12.06.2006

گنجی و نمایندگی زندانیان سیاسی قتل عام شده در تابستان 1367!

پیک ایران:
آذر درخشان

برای هزاران هزار دختر و پسر جوانی که سران جمهوری اسلامی تاریخ نسل قبلی را از آنان دزدیده اند

گنجی و نمایندگی زندانیان سیاسی قتل عام شده در تابستان 1367!

«ساعت دوازده ظهر امروز (دوشنبه 5 جون 2006) بیش از یک هزار و 700 تن از روزنامه نگاران از سراسر جهان در کنار سفرای بسیاری از کشورها برای اهدای جایزه قلم طلا یی انجمن جهانی روزنامه نگاران به اکبر گنجی گردآمدند. این مراسم در کاخ کرملین در مسکو برگزار شد.»(رادیو فردا)

گنجی در نطقی که در این مراسم ایراد کرد گفت: « این جایزه درواقع حق کسانی است که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر، در قتل های زنجیره ای از طریق سلاخی به قتل رسیدند. این جایزه حق زندانیانی است که در تابستان 1367 در زندان های سراسر کشور اعدام شدند. این جایزه حق افرادی است که در راه اطلاع رسانی، روزنامه نگاری و دفاع از آزاد اندیشی ترور و فلج شدند. این جایزه حق کلیه دگراندیشانی است که طی سال های گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند. این جایزه باید به افرادی تعلق گیرد که به خاطر دگراندیشی و دگرباشی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب با خاطره ایران عمر را سپری می کنند و نمی توانند به کشور بازگردند. این جایزه به روشنفکرانی تعلق می گیرد که طی دو دهه گذشته ایرانیان را با اندیشه آزادیخواهی آشنا کردند. من در اینجا به نمایندگی از سوی همه آنها این جایزه را دریافت می کنم و با این عمل خاطره مبارزات شکوهمند همه آنها را پاس می دارم.» (رادیو فردا)

نمی توان گفت چون اکبر گنجی در تمامی دهه 60 یعنی دهه کشتار هزاران هزار جوان مبارز و آزادیخواه از خدمتگزاران رژیم جمهوری اسلامی بوده است، پس نمی تواند امروز مدافع دمکراسی شود.

نمی توان گفت چون اکبر گنجی در اوايل انقلاب محافظ شخصى خمينى بود و در تشكيل سپاه پاسداران نيز شركت فعال داشت، نمی تواند مدافع زندانیان قتل عام شده در زندان های جمهوری اسلامی در تابستان 67 باشد.

نمی توان گفت چون اکبر گنجی در سیاهترین سالهای جمهوری اسلامی در دو وزارتخانه ارشاد اسلامی وامورخارجه و هم چنین عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران همکاری داشته است، پس نمی تواند مدافع دگراندیشانی شود که بسیاری از آنان در سال 59 طی هجوم فرهنگی به دانشگاهها دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شدند و بسیاری نیز برای همیشه از کار و سایر حقوق اجتماعی محروم شدند.

اما می توان گفت گنجی از حداقل اصول دمکراتیک برخوردار نیست زیرا طبق این اصول گنجی باید اعلام کند از زمانی که وارد فعالیت سیاسی شده است چه نظرات و فعالیت هایی داشته است. بخصوص زمانی که او اصرار دارد خود را روزنامه نگار معرفی کند در حالی که در دهه 60 ایشان روزنامه نگار نبوده بلکه در نهادهای مهم حکومتی مشغول بکار بوده است.

اما می توان گفت که گنجی نمی تواند مخالف قتل عام زندانیان سیاسی در شهریورتابستان 1367 باشد وقتی که آیت اله خمینی را هنوز ستایش می کند و برای مخالفت خود با بخشی از حاکمیت از قاطعیت خمینی بعنوان الگو سخن می گوید. یگانه قاطعیت خمینی در فرمان قتل کسانی بود که به حاکمیت مرتجعین اسلامی تن ندادند. فرمان قتل زندانیان سیاسی ازو کلیه مبارزان آزادیخواه و کمونیست را از سال 58 به بعد و بطور خاص تابستان 67 را شخص خمینی صادر کرد و این فرمان در خاطرات آیت اله منتظری بشکل سند منتشر شده است. سئوال این است که آقای گنجی با این قاطعیت تا چه حد همراهی کرده است و از همه مهمتر چگونه می توان از قتل عام زندانیان سیاسی تابستان 67 بعنوان جنایت نام برد و هم زمان قاطعیت فردی را که فرمان این قتل عام را صادر کرد ستایش کرد؟( 1)

اما می توان گفت که گنجی نمی تواند نماینده دگراندیشانی باشد که در دو دهه گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند. چرا که در سال 1359 طرح هجوم فرهنگی تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» با ابتکار و رهبری عبدالکریم سروش باعث اخراج و دستگیری صدها دانشجو و استاد دگراندیش از دانشگاهها شد. بسیاری از دستگیرشدگان طبق قوانین اسلامی در دادگاههای شرع محکوم به مرگ شدند. (2) با این حال اکبر گنجی نه فقط کلامی از این فاجعه نمی گوید بلکه در نامه ای خطاب به “استاد ارجمند و عزیز” عبدالکریم سروش می گوید« از سال ١٣٥٨ ما بین ما دوستی آغاز شد که هیچگاه پایان نیافت ما همیشه از شما چیزهای تازه می‌آموختیم. انصاف آن است که شما حق بزرگی برگردن نسل ما دارید.» (3) ستایش از سروش را باور کنیم یا نمایندگی دگراندیشان را؟

اکبر گنجی نمی تواند مدافع حقوق دگراندیشانی شود که « به خاطر دگراندیشی و دگرباشی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب با خاطره ایران عمر را سپری می کنند و نمی توانند به کشور بازگردند.» چرا که هنوز حاضر نیست از کلمه تبعید که اجبار به ترک کشور و فرار از مرگ توسط جلادان جمهوری اسلامی است استفاده کند و تصور می کند که با استفاده از کلمه مهاجرت می تواند این جنایات را نرمتر و معتدلتر تصویر کند.

گنجی نمی تواند مدافع کسانی باشد «که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر، در قتل های زنجیره ای از طریق سلاخی به قتل رسیدند.» چرا که در حلقه دوستان نزدیک او عطاله مهاجرانی قرار دارد. فردی که در کتاب «توطئه آیات شیطانی» از فتوای قتل سلمان رشدی دفاع می کند و در همان کتاب توضیح می دهد که قتل هر فرد مسلمان زاده ای که از اسلامی روی برگرداند جایز و ضروری است. همان قانون شریعتی که طبق آن هزاران زندانیان سیاسی در سال 67 محکوم به مرگ شدند. اکبر گنجی نمی تواند مدافع دگراندیشی باشد اما در مورد تفکر آیت اله خمینی و سایر مرتجعین اسلامی حاکم بر ایران را مبتنی بر قتل «مرتد» و «کافر» سکوت کند و بطور غیرمستقیم با گفتن شفافیت، قاطعیت و صراحت دمکراتیک ستایش کند. (4)

گنجی نمی تواند مدافع جامعه ای دمکراتیک باشد مادامی که تلاش دارد جنایات جمهوری اسلامی را به یک فرد یعنی خامنه ای تقلیل دهد (5 ) و بدین طریق کلیه عامران و عاملان قتل های از سال 58 تا قتل عام زندانیان سیاسی و قتل های زنجیره ای را از زیر ضربه مردمی که در آتش خشم و تنفر محاکمه ومجازات این افراد می سوزند نجات دهد. (6)

در جمهوری اسلامی ایران طبق قوانین اسلامی دگراندیشی جرم است قتل کافر یعنی کسانی که اسلام را قبول ندارند، یعنی کمونیستها، بی خدایان و همه کسانی که منتقد اسلام هستند یک وظیفه دینی است. یعنی آنچه که در پیشگاه مردم ایران و تاریخ، جنایت محسوب می شود از نظر خمینی، ستایشگران و همه مریدان او یک خدمت و وظیفه شرعی است که هر مسلمانی موظف به انجام آ ن است. در پیشگاه تاریخ، خمینی و همه سران جمهوری اسلامی از جمله سعید حجاریان، عبدالکریم سروش، عطااله مهاجرانی، عباس عبدی، قاسم آغاجری، بهزاد نبوی، محسن رضایی . … (بعبارتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعنوان بازوی نظامی جمهوری اسلامی در اوایل سقوط رژیم شاه و پایه گذاران سپاه پاسداران ) جنایت کار هستند و باید محاکمه و مجازات شوند. کسانی که از نظر مردم ایران جنایتکار هستند، در حلقه دوستان و همفکران نزدیک گنجی هستند.

مردم ایران برای پشت سر گذاردن جمهوری جنایت و ترور باید بار دیگر مفهوم جنایت را تعریف کنند، جنایتکاران را معرفی کنند و در محکمه انقلابی محاکمه کنند. تا در فردای تغییر و تحولات جامعه دوباره کسانی پیدا نشوند تاکه بخواهند همان جنایات را با نامی دیگر تکرار کنند. برای ساختن جامعه ای آزاد ابتدا باید حقایق مربوط به جنایت و جنایتکار را روشن کرد جنایت و جنایتکار باید در افکار عمومی جامعه محکوم شوند تا تضمینی برای ساختن جامعه نوین شود و این امر مهم را نباید به مسئله انتقام تقلیل داد.

مادامی که گنجی با صراحت، گذشته خود را روشن نکند نقش خود را در تثبیت، تحکیم و تداوم این نظام جنایتکار به مردم ایران بازگو نکند، تا زمانی که گنجی از تمام اطلاعات خود در مورد جنایاتی که دوستان و همفکرانش در نظام جمهوری اسلامی مرتکب شده اند پرده برندارد و بدین طریق حقایق بیشماری را برای مردم ایران بازگو نکند، تا زمانی که گنجی رسما بخاطر همکاری با رژیم جمهوری اسلامی از مردم طلب بخشش نکند و اعلام ندامت نکند، تا زمانی که گنجی هم چنان در لباس وکیل مدافع جنایتکاران خدمت کند، نه در صف مردم بلکه در صف همدستان جنایتکارانی قرار دارد که حکومتشان بر پایه سرکوب زنان، استثمار بیرحمانه کارگران و زحمتکشان و سرکوب بیرحمانه اکثریت مردم ایران بنا شده است.

در حال حاضر گنجی با دهها مانیفست جمهوری خواهی نیز نه فقط نمی تواند نماینده ستمدیدگان و قربانیان این جمهوری زن ستیز شود بلکه با مراجعه به سه بخش مانیفست جمهوری خواهی تا کنونی اش هرچه بیشتر مطمئن می شویم که وی هم چنان خادم نظم کهن است و در مقابل روند تاریخ و روند تحولات دمکراتیک جامعه و در مقابل منافع اکثریت مردم ایران قرار گرفته است.

گنجی طی سالهای گذشته بارها نشان داده است که علیرغم مخالفت هایی که با جناح خامنه ای دارد، هم چنان مدافع نظامی مبتنی بر ستم و استثمار است. گنجی نه تنها بارها وفاداری خود را به مرتجعین و جنایتکاران اسلامی امثال حجاریان اعلام کرده است (7) بلکه در سطح جهانی نیز در مانیفست جمهوری خواهی خود سرسپردگی اش را به نظام امپریالیستی جهانی اعلام کرده است. او در این مانیفست ها به صراحت اعلام می کند که مدافع اقتصاد نئولیبرالی کنونی است، (8) مدافع دخالتگری امپریالیستهاست (9 ) بی جهت نبود که بوش رئیس جمهور آمریکا که خود مسبب قتل صدها هزار نفر مردم عراق و افغانستان و جنگ های تجاوزگرانه کنونی است رسما خواهان آزادی اکبر گنجی از زندان شد.

اکبر گنجی مانند دیگر همفکران دوم خردادی اش تلاش دارد تا بر پایه تحریف و جعل تاریخ خود را قهرمان دمکراسی خواهی جا بزند. اما شاید بتوان برای مدتی کوتاه برخی مردمان را فریب داد. اما با اوجگیری مبارزات اقشار و طبقات جامعه از زنان گرفته تا کارگران و دانشجویان و ملل تحت ستم، بار دیگر نسلی به میدان آمده است که تشنه تجارب مبارزاتی نسل پیشین خود است. تاریخ نسل پیشین خود را جستجو می کند. تا جایی که گنجی امروز پس از گذشت بیش از 18 سال لب به سخن گشوده و از قتل عام زندانسان سیاسی یاد می کند. بقول معروف می خواهد دست پیش بگیرد تا پس نیفتد. می خواهد روایتی از این جنایات بدهد که تا هرچه کمتر مرتجعین اسلامی حاکم “هزینه” بدهند. در روایت گنجی خبری از جنایت ترکمن صحرا و به قتل رساندن رهبران خلق ترکمن نیست. در روایت گنجی صحبتی از به خاک و خون کشیدن مردم کردستان در بهار 1358 نیست. سرکوب خلق عرب نیست. بستن دانشگاهها و به خاک و خون کشیدن دهها سازمان و حزب سیاسی نیست. در روایت او زندانی و شکنجه و قتل هزاران زندانی سیاسی و تجاوز به زنان زندانی سیاسی در سیاهچالهای جمهوری اسلامی نیست. در روایت او اعدام های روزانه هزار هزار در فاصله زمستان 59 تا اواخر سال 60 نیست. در روایت گنجی فرمان حجاب اجباری خمینی و سرکوب سیستماتیک زنان نیست و …. . زیرا در روایت واقعی تاریخی 27 سال گذشته پای گنجی و همفکرانش در جنایات هولناک رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدن آن به وسط می آید و بقولی “چون پرده بیفتد، نه تو مانی و نه من” اما اگر گنجی نتوانست حیله گرانه با زندانی شدن و اعتصاب غذا حقانیتی برای خود و عوامفریبی هایش دست و پا کند با جایزه قلم طلایی هم نخواهد توانست. با قلم طلایی نمی توان تاریخ هزاران هزا ر زن و مرد را که برای ساختن جامعه ای آزاد و دمکراتیک نظام ستمشاهی را سرنگون کردند، تحریف کرد. تاریخ زنان و مردانی که به فرمان خمینی به قتل رسیدند.

خمینی با همدستی “گنجی” ها نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی را بر روی اجساد هزاران هزار زن و مرد کمونیست، انقلابی و آزادیخواه بنا کردند. نسل جوان نیز جامعه نوین را بر خاکستر ارتجاع جمهوری اسلامی و نظم پوسیده اش برپا خواهد کرد. گنجی با جایزه قلم طلایی و بی قلم طلایی متعلق به همان جهان کهنه و پوسیده است که مدتهاست ناقوس مرگش به صدا در آمده است.

توضیحات:

1 – گنجی در مانیفست جمهوری خواهی و هم چنین نامه هایش از زندان مرتب از گفته های خمینی برای حقانیت حرف های خود نقل قول می آورد “اما شفافيت و صراحت، ذاتى عرصه سياست دموكراتيك است. از اين رو، آقاى خمينى به صراحت تمام مى گفت: “شاه بايد برود” اينك هم به صراحت و روشنى تمام بايد گفت: “آقاى خامنه اى بايد برود” چرا؟ براى اين كه بنا بر نظريه آقاى خميني، آقاى خامنه اى اينك از رهبري، خود به خود ، عزل شده است. آقاى خمينى مى گويد: “هر فردى از افراد ملت حق دارد مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و او بايد جواب قانع كننده دهد و در غير اين صورت اگر برخلاف وظايف اسلامى خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامدارى معزول است.” (آيت الله خميني، صحيفه نور، جلد 4، ص 190) نامه اکبر گنجی از زندان جمعه 31/4/84

2 – به نوشته محمد ملکی در این مورد مراجعه کنید. دکتر محمد ملکی ریاست شورای مدیران دانشگاه تهران را از ابتدای قدرت گیری خمینی تا تعطیلی دانشگاهها در اردیبهشت 59 بعهده داشت. نوشته محمد ملکی در مورد “انقلاب فرهنگی” تحت عنوان «ریشه ها و پی آمدهای انقلاب فرهنگی» در مجله “اندیشه و جامعه” ابان 1381 به تفضیل در مورد نقش عبدالکریم سروش، جلاالدین فارسی، شمس آل احمد و ربانی املشی بعنوان رهبران این هجوم فرهنگی توضیح می دهد.

3 – نامه اکبر گنجی به عبدالکریم سروش شنبه ١/٥/١٣٨٤ چهل و سومین روزاعتصاب غذای گنجی در زندان «از سال ١٣٥٨ ما بین ما دوستی آغاز شد که هیچگاه پایان نیافت ما همیشه از شما چیزهای تازه می‌آموختیم. انصاف آن است که شما حق بزرگی برگردن نسل ما دارید»

4 – در این مورد به کتاب «توطئه ایات شیطانی» نوشته عطااله مهاجرانی مراجعه شود. وی در این کتاب به تفضیل شرح می دهد که چرا فتوای قتل سلمان رشدی یک رکن مهم و ضروری برای حکومت اسلامی است. در همین کتاب پی می بریم که طبق چه قانونی و چگونه هزاران زندانی سیاسی در تابستان 67 در محاکمه ای چند دقیقه ای محکوم به مرگ شدند.

5 – نامه اکبر گنجی به عبدالکریم سروش شنبه ١/٥/١٣٨٤ چهل و سومین روزاعتصاب غذای گنجی در زندان «خامنه‌ای باید برود، چون صدها استاد ایرانی مانند دکتر سروش درایران حق تدریس و اشتغال ندارند و بجای تعلیم و تربیت جوانان ایرانی، باید جوانان دیگر ملل را آموزش دهد. خامنه‌ای باید برود، چون آمران قتل‌های دگراندیشان و عاملان قتل زندانیان تابستان ١٣٦٧ را حاکم کرده است.»

6 – در این خصوص به خاطرات ایرج مصداقی از زندان های جمهوری اسلامی مراجعه شود بویژه دراین مجموعه چند جلدی با نام برخی از عاملان و عامران قتل عام های تابستان 67 اشنا می شویم.

7 – سعید حجاریان از طراحان اصلی پروژه دوم خرداد، از دست اندرکاران اطلاعات نخست وزیری و از موسسین وزارت اطلاعات است. تا سال 1368 در پست معاونت وزارت اطلاعات مشغول بکار بود و سپس در معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری مشغول شد. به گفته برخی زندانیان آزاد شده، در دهه 60 وی شخصا در بازحویی زندانیان سیاسی شرکت می کرد.

9 – گنجی در فصل چهارم مانیفست جمهوری خواهی تحت عنوان پیش شرط های دمکراسی بر اقتصاد بازار آزاد تاکید می کند: «بنیاد دموكراسی‌های‌ مدرن‌ و آزاد، نظام‌ اقتصادی‌ آزاد (بازار رقابتی‌) است‌ كه‌ خود مبتنی‌ بر حقوق‌ و آزادیهای‌ فردی‌ (حقوق‌ بشر) است….. اقتصاد مدرن‌ مبتنی‌ بر بازار، احساسی‌ از خود مختاری‌ و استقلال‌ شخصی‌ را پدید می‌آورد كه‌ ارزش‌ دموكراتیك‌ بنیادینی‌ است‌‌» در این بخش شباهت حیرت انگیزی بین بحث گنجی در مورد ضرورت اقتصاد آزاد با بحث تجارت آزاد در “سند راهبرد امنیت ملی آمریکا” در مارس 2006 دیده می شود. در بخش 6 این سند تحت عنوان “ایجاد دوره جدید رشد اقتصادی از طریق بازارهای آزاد و تجارت آزاد” نوشته شده است: «ارتقا آزادی و تجارت آزاد مدت های مدیدی است که شالوده سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می دهد. ایجاد آزادی اقتصادی بیشتر هرگز جدا از آزادی سیاسی نیست. آزادی اقتصادی به افراد قدرت می بخشد و افرادی که قدرتی بیشتر می یابند بیشتر خواستار آزادی سیاسی میس گردند…..»

8 – از کتاب مانیفست جمهوری خواهی گنجی فصل چهارم «زمانی‌ كه‌ گرایش‌ منطقه‌ای‌ یا جهانی‌ به‌ سوی‌ دموكراسی‌ وجود دارد و زمانی‌ كه‌ بازیگران‌ قدرتمند خارجی‌ گسترش‌ دموكراسی‌ را هدف‌ آشكار سیاست‌ خارجی‌ خود اعلام‌ می‌نمایند، فرایند دموكراتیزاسیون‌ تسهیل‌ می‌شود.» در زمینه نقد کتاب جمهوری خواهی گنجی سلسله مقالاتی در نشریه حقیقت شماره 7، 8، 10 و 11 ارگان حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) درج شده است که درک روشنتری از این مانیفست را به خواننده می دهد.

21 خرداد 1385

Azar_darakhshan@yahoo.com

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates