اصطلاح “محافل خودسر” را فراموش کنید “قدرت خودسر” در خیابان ها چماق بدست گرفته
پیک نت:
با افزایش تحرکات عناصر چماقدار در روزهای اخیر برعلیه نمایندگان مجلس یک بار دیگر بحث گروههای فشار و محافل خودسر به مسئله روز تبدیل شد.
معمولا گفته می شود علت ادامه این وضع وجود محافل خودسری است که به محافل قدرت متصل هستند. این سخن هر چند دارای هسته درستی است، اما از آن چنین استنباط می شود که ما در صف مخالفان اصلاحات یک محافل “خودسر” داریم و یک محافل غیر خود سر اما پر “قدرت”. در حالیکه واقعیت این نیست. وجه مشخصه جبهه ضداصلاحات وجود یک محفل و یک جریان است و آن هم جریان ” قدرت خودسر” است. این جریان از بیت رهبری شروع می شود، از قوه قضائیه و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی عبور می کند و در نهایت به چماقداران و چاقو کشان و پنجه بکس بدستان در خیابان ختم میشود. همه اینان اجزای یک جریان قدرت خودسر و غیرپاسخگو هستند.
برای نمونه رهبر جمهوری اسلامی اعضای مجمع تشخیص مصلحت را تعیین می کند. اگر این انتصاب مبتنی بر منطق بی گفتگوی چماق نباشد بلکه مبتنی بر منطق خردمندانهای باشد که بتوان برسر آن بحث و گفتگو و از ان دفاع کرد در آنصورت می شود سئوال کرد طبق کدام معیار مثلا حبیبالله عسگراولادی رهبر یک حزب پنج درصدی شکست خورده در همه انتخابات باید عضو این مجمع باشد ولی رهبر هیچ حزب دیگری در این کشور عضو مجمع نباشد. یا برچه اساس مرتضی نبوی مدیر مسئول روزنامه رسالت باید بر صندلی این مجمع تکیه زند ولی مدیر مسئول بقیه روزنامه ها یا در زندان باشند یا درحال رفت و آمد مدام به دادگاه و قوه قضاییه.
اینجا دیگر منطق عقلایی و معیار و ضابطه نیست که اعضای مجمع تشخیص مصلحت را تعیین می کند. بلکه همان منطق پنجه بکس است ولو دیده نشود. یعنی همان که بدون رای مردم و بصورت پنجه بکسی رهبر تعیین کرده، حالا هم با حکم پنجه بکسی او بر کرسی مصلحت مینشیند!
یا شورای نگهبان اصل قانون اساسی در مورد ضرورت تشکیل محاکم سیاسی با حضور هیئت منصفه را خلاف قانون اساسی اعلام می کند و رهبر هم که برگمار کننده آنهاست سکوت تائیدآمیز می کند!
آن قدرتی که به این شورا اجازه چنین جسارتی را می دهد این نیست که اقای جنتی خود پهلوان زورخانه است و نمایندگان مجلس از هیکل ایشان می ترسند. بلکه باید شبعان بی مخ و بیمخهای دیگری چماق بدست در صحنه ایستاده باشند تا شورای نگهبان هم بتواند چماق تفسیر بی منطق را بر سر قانون اساسی فرو آورد.
یا قوه قضاییه عباس عبدی را دستگیر کرده و بدون هیچ دلیل و بند و ماده قانونی او را در سلول انفرادی محبوس کرده است. اگر این جریان قدرت خودسر عمل نمی کرد رئیس قوه قضاییه و قاضی این پرونده باید دستگیر و محاکمه می شدند ولی منطق چماق و پنجه بکس به اینان اجازه حفظ موقعیت خود را میدهد.
بنابراین چماق در حکم ستون بنای قدرت خودسر است. اگر چماق را از زیر این بنا بکشیم همه آن فرو می ریزد. چماق یک وسیله نیست بلکه تجلی و تبلور جریان قدرت خودسر است. کنار گذاشتن چماق یعنی تبدیل کردن قدرت خودسر به قدرت قانونمند و آنوقت یعنی رهبر و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و قوه قضاییه و همه نهادهای انتصابی باید پاسخگو شوند. و اگر اینان پاسخگو شوند دیگر نمی شود امثال عسگراولادی و مرتضی نبوی و میرسلیم را در مجمع تشخیص مصلحت حفظ کرد. با منطق چماق و پنجه بکس است که می توان هاشم آغاجری را به اعدام محکوم کرد و آقازاده طبسی را تبرئه. علی لاریجانی با همین منطق می تواند به ریش نمایندگان و تحقیق و تفحص آنها و کشف پانصد میلیارد تومانی حیف و میل در صدا و سیما بخندد. تولیت مادام العمر واعظ طبسی بر گنج استان قدس با همین منطق عملی شده است!
بحران چماقی
در عین حال “چماق” نه تنها تجلی جریان قدرت خودسر است، بلکه نشانه بحران در این قدرت نیز هست. زیرا نهادهای رسمی نظامی و انتظامی هم وجود دارند که بتوانند همان کار چماق را برای قدرت غیرپاسخگو انجام دهند. حتی این نهادها برای این کار از مشروعیتی بیشتر هم برخوردارند. بجای فرستادن چند چماقدار می توان پلیس و نیروی انتظامی را برای متفرق کردن دانشجوها یا برهم زدن یک سخنرانی اعزام کرد. چرا نمی کنند؟ زیرا بسته به شرایط توسل به چماق یعنی آن که جریان قدرت خودسر زیر سئوال رفته و آنچنان توازنی ازقوا و فشار اجتماعی بر روی آن متمرکز شده که نمی تواند به نهادهای رسمی اعمال زور متوسل شود. در این شرایط چماق موقتا به میدان میاید تا شاید بتواند این جای خالی را برای یک دوره معین پر کند و امکان بکارگیری مجدد نهادهای رسمی سرکوب را فراهم کند.
به همین دلیل همیشه و در همه کشورها چماق را ویژه دوران بحران و گذار دانسته اند. حکومت چماقی بیش از آنکه نشانه قدرت باشد نشانه فروپاشی قدرت است. ضرورت توسل به چماق یعنی آنکه جامعه آبستن شرایطی نوین و آرایش دیگری از نیروهای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی است. به محض آنکه این آرایش جدید تثبیت شود، نقش موقت چماق در حفظ و تداوم یا فروپاشی یک نظم پایان می بابد و یا در حاشیه قرار می گیرد و حداقل، برقراری نظم عمومی وظیفه نهادهای رسمی انتظامی می شود.
آنان که در کشور ما از رابطه میان محافل خودسر و محافل قدرت سخن می گویند، اگر منظورشان نشان دادن وابستگی و پیوند تنگاتنگ این دو است سخنی درست می گویند، اما اگر تصور می کنند می شود آنان را از هم تفکیک کرد به راهی اشتباه میروند.
زمانی چماق از صحنه بیرون میرود که جریان قدرت خودسر زیر فشار جنبش مردم از صدر تا ذیل بداند دیگر مقاومت بی فایده است و باید به قدرت قانونمند و پاسخگو تبدیل شود و یا ترک قدرت کند. تا آن زمان، میدان داری اوباش خیابانی و حکومت چماقی با شدت و حدت کمتر یا بیشتر ادامه خواهد داشت.
پیام برای این مطلب مسدود شده.