روزهای داغ
روشنگری:
شعارها تندتر شده بود…مرگ بر احمدى نژاد و مرگ بر خامنه اى… يكسرى بسيجى ها شروع به داد و فرياد كردند كه شما در خدمت آمريكا قرار داريد.. ولى جمعيت شعار داد: نه امپرياليسم، نه ارتجاع، آزادى آزادى.
5 خرداد 1385
www.bazr84.com
Email:bazr84@yahoo.co
گزارش ارسالی برای نشريه بذر
اين روزها چند تا ماجرا همزمان اتفاق افتاده كه همگى به شكل مستقيم محرك جنبش دانشجويى شده است. اولين مساله، ادامه سياست خاك كردن شهداى جنگ اين بار در دانشگاه اميركبير (پلى تكنيك) بود كه با اعتراض گسترده دانشجويان روبرو شد و هنوز دولت موفق به اين كار نشده است. در ادامه اين جريان، نيروهاى بسيج و گارد ويژه در دانشگاه اميركبير مى خواستند نسق بگيرند و جو ارعاب راه بيندازند ولى موفق نشدند. درگيرى هاى فيزيكى (و البته لفظى) زيادى بين دانشجويان مبارز با بسيجى ها رخ داد كه البته پايه هاى رژيم خوب گوشمالى شدند. به طور كلى روحيه تعرضى دانشجويان بالاست و به شدت از اوضاع خشمگين هستند.
مساله دوم، انحلال انتخاب انجمن هاى اسلامى دانشگاه اميركبير بود كه به دنبال همان سياست جديد “غير سياسى كردن نهادهاى دانشجويى” پيش أمد. مقامات دانشگاه و بسيج دانشجويى در ادامه سياست زدن زير أب دفتر تحكيمى ها، مى گويند كه اين نماينده ها را نبايد انتخاب كنيد. اين هم جرقه يك درگيرى جديد را زد و به تعطيل كلاس ها و بستن درب دانشگاه اميركبير براى جلوگيرى از ورود نيروهاى بسيجى و حزب الهى كه براى سركوب و ارعاب أمده بودند انجاميد. درست است كه ظاهرا دفتر تحكيمى ها و انجمن هاى اسلامى زير ضرب رفته بودند ولى دانشجويان مبارز موضوع و بهانه خوبى براى ابراز مخالفت با تشديد سركوب و خفقان به دست آوردند.
مساله بعدي، قضيه كاريكاتور روزنامه ايران بود. يك جريان جدى در تبريز و زنجان و اروميه به راه افتاد كه به درگيرى و تخريب انجاميد. خونين هم شد. عكس دانشجويان زخمى تبريز كه روى سايت ها رفت باعث شد كه دانشجويان آذرى و بقيه در تهران خشمگين شوند و اعتراض كنند. باز هم يك جرقه ديگر براى برپايى تظاهرات گسترده دانشجويى زده شد.
و بالاخره مساله آخر، بازنشسته كردن هفت نفر از استادان قديمى دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود كه رئيس دانشكده دل خوشى از آنان نداشته است و بى مقدمه كنارشان گذاشته. يعنى همه اين مسائل كه طى كمتر از دو هفته اتفاق افتاد دست به دست هم داد و يك اعتراض گسترده و راديكال و كوبنده دانشجويى را سبب شد.
از نيمه شب، كوى دانشگاه شلوغ شد. شلوغى را خود نيروى انتظامى شروع كرد. يعنى آمدند و به سبك حمله سال 78 به كوى دانشگاه، ريختند و دانشجويان را كتك زدند و اسباب و اثاثيه را شكستند. البته به گستردگى بار قبل نبود. دانشجويان هم عكس العمل نشان دادند. سنگ پرانى هايى شد. از صندلى هاى شكسته، چماق درست شد. بعضى سطل ها آتش زده شد. ولى مساله به برگشتن نيروهاى سركوب به لانه هايشان فروكش كرد. خبر حمله صبح در دانشگاه هاى مختلف پيچيد. دانشجويان مبارز يكديگر را خبر كردند و در دانشگاه تهران گرد آمدند. نيروهاى اطلاعاتى و انتظامى كه بو برده بودند رفت و آمد به دانشگاه را كنترل مى كردند. براى ورود، كارت مى ديدند. ولى خيلى ها از راه هايى كه بلدند خود را به داخل دانشگاه رساندند. اين را هم بگويم كه اين جور تجمع ها، حالت موضعى دارد و يكباره همه دانشگاه را در بر نمى گيرد. به همين خاطر بعضى از دانشكده ها اصلا از اتفاقاتى داشت چند صد متر آن طرفترشان رخ مى داد با خبر نبودند. اجتماع اعتراضى اوليه حدود ساعت يك بعد از ظهر در دانشكده حقوق برپا شد. دانشجويان آذرى شروع به شعار دادن به آذرى كردند: ياشاسين آذربايجان و چند شعار ناسيوناليستى ديگر. ولى جمعيت اصلى معترض شعار: ما همه برادر و برابريم را دادند و چند شعار هم به زبان آذرى با مضمون: صمد، خون يارانت هنوز روان است. در ضمن بحث با دانشجويانى كه گرايش ناسيوناليستى آذرى داشتند هم به راه افتاد كه بايد مبارزه اى متحدانه به راه بيندازيم و مساله بين ما نبايد دعواى فارس و آذرى باشد. عكس العمل آنان خوب بود و خيلى زود شعارهاى عمومى ضد رژيمى جاى شعارهاى ناسيوناليستى را گرفت. شعارهايى كه داده مى شد اينها بود: وزير بى ليافت استعفا استعفا. مرگ بر استبداد. عباسى استعفا استعفا. مى كشم مى كشم آنكه برادرم كشت رئيس بى كفايت استعفا استعفا. (كه منظور آيت الله عميد زنجانى رئيس دانشگاه تهران بود). نه جنگ مى خوايم نه آخوند، عدالت عدالت. در اينجا دانشجويان با كيسه هاى پر از كچاپ، عكس هاى خمينى و خامنه اى بر سر در دانشكده را مزين كردند و غريو شادى همه بلند شد. جمعيت چيزى بين 2 تا 3 هزار نفر بود. تزئينات مربوط به فتح خرمشهر يك آماج ديگر دانشجويان بود. پلاكاردها و پارچه نوشته هاى بسيج پاره پاره شد. دانشجويان بسيجى كه ميز كتاب و نوار داشتند وحشت زده به تظاهركنندگان نگاه مى كردند و جرات تعرض نداشتند. يكى از بچه هاى پلى تكنيك مى گفت بابا صد رحمت به بسيجى هاى ما كه پررويى كردند و حسابى خدمتشان رسيديم. اينها چرا حمله نمى كنند؟! بسيجى ها براى مظلوم نمايى شروع به الله اكبر گفتن كردند كه با هوى جمعيت روبرو شدند. يكى فرياد زد: هى مى گوييد فتح خرمشهر فتح خرمشهر ولى از آن همه جوان بدبختى كه رژيم گولشان زد و جنگ را به قيمت خون آنها ادامه داد چيزى نمى گوييد. جمعيت بعد از دانشكده حقوق به سوى دانشكده هاى ديگر به راه افتاد كه هم كلاس ها را در جاهاى ديگر تعطيل كند و هم دانشجويان بيشترى را دعوت به پيوستن به تظاهرات كند. بچه هاى داروسازى پيشاييش خودشان كار را آغاز كرده بودند. شعار مى دادند و بساط بسيج را به هم ريخته بودند. شعارها تندتر شده بود. مرگ بر احمدى نژاد و مرگ بر خامنه اى هم به گوش مى رسيد. يكسرى بسيجى ها كه در مقابل تظاهركنندگان تجمع كرده بودند شروع به داد و فرياد كردند كه شما در خدمت آمريكا قرار داريد و از اين حرفها. ولى جمعيت شعار داد: نه امپرياليسم، نه ارتجاع، آزادى آزادى. يكمرتبه بسيجى ها خفقان گرفتند و خلع سلاح شدند. يك جورى كه انگار باورشان نمى شد. انتظارش را نداشتند و خلاف چيزهايى بود كه در مغزشان كرده بودند. خبر رسيد كه نيروى انتظامى و گارد ويژه دور دانشگاه را گرفته اند.
در طول تظاهرات، جمعيت سرودهاى يار دبستاني، برپاخيز از جا كن بساط كاخ دشمن، همت كنيد اى دوستان دشمن به ميدان آمده، هوا دلپذير شد، بيا تا به ياد شهيدان تير (با تغييراتى در شعر كه موضوع را به جنبش دانشجويى مربوط مى كرد) و… را هماهنگ و پر قدرت مى خواندند.
اين را هم بگويم كه تعداد دانشجويان دختر زياد بود و در شكستن و فرمان حمله دادن فعال بودند و خيلى راديكال عمل مى كردند. تظاهرات به سمت محلى كه عميد زنجانى قرار داشت حركت كرد و واقعا مى خواستند جناب آيت الله را گوشمالى بدهند. شعارها عليه او بالا گرفته بود. ولى دور تا دور او را صد نفر بسيجى محافظ گرفته بودند و او توانست جان سالم به در ببرد. خبر رسيد كه رئيس دانشکده حقوق در دانشكده ادبيات پنهان شده است. سيل جمعيت به طرف دانشكده ادبيات رفت. در اصلى را بسته بودند. جمعيت سعى مى كرد در را هر طور شده بكشند و وارد شود. در اينجا يكى از نگهبانان به آهستگى به يكى ديگر گفت كه برو و بگو كه در پشت را هم ببندند تا تظاهركنندگان نتوانند وارد شوند. ولى گفتن همان و هجوم جمعيت به سوى در پشت و ريختن به داخل دانشكده ادبيات همان. عباسى رئيس دانشكده حقوق را در گوشه اى گير انداختند و تا مى خورد او را با مشت و لگد و چوب زير دست و پا كتك زدند. دختران هم در اين حركت شركت داشتند.
چند خبرنگار خود را به صحنه رسانده بودند و عكس مى گرفتند كه با اعتراض دانشجويان روبرو شدند. يكى از دانشجويان كه صورت خود را پوشانده بود به آنان تذكر داد كه بعدا بر اساس همين عكس ها رژيم بچه ها را شناسايى و دستگير مى كند و اين بارها اتفاق افتاده. ولى خبرنگاران گفتند كه ما حواسمان هست و فقط از كسانى كه صورتشان را پوشانده اند عكس مى گيريم و اگر خواستيم عكس ها را روى اينترنت بگذاريم و صورتى پيدا بود خودمان آن را محو مى كنيم. اليته بگو مگو ادامه داشت و عملا تعداد خيلى زيادى از بچه ها صورتشان را با دستمال و شال پوشانده بودند.
برنامه كشاندن تظاهرات به خيابان به علت تمركز نيروى انتظامى در آن نقطه، عملى نشد. حدود ساعت 3 بعداز ظهر خبر رسيد كه گارد ويژه قصد حمله به داخل دانشگاه و دستگيرى دانشجويان را دارد. بنابراين نيروها تجمع خود را از دست دادند و دسته دسته از صحن دانشگاه خارج شدند.
نشريه دانشجويی بذر 5 خرداد ماه 1385
پیام برای این مطلب مسدود شده.