مسعود برجیـان: پایان سکوت ایرانیان
• مردم ایران با انقلابی دیگر مخالفند؛ انقلاب گزینه بسیار پر هزینه و غیر قابل کنترلی است که نتایجی به بار میآورد که گاه کاملا عکس نیت انقلابیون و حامیان انقلاب است. تنها راه اصلاح ، رفرم و مبارزه مسالمتآمیز ، سازماندهی شده و قانونی است
پیش درآمد:
در ماههای اخیر مقالات متعددی در مطبوعات و سایتهای خبری به چشم میخورد که به نا امیدی مردم از فرایند اصلاحات میپردازد. نوشتار حاضر نگاهی است به علل و ریشههای وقوع یاس در
هواداران اصلاحات و ارائه راهکارهایی برای برون رفت از این بن بست.
***
هنگامی که روزنامه سلام در ٧ مرداد ١٣٧٥ با تیتر یک خود جرقه انتخابات ریاست جمهوری هفتم را زد به یکباره فضای پر از رخوت سیاسی کشور متوجه حادثهای تاریخی و در شرف وقوع شد. این جرقه آنقدر تاثیر گذار بود که نه تنها گروهها و فعالین سیاسی ذینفع را به واکنش واداشت که گروههای قهر را نیز به صحنه باز آورد فعال شدن مجدد مجمع روحانیون مبارز پس از سالها سکوت و فعالیت قابل توجه گروههای کوچک عضو ائتلاف خط امام آنروز حاصل این موج جدید بود. گروههای سیاسی هر یک به زعم خود با واکنش در مقابل کاندیداتوری مهندس موسوی نخست وزیر سالهای جنگ تحمیلی به تائید و یا رد او با برچسب «روحانی بودن رئیس جمهور در زمان به ثمر رسیدن پروژههای دوران سازندگی» و …… میپرداختند. دیدارها ، بیانیهها ، تحلیلها ، مقالات و گمانه زنیها آغاز شد ، اما تمام این تحلیل و گمانه زنیها در بامداد یک روز سرد پائیزی کیش و مات شدند. نامهای کوتاه و چند خطی؛ «مهندس موسوی امتناع قطعی خود را از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد». درست سه ماه پس از اولین جرقه؛ آنروز هواداران جناح چپ اولین ناامیدی و یاس و بن بست را تجربه میکردند بن بستی متفاوت با زمان اعلام نتایج انتخابات مجلس چهارم.
در میان هلهله و شادی مخالفان موسوی ، حامیانش با ابراز تاسف اعلام کردند همچنان پیگیر قضیه انتخابات ریاست جمهوری خواهند بود. رایزنیها ادامه یافت. فضای بیم و امید کم کم نام یک نامزد جدید را پر رنگ میساخت. محمد خاتمی (وزیر مستعفی ارشاد اسلامی در دوران هاشمی رفسنجانی) ابتدا از پذیرش نامزدی انتخابات به شدت امتناع میکرد اما با حمایت سراسری گروههای سیاسی موسوم به ائتلاف خط امام از جمله دفتر تحکیم وحدت و همچنین کارگزاران که از پیگیری پروسه تمدید دوران ریاست جمهوری هاشمی بازمانده و در متقاعد کردن دکتر حبیبی و روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی) ناکام مانده بودند سرانجام در ٧ بهمن ١٣٧٥ سه ماه پس از اعلام امتناع مهندس موسوی ، نامزدی او برای انتخابات قطعی شد.
خاتمی متولد شهر اردکان یزد و از روحانیون خوش فکر پیش از انقلاب و از همکاران شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ بود که پس از انقلاب نیز نمایندگی مردم در مجلس را بر عهده داشت. سابقه دوستی پدرش ،روح ا… خاتمی از روحانیون پرنفوذ و مطرح پیش از انقلاب و مرحوم امام خمینی و علاقه امام به او ، مطالعات عمیقش در زمینههای فلسفی و سیاسی ، همچنین تحصیلات دانشگاهی و آشنایی نزدیک وی با فرهنگ مغرب زمین ، منش صلح طلب و آرام وی از ویژگیهای برجسته او بودند که در مقاطع مختلف به یاریش آمدند تا آنجا که ردای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به تن کرد.
مخالفانش اورا به داشتن افکار لیبرالیستی و تسامح و تساهل در مقابل افکار و نوشتههای ضد دینی متهم میساختند. مخالفتها آنقدر پیش رفت که فضا بر اوبسته گشت و در ٢ خرداد ١٣٧١ ردای وزارت از تن به درآورد. نامزدی خاتمی برای پستی حساس چون ریاست امور اجرایی کشور و از آن بالاتر رئیس «جمهور» ایران که کنه و بن آنرا «سیاست ورزی راهبردی» تشکیل میدهد تعجبها و مخالفتهایی را بر انگیخت ـ مخالفتهایی که اکنون به خوبی خود را در خزان اصلاحات یادآور میشوندـ اما نیروهای سیاسی چپ از مخالفت علنی سرباز میزدند چرا که آنها اصولا تصوری از پیروزی در این انتخابات نداشتند و عالیترین هدف خود را کسب حداکثر ٧ میلیون رای جهت مجوز اجتماعی حضور مجدد در عرصه سیاسی قرار داده بودند. بنابراین طبیعی بود به خاتمی تنها به عنوان نمادی برای حضور مجدد مینگریستند و نه رئیس جمهور اصلاح طلب (!) ایران با رای ٢٠ میلیون ایرانی. از آن گذشته هجوم سنگین عناصر راست سنتی در هنگام بحث نامزدی مهندس موسوی علی رغم دعوتهای مکرر عناصر بلند مرتبه آنان مبنی بر حضور گرایشهای مختلف در انتخابات و «گرم شدن تنور انتخابات» و شادی آنها پس از امتناع مهندس موسوی و رجز خوانیهای مکرر آنان خود به خود اتحاد محکمی را در جبهه این سو طلب میکرد. عناصر افراطی آنها حتی تا تهدید به شکنجه و قتل هواداران موسوی و پس از آن خاتمی در محافل خصوصی پیش رفتند.
حمایتها از خاتمی اما فزونی گرفت. قشر تحصیلکرده به عنوان هسته مرکزی طبقه متوسط ایران به حمایت از او برخواستند ، سایر اقشار جامعه نیز بر حسب علایق و منافع خویش موضع خود را روشن میساختند. آخرین گروهی که به این جمع پیوستند کارگران بودند. طبق نظر سنجیها ناطق نوری بیشترین محبوبیت و شانس را در بین آنها داشت. جوسنگین تبلیغاتی طرفین در آنروزها که با ویژه نامه رایگان و با تیراژ میلیونی «یالثارت» و فیلم کارناوال عصر عاشورا به اوج خود رسید مردم ایران را که معمولا در پی «نفی» هستند تا «اثبات» به انتخاب خاتمی مصممتر نمود. خاتمی در میان ناباروری خود ، نزدیکان و مشاورانش به ریاست جمهوری ایران رسید با شعاری متفاوت از تمام شعارهای ٢٠ سال پس از انقلاب ٥٧؛ «جامعه مدنی».
خاتمی فاقد شخصیتی قاطع و با برش لازم برای چنین منصبی بود. بسیاری از نخبگانی که گرداگرد او به مبارزه انتخاباتی برخاسته بودند نه در ظاهر اما به واقع به نتیجه این انتخابات تنها به عنوان «برگشتن ورق» مینگریستند و نه یک «تحول درون ساختاری عمیق در جامعه ایران». تحلیلهایی که بیتوجه به خواستهای بزرگترین طبقه کشور ، طبقه متوسط شهری ، تغییرات نظری در این قشر و شکافهای فعال شده درون حاکمیت و جامعه تنها بر پایه تضاد جناحهای سیاسی بر سر کسب کرسیهای قدرت بنا میشد نمونهای از این سطحی نگریهاست؛
اولین محافظه کاری خاتمی با ابقاء دکتر حبیبی، از نمادهای دولت هاشمی و از نمونههای عدم گردش نخبگان در نظام پس از انقلاب آغاز شد. مردی غیر سیاسی چون خاتمی و تنها بازمانده در حاکمیت از نامزدهای اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب. دومین پسرفت اما در انتخابات هیات رئیسه جدید مجلس پنجم و با کنار زدن عبدالله نوری اتفاق افتاد. اصلاحطلبان کم کم سایه ارادهای بالاتر و قویتر از اراده مردم و تفکر منتخب و مورد تائید آنان را احساس میکردند. سومین گام عقبگرد با معرفی کابینه جدید خود را نمایان ساخت ، کابینه آشتی ملی خاتمی به جای دولت اصلاحات!
حضور نمایندگان همه گرایشها و گروهها در کابینه علی رغم مواضع متفاوت و حتی متضاد در زمینههای مختلف دولت را به صورت ترکیبی ناموزون ، بدون برنامهای راهبردی و فاقد کارایی معرفی میکرد. تولد جبهه مشارکت از درون ساخت قدرت ، با ساختاری هیاتی و گسترش بیرویه تشکیلاتی آن بدون توجه به توان مالی، تشکیلاتی ، تئوریک و همچنین فقدان ساز وکار حزبی مناسب جهت ارتقاء اعضاء پائین دست که جملگی با بدیهیترین پارامترهای یک سازمان سیاسی واقعی درون یک جامعه مدنی پویا در تضاد بودند نیز به ریزش تشکیلاتی و سرخوردگی اعضاء و هواداران جبهه دوم خرداد که اکثراً در این حزب حضور پیدا کرده بودند کمک کرد. وقوع فاجعه هولناک قتلهای زنجیرهای و حمله وحشیانه به خوابگاه کوی دانشگاه تهران که این یکی از نادرترین حوادث تلخ جنبش دانشجویی در کل جهان (حتی در مقایسه با چین) بود انحراف مسیر هردو پرونده علی رغم پافشاریها و واکنشهای اولیه خاتمی و وقوع چندمین موج مهاجرت نخبگان سیاسی و علمی پس از انقلاب از پسِ این حوادث باعث شد مردم مبهوت از انتخاب خویش و سرگردان از بحرانهای پی در پی خود را بازیچه بزرگان قدرت ببینند. گویی امید آنها به اصلاح پذیری ساختار سیاسی با روشهای قانونی ، دمکراتیک و مسالمت آمیز وهمی بیش نبوده است. از آن درد آورتر امید بستن به مردی که هرگز کفایت سیاسی لازم را برای سکانداری کشتی اصلاحات نداشته است و نه تنها ضعفهای شخصیتی خویش برای این پست و برای این رهبری این جنبش اجتماعی را در پرتو تیمی قوی از مردان سیاسی کارآزموده در دولت و در راس هرم جنبش جبران ننمود بلکه با سکوت در مقابل استفاده اقوام از نام او عدم پایبندی کامل خویش را به آرمانهای جنبش عیان ساخت.
معرفی مجدد دولت پس از خرداد ١٣٨٠ که به حداقل تغییرات پس از گذشت ٤ سال فراز و نشیب جنبش اصلاحات و علی رغم همراهی اکثریت اصلاح طلب مجلس ششم رضایت داده بود چون یک شوک عظیم نیروهای هوادار اصلاحات را در بهت و حیرت فروبرد. خاتمی دوم ، هاشمی دوم شده بود. هاشمی نیز در دولت دوم خویش این تجربه را از سرگذرانده بود با اکثریت راست سنتی مجلس چهارم و وزرایی تحمیلی از سوی این مجلس؛ اما خاتمی به جز وزرای تحمیلی خود علی رغم اکثریت همفکران در مجلس ششم به کمترین تغییرات اکتفا کرد و چون هاشمی ، دولت دوم به ترکیبی فاقد قدرت ، ناکارا اما قابل تحمل تبدیل شد. مبدع نظریه گفتگوی تمدنها در سطح بین الملل از تحقق گفتگوی تفکرها در داخل بازمانده بود تا آنکه ٩ اسفند١٣٨١ رسید. این بارنیز پاسخ مردم «نه» بود چنان که در ٢ خرداد ١٣٧٦ بود. اگر آن «نه» به تحمیل یک تفکر قیم ماب معتقد به قیمومیت و ولایت برمردم بود و بارای مثبت به طرف مقابل آنها بیان شد این «نه» نه تنها به هر دو جناح سیاسی در درون حاکمیت که به اپوزسیون قانونی درون کشور نیز تعلق گرفت و نه بارای به این یا آن که با قهر تمام عیار با صندوقهای رای.
آزادترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی به صحنه اعتراض پر از سکوت ملت ایران تبدیل شد. آرایی که به صندوقها ریخته نشد و نیروهای درون حاکمیت و اپوزسیون قانونی داخل کشور را لایق و امین تشخیص نداد به صندوق چه کسی ریخته خواهد شد؟
هر چند ایرانیان به تصمیم گیریهای محیرالعقول، ناگهانی و غیر قابل پیش بینی شهره شدهاند اما آنچنان که بطن جامعه ایران نشان میدهد این آراء نه به صندوق منافقان دست آلوده به خون خلق بیگناه و فرزندان رزمنده بیپناهش ریخته میشود و نه به فرزندآخرین پادشاه که در پی تاج و تخت پدری است. ملت ایران با نگاهی سرد و بی فروغ و با خاطره یکصدسال مشروطیت و فراز و نشیبهای پس از آن چشم به آسمان دوخته است و پاسخ خویش میجوید. اما به راستی انگشت اتهام در میان این همه یأس و سرخوردگی به سوی کیست؟
ما متهمیم ، ما نخبگان متهمیم به اعتمادی که نابود کردیم. ما ملت ایران متهمیم به چشم به راهی قهرمان و قهرمان پروری. متهمیم به پروردن و به میدان فرستادن قهرمانان و وانهادن اصلاح تمام امور به دست اعجاز آفرین (!) آنان. قهرمانانی را که خود پروردهایم و به مقام «قهرمانی» رساندهایم تنها میگذاریم تا به «نخبه کشی» متهممان کنند نخبگان ما متهمند به عدم درک ارزش والای رای صادقانه مردم ، عقب بودن از تصمیم نهایی ملت، عدم سازماندهی و هدایت فکری گروههای مختلف جامعه ، فراموشی ملت و آرمانها و خواستهایش پس از جلوس بر صندلیهای قدرت ، بیبرنامگی و فرصت سوزی.
مردم ایران با انقلابی دیگر مخالفند؛ انقلاب گزینه بسیار پر هزینه و غیر قابل کنترلی است که نتایجی به بار میآورد که گاه کاملا عکس نیت انقلابیون و حامیان انقلاب است. تنها راه اصلاح ، رفرم و مبارزه مسالمت آمیز ، سازماندهی شده و قانونی است. تشکیل جبههای فراگیر از همه نیروهای آزادیخواه و میهن دوست و تشکل یابی در قالب احزابی واقعی ، منسجم و تشکیلاتی با اهدافی مدون و برنامهای مشخص برای آینده ایران ازیک سو و متقاعد کردن مردم به مشارکت ، همزمان با امکان انتخاباتی حتی در حد یک رفراندوم سرنوشت ساز و نهایی با استفاده از تمامی اهرمهای مشروع داخلی و بین المللی میتواند شروعی مناسب و منطبق بر واقعیات امروز باشد عدم مشروعیت بخشی اصلاحطلبان به بخشهای دیگر حاکمیت که به حقوق اساسی و بدیهی ملت تجاوز میکنند ، پایان مناسبات و راه حلهای مبتنی بر «ریش سفیدی بزرگان» و تاکید و التزام به «قانون محوری» و «مردم سالاری» همراه با آخرین انذارها و اتمام حجتها با رهبران کشور میتواند به پروسه فوق سرعت و کارایی بیشتری ببخشد. آزادی و دمکراسیای که در سایه از بین رفتن استقلال و تمامیت ارضی کشور به دست آاید آزادی واقعی نخواهد بود و باروح بلند نظر ، جوانمرد و با عظمت «ایرانی» سازگار نیست اجنبی تنها به منافع ملی خویش میاندیشد آنچنان که ما میباید باشیم و نیستیم؛
باید ماند و مبارزه کرد؛ در همین خاک، زیر همین آسمان و نه با سلاح که با قلم؛ مبارزه برای عدالت و آزادی اما نه زیر سایه اسلحه بیگانه.
میتوانیم ، صد البته میتوانیم مسائل و مشکلات «داخلی» مان را «خودمان» به سرانجام مطلوب برسانیم. این «هوش و استعداد» خدادادی «ایرانی» است که هر گرهی را میگشاید. راهکار برون رفت ازاین بن بست تنها در سایه «تعامل نیروهای سیاسی» نقاب از رخ بر میکشد. انتخابات مجلس هفتم در زمستان ١٣٨٢ محک مناسبی برای سنجش عیار نخبگان و میزان عبرت آموزی آنان از حوادث گذشته خواهد بود. شاید این آخرین فرصت باشد ….
پیام برای این مطلب مسدود شده.