نسل جوان یک خروار آگاهی می خواهد که آقای “به آذین” و هم مسلکان زنده و مرده ی ایشان از آنان دریغ داشتند، بهروز بيدار
گویا نیوز:
خبرنامه گویا در شماره ی دوشنبه 21 فروردین 1385 نوشته ای با امضای آقای عرفان قانعی فرد به چاپ رسانده است با عنوان “نسل جوان یک مشت آزادی می خواهد”. آقای قانعی فرد که بنظر میرسد نویسنده ی جوانی است و از شیفتگان و مقّلدان آقای به آذین، دانسته یا نادانسته دیدار خود را با به آذین بهانه ای کرده است برای تبلیغ آشفته فکری های آقای به آذین . ایشان می نویسد:
« عصر روز یکشنبه 28 اردیبهشت 1382 است ، یعنی 18 می 2003 بود , گرما گرم نمایشگاه کتاب تهران , تازه کتاب ” نامه هایی به پسرم ” نوشته به آذین با صد سانسور و حذف وتغییر البته بنا به مصلحت وزارت فخیمه و جلیله ارشاد اسلامی منتشر شده بود , همان روز اول 300 ـ 400 نسخه در پیشخوان ناشر فروش رفته بود چقدر با تواضع نوشته بود متنی صمیمی را ….ناشر که کتابی از حقیر ، راقم این سطور نیز منتشر کرده بود و راستش بگویم که روی پیشخوان در کنار نام او (به آذین) ایستاده ام … ناشر که شاید تنها لطفش به من بود گفت فلانی امروز با من یه جایی می آیی ؟ وقتی پرسیدم و او در پاسخم نام “به آذین” را آورد ، گل از گلم شکفت….»
آقای قانعی فرد پس ازاین مقدمه به خوانده ها و شنیده هایش از انقلاب 57 وشب های شعروسخنرانی پر شورآقای به آذین دریکی از آن شبها می پردازد . البته اگر آقای قانعی مدح و ستایش خود را از به آذین به کار حرفه ای ایشان یعنی مترجمی و نویسندگی محدود میکرد اینجانب هرگز به خود اجازه نمی دادم که منکر شخصیت برجسته ی آقای به آذین در این حوزه بشوم و خدمات ایشان را در این زمینه نادیده انگارم امّا وقتی سخن ازجنبش روشنفکری ومبارزات آزادیخوانه ی مردم ایران به میان می آید و کسانی مانند آقای قانعی با نبش قبرکردن ازکج اندیشان و آشفته فکرانی چون به آذین ویاران مرده و زنده ی ایشان که دربه انحراف کشاندن جنبش روشنفکری ایران وبه شکست کشاندن مبارزات آزادیخواهانه مردم این سرزمین درطول 60 سال گذشته نقش اساسی داشته اند دانسته یا نادانسته میخواهند قهرمان آزادیخواهی وسمبل روشنفکری بسازند آنوقت است که به آقای قانعی وجوانانی که مانند ایشان فکر میکنند باید هشدار داد وگفت که آقایان : تاریخ را وارونه نخوانید . تاریخ را درست بخوانید وگذشته را به درستی چراغ راه آینده قرار دهید اگر نمی خواهید به سرنوشت پدران خود و نسلهای گذشه گرفتار شوید . آقای قانعی من و شما از دو نسل متفاوت هستیم ، بین نسل من ونسل شما کودتای 28 مرداد وانقلاب 57 فاصله است ، نسلی که شما به آن تعلق دارید شاید به درستی وقایع انقلاب 57 را نیاورد امّا من به نسلی تعلق دارم که شاهد و ناظروقایع پیش و پس از کودتای 28 مرداد تا انقلاب 57 و وقایع قبل و بعد ازانقلاب 57 بوده است . من به نسلی تعلق دارم که آقای به آذین ویارانشان ( حزب توده ایران ) را به خوبی می شناسد و سالهای دراز شاهد به انحراف کشاندن ، به هدردادن وسرانجام قربانی ساختن چندین نسل جوان این مرز و بوم بوده است . آقای قانعی ، برای اطلاع شما و نسل جوانی که پس از عبور ازدریایی از خون آزادیخواهان ودگراندیشان ایران امروزه پرچم حقوق بشر و جامعه ی مدنی را دراین سرزمین مصیبت زده بلندکرده است بگویم که کارنامه ی آقای به آذین ویارانشان سیاه تراز آن است که بتوان با پوشاندن لباس ” قربانی ” برآنها به اعاده ی حیثیّت از آنان پرداخت وترّحم واحترام دیگران را برایشان جلب کرد . اگر تاریخ جنبش مّلی و آزادیخواهانه ی مردم ایران را با چشم خرد نه با عینک ایدیولوژی وحزبی و فرقه ای بخوانید خواهید دید که ” روشنفکرانی” ازقبیل آقای به آذین در عین حالی قربانی اند شریک جرم نیزمی باشند ، اگربتوان خیانت یاران آقای به آذین را به جنبش ملّی صنعت نفت را به فراموشی سپرد ، انقلاب 57 وفجایع بعد ازآنرا که نمی توان ازیاد برد ، آری اینان شریک جرم رژیمی هستند که یک نسل از پرشورترین وارزنده ترین فرزندان این آب و خاک را از دم تیغ گذرزانده است و پس از 27 سال حکومت مطلقه با نام اسلام ، کشور وملت را به این روز فلاکت بار نشانده است و درعین حال قربانی رزیمی هستند که علیرغم آن همه خدمتی که به آن کردند از تیغ این رزیم در امان نماندند. اینکه امروزه و پس از گذراندن آن همه تجارب دردناک هنوز کسانی یافت می شوند که از آشفته فکرانی چون به آذین امام زاده ” روشنفکری ” می سازند و بر آن دخیل می بندند در حقیقت نشان دهنده ی بحران و بیماری کهنه ای است که جنبش روشنفکری ایران بدان مبتلا است وتا زمانی که روشن اندیشان ایران به مبازره ای جدّی وهمه جانبه با این بیماری کهنه بر نخیزند سخن از جامعه ی مدنی سخنی بیهوده است . برای ساختن جامعه ای مدنی پیش و بیش از هر چیز به جنبشی از روشن اندیشان مدنی نیاز است ، به جنبشی ازخرد ورزان آزاد و مستقل نیازاست که خود را از دستگاه فکریی که یاران آقای به آذین یعنی حرب توده ایران پس از شهریور بیست به جنبش روشنفکری ایران حقنه کرده اند آزاد سازند . سیستم فکریی که آقای به آذین ویاران توده ای ایشان ده ها سال بخورد جامعه روشنفکری ایران دادند درحقیقت چیزی نبوده است.
مگرمعجونی از استالنیسم و ماکیاولیسم که برای بومی وایرانی کردنش آب و رنگ مذهب تشیّع را هم به آن زده بودند وده ها سال به عنوان سوسیالیسم علمی به حلقوم بسیاری روشنفکران بخت برگشته ایران فروکردند، داستان حزب توده و ضرباتی که جامعه روشننفکری و جنبش ملّی وآزادیخواهانه ی مردم ایران از این تشکیلات و ایدیولوژی حاکم بر آن خورده است داستان مثنوی و هزار من کاغذ است که در این مختصر نمی گنجد در اینجا فقط می خواهم توجه نسل جوان و روشن اندیش ایران را به آفت کج اندیشی و پریشان فکری آقای به آذین و یاران توده ای ایشان جلب نمایم که امروزه پس از آن فجایع رخت حقوق بشر و جامعه ی مدنی بر تن کرده اند بدون اینکه برای نسل جوان ایران توضیح دهند که چگونه واز چه مسیری به این درک و باور رسیده اند ؟ مگر نه اینکه آقای به آذین وهمسلکان توده ای ایشان برای ده ها سال بجز صادرات ایدیولوژی کاخ کرملین به چیزی باور نداشتند و برهرفکر و اندیشه ی مدرن و انسانی برچسپ امپریالستی و بورژواری نمی زدند ؟ آ قای قانع که گویا ازشیفتگان و مقّلدان آقای به آذین است برای اینکه جای هییچ شکّ و شبهه ای باقی نگذارد و کسی خیال بد در مورد مراد ایشان یعنی به آذین نکند نوشته ی خویش را با این نقل قول از آقای به آذین شروع میکند .
« این نسل در راه بسط آزادی و ترویج دمکراسی و در جستجوی فضای لیبرال است ، تا با دنیای امروز در ازتباط و تعامل باشد ، جنبش نسل جوان امروز ایران با خرد گرایی و عقل آزاد همراه است و همانا موضوع مورد توجه سازمانهای بین المللی است که بازیگران اجتماع ، آینده را چگونه رقم خواهند زد ؟ و شعارهایشان را تحقق می بخشند ومقاومت و مقاومت در برابرحرکت رو به دمکراسی یک نسل غیر ممکن است. »
مبارک است که آقای به آذین پس از شصت ، هفتاد سال مبارزه سیاسی بالاخره در انتهای عمر متوجه شده است که ” فضای لیبرال ” و ” خردگرایی و عقل آزاد ” چیزهای بد وامپریالیستی نیستند ولی نسل جوان ایران از آقای به آذین نخواسته است که خواسته های این نسل و مشخصات جنبش نسل جوان را بر شمارد توقعی که این نسل می تواند از آقای به آذین و امثال آقای به آذین که بیشترازنیم قرن تاریخ و تجربه درکوله بارخود دارند، کمی صداقت وراستی است که در ادبیات سیاسی وروشنفکری ایران حکم کیما را دارد . نسل جوان وآزاد اندیش کنونی ایران که مبارزه اش در راه دمکراسی بقول آقای به آذین امروزه با “خرد گرایی ” و “عقل آزاد” همراه است از” روشنفکران” کهنسالی چون آقای به آذین و سایرین این توقع را داشته ودارند که صادقانه و بی غّل وغش به سیاست ها و عمل کردهای احزاب وگروه های “روشنفکری” ایران که باعث شکست ها و ناکامی های جنبش های آزادیخوانه و استقلال طلبانه ی مردم ایران در یکقرن اخیر شده است بپردازند و گذشته را چراغی فرا راه نسل جدید سازند تا این نسل دیگرخطاهای نسل گذشته را تکرارنکند وبتواند شاهد آزادی را روزی در آغوش گیرد. به باور من این کار به کمی شجاعت نیاز دارد که آقای به آذین ویاران مرده و زنده شان فاقد آن می باشند ، آنها در برج عاجی که درخیال برای خود درست کرده اند به آرامی می میرند ولی خطاهای گذشته خویش را با نسل کنونی در میان نخواهند گذاشت .
چرا؟ برای اینکه این آقایان هنوز فاقد همان “خرد و عقل آزادی” هستند که آقای به آذین بتازگی آنرا کشف کرده اند؛ .برای اینکه این آقایان ازبافته های فکری وایدیولوژی کهنه وهزاربارشکست خورده ای که یک عمر بدان ایمان داشته اند پیله ای به دور خود تنیده اند که خروج از این پیله برایشان دشواراست . چرا که خروج از این پیله مساوی است با تبدیل شدن به یک شهروند عادی است با یک مشت خطاهای فکری و سیاسی در پشت سر و این چیزی است که فقط وجدان های آزاد و وارسته و بی ریا قادرند که به آن اقدام کنند، انسانهایی که گوهر آزادی وحقیقت را فدای نام و نشان خویش ننمایند. در نوشته ی آقای قانعی که در احترام و بزرگداشت به آذین نگاشته شده چند سؤال و جواب هم که بین یک خبرنگار و آقای به آذین رد و بدل شده است درج گردیده که البته آقای قانعی این را به عنوان سندی از صداقت آقای به آذین قید نموده است و من بر خلاف ایشان این را سندی بر بی صداقتی و سفسطه بازی آقای به آذین و”روشنفکرانی” از این قماش که در این کار خبره اند و عمر خویش را دراین مسیر به انتها رسانده اند میدانم . نگاه کنید به این سؤال و جواب . خبرنگار از آقای به آذین سؤال می کند:
« آیا از راهی که رفته اید رضایت کامل دارید ؟ صریحاً بگویم اگر فرصت دوباره ای برای زیستن به شما به دست دهد باز هم همین راه را در پیش خواهید گرفت؟»
سؤالی که خبرنگاراز آقای به آذین میکند روشن و واضح است و بسیار حساب شده و این همان چیزی است که نسل جوان وامروز ایران میخواهد از نسل های گذشته که آقای به آذین یکی از نمایندگانش می باشد بیاموزد و یاد بگیرد که این نسل دیگر خطا های پدران خویش را تکرار نکند . حال ببینید که آقای به آذین به این سؤال ساده ودر عین حال روشن چگونه پاسخ میدهد.
« کیست که از راه رفته اش در زندگی خشنود باشد یا نباشد ؟ چنیین کسی اگر یافت شود ، باید گفت که خویشتن را نخواسته است ببیند و کمکی بشناسد . در هستی هرچه هست چون هست نمی توانسته و نمی تواند جز آن باشد . هستی در جنبش وگردش خود که دائم است ، دگرگون میشود ، اما به راهی وجائی که بوده باز نمی گردد، امکان به هیچ رو ندارد . بدین سان ، برای هیچ آدمی فرصت دوباره زیستن نیست . چه آنگاه همه شرایط و احوال گذشته هستی باید از سر گرفته شود واین محال است . دوست ارجمند ، برمن ببخشید وسراب و زندگی دوباره را به رخم نکشید ، پرسشی که پاسخ نمی تواند داشت از من نکنید.من جز آنچه بوده ام نمی توانم بود. در هستی مانندگی هست ، تکرار نه . »
ملاحطه می کنید که آقای به آذین چگونه از پاسخ دادن به یک سؤال بسیار ساده و روشن طفره می رود و سفسطه بازی می کند. پاسخ به سؤال ساده وروشنی که خبرنگار از آقای به آذین می کند بطور طبیعی و منطقی ازدوحالت نمی تواند از دو حالت خارج باشد.پاسخ می تواند یا آری باشد ویا نه که در هر دو صورت باید توضیحی برای آن پاسخ مثبت یا منفی داده شود که ناگزیر پای تاریخ و مسائل سیاسی واجتماعی گذشته به میان کشیده میشود که پر واضح است چون آقای به آذین نمی خواهد وارد این مسائل شود این است که به صحرای کربلا میزند واز “دیالکتیک هستی وزندگی” سخن می گوید که هیچ ارتباطی با سؤالی که خبرنگار ازاو میکند ندارد. آقای به آذین بجای پاسخی شفاف وروشن به یک سؤال ساده در هیأت یک فیلسوف ، آسمان و زمین را به هم می بافد تا ازگذشته وتاریخ فرار کند و آقای قانعی نام این را میگذارد پاسخ ” صادقانه “ی آقای به آذبن به خبرنگار.
…به کجای این شب تیره بیاویزم
قبای ژنده ی خود را
برای روشن شدن نسل جوان این بحث را دنبال خواهم کرد.
بهروز بیدار
در همين زمينه:
[نسل جوان، یک مشت آزادی می خواهد، دیدار با محمود اعتمادزاده (به آذین)، عرفان قانعي فرد]
پیام برای این مطلب مسدود شده.