خاطرات بهينه سازی-۵
وبلاگ نیک آهنگ: يکی از سختترين کارهای دنيا، قرارداد بستن با سازمانهای دولتی است، و بدتر از آن وقتی رئيس سازمان روابطی فراتر از موقعيت دولتیاش دارد. نمیتوانی شترسواری دولا دولا بکني، يا بايد با سازمان قرارداد ببندی يا با رئيس آن! به عبارت بهتر، برای دولت کار کنی يا برای فرد. من ترجيح دادم با دولت کار کنم نه برای فرد. چيزی که خيلیها فرقش را درست متوجه نمیشوند.
تفاوت ماجرا وقتی است که بايد در آينده حساب پس بدهي، پيمانکار وزارت نفت بودی يا مهدی هاشمی؟ اينجاست که میتوانم سرم را بالا بگيرم و بگويم، سازمان بهينهسازی وزارت نفت. ولی اگر برای اتاق فکر هاشمی کار کرده باشي، نه!
با اين وجود اينقدر روابط و مرزها در ايران خاکستری است که …
خدا مرحوم عليقلی را بيامرزاد. وقتی عذرش را از صدا و سيما خواسته بودند، خيلی حالش گرفته بود. میگفتند به اتهام رابطه با پورزند ديگر نمیتواند مجری شبکه جام جم و يا شبکه ۵ باشد. میدانستم مريض است ولی متوجه نبودم که سرطان دارد. ناراحت بود، چرا که اعتقاد داشت اتهامی که به او زدهاند بيجاست. ظريفی به او گفته بود که به هاشمی برای پارتی بازی متوسل شود. يادم نيست که شد يا نه، ولی از کسی شنيدم که نخواسته بود.
وقتی ماجرای انتخابات شوراها پيش آمد، حمزه کرمی هم از طرف کارگزاران نامزد شد. از دست من شاکی بود که چرا با روزنامه همبستگی کار میکنم. گفت که کارگزاران میخواهند که با تو صحبت کنند، گفتم خيلی هم خوب، ولی همکاریام با روزنامه همبستگی ربطی به کسی ندارد، در آنجا هم اصغرزاده را دست میاندازم، هم کارگزاران و مشارکت را.
يک روز با من در دفتر عليزاده طباطبايی در نزديکی دانشگاه ملی قرار گذاشت. خودش هم آنجا بود. بعد از ظهر همان روز هم ثانینژاد معاون شهردار ترتيب جلسه مرا با کرباسچی گذاشت. راستش خندهام گرفته بود. قاطی صدن قرارداد با سازمان بهينه سازی با انتخابات شوراها، همينطور قرارداد با معاونت توسعه مديريت شهری با انتخابات شوراها…همه راهها به رم ختم میشد!
آن روزها اميد معماریان خيلی پيگير کار من بود، از جلسات کارگزاران برايم خبر میآورد…از جاهای ديگر هم سر در میآوردم چه حرفهايی زده میشود. کلی میخنديدم…ثانی نژاد گفت به عطريان هم زنگ بزنم…همان روز که اين را گفت کاريکاتور عطريان را کشيدم! و روز بعدش زنگ زدم! به اين میگويند آدم مريض! فکر میکنم به خاطر دست انداختن کرباسچی يکی دو نفر از اعضا کارگزاران بشدت مخالف آمدن اسم من در ليست شده بودند. يکی هم از طرف … پيغام فرستاد که سلام رساندهاند، گفتهاند برای انتخابات مجلس در خدمتان هستيم… من هم جواب فرستادم که اصلا نمیخواهم به مجلس بروم. گفتند بايد عضو حزب باشي، گفتم عمرا! گفتند، دبيرکل حزب را مسخره نکنی بهتر است، گفتم کار من اول مسخره کردن است، بعدش امور ديگر…
رابطه کاريکاتور با بهينه سازی!
هر وقت از کار من در يکی از روزنامهها شاکی میشدند، زمزمه ديرکرد پرداخت مطالبات را به گوشم میرساندند…اگر هم هاشمی پای نامه پرداخت را امضا میکرد، تصادفا نامه در جايی گم ميشد! البته فکر میکنم که مهدی هاشمی هم خبر داشت… گاهی به خودم فحش میدادم که چرا به خاطر کرم ريختن من، طلب ديرتر دستمان میرسد و حقوق بچهها عقب میافتد…
پیام برای این مطلب مسدود شده.