بازگرديم به دوران شكوفائی اصول سنديكاليسم
پیک نت:
محمد حيدری
ياد روزهائی كه تيمسار خسروانی و بهروز وثوقی
در برابر حق طلبی سنديكای خبرنگاران به زانو در آمدند
اشاره: محمد حيدری در سال 1337 و از روزنامهی خراسان در مشهد، روزنامه نگاری را شروع كرد و سپس پيوست به روزنامه اطلاعات و رسيد به سردبيری آن در دوران انقلاب. همكاری با احمد شاملو در “خوشه” و فعاليت در روزنامههای “پيغام امروز”، “بورس” و چند نشريهی ديگر از سوابق روزنامه نگاری اوست. حدود هشتسال نيز سردبيری ماهنامه “گزارش” را در كارنامه روزنامه نگاری خود در جمهوری اسلامی دارد. به 63 سالگی رسيده است. مجله هفتگی الكترونيكی “پارس پژواك” را راه اندازی كرد كه در نيمه راه متوقفش كردند. چند كتاب منتشر شده و منتشر نشده دارد.
از فعالان سنديكای روزنامه نگاران و خبرنگاران مطبوعات بود. همان سنديكائی كه نقش اصلی را در رهبری اعتصاب مطبوعات داشت و مقامات جمهوری اسلامی تا زيرپايشان سفت شد و تصاحب مطبوعات را آغاز كردند، حكم تعطيلی آن را هم صادر كردند.
نشريه “نامه” درايران گفتگوئی با او كرده است كه چكيده ای از آن را می خوانيد:
عدهای از روزنامهنگاران صاحبنام در مهرماه سال 42 شبی در پارك شهر تجمع ايستادهای را برپا میدارند و همانجا يك هيأتمؤسس انتخاب شد و آن هيأت، اساسنامهای منطبق با اساسنامهی وزارت كار تهيه و تنظيم كرد. اضافه كنم كه اين اساسنامه حداقل چيزی است كه سازمان بينالمللی كار برای سنديكاها بهرسميت میشناسد و حتی اساسنامهی انجمنصنفی فعلی هم بر اساس همان اساسنامه تهيه شده است، تنها اسامی را برداشته يا عوض كردهاند.. اعضای هيأتمؤسس انتخابی، ترتيب برگزاری مجمع عمومی را دادند و در مجمع عمومی هيأتمديره انتخاب شد كه تا دو سال، آن هيأتمديره حتی قادر به اجارهی مكانی جهت تشكيل جلسات خود نبود. دولت هم به عناوين مختلف ثبت سنديكا را به تعويق میانداخت. تركيب هيأتمديره اول و دوم شامل روزنامهنگاران حرفهای، با سوابق و عملكرد قابل دفاع و روزنامهنگاران وابسته و فرصتطلب بود. بالاخره ، حاكميت ناگزير شد سنديكا را ثبت كند كه اين تاريخ میتواند بهعنوان مبداً تاريخی خاصی در تاريخ مطبوعات كشور محسوب شود.
يعنی سال 1344 ؟
بله! در همان سال بنده هم به عضويت سنديكا درآمدم؛ البته در آنزمان مديران مطبوعات برای روزنامهنگاران هيچگونه حق و حقوقی قايل نبودند و روزنامهنگاران مجبور بودند يا از طريق كار دولتی يا كارهای ديگر و حتی زد و بند زندگی خود را اداره كنند. اما پس از ثبت سنديكا، جريان جوان و پرشوری در اين عرصه شكل گرفت كه تحت حمايت و راهنمايیهای گروهی از روزنامهنگاران قديمی و شرافتمند، حركتی آهسته را برای قانونمند كردن حرفهی روزنامهنگاری در مملكت، آغازكرد. از دورههای سوم و چهارم به بعد عناصر وابسته به دولت از پستهای كليدی سنديكا كنار گذاشته شدند و جای آنها را روزنامهنگاران حرفهای گرفتند.
سنديكا ابتدا محلی را در خيابان كوشك اجاره كرد كه هنوز در ابتدای كوچهای كه ساختمان در آن قرار داشت، تابلويی به نام كوی خبرنگاران وجود دارد كه عكس آن را چندماه پيش خبرگزاری ميراث فرهنگی همراه با مطلب طعنهآميزی كار كرده بود. بعد دبيرخانهی سنديكا از آنجا به به يك آپارتمان كوچك در خيابان رامسر پلاك 49، منتقل شد كه در همين آپارتمان كوچك جامعهی روزنامهنگاری حرفهای ايران شكلگرفت و ساخته شد. ساختمان اول سال 44 و ساختمان دوم در سال 1345. در همين ساختمان با حق عضويت ماهيانه دهتومان و با كارهای داوطلبانهی اعضای سنديكا، قدمهای بزرگی برداشته شد كه امروز باوركردن آن مشكل است.
مثلاً 132 دستگاه آپارتمان برای اعضا ساخته شد. يا برای اولينبار اعضای مطبوعات بيمهی تأمين اجتماعی شدند. يا بهدليل اينكه حرفهی روزنامهنگاری حرفهای خطرناك بود، طی مذاكراتی كه بهعمل آمد با افزودهشدن پنجدرصد به قيمت آگهیهای ثبتی و واريزشدن آن به حسابی جداگانه بيمهی تكميلی روزنامهنگاران بهوجود آمد كه بهاينترتيب پول آن توسط مردم پرداخت شد نه دولت. سقف اين بيمه هم دويست هزار تومان بود. از كارهای درخشانی كه سنديكا در ارتباط با مسايل معنوی و حرفهای روزنامهنگاران كرد، اجرای طرح طبقهبندی مشاغل در مطبوعات بود كه با اجرای آن، روزنامهنگاران بر اساس ضوابط رشد میكردند نه روابط. همچنين كلاسهای آموزش مقطعی در روزنامهنگاری و ايجاد صندوق بيمهی بیكاری از كارهای ديگری بود كه سنديكا انجام داد. اگر خبرنگاری در آن زمان بیكار میشد، به ميزان 300 دلار يعنی در حدود دوهزار تومان از حقوق بیكاری استفاده میكرد و پس از آغاز بهكار با اقساط پايين آن مبلغ را به صندوق باز میگرداند. اگر در نظر داشته باشيد كه قيمت دلار در آن زمان 69 ريال بود متوجه میشويد كه روزنامهنگار بیكار شده نزديك 280 هزار تومان فعلی حقوق دريافت میكرد.
شرايط و ضوابط عضويت در سنديكا چه بود؟
سنديكا كميتهای بهنام كميته تشكيلات داشت كه تقاضای عضويت به آن كميته میرفت و كميته اعضای معتمدی را مأمور میكرد كه تحقيقات كاملی در خصوص سوابق فردی و حرفهای متقاضی بهعمل بياورند و وقتی حداقل صلاحيت در متقاضی وجود داشت، كليهی اعضای كميته پای تقاضا را امضا و صلاحيت فرد را تأييد میكردند. سپس تقاضا در هيأتمديره مطرح میشد و در نهايت عضويت متقاضی تصويب میشد. بسياری هم آمدند و صلاحيت آنها تأييد نشد؛ البته روزنامهنگار ماندند ولی همه میدانستند كه آنها مورد تأييد سنديكا نيستند. برخی از آنها هنوز در خارج از كشور فعاليت دارند.
مهمترين شرط عضويت در هيأتمديره اين بود كه برخلاف سيستم امروزی كسی كه يكدوره عضو هيأتمديره بود، در دورهی بعدی نمیتوانست وارد هيأتمديره شود و يكی از رازهاي
موفقيت سنديكا همين بود. عضو هيأتمديرهی سابق در دورهی جديد تنها میتوانست بازرس
يا عضو كميتههای فرعی سنديكا باشد. همچنين كاركردن در سنديكای روزنامهنگاران افتخاری بود و هيچگونه حقوق و مزايايی به افرادی كه فعاليت میكردند تعلق نمیگرفت. بهاينترتيب سنديكا به يك ارگان متنفذ و معتبر حرفهای تبديل شد.
سنديكا دو هدف عمده را بهطور همزمان دنبال میكرد. هدف اول ضابطهمندكردن حرفهی روزنامهنگاری و تعيين روابط روزنامهنگار با كارفرمايان و روزنامهنگاران با دولت و جامعه و هدف دوم ارتقای دانش اعضای خود . ترجمه و انتشار كتابهای تخصصی و ساير آثاری كه توسط برخی از اعضا و همكاران تهيه شده بود در كنار همان كلاسهای آموزشی مقطعی كه گفته شد، در همين راستا صورت میگرفت. البته آموزشها صرفاً به تكنولوژی روزنامهنگاری محدود نبود بلكه در جهت ضابطهمندشدن اخلاق روزنامهنگاری تلاش میشد و بههميندليل زمانیكه معاون نخستوزير وقت به خبرنگار ما زندهياد “ناصر مجرد”، اهانت كرد و دستور ضربوشتم او را داد، سنديكا كاری كرد كه تيمسار خسروانی رسماً از آن خبرنگار عذرخواهی كرد يا بلايی كه جامعهی مطبوعات و افكار عمومی بر سر “بهروز وثوقی” بهدليل سيلیزدن بهصورت يك خبرنگار آورد و او مجبور شد با وجود حمايت اشرف پهلوی در محل سنديكا حاضر شود و از اين خبرنگار عذرخواهی كند.
اما از آنسو سنديكا با خبرنگاران خاطی هم برخورد میكرد. بهگونهای كه بهمحض اطلاع از خطا و پس از جمعآوری مدارك و ادلهی كافی، خبرنگار خاطی از سنديكا اخراج میشد. البته با وجود اينكه سنديكا در آنزمان 650 عضو روزنامهنگار داشت، تعدادی افراد ناباب هم در سنديكا بودند كه ناگزير آنها را تحمل میكرديم. اما برای اثبات يكدستی و سلامت سنديكا من مدرك دارم. نه من بلكه جامعهی مطبوعاتی و تاريخ ايران مدرك دارد. وقتی پس از انقلاب اسناد ساواك منتشرشد، كمترين ميزان جاسوس و عوامل ساواك را سنديكای نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات داشت كه اسناد آن و اسامی نفوذیهای ساواك توسط دكتر ممكن، معاون مطبوعاتی اولين وزير ارشاد جمهوری اسلامی در اختيار من قرار گرفت.
ما درباره آنچه بعد از انقلاب اتفاق افتاد از كسی گلايهای نداريم و اگر هم گلايهای باشد، مسألهی شخصی نيست، بلكه اين است كه چرا يك نهاد فرهنگی بايد به اين روز بيفتد. البته پس از انقلاب سنديكا را نه بستند و نه تعطيلكردند، ما هم در دورهی انقلاب پولهايی را كه مردم به سنديكا داده بودند با نظارت آقای قدوسی دادستان انقلاب، به ايشان بازگردانديم. عدهای هم پولشان را پس نگرفتند و آن پول هنوز در حساب سپردهی سنديكا باقی است. قرار بود در مجمع عمومی نسبت به استفاده از آن برای تكميل ساختمان تصميم بگيريم كه جنگ شروع شد و فعاليتهای سنديكا هم متوقف شد. البته تنگنظریهايی كه در اوايل انقلاب وجود داشت و كسی هم انكارش نمیكند، پس از جنگ هم خود را بهصورت فرصتطلبیها، انحصارطلبیها و خردهحسابها نشان داد و كار دچار مشكلاتی شد. اگر چنين نمیشد و شرايط بهتر بود، قديمیترها سنديكا را به نسلهای بعدی میسپردند اما پس از جنگ نگذاشتند اين اتفاق رخدهد و نهادی كه ملی بود و به همهی شما تعلق داشت، خراب شد. اين ديگر كار شماست كه ببينيد چرا يك نهاد ملی را خراب كردند.
خرابشدن سنديكا بر اثر تنگنظریهای روزنامهنگاران صورتگرفت يا از سوی دولت اعمال شد؟
هر دوی اينها بود. ببينيد! سنديكا متشكل از افرادی بود كه دارای بينشهای مختلفی بودند؛ مثلاً ما فردی داشتيم به نام “شيخمصطفی رهنما” كه با عبا و عمامه به سنديكا میآمد. اعضايی داشتيم بهغايت مذهبی و اعضايی داشتيم كه لاييك بودند، همچنين اعضايی با ديدگاهها و گرايشهای چپ داشتيم. اما يك اصل همواره در سنديكا رعايت میشد، همان اصلی كه در تشكلهای ديگر توسط برخیها به آن توجهی نشد و آن اصل اين بود كه ما میگفتيم اينجا يك سنديكای صنفی است نه باشگاه سياسی و عقيدتی. هركس دارای هر عقيدهای كه هست ابتدا كولهبار سياسی و عقيدتی خود را پشت درِ سنديكا بگذارد و بعد وارد شود و بههنگام رفتن دوباره عقيدهاش را بردارد و با خود ببرد. در طول آن سالها سنديكا نه به كسی تبريك گفت و برای كسی هورا كشيد و نه مرگ بر فلان كس گفت. ما در سنديكا همهنوع گرايش سياسی ميان اعضا داشتيم اما در سنديكا كار سياسی نمیكرديم. الان هم من نصيحتی كه به نسل جوان دارم اين است كه كار سياسیتان را در حزبتان انجام دهيد و كار حرفهایتان را در سنديكايتان. سنديكا اول از همه بايد حافظ شرافت حرفهی روزنامهنگاری باشد. اعتصابهايی هم كه در سنديكا شكل گرفت به هيچوجه انگيزهی سياسی نداشت. كوتاه اينكه وقتی جامعهی ما، مخاطبان ما، صاحبان حق بر ما و مردم ما حركت سياسی را آغاز كردند، سنديكای نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات نمیتوانست بیتفاوت بماند. درضمن اين سنديكا نبود كه اعتصابها را شروع كرد بلكه خود نويسندگان و خبرنگاران روزنامهها بهدليل اشتباه يا حماقت يا خباثت آن رژيم كه روزنامهنگاران را در تنگنا قرار داده بود، حركتی را آغاز كردند كه در نهايت منجر به اعتصاب شد.
اين اعتصابها چه زمانی انجام شد؟
عتصاب اول در مهر 57 بود كه يكهفته طولكشيد و اعتصاب دوم آبان 57 كه 63 روز بهطول انجاميد. جالب اينكه آقای خمينی تنها برای دو گروه نامه نوشتند و خواستند به اعتصابشان پايان دهند. يكی كاركنان شركت نفت و ديگری روزنامهنگاران. بله! سنديكا يك تشكل سياسی نبود اما در مقطعی هم كه حركتی كرد همگام با جامعه بود؛ جامعهای كه میخواست انقلاب كند، جامعهای كه میآمد در خيابان و میگفت مردهباد فلانی و زندهباد فلانی يا بهقول اخوان “اين مباد و آن باد.” سنديكا با مردمی كه بچههایشان كشته يا زندانی میشدند همدردی میكرد. ضمن اينكه آنزمان بسياری از اعضای سنديكا بازداشت شدند و خود من هم اگر روز 17 شهريور ده دقيقه دير جنبيده بودم، در خانهی خودم كشته میشدم. حالا وقتی من با اين قاطعيت میگويم سنديكا مستقل بود، اينرا هم اضافه میكنم كه سنديكا پايگاه سياسی هيچ گروهی نبود.
بعد از انقلاب هم گفتند سنديكای اسلامی. ما گفتيم يعنی چه؟ سنديكا، سنديكا است و ما هم همه مسلمانيم و شيعه. جريانات و افراد مشكوكی بودند كه سيخ میزدند و اينطور نبود كه كل حاكميت بخواهد سنديكا را نابود كند. ما ارتباط خوبی با شهيد قدوسی و شهيد بهشتی داشتيم كه اسناد آنرا دارم. من به شهيد بهشتی گفتم كه بزرگترين خطايی كه شما میتوانيد انجام دهيد اين است كه دولت را متولی مطبوعات كنيد يا مطبوعات را به خودتان وابسته كنيد. بگذاريد امور مطبوعات را خود مطبوعاتیها حلوفصل كنند. ايشان از ما خواست قانون مطبوعات را بنويسيم كه ما هم از نخبگان سنديكا و استادان دانشگاهی نظير “دكتر باقر پرهام” كمك گرفتيم، پيشنويسی تهيه و ارايه كرديم كه ايراداتی بر آن داشتند، آنها را توضيح داديم و قرار بود همان بهعنوان قانون مطبوعات تصويب شود كه در آنصورت مسير مطبوعات ايران عوض میشد، اما جنگ آغاز شد، آقای بهشتی هم به شهادت رسيد و فرصت از دست رفت. آنچه هم كه بهعنوان قانون مطبوعات تصويب شد همانی بود كه ما نوشته بوديم منتها دو – سه واژه و بند كليدی آن را حذف كردند كه همان بندهای مربوط به استقلال مطبوعات بود.
در سال 63 بهدليل خرابی بيش از حد وضعيت كشور و شرايط حاد جنگی تصميم گرفتيم تا پايان جنگ، سنديكا به حالت تعليق درآيد.
در پايان جنگ بهمحض اعلام صلح رفتيم و ديديم كه درِ سنديكا را پلمپ كردهاند. با پیگيری دوستان مشخص شد اشتباه شده بوده و با زحمت بسياری دفتر فك پلمپ شد. ما رفتيم و سنديكا را بازسازی كرديم و سعی كرديم مجمع عمومی را تشكيل دهيم اما در آن شرايط بسياری يادشان رفته بود كه سنديكا وجود دارد و همين سنديكا چه كارها و خدماتی انجام داده است. با آقای انتظامی كه مدير كل مطبوعات داخلی وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، صحبت كرديم و به ايشان گفتيم صلاح شما هم در اين است كه سنديكا غيرسياسی و مستقل باشد و ايشان پذيرفت و الحق والانصاف كسی هم كارشكنی نكرد. تقريباً توافقشد كه سنديكا مجمع عمومی را تشكيل بدهد و پس از تغيير نام، اعضای جديد را جذبكند. در آنزمان ما 200 درخواست عضويت جديد از نسل جوان داشتيم. تا مرحلهی استارت مجمع عمومی هم رفتيم كه ديگر… (با اشاره به واكمن) نمیتوانم شرح دهم. (
برای احيای سنديكا و بهبود وضعيت مطبوعات و حالوروز اهالی مطبوعات يا حتی بهبود وضع انجمن صنفی روزنامهنگاران چه راهكارهايی وجود دارد؟
ول اين كه مهم نيست يك تشكيلات نامش سنديكا باشد يا انجمن صنفی. مهم اين است كه آن تشكيلات چه اهدافی را پیگيری میكند. شيوهی تشكيل انجمن صنفی روزنامهنگاران ايران بسيار عجولانه، غيركارشناسی و توام با ايرادهای متعدد بود. بههميندليل از همان ابتدا صبغهی سياسی اعضای انجمن صبغهی صنفی آن را تحتالشعاع قرار داد. اين مطلبی است كه بنده برحسب وظيفه، هم به برخی از افراد متنفذ در انجمن صنفی و هم به مسؤولان تذكر دادهام. لذا مؤثرترين و فوریترين كار اين است كه نهتنها انجمن صنفی روزنامهنگاران بلكه كليهی انجمنهای مشابه ديگر بايد هرچه سريعتر به اصول سنديكاليزم بازگردند. اينها با هرعنوانی كه دارند بايد اينرا بفهمند كه سنديكا محلی است برای ارتقای امنيت مادی و معنوی روزنامهنگاران و اعضا از طُرُق قانونی و تا اين تفكر حاكم نشود، انجمن صنفی با هر كسی كه در راس آن باشد تنها در درجهی زيانی كه بهخود و اعضا و جامعه وارد میآورد تفاوت خواهد داشت و اين زيان اجتناب ناپذير است. اصلاحطلبان يا اصولگرايان برای كار سياسی و پيشبُرد اهداف و مقاصدشان هركدام چندين حزب دارند؛ ديگر ايجاد شعبهای بهنام انجمن روزنامهنگاران چه لزومی دارد؟ بايد بگذارند روزنامهنگاران، انجمنهای صنفی يا سنديكاها را در چارچوب قواعد حرفهای روزنامهنگاری ادارهكنند و به حركت درآورند كه مطابق با همان اصول سنديكاليسم است. اگر اينگونه شود گام نخست برداشته شده است. در آنصورت روزنامهنگاران میتوانند رو به حاكميت و دولت كرده و با قدرت بگويند بايستی در نگرش به حرفهی روزنامهنگاری و شيوهی روابط حاكم ميان “مطبوعات و دولت” و “مطبوعات و مراكز قدرت” و بالعكس بازنگری شود. قانون مطبوعات فعلی ناقص است. سازمانها و ارگانهايی كه در كار مطبوعات از زمان درخواست مجوز تا صدور مجوز و توقيف و محاكمه دخالت دارند مطلقاً با بايدها و نبايدهای حرفهی روزنامهنگاری تطابقی ندارند. دولت عاقل و آيندهنگر آن است كه امور مطبوعات را به مطبوعاتیهای واقعی و نه دستنشانده واگذاركند كه اين قسمت دوم پاسخ است. قواعدی كه در كار حرفهای مطبوعات جاری است هيچ منافاتی با ارزشها ندارد و كسانی كه اين امور را به ارزشها ربط میدهند، ريگی در كفش دارند. ما تنها ناقل رويدادها و تحليلگر آن رويدادها هستيم. روزنامهنگار، دلسوز كشور و مردم است و شواهد بسياری اين را ثابت میكند. بهعنوان مثال در دولت آقای خاتمی بر اساس تحليل و نامهی يكی از دلشكستهترين روزنامهنگاران، دولت متوجه يك خطر جدی در زمينهی استقلال كشور میشود و پس از تشكيل جلسهی فوقالعادهی شورای عالی امنيتملی اين خطر بزرگ را از كشور دفع میكند؛ لذا روزنامهنگار در خدمت كشور است نه باند و گروه خاص حاكميت. اگر اين انجمنهای صنفی سازوكارشان طبيعی و اصولی باشد، میتوانند افراد واقعنگر درون حاكميت را به تجديدنظر وادار كنند. چندروز پيش صفار هرندی در يكی از سفرهايش گفت: “به 2500 نفر متقاضی نشريه، امتياز انتشار داده شده است كه از اين تعداد هزار عنوان بيشتر منتشر نمیشوند.” حالا اين هزار عنوان چه خدمتی به كشور و فرهنگ و مردم انجام میدهند؟ درحالیكه از انواع رانتها و كمكها هم استفاده میكنند. امروز تعداد زيادی از مطبوعات صرفاً بهعنوان بنگاههای تجاری فعاليت میكنند. برخی حتی به روشهای غيراخلاقی اداره میشوند. مدير روزنامهای كه خبرنگار را بهدنبال آگهی میفرستد و به او پورسانت میدهد، بايد بدانيد اخبار غيرواقعی دربارهی بورس يا نظام بانكی خطری بهمراتب بيشتر از اين دارد كه من سهواً مقالهی تندی بنويسم. اين نوع روزنامهنگاری موريانهوار پايههای كشور را میخورد و از بين میبرد ولی من اگر اشتباهی كنم بدون شك اشتباهم قابل برگشت است. شما اگر بر اساس اصول حرفهای و اخلاقی روزنامهنگاری كار كنيد، هرگز نمیرويد خود را به صاحب قدرتی وصل كنيد. روزنامهنگار بايد آزاد و مسؤوليتپذير باشد. اخلاق روزنامهنگاری قواعد و قانونمندی خود را دارد. قلم را بهدست ما ندادهاند كه هركاری خواستيم انجام دهيم. روزنامهنگار آزاد مسؤوليت را میفهمد و مسؤوليتپذير است. در شرايطی كه حداقلِ حقوق روزنامهنگار رعايت میشود، شما میبينيد كه روزنامهنگار تنها بهنفع كشور و ملتش كار میكند. من در سالهای اخير جوانانی را ديدهام كه هركدام از آنها میتوانستند جزو برجستهترين كارگزاران رسانهای دنيا باشند ولی بهخاطر خطاهايی كه ديگران مرتكب شدند، آنها مجازات شدند؛ خانهنشين شدند، حرفهی خود را رها كردند يا ميرزابنويس شدند، درحالیكه روزنامهنگار با نوشتهها و ايدهها و پيشنهادهای خود به كشور و دولتمردان در راستای حفظ منافع ملی، خدمت رايگان ارايه میدهد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.