اختناق و سانسورناممكن
درمملكتی كه 10 هزار وبلاگ نويس دارد
بنوشته رسانه های گروهی ايران، قوه قضاييه جمهوری اسلامی نه رهبران القاعده، بلكه چند تن از نويسندگان امور سينمايی ايران را احضار و بازجويی كرده است. حزب الله هم در بر نيروی انتظامی پيش دستی كرده و از لج تحويل رهبران القاعده به امريكا، در شمال تهران دامن مانتوهای زنانه را پاره كرده است!
كسی نميداند كه قوه قضاييه از اين احضارها و بازجويی ها و حزب الله از اين دامن دريدن ها چه نتيجه ای ميخواهند بگيرد.
گيريم ده يا بيست نويسنده و روزنامه نگار تاتری و سينمائی و سياسی ديگر هم زندانی شدند، بعدش چه؟
اينها يعنی اقتدار؟ يعنی نان و آب برای مردم؟ يعنی مبارزه با استكبار؟ يعنی اقتصاد قسط اسلامي؟ يعنی دفاع از ناموس مرزهای كشور؟
اين احضارها، بازجويی ها، بازداشتها و توقيفها نشانه اقتدار است يا نشانه بيكاری و لاعلاجی و درماندگي؟
زمانی در ابتدای دوران پس از دوم خرداد دستگاه قضايی با احضار و محاكمه رونامهنگاران كوشيد تا موجی كه به راه افتاده بود را مهار كند. اين موج در ظاهر مهار شد، اما به عمق رفت. ادامه اين سياست در شرايط تغييريافته كنونی بطور معكوس اين موج را با شدتی خردكنندهتر اينبار از عمق به سطح می آورد، زيرا ايجاد وحشت ديگر جواب نمی دهد. ديوار وحشت احضار و بازجويی فرو ريخته است. روزنامهنگاران و نويسندگان، فعالان سياسی، روحانيون معترض، اهل كانون و عضو انجمن و شورا و سنديكا همه و همه اين را فهميده اند و ترس را هضم كرده اند، اما هنوز قوه قضائيه نفهميده يك دوران تمام شده و دوران ديگری آغاز شده است. يعنی همان دورانی كه دكتر ابراهيم يزدی هم در مصاحبه خود به آن اشاره می كند و حتی زمانش را هم می گويد. از اين نمد، اقتداری هم بر نمی خيزد. اگر در پی اقتدار باشند، نه بستن دهان ها و معامله كردن با امريكا!
دستگاه قضايی هنوز نفهميده كه تراژدی احضار روزنامه نگاران به كمدی تبديل شده است. اگر كمترين تدبير و تفكری در قوه قضاييه وجود داشت بجای زندانی كردن عباس عبدی می فهميد، چرا در مملكت ده هزار وبلاگ نويس يعنی ده هزار نويسنده و روزنامه نگار سر از بالشت اختناق بلند كرده اند، شايد تا اين حد بی گدار به آب نمی زد.
حتی اگر پنج درصد از اين ده هزار تن هم به اين نتيجه برسند كه قدرت نمائی قوه قضائيه پوشالی است و خود را آماده پرداخت بهای چند روز زندان كنند، آنوقت چه؟
پیام برای این مطلب مسدود شده.