خوزستان، ارتش امریکا- سپاه ج.ا کدامیک آن را تصرف میکنند؟
پیک نت:
گرُسمَن- برگردان: ناصر امیراسکندری
پاسداران ایران درصدد ایجاد یک منطقه ی آزاد نظامی – صنعتی در خوزستان هستند تا بتوانند زمینه نفوذ به بصره را میسر سازند. آنها در پی پاکسازی قومی کشاورزان عرب از این “منطقه ی آزاد”، تمرینهای بزرگ نظامی و سرکوب تظاهرکنندگان عرب در خوزستان اند. همزمان با این نقشه سپاه پاسداران ایران، سایت وزارت دفاع آمریکا نیز، استراتژی لشکرکشی خود به خوزستان را با نام ” کیش و مات خوزستان” منتشر کرده است. دراین استراتژی، با دقتی موشکافانه گفته میشود: این استان دشت وسیع و همواری ست که در غرب کوههای زاگرس واقع است. ارتش عظیم آمریکا به راحتی میتواند خوزستان را اشغال کند و منابع نفتی، منابع عظیم آب و قابلیتهای تولید برق ایران را تحت کنترل خود در آورد و نیروی نظامی ایران را فلج کند.
….
وقایعی که در خوزستان، این استان نفت خیز همسایه ی عراق روی میدهد، میتواند به عنوان یک نیروی کمکی در جهت بر آوردن نیات آمریکا و انگلیس بکار گرفته شود و خوزستان را به “پاشنه ی آشیل ایران” تبدیل کند. آشوبها، تظاهرات قومی و انفجار چندین بمب در روزهای اخیر، نشان میدهد که چیزی در خوزستان خراب است و این هشداریست برای جنگی که در حال شدن است.
“اسکات ریتر” بازرس سابق سازمان ملل متحد در ماه جون گذشته هشدار داد که آمریکا در حال ساختن قابلیتهای نظامی در مرزهای شمالی ایران (آذربایجان) است و در بمبگذاریهای داخل ایران دست دارد. در نگاه اول، تسخیر نظامی ایران به دلیل موانعی که وجود دارد ممکن است مشکل بنظر برسد. “ایوان ایلند” میگوید: “اگر بخواهیم تصویری از مقایسه ی جنگ احتمالی ایران و جنگ عراق نشان بدهیم، در این تصویر، دریای خونی که هم اکنون در عراق جاری است در مقایسه با آنچه که در ایران خواهد گذشت، مانند یک پیک نیک است. وسعت خاک ایران تقریباً چهاربرابر خاک عراق است و جمعیت ایران سه برابر جمعیت عراق است. در ضمن ایران از عراق کوهستانی تر است و برای جنگهای چریکی ایده آل است”.
اگر آمریکا و انگلیس بطور مؤثری بحرانها و اغتشاشات قومی در خوزستان را دامن بزنند، شاید بتوانند با یک عملیات نظامی محدود با ابعادی کوچکتر، یعنی اشغال خوزستان و فلج کردن دولت، کنترل نفت منطقه را در دست بگیرند. به عبارت دیگر، چشم انداز یک لشکرکشی تمام عیار خیلی دورتر بنظر خواهد رسید صرفاً به خاطر اینکه بوش فکر میکند بدون اینکه بخواهد زحمت چندانی بخود راه دهد و تمامی ایران را اشغال کند، این مأموریت را با موفقیت انجام داده است. بوش و بلر برای توجیه ادامه ی اشغال عراق، میگویند: “ما برای جلوگیری از احتمالات وقوع یک جنگ داخلی در اینجا مانده ایم”. در حالیکه رفتارشان درست بر عکس گفتارشان است و نه تنها اینکه جلوگیری نمیکنند بلکه برعکس، به این جریان دامن هم میزنند. در ضمن بدشان هم نمی آید که برای پیشبرد مقاصدشان در خوزستان هم از این حربه استفاده کنند.
خوزستان را میتوان به یک کویت تشبیه کرد. استانی کوچک با بیشترین ذخایر نفت خام. درست مثل عراق و نیجریه و کلمبیا، بیشتر ذخایر نفتی زیر پای قومی ستمدیده ذخیره شده است که در طول تاریخ جز جفای بسیار، بر ایشان هیچ نرفته است. عربهای ایرانی شیعه که در غرب دشت خوزستان زندگی میکنند، با همسایگان آنسوی گذرگاه آبی شط العرب، دارای فرهنگ مشترک قومی و مذهبی هستند. عربها فقط 3 درصد از جمعیت ایران را تشکیل میدهند ولی اکثریت قریب به اتفاق همین سه درصد که بالغ بر سه ملیون نفرند در خوزستان (که بعضی از اعراب به آن احواز یا عربستان میگویند) مستقرند. در شرق ایشان، فارس زبانان لر و بختیاری هستند که در کوههای زاگرس زندگی میکنند. فارسها هم در شهرهای بزرگتر این استان مانند آبادان، خرمشهر، اهواز، دزفول و بندرخمینی هستند.
یک محور کلیدی
خوزستان قرنهاست که در تاریخ و اقتصاد ایران نقش یک محور کلیدی را داشته است. شوش، پایتخت تمدن باستانی ایلام در خوزستان بوده است. خوزستان تحت قلمرو بسیاری از تمدنها، از جمله امپراتوری هخامنشی در 539 پیش از میلاد بوده است و در جنگهای بین امپراتوریها همواره نقش جبهه ی مقدم را داشته است. عربهای بصره این ایالت را در 642 پس از میلاد به تصرف خود در آورده بودند گرچه فقط اسماً تحت کنترل ایران بود.
در سال 1897 امپراتوری انگلیس تلاش کرد که با پشتیبانی از حکومتگران محلی منطقه، خوزستان را از ایران جدا کرده و نهایتاً این منطقه را تحت الحمایه ی عربستان درآورد (همان کاری که در کویت کرد). در سال 1907 روس و انگلیس ایران را بین خود تقسیم نموده و جنوب ایران تحت نام “منطقه ی نفوذ جنوب” به تصرف انگلیس در آمد و یک سال بعد از آن، یک کاشف انگلیسی موفق به کشف نفت در مسجد سلیمان “عربستان” شد. این کشف موجبات پیدایی کمپانی نفتی “انگلو- پرژن” شد که بعدها به “بریتیش پترولیوم” تغییر نام داد. در سال 1925 نیروهای رضاشاه “عربستان” را بازپس گرفتند و نام خوزستان بر آن نهادند بطوری که در دهه ی بعد نام “پرسیا” هم به “ایران” تغییر یافت.
در جنگ جهانی دوم نیروهای انگلیس خوزستان را گرفتند ولی پس از پایان جنگ، ایرانیان کم کم دریافتند که گویا نفت خوزستان در گلوی انگلیس گیر کرده است. در سال 1951 محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران، صنعت نفت را که عمدتاً در خوزستان قرار داشت (ازجمله شرکت نفت انگلو – ایرانیان)، ملی اعلام کرد و خشم غرب را برانگیخت. دو سال بعد یک کودتای طراحی شده توسط سیا، مصدق را برکنار کرد و شاه جدید، محمدرضا پهلوی را بر تخت نشاند که او هم بلافاصله سر لولههای نفت خوزستان را به کنسرسیوم نفتی آمریکا و انگلیس باز کرد.
در سال 1978 در پی اعتصابات کارگران عرب شرکت نفت خوزستان که یکی از مهرههای اصلی وقوع انقلاب بودند، شاه از ایران خارج شد. آنها در ماههای نخستین انقلاب آشکارا حمایت خود را از نیروهای انقلاب که شامل چپها و دیگر سازمانهای سکولار (که بعدها توسط رژیم جمهوری اسلامی سرکوب شدند) میشد، اعلام داشتند. در سال 1980 صدام حسین با تشویق غرب که از انقلاب ایران به هراس افتاده بود، در پی تهاجمی بیرحمانه به خوزستان، منطقه ی نفتی غرب خوزستان را به تصرف در آورد و تلاش کرد که طرح جدایی خوزستان از ایران را عملی کند و در این میانه از یک گروه چریکی جدایی طلب (که برای مدت زمان کوتاهی سفارت ایران در انگلیس را به اشغال خود در آورده بودند) هم پشتیبانی کرد.
همانطوری که شیعیان عرب عراقی در جنگ ایران و عراق در کنار دیگر سربازان حکومت سنی صدام حسین جنگیدند، عربهای ایرانی شیعه مذهب خوزستان هم دوشادوش دیگر سربازان هموطن خود تحت لوای حکومت جمهوری اسلامی وارد کارزار شدند. بزودی دامنه ی جنگ از دست درازی به خاک، به مسائل میهنی و غیرتهای ملی و قومی و مذهبی کشید. جنگی آمیخته با بمبارانها، سنگرکشیها، پرتاب موشک، انفجارهای موجی و استفاده از سلاحهای شیمیایی که در ابعاد وسیعی از طرفین کشته برجای گذاشت. نیروهای ایرانی، ارتش عراق را در سال 1982 از خوزستان بیرون کردند ولی تا سال 1988 که جنگ پایان یافت، این شهرها و پالایشگاههای نفت خوزستان بودند که بیشترین خسارات را دیدند.
ایران در جنگ 1991 خلیج فارس که در چند قدمی خوزستان اتفاق افتاد، بیطرف ماند. پس از جنگ، صدام با اجازه آمریکا، یک نافرمانی عمومی شیعه را در نزدیکی خوزستان سرکوب کرد. آمریکا فکر میکرد که بدینوسیله خواهد توانست از رشد جنبش شیعه جلوگیری کند که در آینده موفق به کسب اکثریت آرا در تشکیل دولت جدید عراق و نهایتاً بازیچه ی دست دولت ایران نشوند. گرچه آیت الله سیستانی رهبر شیعیان عراق در ایران زاده شده است و مقدس ترین اماکن مذهبی شیعه، کربلا و نجف، در عراق قرار دارند، با این حال روحانیون شیعه ی عراق عموماً به نوع حکومت مذهبی که در ایران وجود دارد رغبتی ندارند و نگران این هستند که این نوع شیوه ی حکومتی جوانان اشان را از اسلام بیزار خواهد کرد.
زمزمههای تازه
در سال 2005 تضادهای بین نیروهای متخاصم و شیعیان عراقی بویژه در مناطق نفت خیز تحت تصرف انگلیس در بصره و پیرامون آن فزونی یافت و با شروع اغتشاشات و آشوبهای شدید، یکبار دیگر خوزستان را که به عنوان یک تضادسنج در مرزهای ایران و عراق کار میکند، متوجه خود ساخت.
در 19 سپتامبر بین نیروهای انگلیس و پلیس عراق و شیعیان عراقی (همانهایی که دو سال پیش برای براندازی صدام به یاری متهاجمین شتافته بودند) درگیریهایی روی داد. پلیس عراق دو کماندوی انگلیسی را که با لباس شخصی بودند دستگیر و زندانی کرده و پس از بازرسی، از ایشان مقداری مواد مشکوک که برای ساختن بمب استفاده میشود، بدست آورد. نیروهای انگلیسی برای آزاد کردن این دو کماندو، زندان را به گلوله و خمپاره بستند و با پلیس عراق که خودشان تربیت کرده بودند به نبرد پرداختند. این برای عراقیها شگفت آور بود که میدیدند بین بمبهای این دو مأمور انگلیسی با بمبهایی که مقاومت مردم عراق استفاده میکند شباهت عجیبی وجود دارد و یا بعضی بر این باور بودند که این مأموران سعی دارند که نیروهای مذهبی عراق را به جان همدیگر بیندازند.
در همین زمان در 75 کیلومتری بصره، آنسوی مرزها، در خوزستان بمبهایی بودند که پی در پی منفجر میشدند. در ماه جون بمبهایی که در اتومبیل کار گذاشته شده بودند یکی پس از دیگری در اهواز منفجر شدند و شش کشته به جای گذاشتند. در ماه آگوست دولت ایران چند تیم آشوبگر جدایی طلب را به اتهام همکاری با سازمان اطلاعاتی انگلیس دستگیرکرد. در ماه سپتامبر چند انفجار در شهرهای دیگر خوزستان روی داد که موجب توقف در امر ترانزیت نفت از چاههای نفتی کنار ساحل شد. در 15 اکتبر دو انفجار بزرگ در یکی از بازارهای اهواز روی داد که چهار کشته و 95 نفر زخمی داد. یک تحلیل گر سیاسی در مجله ی آسیاتایمز مقاومت سنی عراق را مسئول این بمب گذاریها دانست.
مقامات رسمی دولت ایران انگلیس را متهم به پشتیبانی از این حملهها کردند و بمبگذاریهای اهواز را به ماجرای کماندوهای دستگیرشده در بصره ربط دادند. روزنامه ی بیروت دیلی استار در شماره ی17 اکتبر خود چنین گزارش میدهد: ” مقامات رسمی ایران، ناآرامیها و تظاهراتی را که امسال در خوزستان رخداده است، نتیجه ی ساخت و پاخت غرب برای ایجاد اغتشاش در منطقه ی نفت خیز خوزستان میدانند و آن را به مثابه یک جنگ سایه ای توصیف میکنند که در رسانههای بین المللی بازتاب آن را کمتر از اخبار عراق پخش میکنند. از آغاز سال 2005 تا به اکنون، همزمان شدن این بمبگذاریها و ناآرامیها با انتخابات ماه جون ریاست جمهوری ایران، شهرهای بزرگ خوزستان را بلرزه در آورده است”.
تونی بلر و جک استرا این اتهامات را تکذیب کردند و مدعی شدند که ایران برای ایجاد اغتشاش در بصره و دیگر شهرهای عراق مأموران خود را به پشتیبانی ارتش میلیشای شیعی عراق فرستاده است. بنا به ادعای یگ گروه تبعیدی عرب که در لندن بسر میبرند، پاسداران ایران درصدد ایجاد یک منطقه ی آزاد نظامی – صنعتی در خوزستان هستند که بتوانند موجبات نفوذ به بصره را میسر سازند و در پی پاکسازی قومی کشاورزان عرب از این “منطقه ی آزاد”، تمرینات بزرگی را هم برای سرکوب تظاهرکنندگان عرب در خوزستان آغاز کرده اند.
در این بازی سیاسی، آمریکا و انگلیس میتوانند با پشتیبانی از تظاهرکنندگان عرب، خوزستان را تحت الحمایه ی “عربستان” و یا “احواز” کنند و اقتصاد وابسته به نفت کشور ایران را در دست خود بگیرند. سپس آنها از خوزستان به عنوان “گروگان اقتصادی” استفاده کرده و خواستههای خود را به تهران ابلاغ نمایند. مردان پنتاگون در این رؤیا بسر میبرند که با این استراتژی و تاکتیکها، قادر خواهند بود تهران را کیش و مات کرده و با تضعیف قدرت ملایان، میدانی برای انقلابی رنگین، بوجود آورند.
…
شاید که بسیاری از عربهای خوزستان خواستار خودمختاری باشند ولی هیچ روشن نیست که آیا مایل به جداشدن از ایران و پیوستن به شیعیان عراقی (که در حال حاضر اکثریت را در دست دارند) هستند یا خیر. رهبران شیعی عراق (که بسیاری از ایشان از تبعیدگاه خود در تهران به عراق بازگشته اند) مایل نیستند که با تشویق و برانگیختن عربهای خوزستان دوستان قدیمی خود را از خود بیگانه کرده و برنجانند و یا اینکه به مهاجمین اجازه دهند که از خاک عراق به عنوان پایگاهی برای حمله به ایران استفاده کنند.
اما آمریکا و انگلیس برای حمله به ایران لزوماً نیازی به استفاده از خاک عراق ندارند. آنها میتوانند موشکهای خود را از کشتیهای هواپیمابر مستقر در خلیج به سوی نیروگاههای هسته ای ایران پرتاب کنند. اگر که هدفشان فقط خوزستان باشد آنها میتوانند برای “آزادکردن” عربهای تحت ستم، از کویت که نزدیکشان است استفاده کنند. و اگر که هدف نهایی شان تهران باشد میتوانند از آذربایجان و افغانستان بهره بگیرند. آنها میتوانند با یک نمایش تحریک آمیز آذریهای شمال غربی ایران و یا کردهای ایرانی را بر ضد حکومت داخلی بشورانند (همانگونه که دولت اتحاد جماهیر شوروی در اواخر جنگ جهانی دوم کرد).
” کیش و مات خوزستان”
ولی کلید آینده ی ایران در جنوب غربی ایران، خوزستان است. خوزستانی که دارای مناطق نفت خیز، هویت قومی و مذهبی مشترک با عراق و در مجاورت آمریکاست. بنا به پیشبینی بیروت دیلی استار، نخستین گامهای تجاوز، اشغال خوزستان نفت خیز، امن کردن تنگه حساس هرمز، قطع کردن سوخت ارتش ایران و وادارکردن ایران به مصرف سوخت ذخیره خود است.
وب سایت وزارت دفاع آمریکا حتی استراتژی این لشکرکشی را هم ” کیش و مات خوزستان” نامگذاری کرده است و با دقتی موشکافانه میگوید: “این استان دشت وسیع و همواری ست که در غرب کوههای زاگرس واقع است. ارتش عظیم آمریکا به راحتی میتواند خوزستان را اشغال کند و منابع نفتی، منابع عظیم آب و قابلیتهای تولید برق ایران را تحت کنترل خود در آورد. ( بخشهائی از این تفسیر که در “فرهنگ توسعه” منتشر شده، با هدف برجسته سازی هسته مرکزی توطئه حذف شد- پیک نت)
پیام برای این مطلب مسدود شده.