27.03.2006

خاطرات بهينه سازی-۵

وبلاگ نیک آهنگ: يکی از سخت​ترين کارهای دنيا، قرارداد بستن با سازمان​های دولتی است، و بدتر از آن وقتی رئيس سازمان روابطی فراتر از موقعيت دولتی​اش دارد. نمی​توانی شترسواری دولا دولا بکني، يا بايد با سازمان قرارداد ببندی يا با رئيس آن! به عبارت بهتر، برای دولت کار کنی يا برای فرد. من ترجيح دادم با دولت کار کنم نه برای فرد. چيزی که خيلی​ها فرقش را درست متوجه نمی​شوند.

تفاوت ماجرا وقتی است که بايد در آينده حساب پس بدهي، پيمانکار وزارت نفت بودی يا مهدی هاشمی؟ اينجاست که می​توانم سرم را بالا بگيرم و بگويم، سازمان بهينه​سازی وزارت نفت. ولی اگر برای اتاق فکر هاشمی کار کرده باشي، نه!

با اين وجود اينقدر روابط و مرزها در ايران خاکستری است که …

خدا مرحوم عليقلی را بيامرزاد. وقتی عذرش را از صدا و سيما خواسته بودند، خيلی حالش گرفته بود. می​گفتند به اتهام رابطه با پورزند ديگر نمی​تواند مجری شبکه جام جم و يا شبکه ۵ باشد. می​دانستم مريض است ولی متوجه نبودم که سرطان دارد. ناراحت بود، چرا که اعتقاد داشت اتهامی که به او زده​اند بيجاست. ظريفی به او ​گفته بود که به هاشمی برای پارتی بازی متوسل شود. يادم نيست که شد يا نه، ولی از کسی شنيدم که نخواسته بود.

وقتی ماجرای انتخابات شوراها پيش آمد، حمزه کرمی هم از طرف کارگزاران نامزد شد. از دست من شاکی بود که چرا با روزنامه همبستگی کار می​کنم. گفت که کارگزاران می​خواهند که با تو صحبت کنند، گفتم خيلی هم خوب، ولی همکاری​ام با روزنامه همبستگی ربطی به کسی ندارد، در آنجا هم اصغرزاده را دست می​اندازم، هم کارگزاران و مشارکت را.

يک روز با من در دفتر عليزاده طباطبايی در نزديکی دانشگاه ملی قرار گذاشت. خودش هم آنجا بود. بعد از ظهر همان روز هم ثانی​نژاد معاون شهردار ترتيب جلسه مرا با کرباسچی گذاشت. راستش خنده​ام گرفته بود. قاطی صدن قرارداد با سازمان بهينه سازی با انتخابات شوراها، همينطور قرارداد با معاونت توسعه مديريت شهری با انتخابات شوراها…همه راه​ها به رم ختم می​شد!

آن روزها اميد معماریان خيلی پيگير کار من بود، از جلسات کارگزاران برايم خبر می​آورد…از جاهای ديگر هم سر در می​آوردم چه حرف​هايی زده می​شود. کلی می​خنديدم…ثانی نژاد گفت به عطريان هم زنگ بزنم…همان روز که اين را گفت کاريکاتور عطريان را کشيدم! و روز بعدش زنگ زدم! به اين می​گويند آدم مريض! فکر می​کنم به خاطر دست انداختن کرباسچی يکی دو نفر از اعضا کارگزاران بشدت مخالف آمدن اسم من در ليست شده بودند. يکی هم از طرف … پيغام فرستاد که سلام رسانده​اند، گفته​اند برای انتخابات مجلس در خدمتان هستيم… من هم جواب فرستادم که اصلا نمی​خواهم به مجلس بروم. گفتند بايد عضو حزب باشي، گفتم عمرا! گفتند، دبيرکل حزب را مسخره نکنی بهتر است، گفتم کار من اول مسخره کردن است، بعدش امور ديگر…

رابطه کاريکاتور با بهينه سازی!

هر وقت از کار من در يکی از روزنامه​ها شاکی می​شدند، زمزمه ديرکرد پرداخت مطالبات را به گوشم می​رساندند…اگر هم هاشمی پای نامه پرداخت را امضا می​کرد، تصادفا نامه در جايی گم مي​شد! البته فکر می​کنم که مهدی هاشمی هم خبر داشت… گاهی به خودم فحش می​دادم که چرا به خاطر کرم ريختن من، طلب ديرتر دست​مان می​رسد و حقوق بچه​ها عقب می​افتد…

ادامه

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates