گزارش
وبلاگ شهروند نصف جهانی
داستان سخنرانی آقایان عطری و افشاری به نظر من بیشتر فرصتی را فراهم كرد كه پرسشهای بنیادین در مورد رفتارهای نیروهای سیاسی ایران در شرایط جدید كه دست كم در كلام خواهان برقراری دمكراسی هستند طرح شود. پیش از اینكه با كنار هم گذاشتن بعضی از اطلاعات پرسشهایی را مطرح كنم لازم میدانم منظورم را از شرایط جدید توضیح دهم. شرایط جدید در واقع رویارویی قریب الاوقوع جهان غرب با حاكمیت ایران و خطر آسیبهای جدی و جبران ناپذیر به امنیت , تمامیت ارضی و درگیری كشور در فقر و فروپاشی هر چه بیشتر اقتصادیست. تحریم اقتصادی و برخورد محدود یا گسترده نظامی آمریكا وآغاز دور جدیدی از تلاشها از سوی دولت بوش و تندروهای واشینگتن برای كمك به آنچه آنها “گسترش دمكراسی” در ایران می نامند به نظر من چارچوب شرایط جدید را مشخص می كند. در این شرایط نیروهای سیاسی كه خواستار تغییر شرایط در ایران هستند, از اصلاح طلبان سنتی و مدرنتر تا جمهوری خواهان و سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین خلق, را در برابر گزینه های جدی قرار می دهد. و این گزینه آنچنان هم گزینه پیچیده ای نیست. آیا یك نیروی سیاسی كه ممكن است در هر نقطه ای از این طیف وسیع قرار گیرد از چنین كمكهای مالی كه تحت عنواینی چون گسترش دمكراسی عرضه می شود استفاده خواهد كرد یا خیر؟ موضع این نیروها در شعار و عمل در برابر برخورد نظامی با ایران چیست؟ صرفنظر از پاسخهایی كه به چنین پرسشهایی داده خواهد شد, شفافیت كامل مواضع گروه ها و افراد در برابر این پرسشها از جهت ثبت در تاریخ و اطلاع عموم مهم است. در این چند خط من تلاش خواهم كرد به روند شفاف سازی كمك كنم. یكی از اصلیترین آفات عدم شفافیت این است كه بسیاری از گروه ها و افراد-با توجه به بازتاب بسیار منفی دریافت كمك از دولت آمریكا و یا حمایت رسمی از تحریم و حمله نظامی در میان بخش بزرگی از مردم ایران- در ظاهر از حمایت علنی از حمله نظا می و دریافت كمكهای مالی پرهیز كنند ولی در عمل “آن كار دیگر می كنند”.
تقریبا همه بچه هایی كه عضو انجمن بودند یا فعال بودند آقای علی افشاری را به خوبی و آقای اكبر عطری را دست كم دورادور می شناسند.در سخنرانی این دو فعال در برابر جمعی از اعضای كنگره به نظر من تا آنجا كه به متن سخنرانیها مربوط می شود از جنگ دفاع نمی شود و كنگره آمریكا از آن پرهیز داده می شود, در واقع دعوتی ست به یاری ملت ایران برای تحمیل یك انتخابات آزاد به حكومت ولایت فقیه, آنچه هم اینجا و هم در جریان فراخوان رفراندم بی پاسخ ماند, “چگونه چنین كنیم” است. به راستی دولت آمریكا دقیقا با چه ابزاری میتواند حكومت ایران را به امضای مسالمت آمیز!!! سند مرگ خود وادار كند؟ اگر جنگ نه, تحریمی كه به مردم كوچه و بازار هم ضربه بزند نه, پس چگونه؟ آیا دوستان ما در زبان چیزی می گویند و در عمل آدرس دیگری می دهند؟ بگذارید به پرسشهایی كه در نخست اشاره كردم برسیم. آیا آقای اكبر عطری به واقع همانطور كه ادعا میكند, با جنگ مخالف است؟ یا عضویت ایشان در “كمیته خطرات روز” كه با عضویت راستگرایان حزب دمكرات مانند سناتور لیبرمن و تندروهای طرفدار جنگی چون دانیل پایپ, كلیفورد دی می و چندین و چند عضو موسسه جنگ طلب معروف مانند “آمریكن انستیتو آو انترپرایز” تشكیل شده, پیامهای دیگری به ما می دهد؟ حتما آقای عطری به خوبی واقف هستند كه وجود اسم آدمی مانند آقای هاول در آن لیست بیشتر یك شوخیست و هیچ چیزی از ماهیت جنگ طلب چنین موسسه هایی نخواهد كاست. اگر كمترین شكی دارید به مقاله منتشر شده در روز 23 ژانویه امسال روی وب سایت این موسسه مراجعه كنید. كه در پاراگراف دوم ودر توجیح حمله به ایران می نویسد: ” بر اساس نظر سنجی ها….اكثریت آمریكاییها با یك حمله نظامی محدود به ایران برای نابود كردن توانایی هسته ای آن كشور موافقند”. آقای افشاری و عطری عزیز به نام امضا كنندگان این بیانیه كه رسما شیپور جنگ را نواخته است دقت كنید. آقایان سناتور جان كایل و جوزف لیبرمن, یكی از همان دو نفری كه شما را به جلسه سنا دعوت كردند.
در واقع من هیچ اشكالی در همكاری و عضویت در چنین مجموعه ای نمی بینم, بلكه مشكل اساسی در قسم های حضرت عباس است. (عكس آقای عطری در پایین صفحه اعضا را مشاهده كنید) امااین پایان ماجرا نیست. آقای عطری و افشاری باید توجه داشته باشند كه استفاده از عنواینی چون “رهبر جنبش دانشجویی” به حق خارج از اصول دمكراتیك و به دور از واقعیت است و دوستان ما باید توجه كنند كه حتی اگر دیگران در مقالات از چنین عنواینی استفاده كنند, آقایان وظیفه دارند كه خواستار اصلاح شوند كه همه می دانیم هیچ كس چنین وكالتی از طرف جنبش دانشجویی ندارد. متاسفانه برای مثال در زیر عكس آقای عطری در این مقاله كه گزارشیست از سخنرانی ایشان در جمعی به عنوان “دانشجویان مدافع دمكراسی” در معرفی ایشان می نویسد: “حسین نامدار در كنار اكبر عطری, رهبر جنبش دانشجویی ایران” !!!!
Hossein Namdar, left, gestures next to Akbar Atri, leader of Iran’s student movement, Tuesday in Gambrell Hall. Namdar and Atri briefed students on the history of Iran’s struggle from monarchy to theocracy and their efforts to forge democratic change.
مركزی به نام مركز جمع آوری اسناد نقض حقوق بشر در ایران نمونه دیگری از فعالیت جمعی از فعالان سیاسیست كه تحت عنوان حقوق بشر در حال فعالیت هستند. از منابعی شنیدم كه آقایان عطری, سازگارا, خانم لیلی پورزند هم با این مركز همكاری دارند و طبیعتا در برابر خدماتی كه انجام می دهند حقوق دریافت می كنند. تایید یا تكذیب این شنیده به عهده خودشان. باز هم تاكید می كنم كه نفس قضیه محل بحث نیست , بلكه اطلاع عموم از منابع مالی و موضع گیری های افراد در برابر حمله احتمالی آمریكا و تحریم و دریافت كمكهای مالی از این دولت توسط افراد لازم است. به استناد این مقاله در مجله روزانه دانشگاه “ییل” به تاریخ شانزدهم اكتبر سال 2004 , وزارت خارجه آمریكا بودجه دو ساله ای را به مبلغ یك میلیون دلار به مركز جمع آوری اسناد نقض حقوق بشر در ایران اختصاص داده است. همین نشریه اضافه می كند كه آقایان دكتر رامین احمدی, پیام اخوان و خانم رویا هكاكیان- همسر آقای دكتر احمدی- موسسین این مركز هستند. لازم به یادآوریست كه آقای دكتر رامین احمدی در مقاله های متعدد مواضع سیاسی خودش را روشن كرده است كه به نظر من جالب آمد كه حتما برای شناخت ایشان مطالعه كنید. در بخش “منابع مالی” وب سایت این مركز لیست كمك دهندگان مركز وجود دارد كه در صدر آن وزارت خارجه آمریكاست و البته تعدادی مراكز غیر دولتی دیگر. خوانندگان با توجه به رقم یك میلیون دلاری اهدایی از طرف وزارت خارجه و عدم اطلاع رسانی مركز در مورد ارقام می توانند حدس بزنند كه بخش اصلی كمك از وزارت خارجه آمریكا دریافت می شود. این مركز توضیح می دهد كه كاملا مستقل است و هیج وجهی كه آن را ملزم به رعایت سیاست دولت یا نهاد خاصی بكند را نخواهد پذیرفت. باور كردن چنین ادعایی البته به عهده خوانندگان است,
اما آنچه توجه من را به این مركز جلب كرد, مقاله غیر منتظره ای بود كه دیروز در روزنامه “واشینگتن پست” به چاپ رسید.(اگر مقاله كد می خواهد یك نسخه اش را گذاشتم اینجا) در این مقاله ضمن بررسی خطرات احتمالی كمك 85 میلیون دلاری دولت آمریكا به گسترش دمكراسی در ایران برای فعالان داخلی مصاحبه ای هم با روزنامه نگار معروف آقای عمادالدین باقی می كند. او ضمن توضیح شرایط سخت داخل ایران, داستان جالبی از تماس كسانی از طرف مركز جمع آوری اسناد و مركز جهانی درگیری مسالمت آمیز(به احتمال قوی آقای رامین احمدی یا یكی از خانمهای همكاراش) برای دعوت آقای باقی به یك كنفرانس یا كارگاه آموزشی حقوق بشر در شهر دبی, تعریف می كند. آن فرد به آقای باقی این تصور را می دهد كه این (كارگاه آموزشی) به نوعی با سازمان ملل در ارتباط است و كمترین اشاره ای به بوجه میلیون دلاری آن از طرف وزارت خارجه نمی كند.(چراش را خودتون بپرسید) , آقای باقی كه ممنوع الخروج است هم خانم, دختر و روحانی جوان آقای افصحی كه منتقد سینما بوده را همراه جوانی از فامیل به دبی می فرستد. خیلی مخصر و مفید می نویسد كه كارگاه آموزشی كذایی به هیچ عنوان آنچه تشریح شده بود نبوده است.پس چه بوده است؟ آقای باقی میگوید به غیر از یك آموزش سطح پایین حقوق بشر در واقع, آموزشی برای چگونه برانداختن رژیم ها و شورش با الگو هایی مانند آنچه در صربستان گذشت. ( حدس می زنم كه در محتوا خیلی با مقاله آقای دكتر رامین احمدی متفاوت نباشد) آقای باقی با یاد آوری شرایط سختی كه در ایران برای فعالان حقوق بشر وجود دارد, تاكید می كند كه دعوت آنها به این كنفرانس -كارگاه آموزشی, با پنهان كاری و عدم صداقت كار نادرستی بوده است. به محض اعلام رسمی رقم 85 میلیون دلاری آقای بوش برای گسترش دمكراسی در ایران, در روز 12 فوریه , 23 بهمن, آقای افصحی به همراه جوان خیشاوند با آقای باقی كه به این سفر رفته بودند بازداشت می شوند و همسر آقای باقی به دفتر آقای مرتضوی احضار می شود. آقای باقی با اشاره به كسانی كه او را دعوت كردند, گفت: “اینها نمی فهمند ما در چه دنیا و فضایی زندگی می كنیم” آنچه این ماجرا را از همه چیز جالب تر می كند چاپ مقاله ای همزمان با واشینگتن پست در روزنامه دست راستی و وابسته به نیوكان های جنگ طلب نیویورك سان است كه با بازگویی ماجرای بازداشت آقای افصحی به خاطر شركت در كارگاه آموزشی دبی, با آقای رامین احمدی مصاحبه می كند و به انعكاس نگرانی وی در مورد اعترافات احتمالی آقای افصحی زیر فشار حكومت, می پردازد. ولی كمترین اشاره ای به نقش و اتهام عدم صداقت و فریب دادن خانواده آقای باقی كه متوجه آقای رامین احمدی است نمی كند. این مقاله را هم تا انتها بخوانید تا از جزییات بیشتر در مورد اعزام 10 دیپلومات آمریكایی به دبی برای كمك به مخالفین ایرانی و دیگر حواشی مطلع شوید.
اما این داستان یك پیچ آخر هم دارد كه از همه پیچهای قبلی زاویه دار تر است. رادیو فردا پیش- توجه كنید- پیش از انتشار مقاله واشینگتن پست پس از دو هفته كه از بازداشت آقای افصحی می گذرد, با اشاره به مقاله ای كه قرار است در واشینگتن پست چاپ بشود, خبر می دهد كه این روزنامه به سیاست های دولت آمریكا در مورد ایران انتقاد كرده است و با خانواده آقای افصحی كه از زمان بازداشت او را ندیده اند و آقای باقی مصاحبه كرده است. نخست اینكه این شاید-دست كم تا آنجا كه من خبر دارم- اولین بار باشد كه رادیو فردا در مورد مقاله نشریه ای پیش از آنكه منتشر شود و بر اساس خبرها روی وبلاگها گزارشی تهیه می كند. چون اگر با دقت گوش كنید می بینید كه خبر بازداشت آقای افصحی قبلا در مصاحبه ای با آقای شمس منتشر شده بود و در این گزارش آقای افصحی بیشتر بهانه ای است برای تحلیل پیشاپیش مقاله ای كه هنوز چاپ نشده است. عجیب تر اینكه به نظر می آید دو فرد مصاحبه شده (دكتر نوری زاده و رضا معینی) هر دو بر این تصور بوده اند كه خبرنگار واشینگتون پست با خود آقای افصحی كه در زندان است و حتی خانواده اش را ندیده است هم دیدار و مصاحبه داشته است و شروع می كنند به محكوم كردن و تردید در اتفاقی كه از اساس به وقوع نپیوسته و خبرنگار واشینگتن پست فقط از ملاقات با آقای باقی صحبت می كند. چرا رادیو فردا پیشاپیش علیه یك مقاله منتشر نشده بر علیه مركز جمع آوری اسناد به مدیریت آقای رامین احمدی گزارش تهیه كرده است و وانمود میكند كه خبرنگار واشینگن پست با آقای افصحی در زندان ملاقات كرده است؟ آقای رامین احمدی چه جوابی برای اتهامات آقای باقی دارد؟ چه كسانی با پول دولت آمریكا و دقیقا به چه منظوری به دبی رفت و آمذ می كنند؟ آیا آقای عطری , افشاری و كسانی كه با این مركز در تماس هستند از ماجرا هایی از این قبیل مطلع هستند؟
در پایان به قسمت آغازین این خطوط باز می گردم كه نیروهای سیاسی, نهادهایی به اصطلاح حقوق بشر كه در عمل مشغول فعالیت سیاسی هستند و شخصیتها و افراد شناخته شده, از اصلاح طلبان تا مجاهدین خلق, چه حد و حدودی و چه مرزی در رفتار خود و منابع خود, برای مبارزه و ایجاد تغییرات مورد نظر قایل هستند؟ تكلیف مجاهدین معلوم است, آنها تا همكاری با و كمك گرفتن از صدام هم برای رسیدن به هدف پیش رفتند. بسیاری جلب كمك و همكاری با آقای بوش و دولت آمریكا را بی اشكال می دانند و احتمال حمله همین دولت آمریكا به ایران را نیز مانعی برای تداوم این همكاری نمی دانند. گروه دیگری همه اینها را خلاف و در تضاد با اصول خود می دانند. قضاوت اینكه كدام یك تصمیم بهتری گرفته است بر دوش ملت ایران است ولی وظیفه ما این است كه كمك كنیم همه این مواضع- هر چه هست- شفاف تر شود. از حرف كه بگذریم, اگر در عمل دوستان ما از حمله آمزیكا حمایت می كنند, بر عهده آنهاست كه توضیح دهند این موضع با مواضع سازمان مجاهدین چه تفاوتی می كند؟
تبصره: امید معماریان همین الان تماس گرفت كه من به هیچ عنوان با این جماعت كار نمی كنم.
پیام برای این مطلب مسدود شده.