14.06.2006

تولد از بطن خشونت: به بهانه سالروز تشکيل ستاد انقلاب فرهنگی

بی‌بی‌سی:
حميد فرهنگ
روزنامه نگار

آيت الله خمينی در پيام نوروزی سال 1359 گفت بايد ” انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ايران به وجود آيد و اساتيدی که در ارتباط با شرق و غرب اند، تصفيه گردند”
۲۶ سال پيش در ۲۳ خردادماه ۱۳۵۹ با فرمان آيت الله خمينی ستاد انقلاب فرهنگی که بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی بدل شد و تا به امروز سياست گذاری کلان فرهنگی در جمهوری اسلامی را برعهده دارد، تأسيس شد.
گرچه به طور رسمی وظيفه اين ستاد تغيير برنامه های آموزشی دانشگاه ها و بازگشايی آن متناسب با آموزه های اسلامی مورد تأکيد رهبری انقلاب بود، اما منتقدان و مخالفان نظام تازه پای جمهوری اسلامی به اين باور رسيدند که اين ستاد وظيفه ای جز تصفيه نيروهای مخالف از دانشگاه ها ندارد.

باور آنان نه فقط برآمده از نتيجه عمل ستاد انقلاب فرهنگی بود که صدها تن از اعضای هیأت های علمی دانشگاه را از تدريس بازداشت و تعداد بيشتری دانشجو را از تحصيل محروم ساخت، بلکه با مشاهده مقدماتی شکل گرفته بود که اندکی پيش از تشکيل ستاد انقلاب فرهنگی، خونين ترين رخدادها را در دانشگاه های سراسر ايران رقم زد.

آيت الله خمينی در پيام نوروزی سال 1359 گفت : “بايد انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ايران به وجود آيد، اساتيدی که در ارتباط با شرق و غرب اند، تصفيه گردند و دانشگاه محيط علم شود برای تدريس علوم عالی اسلامی.”

در اين زمان رويارويی حاکميت جمهوری اسلامی با گروه های سياسی مخالف به مرز تعيين کننده دانشگاه رسيده بود و تا اين تصفيه حساب صورت نمی پذيرفت، تغيير رويه دانشگاه به آن شکلی که دلخواه حاکميت بود – ذيل نام ستاد انقلاب فرهنگی يا هر نام ديگری – دور از دسترس جلوه می کرد.

اواخر فروردين 59، ششصد تن از “دانشجويان مسلمان” ساختمان مرکزی دانشگاه را به تصرف در آوردند و خواستار “پاکسازی دانشگاه” از کسانی شدند که “عناصر وابسته به رژيم شاه و ديگر خودفروختگان” می خواندند

حذف مخالفان از دانشگاه

اپوزسيون عمدتا خاستگاه دانشجويی داشت و دانشگاه را فضای امن سياسی و کانون يارگيری تشکيلاتی به شمار می آورد. هم از اين رو بيرون راندن گروه ها از دانشگاه به منزله قطع شريان حياتی اپوزسيون بود و در عين حال مقدمه ای به شمار می رفت برای حذف موانع موجود به منظور تصفيه اساتيدی که از ديد حاکميت وقت در ارتباط با شرق يا غرب بودند.

اندکی پيش از پيام نوروزی آيت الله خمينی، در ۸ اسفند ۵۸ مصطفی ميرسليم، معاون سرپرست وزارت کشور در نامه ای به وزير علوم از وی خواسته بود تا رؤسای دانشگاه ها ” از اجازه دادن به گروه های سياسی به هر عنوان برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبليغات سياسی خودداری کنند.”

ليکن بديهی بود که نه وزير علوم چنين قدرتی را در خود می يافت و نه گروه های سياسی حاضر به تمکين در برابر چنين خواسته ای بودند. پس عجيب نبود که هر اقدامی در اين خصوص خشونت های دامنه داری را موجب شود.

سر آغاز خشونت

نخستين موج خشونت ها از ۲۶ فروردين 1359 هنگام سخنرانی اکبر هاشمی رفسنجانی (عضو شورای انقلاب) در دانشگاه تبريز رخ داد.

اعضای شورای انقلاب به ديدار آيت الله خمينی رفتند و سپس در بيانيه ای تصريح کردند که مراکز آموزش عالی به “ستاد عمليات سياسی تفرقه آور” بدل و مانع دگرگونی بنيادی در دانشگاه ها شده است. اين بيانيه به گروه های سياسی سه روز مهلت می داد دفتر فعاليت خود را در دانشگاه ها تعطيل کنند

هر چند که اين سخنرانی به تشنج کشيده شد، اما واکنشی که از پی آورد با توجه به ابعاد حادثه و اين که در آن روزها تنش در اجتماعات سياسی امری معمول بود، به شدت غير منتظره می نمود.

بلافاصله ۶۰۰ تن از “دانشجويان مسلمان” ساختمان مرکزی دانشگاه را به تصرف در آوردند و خواستار “پاکسازی دانشگاه” از کسانی شدند که “عناصر وابسته به رژيم شاه و ديگر خودفروختگان” می خواندند.

حمايت فوری روحانيت مبارز، جهادسازندگی، سپاه پاسداران، دفتر تبليغات اسلامی و تعداد زيادی از سازمان ها، انجمن ها، کانون های اسلامی و بازارايان تبريز از اين اقدام، احتمال آغاز يک برنامه از پيش طراحی شده را قوت بخشيد و دو تن از معاونان دانشگاه تبريز نيز در استعفانامه اعتراض آميز خود نوشتند که مهاجمان به ساختمان مرکزی از پشتيبانی افراد مسلح خارج از دانشگاه برخودار بوده اند.

در ۲۹ فروردين، اعضای شورای انقلاب به ديدار آيت الله خمينی رفتند و سپس در بيانيه ای تصريح کردند که مراکز آموزش عالی به “ستاد عمليات سياسی تفرقه آور” بدل و مانع دگرگونی بنيادی در دانشگاه ها شده است. اين بيانيه به گروههای سياسی سه روز (از شنبه ۳۰/۱/۵۹ تا دوشنبه ۱/۲/۵۹ ) مهلت می داد که دفتر فعاليت خود در دانشگاه ها را تعطيل کنند.

‘زير و رويی کامل دانشگاه’

اگر چه اقدام عملی برای تعطيلی دفاتر سياسی پيش از آغاز مهلت سه روزه، يعنی از روز جمعه ۲۹ فروردين آغاز شده بود. در اين روز مراکز آموزش عالی در تهران، شيراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم شاهد درگيری های گسترده ميان انجمن های اسلامی و ديگر گروه های سياسی بودند.

در تهران شديدترين خشونت ها در دانشگاه تربيت معلم روی داد و اعضای انجمن اسلامی پس از ساعت ها درگيری توانستند به کمک نمازگزارانی که از نماز جمعه آمده بودند، دانشگاه را تحت کنترل خود درآورند.

گزارش اغلب مطبوعات همسو يا غير همسو با حاکميت حاکی از آن بود که درگيری ها پس از حرکت گروهی از مردم به سوی دانشگاه و سعی در اشغال آنها آغاز شده و عده مهاجمان پس از پايان نماز جمعه به شکل قابل ملاحظه ای افزايش يافته است.

روز بعد، روزنامه جمهوری اسلامی – ارگان حزب جمهوری اسلامی – در سرمقاله خود با تاکيد بر ” ادامه انقلاب در دانشگاه ها تا زير و رويی کامل اين نهاد” نوشت : اگر شورای انقلاب بخواهد تساهلی در اين زمينه از خود نشان دهد با قهر توده ها مواجه خواهد گشت.”

شورای انقلاب در برابر دانشگاه

تصميم شورا در مورد برچيدن ستادها و دفاتر فعاليت گروه های مختلف، … کتابخانه ها، دفترهای هنری و ورزشی و نظاير اينها را [ نيز] در بر می گيرد

هم از اين رو در پايان اين روز که نخستين روز مهلت تعيين شده بود، شورای انقلاب که تقريبا نيمی از اعضايش عضو حزب جمهوری اسلامی بودند، در پيامی به ملت ايران اعلام کرد که “سرعت مورد نظر در اجرای تصميمات اعلاميه مورخ ۲۹ فروردين ۱۳۵۹ وجود نداشته است .”

در اين پيام همچنين تأکيد شده بود: “تصميم شورا در مورد برچيدن ستادها و دفاتر فعاليت گروه های مختلف، … کتابخانه ها، دفترهای هنری و ورزشی و نظاير اينها را [ نيز] در بر می گيرد.”

شورا از مردم خواسته بود تا از تجمع در حول و حوش دانشگاه ها خودداری کنند و نويد داده بود که در صورت لزوم با يک پيام راديويی از آنها خواهد خواست به دانشگاه ها بروند. نيز گفته شد اگر امور به خلاف نظر شورا جريان يابد، شورا و رئيس جمهور منتظر پايان ضرب الاجل نمی شوند و به دانشگاه خواهند آمد.

حدس شورا درست بود و هيچ نشانه ای از تمکين گروه های سياسی به حکم تخليه دفاتر ديده نمی شد. در ۳۱ فروردين ماه و پس از دو روز خشونت لجام گسيخته در دانشگاه ها که برای نمونه ۳۰۰ مجروح در دانشگاه شيراز و ۳۵۶ مجروح در دانشگاه مشهد بر جای گذارد، سازمان چريک های فدايی خلق اطلاعيه ای منتشر کرد.

اجازه ندهيد [شورای انقلاب و رئيس جمهور] بدون برخورد با مقاومت و چشيدن ضرب دست شما به خواست های ضد انقلابی خويش دست يابند

بيانيه گروهی از چريک های فدائی خلق

چپگرايان و ادامه جدال

در اين اطلاعيه، تهاجم به دانشگاه ها را “تلاش مذبوحانه طبقه سرمايه دار ايران برای جلوگيری از آگاهی روز افزون زحمتکشان و سرکوب مبارزات ضد امپرياليستی آنان” خواند و اين تهاجم را به رئيس جمهور وقت و گروهی نسبت داد که آنها را” اوباشان و قمه کشانی که توسط شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی رهبری می شوند” معرفی می کرد.

سازمان مزبور همچنين “همه نيروهای ترقی خواه و ضد امپرياليست و همه انقلابيون کمونيست دانشگاه ها و مراکز آموزشی را به اتحاد عمل و پايداری” فراخواند.

چنين می نمايد که اشاره به نيروهای ترقی خواه و ضد امپرياليست بيش از همه متوجه مجاهدين خلق بود که ضمن محکوميت حمله به دانشگاه ها با اتخاذ موضع محتاطانه ای گفته بودند: “سازمان مجاهدين خلق هيچ گونه ستاد يا مرکز فعاليت سياسی برای اعضای خود در هيچ يک از دانشگاه ها و مدارس عالی کشور نداشته و ندارد.”

با اين حال تقريبا محرز بود که ” انجمن های دانشجويان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی” شعبه مجاهدين خلق در دانشگاه هستند.

اين زمان بيشترين مقاومت در برابر تخليه ستادها از جانب گروه های چپ ديده می شد و حتی گروهی از چريک های فدايی که کمتر از دو ماه بعد با عنوان گروه اقليت انشعاب کردند، در اطلاعيه ای خطاب به مردم و دانشجويان گفتند: ” اجازه ندهيد [ شورای انقلاب و رئيس جمهور] بدون برخورد با مقاومت و چشيدن ضرب دست شما به خواست های ضد انقلابی خويش دست يابند.”

مشخص بود که حمايت ابوالحسن بنی صدر، رئيس جمهور وقت، از انقلاب فرهنگی تا حد زيادی ناشی از تمايل وی به ‘حل مشکل چپ’ به عنوان اصلی ترين منتقدان وی است.

بنی صدر و ‘مشکل چپ’

با اوج گيری خشونت ها، ابوالحسن بنی صدر که تا اين زمان از حاميان اصلی انقلاب فرهنگی بود، به اين گمان رسيد که آشوب های موجود از دايره انقلاب فرهنگی و زمينه سازی برای تغيير محتوای علمی دانشگاه ها فراتر رفته و اقتدار او را نشانه گرفته است.

او در سرمقاله مورخ ۳۱ فروردين روزنامه انقلاب اسلامی نوشت: ” اصرار بر تعطيل آن هم از راه تصرف دانشگاه چرا؟ … اگر گروه های مخالف بر اين کار اصرار می ورزيدند، می شد فهميد که مقصودشان چون موارد مشابه تضعيف دولت است. اما از سوی نيروهای خودی اين کار قابل فهم و توجيه به نظر نمی رسد.”

او البته تأکيد کرد: ” اگر تصميم شورای انقلاب به اجرا درنيايد، دانشگاه دير يا زود سنگر مخالفان خواهد شد … مشکل چپ با اين شيوه ها حل نمی شود.”

بدين سان روشن شد که حمايت رئيس جمهوراز انقلاب فرهنگی تا حد زيادی ناشی از تمايل وی به ‘حل مشکل چپ’ به عنوان اصلی ترين منتقدان وی بوده است.

درگيری خونين و تخليه دانشگاه تهران

در روز اول ارديبهشت که پايان ضرب الاجل شورای انقلاب بود، خشونت ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آن که به گزارش روزنامه کيهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند، دانشجويان پيشگام وابسته به سازمان چريک های فدايی خلق به عنوان بزرگترين گروه مقاومت کننده، پذيرفتند دانشگاه تهران را تخليه کنند.

احمد جنتی امام جمعه اهواز از مردم خواست تا نماز جماعت را در زمين چمن دانشگاه برگزار کنند. بدين ترتيب زمينه آشوبی فراهم آمد که ۵ تا ۷ کشته و صدها مجروح برجای گذارد

با خروج اينان ساير گروه ها از جمله گروه پيکار که اقدام چريک ها را “سازشکارانه و سکتاريستی” خواند، دست از مقاومت کشيدند.

دو روز بعد اعضای شورای سرپرستی دانشگاه تهران در اعتراض به حوادث خونين اين دانشگاه استعفا کردند و در گزارشی که سه هفته بعد انتشار دادند، چهار گروه پيشگام، پيکار، راه کارگر و مبارز را مسؤول خونريزی ها دانستند.

اين شورا پيش تر و در همان روز حادثه، ورود قوای انتظامی به دانشگاه و ضرب و شتم دانشجويان را به شدت محکوم کرده بود. با اين حال و به رغم آن که بنی صدر صبح روز ۲ ارديبهشت همراه با انبوه مردم تهران به دانشگاه تهران رفت و دوباره بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکيد کرد، خشونت در شهرستان ها ادامه يافت.

پايان کار: تولد ستاد انقلاب فرهنگی

در اهواز احمد جنتی امام جمعه اين شهر از مردم خواست تا نماز جماعت را در زمين چمن دانشگاه برگزار کنند. بدين ترتيب زمينه آشوبی فراهم آمد که ۵ تا ۷ کشته و صدها مجروح برجای گذارد. جالب آن که هر دو طرف درگيری، کشته ها را در زمره شهدای گروه خود به حساب می آوردند.

در گيلان گروه های مستقر در دانشگاه همچنان از تخليه ستادهای خود اجتناب می ورزيدند و همين امر موجب شد که استاندار در يک پيام راديويی خواهان حرکت مردم به سوی دانشگاه شود. کسانی که اين فراخوان را پذيرفتند، ابتدا به سخنان دادستان کل انقلاب اسلامی و هادی غفاری – روحانی معروف – گوش سپردند و سپس به درگيری با مخالفان پرداختند.

پيامد اين درگيری ۷ کشته و چند صد مجروح بود. (هادی غفاری نيز در اين درگيری به شدت مضروب شد. ) گويا دو طرف در استفاده از سلاح های سرد و گرم ترديدی به خود راه نداده بودند.

حالا ديگر زمينه برای “زير و رويی کامل دانشگاه” فراهم آمده بود؛ شورای انقلاب و رئيس جمهور “ضرب دست” چپی ها را چشيده بودند؛ “مشکل چپ” تا حدودی حل شده بود و آن گونه که شورای انقلاب می خواست، “ستاد عمليات سياسی تفرقه آور به عنوان مانع دگرگونی بنيادين در دانشگاه ها” برچيده شده بود.

زمان، زمان تولد ستاد انقلاب فرهنگی بود و مثل امروز سياست جاده تحولات فرهنگی را هموار می کرد.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates