفت و براي همين، به برقراري آتشبس تن نداد و حمله گسترده خود را براي اشغال دوباره سرزمينهاي ايران آغاز كرد و توانست يك بار ديگر، خرمشهر را اشغال و با تصرف جاده آسفالته اهواز ـ خرمشهر تا نزديكيهاي شهر اهواز در خوزستان پيشروي كند و از سوي ديگر، با شكستن خطوط دفاعي در غرب كشور، منافقين را با خودروهاي زرهي، عازم تهران كند كه آنان هم تا نزديكي كرمانشاه جلو آمدند و در آنجا به كمين رزمندگان سلحشور اسلام افتادند و طرح صدام ناكام ماند؛ بنابراين، حضرت امام خميني در آخرين فرصت باقي مانده كه ارتش بعثي عراق به مرزهاي بينالمللي رسيده بود، قطعنامه را پذيرفتند تا با ايجاد يك فشار سياسي عظيم از ادامه تهاجم بيشتر دشمن جلوگيري كنند.
5ـ نبود وسايل خنثيكننده سلاحهاي شيميايي و استفاده گسترده دشمن از اين جنگافزارها، نگراني ايجاد تلفات زيادي را براي نيروهاي رزمنده و مردم مظلوم شهرهاي عراق و ايران، در ذهن حضرت امام ايجاد كرده بود، براي همين ايشان نميخواستند در حالي كه ادامه جنگ، «هدف شفافِ» قابل دسترس و «ابزارهاي لازم براي رسيدن به آن» را ندارد، موجب خسارت بيشتر براي مردم عزيز ايران شود.
6ـ ناتواني دولت و ستاد فرماندهي كل قوا در تهيه به موقع بودجه و امكاناتي كه فرمانده سپاه درخواست كرده بود، با توجه به اين كه ايشان، يكي از معدود فرماندهاني بود كه در صورت تهيه مايحتاج جنگ، معتقد به ادامه جنگ بوده است و نيز بررسي وضع مالي كشور كه از قول وزراي اقتصاد و بودجه وقت، زير صفر اعلام شده بود و نيز نبود شوق مردم براي رفتن به جبهههاي نبرد، به دليل آن كه مردم فهميده بودند پيروزي سريعي ـ با توجه به شرايط آن زمان ـ به دست نميآيد نيز يكي ديگر از دلايلي است كه در اين نامه به آن پرداخته شده است.
7ـ حضرت امام خميني با توجه به نكات نامبرده و با شهامت بينظير و مثال زدني و فراموش ناشدني، در زمان و در لحظه مورد نياز، تصميم ماندگار خود را با خرج آبروي خويش و براي به دست آوردن رضايت خداوند متعال و نيز صيانت از دين او و حفاظت از جمهوري اسلامي گرفتند و آتشبس را پذيرفتند و فرمودند: «خداوندا ما براي دين تو قيام كرديم و براي دين تو جنگيديم و براي حفظ دين تو آتشبس را قبول ميكنيم».
حال با توجه به نكات ياد شده، مشخص ميشود كه در آن دوران، بحثهاي جدّيِ جنگ با ارائه نظريات گوناگون به امام منتقل ميشده است و واقعيتهاي جنگ به درستي و با شجاعت از سوي دولتمردان و نيز فرماندهان جنگ در اختيار حضرت امام و مسئولان سياسي كشور قرار ميگرفته است. ايشان نيز با بررسي آخرين وضعيت دشمن و تواناييها و استراتژي و سياستهاي وي و نيز تحليل شرايط توان خودي در هر زمان، تصميم مناسب را ميگرفتهاند. گاهي از لزوم شكست حصر آبادان سخن ميگفتهاند، گاه شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» را مطرح ميكردهاند و در تيرماه سال 1367 نيز با توجه به اطلاعات ارائه شده به ايشان و شرايط جبهههاي جنگ و اقدامات نظامي دشمن، امام در مورد پذيرش آتشبس به نتيجه رسيدهاند.
هرچند پذيرش آتشبس براي امام تلخ بود و چنين تصميمي براي ايشان چون زهر كشنده بوده است، ولي حضرت امام خميني، شجاعانهترين تصميم دوران حيات خود را در يك فرصت مهم گرفتند، به گونهاي كه اگر ارتش بعثي صدام، پس از پذيرش اين تصميم جمهوري اسلامي ايران و در ادامه تهاجم دوباره خود به خاك ايران در روزهاي اوايل مرداد ماه 1367 موفق ميشد بخشي از خاك ايران را در اشغال خود نگه دارد، قطعنامه 598 پايه حقوقي مناسبي براي آغاز مذاكرات بينالمللي براي رسيدن به صلح بود. در مجموع، به نظر ميرسد كه نحوه پايان يافتن جنگ با پايان دادن به موج تهاجمات و حملات نظامي دشمن از سوي رزمندگان اسلام، براي حضرت امام شيرين شده است، زيرا امام، خود ديدند كه در شرايط بسيار نابرابري كه صدام، دوباره ارتش بعثي را به سوي سرزمينهاي ايران گسيل داشت و پس از پذيرش قطعنامه از سوي ايران، دشمن دوباره بخشهايي از خاك خوزستان را اشغال كرد و ارتش بعثي صدام تلاش ميكرد تا مناطق تصرف شده را در اختيار خود نگه دارد، در اين وضعيت، رزمندگان اسلام با فداكاري بسيار و با كمبودهاي وسيع تسليحاتي، توانستند يك بار ديگر، دشمن را در خاك ايران منهدم كرده و باقيمانده ارتش بعثي را از كشور بيرون و منافقين را فراري دهند و قواي دشمن را به پشت مرزهاي بينالمللي برانند و صلابت ارتش اسلام را براي چندمين بار به صدام و حاميانش نشان دهند.
البته خود امام هم در اين مقطع از جنگ، يك بار ديگر با شجاعت تمام و با خلق حماسهاي بينظير به صحنه آمدند و در واكنش به اشغال دوباره خرمشهر از سوي دشمن، به فرمانده وقت سپاه اعلام كردند: «يا خرمشهر يا سپاه» و چه خوب رزمندگان پرنشاط اسلام، توانستند آخرين نبرد دشمن را نيز با ناكامي محض روبهور كنند و آنچنان در قدرت خود اوج بگيرند كه رئيسجمهور وقت، پس از حضور در جبهههاي جنوب به حضرت امام اعلام كردند كه جبههها پر از نيروي داوطلب مردمي است و بسيجيان و قواي مسلح آماده ادامه نبرد در خاك دشمن هستند و حضرت امام هم در پاسخ ايشان، فرمودند كه: «ما در صلح جدّي هستيم».
از سوي ديگر، اين نامه نشان ميدهد كه از ديدگاه حضرت امام، جنگيدن بدون تأمين مايحتاج جنگ، از جمله سلاحهاي مورد نياز، شعاري بيش نيست. در عين حال كه امام، رزمندگان را افرادي معرفي ميكنند كه آمادگي استقبال از شهادت را دارند، ولي جنگيدن، به ويژه در خاك دشمن ـ را در شرايطي كه امكان تأمين تجهيزات و تسليحات مورد نياز وجود داشته باشد، صلاح ميدانند. پس ميتوان گفت كه حضرت امام خميني، شخصيتي «آرمانگراي واقعنگر» بوده و تصميمات خود را با توجه به شرايط و واقعيتهاي موجود و براي سربلندي جمهوري اسلامي ميگرفتند. حاصل تصميم آن روز حضرت امام خميني، هم اكنون، براي همه مردم سربلند كشور ايران مشخص و روشن است. اقدام خالصانه و خدايي امام در آن مقطع سرنوشتساز، منجر به سقوط صدام و از بين رفتن ارتش بعثي عراق گرديده و جمهوري اسلامي ايران، تبديل به يك قدرت مهم منطقهاي در خاورميانه شد.
اين كه چگونه تصميم حضرت امام خميني در پذيرش آتشبس، موجب سرنگوني صدام حسين و متلاشي شدن ارتش بعثي عراق شد، نياز به توضيح و شرح مفصل دارد، ولي آنچه به طور اختصار ميتوان بيان داشت، اين كه: نجنگيدن ارتش اسلام با قواي تجهيز شده ارتش بعثي كه در مقطع پايان جنگ با استعداد ده برابر توان نظامي آن وقت ايران قصد داشتند موج جديدي از حملات وسيع نظامي را عليه ايران آغاز و با اعزام سازمان مسلح منافقين از داخل خاك عراق به سوي تهران، حكومت جمهوري اسلامي را سرنگون كنند، موجب شد تا اين ارتش بزرگ و حجيم و پر تجهيزات، بدون داشتن مأموريت مشخصي، در دستهاي صدام به صورت يك معضل باقي بماند.
آمريكا و پشتيبانان صدام هم، تجهيز اين ارتش بزرگ را تنها براي جنگ با امام خميني و جمهوري اسلامي ميخواستند و نه براي اين كه قدرت نظامي عظيمي را در عراق به وجود آورند كه زماني براي خود آنها دردسر ساز شود، براي همين، صدام با روحيه جنگطلبي كه و نيز احساس حقارتي كه نسبت به ناكامي در حمله به جمهوري اسلامي ايران داشت و همچنين با احساس برتري كه نسبت به همسايگان عرب خود ميكرد، تلاش كرد با استفاده از قدرت نظامي موجود سازمان يافته، بر قلمرو سرزميني خود بيفزايد و به جاي آن كه تنها پول نفت را هزينه اين ارتش پر خرجِ بيمصرف كند، از وجود اين ارتش قوي، براي توسعه قدرت سياسي رژيم بعثي استفاده نمايد، براي همين، رئيسجمهور ديكتاتور عراق در سال 1369 به كشور كوچك همسايه خود، كويت حمله كرد و اين اميرنشين را كاملا به اشغال نظاميان خود درآورد و آن را استان نوزدهم عراق ناميد و براي آن استاندار عراقي تعيين كرد. با اين اقدام، صدام ميخواست علاوه بر افزايش قدرت سياسي، بر قدرت ژئوپوليتيكي عراق نيز بيفزايد و با ضميمه كردن ذخاير نفتي كويت به خود، عراق را قدرتمندترين كشور نفتي جهان و در نتيجه، قدرت برتر در سازمان اُوپك گرداند و بتواند قدرت اول در منطقه خاورميانه شود.
صدام حسين احساس ميكرد به دليل خدمات فراواني كه به آمريكا و شوروي و اروپا و سران مرتجع كشورهاي عربي كرده است، آنها نسبت به اين اقدام، واكنش جدي نشان نخواهند داد، ولي منافع آمريكا در خليج فارس و اصرار آن كشور در كنترل جريان انرژي در جهان، موجب شد تا شيطان بزرگ، درك كند سگي را كه براي حمله به ايران پرورش داده و حمايت كرده، به شدت هار شده است، براي همين، بايد هرچه سريعتر در مرحله نخست، آن را مهار و از كويت اخراج كرد و در مرحله بعدي، او را خلع سلاح و سرانجام او را از اَريكه قدرت به زير كشيد و به جاي آن كه صدام در خاورميانه به جنگهاي نيابتي بپردازد، خود ارتش آمريكا با گسترش حضور نظامي خويش در خليج فارس و كشور عراق از پديد آوردن قدرتهاي كنترل ناشدني جلوگيري كند.
بنابراين ميتوان گفت كه منحني اُفول صدام از زمان تصميم حضرت امام خميني به قبول آتشبس در يك مقطع زماني بسيار تعيينكننده، آغاز و در نهايت به سقوط كامل صدام حسين و حزب بعث و انحلال ارتش بعثي او منجر شد.
«وَ مَكَروا وَ مَكَرَالله وَالله خَيرُالماكِرين»
پیام برای این مطلب مسدود شده.