20.05.2006

«جاسوس» يعنی كيم فيلبی، نه جهانبگلو

پیک نت:
بازداشت جهانبگلو انگشت اتهام متوجه دستگير كننده است، نه دستگير شده
و.عبدالله شهبازی

رامين جهانبگلو روشنفكر برجسته‌ای نبود. فيلسوف و متفكر هم نبود. به همين دليل حتی دانشگاه تورنتو او را استخدام نكرد. به‌صورت پاره وقت در دپارتمان علوم سياسی اين دانشگاه درس می‌داد. در دانشگاه فوق می‌گفتند كتاب‌هايش كار آكادميك نيست؛ گفتگو با اين و آن است كه كار علمی به‌شمار نمی‌رود. روشنفكری متوسط، و البته زرنگ، بود از خانواده‌ای مرفه كه به دليل گفتگو با متفكران بزرگ جهان كتاب‌هايی تاليف كرد و، البته به لطف مسئولان وقت روزنامه همشهری و نشر فرزان روز، در ايران شناخته شد. (اولين مصاحبه‌هايش در همشهری چاپ شد. قبل از آن كسی جهانبگلو را نمی‌شناخت.) جهانبگلو شايد مصاحبه‌گر خوبی بود كه در اين هم ترديد است. اگر مايه بيشتری داشت، می‌توانست وارد مباحث عميق نظری شود كه نمی‌شد؛ يعنی توانش را نداشت. اگر بخواهم مقايسه كنم، از نظر مايه علمی، مصاحبه‌های جهانبگلو در حوزه فلسفه و انديشه سياسی شبيه است به مصاحبه‌های حبيب لاجوردی و دستيارانش با رجال سياسی دوران پهلوی در حوزه تاريخنگاری. ولی ارتباطات گسترده جهانبگلو با آدم‌های مهم اهميت داشت. احسان يارشاطر در دانشگاه هاروارد و سيد حسين نصر در دانشگاه جرج واشنگتن برايش اسكولارشيپ گرفتند. می‌توانست در آنجاها كار علمی درخوری ارائه دهد و به دليل برخورداری از شبكه گسترده ارتباطی‌اش كاره‌ای شود كه نشد. حالا بخوانيد اين ارزيابی دانشنامه ويكی‌پديا از او را پس از بازداشتش: «دكتر رامين جهانبگلو استاد دانشگاه و فلسفه‌دان سياسی ايرانی… يكی از تأثيرگذارترين چهره‌های جنبش روشنفكری ايران به‌شمار می‌رود، در شناساندن فلسفه غرب به ايرانيان نقش به‌سزايی ايفا كرده است.»

فكر می‌كنم در سال 1371 يا 1372 بود كه يك مؤسسه انگليسی، به دليل همان ارتباطات، از جهانبگلو تعريف اغراق‌آميز كرد و فرج سركوهی برآشفت. سركوهی در آدينه مطلبی نوشت با اين مضمون كه قدرت‌های بزرگ گاهی برای تحقق اهداف خود بعضی آدم‌ها را بزرگ می‌كنند و بعد كه اهداف‌شان برآورده شد رهايشان می‌كنند. سركوهی اگر در زندگی پيشگويی درستی كرده باشد همين يك مورد است.

گفتم كه جهانبگلو با «بيگانگان» ارتباطات فراوان داشت و اين مسئله پنهان نبود. از ميان اين ارتباطات می‌توان برايش پرونده «ارتباط با بيگانگان» ساخت؛ ولی جهانبگلو «جاسوس» نبود. جاسوس به كسی می‌گويند كه در جاهای مهم نفوذ می‌كند و اطلاعات كسب می‌كند يا خرابكاری می‌كند. جاسوس يعنی كيم فيلبی نه جهانبگلو. حوزه كارش، فلسفه و انديشه سياسی، نيز به «جاسوسي» نمی‌خورد. كسانی را می‌شناسم كه در مسير هوايی ايران- لندن در پرواز دائم‌اند، در آكسفورد اسكولارشيپ می‌دهند، نخبگان برجسته را از دانشگاه امام صادق (ع) و جاهای ديگر «شكار» می‌كنند، با بعضی از آدم‌های مهم اين مملكت رفيق‌اند، دكترا می‌دهند و «اطلاعات» می‌گيرند، سابقه خانوادگی‌شان هم به «جاسوسي» می‌خورد؛ ولی كسی كاری به كارشان ندارد.

جهانبگلو يا «بيچاره» است يا «خوش شانس». اگر در ذيل تاريخ مرگ جهانبگلو در ويكی‌پديا، كه برايش خالی نگه داشته شده، «1385» درج شود قربانی است و بيچاره. پيشگويی آقای فرج‌ سركوهی كامل می‌شود. اگر «1415» ذكر شود خوش شانس است زيرا در آستانه پنجاه سالگی بدون هيچ زحمتی تبديل شد به چهره‌ای جهانی و سی سال ديگر از موهبت اين شهرت بهره‌مند خواهد بود. كرسی هاروارد هم پيشكشش خواهد بود.

در زمانی‌كه نئوكان‌ها در تدارك تهاجم نظامی به ايران هستند، لشكركشی خود را در جبهه‌های اطلاعاتی و تبليغاتی و فرهنگی آغاز كرده‌اند و می‌كوشند هم دولت‌ها و كانون‌های سياسی و هم محافل روشنفكری دنيای غرب را با خود همراه كنند، چرا بناگاه بايد از يك روشنفكر متوسط ايرانی شخصيتی جهانی ساخته شود و گروهی از برجسته‌ترين متفكران جهان امروز را، كه بسياری از آن‌ها در زمره منتقدان نئوكان‌ها و دولت بوش هستند و بعضی از آن‌ها چون چامسكی به ايران نظر مثبت دارند، عليه ايران تحريك كند؟ حتی اگر جهانبگلو واقعاً «جاسوس» بود دستگيری او اهميت و ضرورت نداشت. موج گسترده پس از دستگيری او برای تحريك روشنفكران برجسته جهان عليه ايران كاملاً قابل پيش‌بينی بود. مگر در عرف سازمان‌های اطلاعاتی هر جاسوسی را دستگير می‌كنند؟ من بازداشت جهانبگلو را محكوم می‌كنم زيرا آن را دستمايه‌ای برای تحريكات نئوكان‌ها عليه ايران اسلامی می‌‌دانم.

——————

* كيم فيلبی (متولد 1912) چهره برجسته اطلاعاتی بريتانيا كه از بنيانگذاران سازمان اطلاعاتی آمريكا (سيا) بود و سال‌ها در مقام رابط ميان اينتليجنس سرويس بريتانيا و سيا كار كرد. از معدود كسانی بود كه در فهرست نامزدان رياست ام. آی. 6 جای داشت. در سال 1963 به اتحاد شوروی پناهنده شد و در سال 1968 خاطراتش را با عنوان جنگ خاموش من منتشر كرد. فاش شد كه در سال 1933 در دانشگاه كمبريج به كمونيسم گرويده و با انگيزه‌های اعتقادی در سرويس اطلاعاتی بريتانيا نفوذ كرده است. در سحرگاه 11 مه 1988 در مسكو فوت كرد. كيم فيلبی به عنوان برجسته‌ترين جاسوس سده بيستم ميلادی شناخته می‌شد

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates