شرح کوتاهی از ماجرای قتلهای زنجیره ای
وبلاگ سیاهکل:
دوستان عزیز
با سلام آنچه به پیوست برایتان ارسال شده است شرح کوتاهی از ماجرای قتلهای زنجیره ای و تحولاتی است که در این زمینه منجر به پرونده سازی و زندانی شدن من شده است که به زبان ساده نوشته شده.از آنجا که من از شرایط و اطلاعات قبلی مخاطبینی که این نوشته برای انها تهیه می شود و نیز از امکانات شما از لحاظ حجم مطلب اطلاعی ندارم، خواهشمندم نوشته ضمیمه را مبنائی پیشنهادی تلقی کنید که تلخیص و تغییر و اصطلاح آن با توجه به شناختی که خود از مخاطبان مورد بحث و امکانات خود دارید، به عهده ی خودتان است.
با تجدید ارادت – ناصر زرافشان
از آغاز دهه 90 یک سلسله مرگ های مشکوک در ایران روی داده بود اجساد روشنفکران نویسندگان مترجمین فعالان اجتماعی دگراندیشان و زندانیان سیاسی سابق گاه در منازل آنها گاه در حواشی متروک شهرها در برخی موارد با آثار آشکار ضرب و جرح و کبودی و خفگی و…… گاه بدون این آثار علنی پیدا مي شد بی آن که قاتل يا قاتلان آنها شناسایی شوند . گرچه از همان ابتدا این مرگ های غیر عادی بودند اما در سالهای اول سوآلات و سوء ظن ها به خصوص در مواردی که آثار قتل بر روی جسد ها علنی نبود پس از مدتی در نتیجه ی مرور زمان کمرنگ تر شده یا برخی آنرا مرگ عادی تلقی میکردند و به فراموشی سپرده میشد . اما هرچه جلوتر می آمدیم تعداد اینگونه قتل ها بیشتر و فواصل آنها کمتر میشد.
پروفسور عباس زریاب خوئی که از اساتید برجستهء تاریخ بود در تاریخ …. به وضع مشکوکی در گذشت.غفار حسینی یکی از اعضای جمع مشورتی کانون نویسندگان در سال …. به قتل رسید . و مدتی بعد جسد احمد میرعلا يي مترجم آثار میلان كوندرا ، اوکتاویوپاز و بورخس در اصفهان در حالی که در خیابانی نزدیک منزلش رها شده بود پیدا شد.متعاقباً لیستی شامل اسامی 181 نفر ار دگراندیشان ، روشنفکران و فعالان سیاسی و نویسندگان با امضای یک گروه بنیادگرای اسلامی ناشناخته منتشر شد که در آن اخطار شده بود این افراد ترور خواهند شد . در ماه مارس 98ابراهیم زالزاده ناشر و فعال اجتماعی ناپدید شد و چند روز بعد جسد او در بیابان های یافت آباد در اطراف تهران پیدا شد . در تاریخ 24اوت همان سال پیروز دوانی زندانی سیاسی سابق و فعال اجتماعی از خانه بیرون رفت و دیگر بر نگشت و مدتها از او اطلاعی در دست نبود و تنها پس از قتل فروهرها و مختاری و پوینده و تشکیل پرونده ی قتلهای زنجیره ای چگونگی ربایش و قتل او نیز برملا شد. مامورین و آدمکش های وزارت اطلاعات ضمن بازجوئی ها و اعترافات خود چگونگی ربودن و به قتل رساندن او را نیز توضیح داده بودند . در سپتامبر همان سال حمید حاجی زاده دبیر آموزش و پرورش و شاعر وطن پرست و فرزند هشت ساله اش کارون را در شهر کرمان شب هنگام در بستر خوابشان به شکل فجیعی با کارد سلاخی کردند. جرم کارون 8 ساله ظاهراً آن بوده است که هنگام سلاخی کردن پدرش چشم باز کرده است و…تعداد قربانیان قتل های سیاسی که در ایران به قتلهای زنجیره ای معروف شده محدود به همین نیست و صدها نفر را شامل میشود . در جریان همین سال ها تعدادی از رهبران مذهبی اقلیت سنی ایران در استانهای سنی نشین مانند کردستان و بلوچستان و نیز برخی از ایرانیان مسیحی شده را نیز ترور کرده بودند.به وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب احضار و به آنان اخطار کردند اگر ساکت نشوند آنان را خاموش خواهند کرد . حدود دو ماه بعد جسد دکتر مجید شریف پژوهشگر مترجم و فعال سیاسی صبح زود پس از آن که برای ورزش صبحگاهی از خانه خارج شده بود در خیابان لارستان در تهران پیدا شد. حدود یک هفته بعد در اواخر نوامبر 1998 اجساد داریوش و پروانه ی فروهر در خانه شان پیدا شد در حالی که آنان را کارد آجین کرده بودند. این زن و شوهر هر دو از چهره های شناخته شده اپوزیسیون در ایران بودند. داریوش رهبر حزب ملت ایران بود و این دو یک خبرنامه ی هفتگی در زمینه ی حقوق بشر را تهیه و منتشر میکردند. هفته ی بعد جسد محمد مختاری شاعر و نویسنده و از اعضای فعال و برجسته ی جمع مشورتی (که برای احیای فعالیت کانون تلاش میکردند) در محلی متروکه نزدیک کارخانه ی سیمان ری کشف و یک هفته پس از آن نیز جسد خفه شده ی محمد جعفر پوینده نویسنده ، مترجم دگراندیش و عضو دیگر فعال جمع مشورتی کانون در جاده ی شهریار نزدیک پل راه آهن کشف شد. با این قتل های آخری که هم فواصل آنها از یکدیگر کمتر و هم شکل آنها علنی تر و فجییع تر بود زمزمه های اعتراضی اولیه رفته رفته به اعتراضات رساتر و آشکارتر تبدیل و در جریان مراسم تشییع و یادبود فروهرها و مختاری و پوینده به اعتراضات پردامنه ای تبدیل شد که منجر به یک فضای التهاب در سطح جامعه گردید و فشارهای فزاینده ای را از داخل و خارج کشور برای پیگیری و جوابگوئی در این زمینه به رژیم وارد کرد. حضور اصلاح طلبان حکومتی در دستگاه اجرائی و ساختار قدرت و تضادهائی که از چند سال پیش در درون ساختار قدرت بیت آنان و جناح تمامیت خواه رو به شدت گذارده بود هم – دست کم در مرحله ی اولیه این ماجرا – به افشای آن کمک کرد و به توقف این قتل ها و تشکیل پرونده ای در مورد چهار قتل پر سروصداتر آخری منجر شد.من به اتفاق چند تن از همکارانم برای پیگیری موضوع و روشن کردن واقعیت ماجرا از طرف بازماندگان قربانیان این جریان در پرونده اعلام وکالت کردیم و شروع به فعالیت کردیم.
از سوی دیگر رژیم در تلاش بود که – به قول رئیس قوهء قضاییه – به نوعی این قضیه را جمع و جور کرده و موج گسترده ی اعتراضات مردم و افکار عمومی را مهار و آنرا خاموش کند.ابتدا سعی میکردند پرونده ای را که با فشار افکار عمومی و نیروهای داخل و خارج کشور در این زمینه تشکیل شده بود – بر خلاف مقررات صریح قانونی – حتی از وکلای قربانیان که شاکی پرونده محسوب میشدند هم پنهان نگاه دارند تا بتوانند هر طور که شرایطشان ایجاب کرد آنرا لوث کنند.
بررسی ها و اطلاعات و اسناد و مدارکی که بتدریج گردآوری شد نشان میداد که سیاست ترور و کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی یک سیاست کلان بوده است که از سوی خود نظام طراحی و اجرا شده است اما چون نمی خواستند حقیقت را در این زمینه آشکار کنند همواره وانمود میکردند که ماجرا محدود به همین چهار قتلی است که در ماه های نوامبر و دسامبر اتفاق افتاده بود و در توجیه آنها هم سناریوهای گوناگونی را ساخته و تلاش کردند آنها را به مردم بقبولانند . یکبار گفتند این قتل ها نتیجه ی اختلافات درونی خود نیروهای اپوزیسیون بوده و آنها خود یکدیگر را به قتل رسانده اند ، بار دیگر اعلام کردند آنهایی که به قتل رسیده اند«مهدورالدم» بوده اند و قاتلان آنها که از متعصبین مذهبی هستند در تحقیقات اعلام داشته اند بموجب وظائف شرعی خود آنها را کشته اند و بار دیگر مدعی شدند که این قتل ها یک توطئه بزرگ از ناحیه صهیونیست ها و نیروهای خارجی برای به خطر انداختن نظام بوده و عوامل آن از خارج کشور آمده و پس از ارتکاب قتل ها به خارج از کشور گریخته اند ونظائر این ها . اما هر بار با اطلاعات و اسناد ومدارکی که در دست بود این سناریو سازی ها افشاء و خنثی شد .وقتی همه ی سناریو های قبلی بی اثر شد و از طرف دیگر ما هم برای در اختیار گرفتن پرونده و مطالعه ی مندرجات آن پافشاری میکردیم ، به این رسیدند که باید ارتباط بین عوامل اجرائی این قتل ها با وزیر اطلاعات و مقامات بالاتر از او را از نقطه ای قطع کنند تا بتوانند با قربانی کردن برخی از کارکنان وزارت اطلاعات ، این قتل ها را کار یک گروه خودسر در وزارت اطلاعات معرفی و اعلام کنند . این نقطه،سعید امامی معاون سابق امنیت داخلی وزارت اطلاعات بود که که هم خود او از میان برداشته شد و هم کلیهء تحقيقاتي که از او صورت گرفته بود و نیز برخی تحقیقاتی که از دیگران در مورد او و احیانا” بالاتر از او به عمل آمده بود را از پرونده خارج و حذف کردند.
من علاوه بر آن که برای مطالعه ی پرونده – که حق قانونیم بود – پافشاری میکردم ، با تشکیل کمیته ای به نام کمیته ی دفاع از حقوق قربانیان قتل های زنجیره ای در خارج از دستگاه رسمی و قضایی نیز تحقیق برای کشف حقایق مربوط به این قتل ها را آغاز کردم . سرانجام پس از کشمکش های بسیار پرونده ای را که در مراجع قضائی در این زمینه تشکیل شده بود در اختیار گرفتم ، اما با مطالعهء اوراق و مندرجات آن متوجه شدم بخشهای قابل توجهی از مندرجات پرونده و تحقیقات انجام شده از عوامل اجرائی این قتل ها را از پرونده خارج کرده اند و با حذف این بخش های حساس ، یک پرونده سرودم بریده در قالب چهار قتل خیابانی ، مثل پرونده های قتل های جنائی معمولی ، به دست عوامل اجرائی خرده پا و بی اهمیت ( از تیم عملیات شاخه امنیت داخلی وزارت اطلاعات ) از پروندهء اصلي استخراج کرده اند. با این وصف مندرجات پروندهء اصلی و اولیه ، بویژه اعترافات و اظهارات عوامل اجرائی این قتل ها هم در مورد سوابق ، فعالیت ها و روابطشان با یکدیگر و بخصوص تلاش آنها برای توجیه و رهایی خود ، همه به صورتی نبود که بتوان بطور کامل روابط و سوابق را پاک کرد و یک پرونده ی سفید کامل از دل پروندهء اصلی بیرون کشید ، بویژه كه از لحاظ رعایت برخی الزامات قانونی ، وجود برخی اوراق پروندهء اصلی در پرونده ی دستچین شده بعدی اجتناب ناپذیر بود . نحوه ی انجام قتل ها و ارتباطات ادارات و عوامل چنان در جریان اجرا در هم تنیده بود که امکان نداشت با جدا کردن برخی از اوراق پرونده بتوان عملیات اجرائی و مربوط به این چهار مورد آخری را که درپرونده پذیرفته شده بود ، به طور کامل از کل جریان و فعالیت های آنان جدا کرد ؛ به همین دلیل از همین پرونده ی دستچین شده هم اطلاعات بسیاری بدست می آمد که ما سعی کردیم آنها را به آگاهی مردم برسانیم .
بدیهی بود که من و همکارانم پس از مطالعه ی این پرونده ، با ایراد نقص تحقیقات ، خواهان انجام تحقیقات واقعی و تکمیلی و استراد بخش های حذف شده ی پرونده شدیم . اخطارها ، فشارها و تهدیدات تشدید شد : از نامه ها و تلفن های تهدید آمیز گرفته تا دعوت های آشکاربرخی از مقامات مسئول برای مذاکره و تذکر آنها در قالب دوستانه و مصلحت اندیشانه برای انصراف از دنبال کردن پرونده و واگذاری این کار به افرادی دیگر .وقتی این اقدامات به نتیجه نرسید ، ابتداپرونده ای بعنوان تبلیغ علیه نظام برای من ساختند و مرا بازداشت کردند. پرونده ی نسبتا سبکی بود و هنوز در این مرحله به طور جدی و قطعی قصد محکومیت سنگین مرا نداشتند ، بلکه هدفشان بیشتر فشار آوردن و مرعوب کردن من بود ، مانند آنچه در این دوره با روزنامه نگاران و برخی فعالان اجتماعی میکردند . در آن مدتی که به این اتهام در بازداشت بودم در زندان عمومی بسر میبردم و اغلب روزها بعنوان تحقیقات مرا به سازمان قضائی نیروهای مسلح میبردند ، اما بحث تهدید و ارعاب بود و گاهی هم به صحبت های خود جنبه ی مصلحت اندیشانه میدادند. وقتی برایشان روشن کردم که موضوع سنگین تر و جدی تر از این حرفهاست و توضیح دادم که مصمم هستم کار حرفه ای و قانونی خود را در پرونده انجام دهم ، عنوان اتهام و شیوه ی برخورد عوض شد و با وجود این که مدتی بود در بازداشت به سر میبردم و در زمان بازداشت منزل و دفتر اینجانب یک بار مورد بازرسی قرار گرفته بود ، مجددا اعلام کردند دستور بازرسی دیگری از دفتر کار شما صادر شده است و در بازرسی از دفتر کارم سلاح و مهماتی را که خود در آن محل قرار داده بودند صورتجلسه کردند و مرا با اتهامات تازه و سنگین تر به سلول انفرادی منتقل ساختند . به این ترتیب مانع حضور و دخالت من در جلسه ی دادگاه نمایشی خود شدند ، و سایر در پرونده نیز وقتی با چنین وضعی روبرو شدند ، همراه با خانواده های قربانیان و اولیای دم ، با تحریم دادگاه نمایشی از حضور در آن خودداری کردند .پس از اجرای سناریوی این دادگاه نمایشی مرا با قرار وثیقه آزاد کردند تا منتظربرگزاری دادگاه خودم باشم .محاکمه ی غیر علنی و سراپا خلاف قانون من منجر به صدور حکم محکومیت پنج سال زندان و پنجاه ضربه شلاق برای من شد و در حال حاضر سال چهارم زندانم رو به اتمام است . قاتلان ، عاملان و آمران قتلهای سیاسی در برابر جامعه و جهان رسوا شدند و من گمان میکنم این دستاورد ، به هزینه ای که برای آن پرداخت شد می ارزید .
ناصر زرافشان – زندان اوین
بهمن ماه84
پیام برای این مطلب مسدود شده.