بازخوانی روایت اعدام شیخ فضلالله نوری، حدیث آن شیخ که بر دار شد…، ناصـر رحیـمخانـی
طرح اولیهی این نوشته آن بود که از دفترهای بیشمار سرکوب و خشونت تاریخ، چند پروندهی نمونهوار بیقانونی، قانونشکنی و پایمال کردن حقوق بشر را از آغاز دوران مشروطیت تاکنون به کوتاهی و فشردگی بازخوانی کند…اما تنها همین بازخوانی شرح محاکمهی شیخ فضلالله نوری و دوبارهخوانی پارهای اسناد و کتابهای مشروطیت، نکتههای تازهتری را باز نمایاند و رشتهی داستان درازتر از آن شد که تصور میرفت
گذر از آیین حکمرانی خودکامه به نظم نوآیین مشروطهگی، همراه است با دگرگونی در موقعیت و نسبت میان «رعایا» و «سلطان». از این پس نسبت «شهروندان» و «دولت ملی» را «قانون اساسی» تنظیم میکند. متمم قانون اساسی ایران مصوب 1286 شمسی در زمینهی «حقوق مدنی» و «آزادیهای شخصی»، مصونیت جان و مال و مسکن و شرف افراد مردم را به رسمیت شناخته بود. اصل نهم متمم قانون اساسی میگفت: «افراد مردم از حیث جان و مال و مسکن و شرف محفوظ و مصون از هر نوع تعرض هستند و متعرض احدی نمیتوان شد مگر به حکم و ترتیبی که قوای مملکت معین مینماید.» اصل دهم متمم قانون اساسی مصونیت افراد مملکت در برابر قوای دولتی را تضمین میکرد و میگفت: «غیر از مواقع ارتکاب جنحه و جنایات و تقصیرات عمده هیچکس را نمیتوان فورا دستگیر نمود مگر به حکم رئیس محکمه عدلیه، بر طبق قانون و در آن صورت نیز باید گناه مقصر فورا یا منتها در ظرف بیست و چهار ساعت به او اعلام شود.» پیشینهی بیدادگری دربار شاه در پیگرد و نابودی آزادیخواهان، تدوینکنندگان قانون اساسی را بر آن داشت تا راه خودسری دولت در پیگرد و آزار سیاسیون، روزنامهنگاران و نویسندگان را ببندند. متمم قانون اساسی در فصل «اقتدارات محاکمات» و در اصل هفتاد و دوم میگفت: «منازعات راجع به حقوق سیاسیه مربوط به محاکم عدلیه [دادگاههای دادگستری] است مگر در مواقعی که قانون استثنا میکند.» اصل هفتاد و چهارم میگفت: «هیچ محکمه ممکن نیست منعقد گردد مگر به حکم قانون.» در «علنی» یا «محرمانه» بودن محاکمات، اصل بر علنی بودن است مگر… اصل هفتاد و ششم میگفت: «انعقاد کلیه محاکمات علنی است مگر آنکه علنی بودن آن مخل نظم یا منافی عصمت باشد در این صورت لزوم اخفا را محکمه اعلان مینماید.» در محاکمات سیاسی، توجه و تاکید ویژهای شده است: نخست اینکه برابر اصل هفتاد و هفتم در مادهی «تقصیرات سیاسیه و مطبوعات» چنانچه محرمانه بودن محاکمه صلاح باشد «باید به اتفاق آراء جمیع اعضاء محکمه بشود». اصل هفتاد و هشتم میگفت: «احکام صادره از محاکم باید مدلل و موجه محتوی فصول قانونیه که بر طبق آنها حکم صادر شده است بوده و علنا قرائت شود.» و سرانجام اصل هفتاد و نهم میگفت که در مواد تقصیرات سیاسیه و مطبوعات «هیئت منصفین در محاکم حاضر خواهند بود.» در قانون اساسی و متمم قانون اساسی – البته- مفاهیم نوین «حقوقی» و «سیاسی» با مفاهیم و ارزشهای سنتی و قواعد «شرعی» و «فقهی» در هم آمیخت. اصل برابری افراد در برابر قانون به ابهام برگزار شد و به رسمیت شناخته نشد. اصول «حقوق انسانیت» که در لایحهی نمایندگان و انجمن زرتشتیان به اولین مجلس شورای ملی تقدیم شد، مبنای تدوین و تصویب اصول قانون اساسی قرار نگرفت. در آن لایحه به روشنی و با اصطلاحات دقیق از «مقامات انسانیت» و مساوات در «حقوق انسانیت» دفاع شده بود: «عمده و اصل مقصود ما این است که اگر انسانیم در حفظ حقوق در شمارهی ناس محسوب شویم. تعیین مقامات انسانیت امکان ندارد مگر به حفظ شرف انسانیت. و پاس شرف انسانیت نشود مگر به مساوات در حقوق انسانیت…»(1) در گفت و گو از این لایحه، واکنش سنتگرایان، توسل به همان مبانی و روشهای سنتی بود. حاج امام جمعه گفت: «اینها 1300 سال است با ما بودهاند و حقوقی داشتهاند و با آنها رفتار شده است حالا ما حتیالامکان در صدد هستیم که حقوق آنها را زیاد و محکم نماییم. نمیدانیم محرکین اینها کیانند که این قسم اصرار میکنند؟» پذیرفته نشدن اصل مساوات بر پایهی «حقوق انسانیت» و برعکس بازتاب مفاهیم و معیارهای «شرعی» و «فقهی» در قانون اساسی و به ویژه در «حقوق مدنی» و «حقوق جزا»، سیستم حقوقی و آیین دادرسی در دادگستری ایران را از آغاز گرفتار تناقضات و محدودیتهای آزار دهنده کرد. در همان طلوع مشروطیت، رسیدگی عدلیه به پروندهی قاتلین فریدون زرتشتی و نیز آشوبگران میدان توپخانه این تناقضات و نارساییها را آشکار کرد. دربارهی مجازات آشوبگران میدان توپخانه در حکم «محکمهی جزا» از جمله چنین میخوانیم: «چون جماعتی «مفسد و اشرار» در مقام شورش و طغیان و مخالفت «اساس مقدس مشروطیت» بر آمده […] مقرر شد در محکمه جزا به محکمه و استنطاق اشخاص مزبوره قیام و پس از ثبوت تقصیر به «قانون شرع انور» به مجازات آنها اقدام شود[…] جنابان مستطابان حججالاسلام والمسلمین آقاسیدعبدالله مجتهد و میرزاسیدمحمدمجتهد[…] در باب مجازات آنها مرقوم فرمودهاند که اولا به ضرب و تعذیب زاجر موجعی [عذاب کردن بازدارندهی دردناک] که موجب عبرت بر مفسد و جلوگیری از این قبیل مفاسد و اعمال نامشروع بوده باشد در حق آنها علنا معمول شود و بعدالزجر تحت الحفظ و مغلولا [در غل و زنجیر] به کلات برده شوند و مدت ده سال در آنجا محبوس باشند.»(2) تناقض طنزآمیز در آن است که به گفتهی احمد کسروی این «حکم» شرعی به دربار و به ملایان و به دیگر بدخواهان مشروطه بسیار گران میافتاد. کسروی میافزاید: «ولی در همان روز در حیاط عدلیه با بودن وزیر عدلیه و وزیر جنگ و نمایندگان انجمنها و چند صدتن از تماشاچیان (حکم) بکار بسته شد بهر یک از آن چهار تن دو هزار شلاق زدند و سیس هر چهار را خسته و کوفته بروی گاری نشانده روانه کلات گردانیدند.» محاکمه و مجازات کشندگان فریدون زرتشتی، پیچیدهتر و پر تناقضتر است. چند هزار نفر از کوشندگان انجمنهای تهران در عدلیه گرد میآیند و خواهان مجازات کشندگان او هستند تا عملا «متساویا
پیام برای این مطلب مسدود شده.