هولوکاست از منظر تاریخی (بخش دوم)، “تجدیدنظرطلبان” یا انکارکنندگان هولوکاست چه کسانی هستند؟ محمدرضا کاظمي
گویا نیوز:
[بخش نخست مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]
افراد به اصطلاح تجدیدنظرطلب یا همان انکارکنندگان هولوکاست کسانی هستند که اسناد و مدارک تاریخی را نادیده می گیرند و ادعا می کنند، روایت تاریخی موجود درباره جنگ جهانی دوم و جنایات نازی ها سرتاسر دروغ و ساخته و پرداخته متفقین یا یهودی هاست؛ محور اصلی ایدئولوژی این افراد را انکار کشتار یهودیان و یا همان هولوکاست تشکیل می هد. تعداد زیادی از آنها همچنین معتقدند، هیتلر نه تنها جنایتکار نبود، بلکه “رهبری بزرگ” بود؛ آلمانی ها نه تنها به خاطر جنگ جهانی دوم مقصر نیستند، بلکه خود قربانی ظلم و جنایات متفقین هستند…
با آشنایی بیشتر با افرادی که تفکرات “تجدیدنظرطلبانه” را تبلیغ می کنند، متوجه اهداف و انگیزه های نژادپرستانه و ضدانسانی آنها می شوید و می فهمید که “تجدیدنظرطلبان” (حال خواسته یا ناخواسته) تئوریسن های خشونت هستند. هواداران “تجدیدنظرطلبان” یا بازوی اجرایی این تئوریسن ها، نئونازی های خشونت طلب هستند که نه تنها یهودیان، بلکه مسلمانان را هم برنمی تابند. آنها هر از گاهی به مسلمانان حمله می کنند، به خانه، مسجد یا قبرستان مسلمانان آسیب می رسانند. اینها حامیان افکار نژادپرستانه و بیمارگونه هیتلر مبنی بر “برتری نژادی” آلمانی ها نسبتا به دیگر اقوام و ملل هستند. البته شکی نیست که نئونازی ها در راستای رسیدن به اهداف شان از بستن پیمان های استراتژیک موقت با دیگر “نژادها” امتناع نمی ورزند. اینها خواهان پاک سازی آلمان و اروپا از افرادی هستند که موهای روشن و چشمان رنگین ندارند. برخی می پرسند، مگر می توان تصور کرد، پیرمردی مانند روژه گارودی (Roger Garaudy)، تجدیدنظر طلب فرانسوی، در خیابان راه بیفتد و با چاقو و چماق به جان خارجیان بیفتد. جواب این است که خیر، گاردوی نیازی ندارد خودش به جان خارجیان بیفتد همانگونه که آنهایی که حکم قتل فروهرها، پوینده و غیره را صادر کردند، خودشان نیازی به اجرای حکم نداشتند. تجدیدنظرطلبان به خشونت طلبان خوراک ایدئولوژیکی می دهند، آنها به آسیاب افراطیون آب می ریزند.
“تجدید نظرطلبان” اغلب با توجه به منفی بودن چهره “پیشوای” شان، آدولف هیتلر، به ندرت آشکارا از او حمایت می کنند. ولی در صورت داشتن تماس نزدیک با آنها، یا دقت در نوشته های شان متوجه این حمایت و پشتیبانی می شوید. از این گذشته، رابطه صمیمی آنها با افرادی که علنا هیتلر را ستایش می کنند، گویای گرایش های درونی شان نیز هست. حتی “تجدید نظرطلبان” غیر آلمانی هم اکثرا با نئونازی ها ارتباط دارند. برای نمونه روبر فوریسون (Robert Faurisson) فرانسوی یا دیوید اروینگ انگلیسی (David Irving) به صورت منظم در جلسات نئونازی ها شرکت می کنند و به سخنرانی می پردازند.
متاسفانه در ایران این تصور حاکم است که تعداد انکار کنندگان هولوکاست در اروپا و آمریکابسیار زیاد است. این موضوع به هیچ وجه صحت ندارد. تعداد این افراد بسیار کم است و تعداد افراد سرشناس و فعال آنها در کل جهان غرب، یعنی آن عده که مطالبی را در این باره منتشر می کنند، شاید حتی به 50 نفر هم نرسد. بدین ترتیب با در نظر گرفتن هزاران مورخی که در دانشگاه ها و مراکز پژوهشی اروپا و آمریکا هستند، می بینید که این تعداد بسیار ناچیز است.
گفته می شود، انکارکنندگان هولوکاست پروفسورند، استادند، پژوهشگرند، مورخند، دکترند و … این القاب و صفات چیزی نیست جز یک شگرد تبلیغاتی. اکثر این افراد تحصیلات بالایی ندارند یا اگر هم دارند در رشته های غیرمرتبط با تاریخ تحصیل کرده اند و به هیچ وجه صلاحیت لازم را برای پژوهش تاریخی ندارند. برای مثال ارنست سوندل (Ernst Zündel)، که برخی او را “پاپ تجدیدنظرطلبان” می نامند، نقاش و گرافیست است. در بین “تجدیدنظرطلبان” تنها سه، چهار نفر هستند که تحصیلات دانشگاهی بالا دارند. یکی از این افراد روبر فوریسون، استاد سابق دانشگاه لیون فرانسه است. فوریسون استاد ادبیات فرانسه بوده و تحصیلاتش هم در همین زمینه است و هیچ تخصصی در زمینه تاریخ ندارد. یکی دیگر از افرادی که شخصا هولوکاست را انکار نمی کند ولی از “تجدیدنظرطلبان” حمایت می کند، نوآم چامسکی (Noam Chomsky) زبان شناس سرشناس آمریکایی است. همان طور که همه می دانند چامسکی هم در رشته تاریخ تخصصی ندارد و خودش هم برای مثال در مقدمه ای بر یکی از کتاب های فوریسون به این موضوع اعتراف می کند:
“من اینجا نمی خواهم درباره کارهای فوریسون یا منتقدانش چیزی بگویم، کارهایی که درباره شان چیز زیادی نمی دانم، درباره موضوعاتی که آنها روی شان کار می کنند، چیز زیادی نمی دانم و اطلاعات خاصی ندارم.”[1]
درباره روژه گارودی که در حقیقت بواسطه او افکار عمومی ایران با اندیشه های “تجدیدنظرطلبانانه” آشنا شده است، باید گفت که وی زمانی در دانشگاه در رشته فلسفه تدریس می کرده است. او در دهه 60 میلادی گرایش های تند استالینیستی داشت و یکی از ایدئولوژیست های حزب کمونیست فرانسه بود. در سال 1968 در نتیجه انتقاد به ورود نیروهای پیمان ورشو به یوگسلاوی از حزب کمونیست اخراج شد که در پی آن از نظر سیاسی به راست گرایش پیدا کرد و به جرگه انکارکنندگان هولوکاست پیوست. او ابتدا کاتولیک، سپس پروتستان و سرانجام در سال 1982 مسلمان شد. روبر فوریسون می گوید، گارودی شخصا درباره هولوکاست هیچ گونه پژوهشی انجام نداده و هر آنچه نوشته از کتاب های من کپی کرده است.
در بین “تجدیدنظرطلبان” تنها یک استثنا وجود دارد که سال هاست در کسوت مورخ مشغول به کار است. این فرد کسی نیست جز دیوید اروینگ انگلیسی. البته لازم به ذکر است که اروینگ در لندن در رشته علوم طبیعی مدتی تحصیل و بدون پایان بردن تحصیلاتش دانشگاه را رها کرده است؛ در عین حال بواسطه آشنایی اش با مدارک و منابع تاریخی چند کتاب (از جمله بیوگرافی گورینگ [Göring]، یکی از سران نازی) نگاشته که حتی اساتید و مورخان آلمانی نیز آنها را خوب و معتبر می دانند. نکته جالب توجه آن است که اروینگ از همان ابتدای کارش بعنوان مورخ وجود اتاق های گاز و نابودی نظامند یهودیان توسط نازی ها را زیر سوال نمی برد بلکه تنها معتقد بود که هیتلر شخصا تا پاییز سال 1943 از برنامه نابودی یهودیان یا همان “راه حل نهایی مساله یهودیان” بی خبر بوده است. وی همچنین چند روز پیش به روزنامه نگاران گفته است که هیچگاه هولوکاست را انکار نکرده و علاوه بر آن در دادگاهی در وین سخنانش درباره عدم وجود اتاق های گاز در اردوگاه آشویتس را نادرست خوانده است.[2]
دولت ایران قصد دارد در آینده نزدیک کنفرانسی را با مشارکت تعدادی از “تجدیدنظرطلبان” برگزار کند، بر همین اساس لازم است چند تن از مهمانان احتمالی این مراسم را نیز معرفی کنم:
هورست مالر (Horst Mahler): از پایه گذاران گروه تروریستی فراکسیون ارتش سرخ یا بادِر-ماینهوف (Bader-Meinhof) است که بیش از دو دهه در آلمان به فعالیت غیرقانونی مشغول بود. در نتیجه سو قصد و آدم ربایی های این گروه، 34 نفر کشته و تعداد زیادی زخمی شدند. وی در سال 1974 به 14 سال حبس محکوم می شود و در سال 1980 آزاد می گردد. مالر علاوه بر گرایش های یهودی ستیزانه با ترک های مسلمان نیز مخالف است. وی برای مثال در یک سخنرانی در روز 23 نوامبر 1999 در وین، آمدن کارگران ترک به آلمان را تلاش برای فتح آلمان از درون خوانده است. مالر در اصل وکیل است و در زمینه تاریخ هیچ تخصصی ندارد.
فردریک توبن (Fredrick Toben): آلمانی الاصل و مقیم استرالیا است. او در رشته فلسفه دکترا دارد و مدتی طولانی بعنوان آموزگار در استرالیا و آلمان در مدارس تدریس کرده است. پیش از آنکه به اندیشه های راست افراطی روی بیاورد، در سال 1985 به دلیل عدم شایستگی و سرپیچی از مقررات از خدمت در مدرسه اخراج می شود ولی در سال 1992 دوباره اجازه تدریس می یابد. توبن نه تنها در رشته تاریخ صلاحیتی ندارد، بلکه بنابر گفته های خودش شخصا هیچ گونه پژوهشی هم درباره هولوکاست انجام نداده است و تنها مطالب منتشر شده از سوی انکارکنندگان هولوکاست را منتشر می کند.
یورگن گراف (Jürgen Graf): اهل سوییس است و تا سال 1993 بعنوان آموزگار زبان لاتین و فرانسه مشغول به کار بود که به دلیل انتشار مطالب نئونازیستی از شغل خود برکنار می شود. هر چند گراف از نظر دانش زبانی فردی بسیار مستعد محسوب می شود و بر چندین زبان تسلط کامل دارد ولی او نیز در رشته تاریخ تخصصی ندارد و تا کنون بیشتر بعنوان مترجم کتاب های “تجدیدنظرطلبانه” فعالیت کرده است. وی در دادگاه های کشورهای سوییس، آلمان و فرانسه به خاطر انتشار مطالب “تجدیدنظرطلبانه” به زندان و جریمه نقدی محکوم شده، ولی گفته می شود در حال حاضر بعنوان پناهنده سیاسی در ایران به سر می برد.
احمد رامی (Ahmed Rami): مراکشی الاصل است که از سال 1973 در سوئد زندگی می کند. به ادعای خودش افسر ارتش بوده و در یک کودتای نافرجام علیه حسین دوم، پادشاه مراکش شرکت کرده است. پس از صدور حکم اعدام از مراکش می گریزد و در سوئد ابتدا پناهنده سیاسی می شود و سپس تابعیت دریافت می کند. رامی از سال 1987 یک شبکه رادیویی به نام رادیو اسلام را اداره می کند که از آن برای انتشار مطالب “تجدیدنظرطلبانه” نیز استفاده می کند. البته روزنامه “اکسپرسن” (Expressen) که از روزنامه های معتبر سوئد است در سال 1992 تحقیقاتی را درباره رامی انجام داده و به این نتیجه رسیده است که داستان مشارکت وی در کودتا علیه پادشاه مراکش همه ساخته و بافته ذهن رامی است. در بخش دیگری از گزارش روزنامه مذکور آمده، سفارت های چند کشور عربی و ایران از رامی حمایت مالی می کنند. رامی از روزنامه مذکور شکایت می کند ولی ظاهرا اکسپرسن می تواند ادعاهای خود را به اثبات برساند و در نزاع حقوقی پیروز می شود. خلاصه کلام اینکه احمد رامی اگر شیاد هم نباشد، دستکم مورخ نیست.
احمد هوبر (Ahmed Huber): روزنامه نگار بازنشسته سوییسی که اواخر دهه 1960 میلادی به اسلام گرویده است. هوبر خودش در گفتگو با روزنامه نگاران اعتراف کرده است که با برخی از اعضای القائده نیز رابطه دارد. وی همچنین از مدیران شرکت التقوی مستقر در شهر لوگانو سوییس است که از سوی مقامات آمریکایی و سوییسی به همکاری با سازمان القائده متهم است. هوبر حملات 11 سپتامبر 2001 را به همراه چند تن از دوستانش در کافه ای جشن گرفته و گفته است که برج های تجارت جهانی، “برج های بی دینی” و پنتاگون “سمبول شیطان” هستند. وی همچنین در گذشته با نازی ها و همکنون با نئونازی ها رابطه بسیار خوبی دارد و از طرفداران پر و پا قرص آدولف هیتلر است. او از جمله فعالان سازمان نازیستی و خارجی ستیز “اَوَلون” (Avalon) است. این سازمان که توسط تعدادی نئونازی تشکیل شده، در حقیقت یک مرکز فکری برای راستگرایان افراطی تلقی می شود. والتر شول (Walter G. Scholl)، از اعضای سابق سازمان اس اس (شاخه شبه نظامی حزب نازیسم آلمان) از دوستان و همکاران هوبر در اولون است. به نوشته روزنامه نیویورک تایمز هوبر تصویری از هیتلر در منزلش نگهداری می کند و از زمان حملات 11 سپتامبر به بعد، تصویری نیز از اسامه بن لادن در کنار آن قرار داده است. البته مهم ترین نکته در اینجا آن است که هوبر هم همانند دیگر هم کیشان “تجدیدنظرطلبش” تخصص تاریخی ندارد.
قانون ممنوعیت انکار هولوکاست
گفته می شود زیر سوال بردن کشتار یهودیان در تمام کشورهای اروپایی یا غربی ممنوع است و این امر نشانگر نفوذ یهودیان و صهیونیست ها در این کشورها است. متاسفانه نگارنده هیچ ابزاری برای اندازه گیری میزان نفوذ یهودیان و صهیونیست ها در کشورهای غربی ندارد ولی آنچه مشخص است، آن است که در ایالات متحده آمریکا، یعنی جایی که به گواهی بسیاری محل حضور یک لابی قدرتمند یهودی است، انکار هولوکاست ممنوع نیست و بر همین اساس آمریکا یکی از مراکز فعالیت “تجدیدنظرطلبان” محسوب می شود. در کشور انگستان، یکی از کشورهای دوست اسراییل هم چنین قانونی وجود ندارد و آقای اروینگ سالیان سال بدون ترس از محاکمه و مجازات به راحتی می تواند کتاب هایش را منتشر کند (البته وی اکنون در اتریش زندانی است چرا که در این کشور انکار هولوکاست جرم است و او در سال 1989 در دو سخنرانی در این کشور این عمل را انجام داده است).
بسیاری تصور می کنند، متفقین پیروز در جنگ جهانی دوم یا یهودیان و صهیونیست ها چنین قانونی را به آلمان تحمیل کرده اند. ولی نگاهی تاریخی به موضوع همگان را به نتیجه گیری دیگری وا می دارد:
بحث درباره ممنوعیت انکار هولوکاست تقریبا از دهه شصت میلادی در آلمان آغاز شد. ولی تنظیم لایحه قانونی و تصویب آن مدت زیادی به طول انجامید. برخی با این استدلال که تصویب چنین قانونی محدود کننده آزادی بیان است، با آن مخالفت می کردند (و حتی امروز هم می کنند) و عده ای هم با اشاره به آثار منفی چنین تفکراتی هم برای امنیت داخلی و هم وجهه آلمان در سطح بین المللی از تصویب آن حمایت می کردند. سرانجام در ژوئن سال 1985 قانون مذکور به تصویب رسید. اکنون طبق ماده 194 کتاب قانون مجازات آلمان انکار جنایات نازی ها توهین به قربانیان تلقی و جرم محسوب می شود. در سال 1994 نیز قانون تشویش اذهان عمومی نیز برای مقابله با انکارکنندگان هولوکاست تشدید شد. بنابر بند 3 ماده 130 کتاب قانون مجازات آلمان، کسی که جنایات دوره نازی ها را در ملا عام یا اجتماعات روا بدارد، انکار کند یا بی اهمیت جلوه دهد، به حبس تا 5 سال و جریمه نقدی محکوم خواهد شد.
جنایات نازی ها از دید “تجدیدنظرطلبان”؛ ایرادها و پاسخ ها
افراد به اصطلاح “تجدیدنظرطلب” چند ایراد اساسی درباره هولوکاست مطرح می کنند که در ادامه به مهم ترین آنها اشاره و پاسخ آن نیز مطرح می شود:
ایراد: 6 میلیون یهودی توسط نازی ها کشته نشده اند. تعداد یهودیان کشته شده (به گفته برخی) 200 هزار نفر یا (به گفته برخی دیگر) یک میلیون نفر بوده است.
پاسخ: پژوهشگران با استناد به تعداد یهودیانی که در کشورهای مختلف اروپایی زندگی می کردند، با در نظر گرفتن تعداد قطارهایی که روزانه یهودیان را به ارودگاه ها منتقل می کردند، گزارش ادارات پلیس محلی در هر منطقه درباره تعداد یهودیان دستگیر شده، اشارات ماموران اردوگاه ها در دفترهای خاطرات یا تقویم های کاری و مهم تر از همه تعداد جسدهایی که روزانه در اردوگاه های مختلف سوزانده می شدند، تعداد یهودیان را به صورت تخمینی برآورد کرده اند. لازم به ذکر است که نازی ها در بین افرادی که به اردوگاه آورده می شدند، روی سکوی قطار گزینش (“گزینش ویژه”/Sonderselektion) انجام می دادند و آنهایی را که توانایی کار نداشتند (بویژه زنان، کودکان و افراد سالخورده) مستقیم راهی اتاق های گاز می کردند.[3] آنها به صورت رسمی از این افراد هیچ آماری تهیه نمی کردند و بر همین اساس پژوهشگران قادر نیستند، رقم صد در صد دقیقی را ارایه کنند. رقم شش میلیون بیشتر جنبه نمادین دارد. کسانی که تصور می کنند پژوهش در این زمینه و سعی در تصحیح این رقم در کشورهای غربی ممنوع است، سخت در اشتباهند. چیزی که ممنوع است پژوهش نیست، بلکه ادعاهای مغرضانه و غیرعلمی با هدف تطهیر هیتلر و نازی های جنایتکار است. در بسیاری از کتاب های جدید درباره هولوکاست، تعداد قربانیان یهودی حدود 5 میلیون نفر اعلام شده است. راول هیلبرگ، استاد علوم سیاسی، اتریشی الاصل که کتاب های متعددی را درباره هولوکاست نوشته و خود نیز یهودی است، تعداد یهودیان کشته شده توسط نازی ها را پنج میلیون و صد هزار نفر برآورد کرده است.[4] کتاب وی در اکثر مراکز علمی آلمان در دسترس است. پروفسور دکتر برند مارتین (Bernd Martin)، استاد تاریخ در یکی از دانشگاه های آلمان نیز می گوید، آخرین پژوهش ها نشان می دهند که تعداد قربانیان یهودی در جنگ جهانی دوم کمی کمتر از رقم مطرح شده توسط هیلبرگ است؛ ولی در عین حال میلیون ها نفر بیش از آن است که آن به اصطلاح تجدید نظرطلبان ادعا می کنند.
ایراد: بر روی تابلویی در اردوگاه آشویتس تا اوایل دهه نود نوشته شده بود که در این اردوگاه چهار میلیون نفر کشته شدند، در حالیکه بعد از فروپاشی بلوک شرق تابلو عوض شد و اکنون بر روی آن نوشته شده، حدود یک و نیم میلیون نفر در این مکان توسط نازی ها کشته شده اند. این امر نشانگر آن است که درباره تعداد قربانیان یهودی به شدت اغراق شده و این رقم را باید چند میلیون کاهش داد.
پاسخ: نازی ها عملیات کشتار خود را در چند اردوگاه انجام می دادند که مهم ترین آن آشویتس است. در آشویتس حدود یک و نیم میلیون نفر (از جمله حدودا یک میلیون یهودی) کشته شدند. در پاسخ به ایراد “تجدیدنظرطلبان” درباره تصحیح رقم قربانیان آشویتس باید گفت، کتاب مذکور راول هیلبرگ (Raul Hilberg) که در آن تعداد کل یهودیان کشته شده پنج میلیون و صد هزار نفر اعلام شده، نخستین بار در سال 1961، یعنی 30 سال پیش از فروپاشی بلوک شرق منتشر شده بود. در این کتاب تعداد قربانیان یهودی در آشویتس حدود یک میلیون اعلام شده بود.[5] شوروی اصولا علاقه خاصی به بزرگنمایی جنایات نازی ها داشت و در طول جنگ از آن برای جلب کمک کشورهای جهان، بویژه آمریکا و انگلیس و همچنین برای بسیج کردن شهروندان خود علیه آلمان و تقویت ساختار داخلی خود استفاده می کرد.[6] بر همین اساس در دوره تسلط شوروی بر کشورهای اروپای شرقی رقم اغراق آمیز 4 میلیون بر روی تابلوی آشویتس باقی ماند. پروفسور دکتر برند مارتین، مورخ آلمانی می گوید، در سال 1980 از اردوگاه آشویتس بازدید کرده و به یکی از مسوولان آن متذکر شده است که رقم نوشته شده بر روی تابلو نادرست است، ولی مسوول مذکور پاسخ داده که به ما اجازه داده نمی شود که تابلو را تغییر دهیم.
ایراد: اکثر یهودیان بر اثر بیماری و شرایط سخت جنگ جان باختند و توسط نازی ها اعدام نشدند.
پاسخ: سرنوشت یهودیان مجارستان نشان می دهد که این تز نادرست است چرا که نازی ها در مارس 1944 به سراغ آنها رفتند و تا ماه ژوئن بیشتر آنها را کشتند.[7] هوس، فرمانده آشویتس نیز در خاطراتش به این مطلب اشاره کرده است. حتی اگر هم بپذیریم که یهودیان در اردوگاه ها به دلیل بیماری و شرایط دشوار زندگی جان باخته اند، باز هم کسی جز نازی ها مسوول مرگ آنها نیست.
ایراد: راه حل نهایی به معنای انتقال یهودیان به شرق است و نه نابودی آنها.
پاسخ: پروتکل وانزه که در بالا به آن اشاره شد، آشکارا نشان می دهد که نازی ها قصد داشتند پس از انتقال یهودیان به شرق، آنان را نابود کنند. اظهارات هیملر و آیشمن که اشاره شد و هزاران سند و مدرکی که در این مقاله مجال اشاره به آنها نیست، نیز موید این مطلب است.
ایراد: اصولا 6 میلیون یهودی در اروپا وجود نداشت.
پاسخ: در پروتکل وانزه آمده است که حدود 11 میلیون یهودی در اروپا زندگی می کنند. علاوه بر آن هیملر در سال 1940 از دکتر کورهِر (Korherr)، ریاضیدان شاغل در وزارت کشور آلمان خواست تا تعداد یهودیان اروپا را بررسی کند. وی در گزارشش نوشت، حدود سال 1937 ده و سه دهم میلیون یهودی در اروپا زندگی می کرده اند. وی همچنین در پاراگراف آخر گزارشش مطلبی می نویسد که از کشتار یهودیان حکایت دارد: “در مجموع ظاهرا تعداد یهودیان اروپا از سال 1933 تا کنون، یعنی در نخستین دهه قدرت گرفتن ناسیونال-سوسیالیست ها به نصف کاهش پیدا کرده است. علاوه بر آن نیمی از این مقدار، یعنی یک چهارم کل یهودیان اروپا از سال 1937 به بخش های دیگری از کره زمین سرازیر شده اند.” یک کپی از نسخه اصلی گزارش کورهر در اینترنت قابل رویت است (رجوع شود به زیر نویس!)[8]
ایراد: در سال 1988 یک آمریکایی به نام فرد لویشتر (Fred Leuchter) بعنوان مهندس اتاق های گاز در دادگاه ارنست سوندل در کانادا برای ارایه نظریه کارشناسی به نفع سوندل حاضر شد. وی ادعا کرد، از اتاق های گاز نمونه برداری کرده و بر روی آنها آثار گاز سیکلون ب نیافته است. وی در ادامه افزود، در اتاق هایی که گفته می شود، اتاق گاز بوده اند، اعدام افراد از نظر فنی غیرممکن بوده چرا که برای مثال درهای اتاق ها به اندازه کافی عایق نبوده اند. نازی ها به “گزارش لویشتر” یا گزارش مشابهی به نام “گزارش رودولف” (Rudolf) استناد می کنند و می گویند از اتاق های گاز نه برای اعدام بلکه برای از بین بردن شپش ها استفاده می شده است.
پاسخ: لویشتر در همان دادگاه مجبور شد اعتراف کند که لیسانس زبانشناسی دارد و بدین ترتیب برای تحقیقاتی که ادعا می کند انجام داده، دانش لازم را نداشته است. ژان کلود پرسا (Jean Claude Pressac)، شیمیدان فرانسوی که خود ابتدا از انکارکنندگان هولوکاست بود، برای اثبات تصورات “تجدیدنظرطلبانه” خود، چندین سال بر روی شیوه های کشتار در اردوگاه های نازی ها پژوهش کرد. وی سرانجام به این نتیجه رسید که تمام تصوراتش نادرست بوده و با انتشار نتایج تحقیقات خود در کتابی[9] جزییات دقیقی را درباره دستگاه کشتار نازی ها منتشر کرد. وی در این کتاب نوشته، بخش اعظم گاز سیکلون ب برای ضدعفونی و از بین بردن شپش ها در سربازخانه های ارتش و اردوگاه های تمرکز مورد استفاده قرار می گرفت. ولی مقدار کمی از آن نیز برای کشتار انسان ها مورد استفاده قرار می گرفت چرا که تنها با چهار کیلو از این گاز مرگبار که از ترکیبات سیانید است می توان هزار انسان را کشت.
علاوه بر آن از اواسط سال 1943 نازی ها از شرکت “دِگِش” (DEGESCH)، تولید کننده سیکلون ب، خواستند تا ماده بوداری را که بعنوان هشداردهنده در سیکلون ب مورد استفاده قرار می گرفت، حذف کنند. یک کپی از نسخه اصلی صورتحساب شرکت “دگش” در اینترنت قابل رویت است (مراجعه شود به زیر نویس!).[10] در آخرین سطر این صورتحساب به آلمانی نوشته شده: “احتیاط! بدون ماده هشداردهنده!” حذف ماده هشدار دهنده از سیکلون ب به این دلیل بود که قربانیان متوجه نشوند که چه سرنوشتی در انتظارشان است.
نازی ها در آشویتس پس از اعدام زنان موهای آنها را می تراشیدند تا از آن برای تولید چیزهایی مانند کلاه گیس استفاده کنند. در سال 1945 بلافاصله پس از آزاد سازی اردوگاه آشویتس، یک گونی از موی زنان قربانی و دو هواکش از زیرزمین شماره یک، کوره شماره دو آشویتس-بیرکناو به پزشکی قانونی شهر کراکاو فرستاده شد. در گزارش پزشکی قانونی به تاریخ 15 دسامبر 1945 وجود آثار سیکلون ب هم در موی زنان و هم بر روی هواکش ها تایید شده است.[11]
مورخین در پاسخ به انتقاد لویشتر مبنی بر عایق نبودن درهای اتاق های گاز می گویند، اسناد مربوط به اردوگاه آشویتس نشان می دهند که نازی ها برای اتاق های گاز چنین درهایی را سفارش داده بودند.[12] شیمیدان ها در پاسخ به این ایراد لویشتر که بر روی دیوارهای اتاق های گاز آثار سیانید دیده نمی شود (البته اگر بپذیریم که لویشتر صادقانه آزمایش کرده باشد، با توجه به اینکه برای گزارش خود 35000 دلار از ارنست سوندل دریافت کرده بود)، می گویند، احتمالا به خاطر کم بودن میزان سیانید مصرفی توسط نازی ها پس از حدود 60 سال دیگری بر روی دیوارها اثری باقی نمانده است.[13]
بعنوان یک ایرانی به آقای لویشتر باید گفت، کشتن انسان ها با گاز اصلا آنقدر که شما تصور می کنید به تجهیزات پیچیده ای نیاز ندارد. سالانه صدها نفر از هموطنان ما به دلیل به اصطلاح “گاز گرفتگی” در منزل شان جان می سپارند. بنابر گزارش سازمان پزشکی قانونی در سال 1383، 713 نفر در ایران به همین دلیل جان باخته اند.[14]
سخن آخر
قانون ممنوعیت هولوکاست بیشتر توجیه اخلاقی دارد تا حقوقی. آلمانی ها بعنوان افرادی که در قبال تاریخ خود مسوولیت پذیرفته اند، حاضر شده اند تا به احترام قربانی های نازیسم که هم یهودیان، هم کولی ها، کمونیست ها، معلولان و … بوده اند، آزادی بیان را محدود کنند. بی شک اگر در کشور دیگری مانند عراق هم چنین پدیده ای بروز کند و برای مثال عده ای پیدا شوند که بگویند صدام هیچ جنایتی نکرده یا به ایران حمله نکرده یا علیه ایرانی ها و عراقی ها سلاح شیمیایی استفاده نکرده است، باید به مردم و مسوولان عراقی هم حق داد که با آن مقابله کنند و حتی باید گفت که آنها وظیفه دارند، این کار را انجام دهند؛ چرا که کسی که صدام را تطهیر می کند، یا دیوانه است که باید مورد معالجه قرار گیرد و یا بدنبال هموار کردن زمینه برای قدرت گرفتن تفکرات صدام گونه است که باید با ابزار حقوقی با او مقابله کرد.
اصولا پیمان استراتژیک میان مسلمانان و نئونازی ها برای مقابله با “دشمنان مشترک” به مثابه دوستی میش و گرگ و تشکیل یک جبهه مشترک است. این پیمان یک اشتباه بزرگ تاریخی است و پیامدهای منفی فراوانی را به دنبال خواهد داشت. نفی اسلام و مسلمانان از عناصر حیاتی ایدئولوژی نازیسم است و همکاری نئونازی ها با مسلمانان یک استراتژی موقتی و مصلحتی است. علاوه بر آن مسلمانان باید توجه داشته باشند، اگر در پی مقابله با تصویر منفی خود و دین خود در غرب هستند، اگر می خواهند دین خود را ترویج کنند، راه نادرستی را در پیش گرفته اند. همکاری و همزبانی با نئونازی ها که به خاطر خشونت طلبی شهره عام و خاص اند، نه تنها به بهبود وجهه اسلام کمک نمی کند، بلکه پیش فرض ها در این باره که این دین، دین خشونت است و پیروانش هم همه خشونت طلبند، تقویت می کند.
اما کلامی هم رو به آنانی که در ایران سنگ “آزادی بیان”، “آزادی علم” و “آزادی پژوهش تاریخی” را به سینه می زنند: کاش روزی برسد که این سخنان بیش از آنکه ابزاری برای سیاست خارجی باشد، به آرمانی در چارچوب سیاست داخلی تبدیل شود، چرا که از قدیم گویند، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. / پایان
نگارنده در راستای روشنگری هر چه بیشتر در باره پرسش هولوکاست که موضوع تحقیق حود وی است از دریافت دیدگاهها و انتقادات شما صمیمانه استقبال می کند:
holocaust_iran@yahoo.com
[بازگشت به بخش نخست مقاله]
——————————-
[1] از مقدمه کتاب:
Robert Faurisson: Mémoire en défense contre ceux qui m’accusent de falsifier l’histoire. La question des chambres à gaz, La Vieille Taupe 1980.
[2] خبر مربوط به این مطلب در سایت شبکه اول تلویزیون آلمان “آ.اِر.د” در تاریخ 3/12/1384 رویت شد:
http://www.tagesschau.de/aktuell/meldungen/0,1185,OID5258146_TYP6_THE_NAV_REF1_BAB,00.html
[3] تصویری از عملیات “گزینش ویژه” در اردوگاه آشویتس-بیرکناو در سایت زیر موجود است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Image:Selection_Birkenau_ramp.jpg
[4] Raul Hilberg: Die Vernichtung der europäischen Juden, Frankfurt am Main 1990, p. 1299.
[5] R. Hilberg: p. 1299.
[6] I. Gutman (ed.): Enzyklopädie des Holocaust, 3. vol., p. 1352.
[7] پیشین ص 123.
[8] در سایت زیر یک کپی از نسخه اصلی گزارش کورهر موجود است:
http://www.ns-archiv.de/verfolgung/korherr/faksimile-kurz/
[9] Jean Claude Pressac: Auschwitz: Technique and operation of the gas chambers, New York 1989.
این کتاب در شبکه اینترنت هم در دسترس است:
http://www.holocaust-history.org/auschwitz/pressac/technique-and-operation/
[10] برای مشاهده نسخه ای از صورتحساب های شرکت گش به سایت زیر مراجعه کنید:
http://www.h-ref.de/vernichtung/zyklon-b/zyklon-b-warnstoff.php
[11] Central Commission for Investigation of german Crimes in Poland, vol. I, Warsaw 1946, p. 87.
[12] Till Bastian: Auschwitz und die „Auschwitz-Lüge“. Massenmord und Geschichtsfälschung, München 1997, p. 83.
[13] پیشین.
[14] منبع خبر مذکور خبرگزاری ایرناست:
http://www.irna.ir/fa/news/view/line-9/8411057952092248.htm
پیام برای این مطلب مسدود شده.