03.03.2006

تبعيدى‌ها: تصوير اپوزيسيون ايران در آمريکا به گزارش نشريه نيويورکر

پیک ایران:

دويچه وله : پس از آنکه اعلام شد وزارت امور خارجهء آمريکا بودجه‌اى ۷۵ ميليون دلارى تقاضا کرده تا آن را صرف کارزار رسانه‌اى عليه رژيم ايران و کمک به گروه‌هاى مخالف اين رژيم بکند، در آمريکا، در ميان سازمان‌ها و جمعيت‌هاى ايرانى‌اى که خود را خواهان دموکراسى مى‌دانند، جنبش و جوشى به راه افتاده است. مجله‌ی «نيويورکر» اين هفته در گزارشى پانزده صفحه‌اى، تصويرى از اين فعالان تبعيدى و عملکرد آنها به دست داده و نيز استراتژى‌هاى مختلف کابينه‌ی بوش را براى تغيير رژيم در ايران توصيف کرده است.

جنب و جوشى که اين روزها در ميان تبعيديان سياسى ايران به راه افتاده، موضوع گزارش بلندى در نشريه‌ی نيويورکر (۶ مارس) است که عنوان نمايش معروف جيمز جويس را بر خود دارد و شخصيت‌هاى آن، کسانى هستند که با طرح‌ها و تصميمات‌شان، و کمک‌هايى که از سياستگزاران آمريکايى مى‌گيرند، قصد تغيير رژيم و پياده کردن دموکراسى در ايران را دارند.

اين جنب و جوش بى‌شباهت به روزهاى اول اشغال نظامى عراق نيست که شعار «گام بعدى ، ايران» در ميان اين گروه‌ها شنيده مى‌شد. در روزهاى اخير، خبر ارجاع ايران به سازمان ملل، احتمال بمباران تأسيسات هسته‌اى ايران و مهمتر از همه بودجه‌ی کمکى ۷۵ ميليونى وزارت امور خارجه‌ی آمريکا، شور تازه‌اى را سبب شده و همه جا صحبت از استراتژى و بودجه است.

شهر لوس‌آنجلس با ششصدهزار ايرانى مهاجر يا تبعيدى، پايگاه اصلى سلطنت‌طلبان ايران است. بسيارى از آنان در کسب و کار جا افتاده و موفق‌اند اما شبکه‌هاى راديوـ تلويزيونى آنها با کمبودهاى مالى مزمن، تنها می‌توانند برنامه‌هايى آماتورى بسازند که در آنها مردانى سالخورده، نشسته به دوربين نگاه مى‌کنند و به رشته‌ی درازى از درد دل‌هاى تلفنى بيينندگان‌شان گوش مى‌سپارند، و هميشه با تکرار پايان ناپذير عبارت «شما عزيزان» تقاضاى کمک مالى دارند.

بنا به نوشته‌ی نيويورکر، رضا پهلوى در ضيافتى با حضور ايرانى ـ آمريکاييان جمهورى‌خواه و ثروتمند در نيويورک، تقاضاى کمک مى‌کند و مدعوين به او پيشنهاد مى‌کنند در ازاى هر دلارى که او کنار بگذارد آنها هم معادل‌اش را تقديم می‌کنند؛ اما با کمال تعجب، رضا پهلوى اعلام مى‌کند، «من که پولى در بساط ندارم!» فريدون هويدا به خبرنگار نيويورکر گفته است که «رضا پهلوى به ديدار امير قطر، امير بحرين، پادشاه مراکش و خاندان آل سعود رفته و از همه با موفقيت پول گرفته است.»

نيويورکر مى‌نويسد بودجه‌ی فعاليت‌هاى رضا پهلوى در دهه‌ی هشتاد ميلادى از جانب «سيا»(CIA) تهيه مى‌شد اما پس از واقعه‌ی «ايران ـ کونترا» اين بودجه قطع شد. از حاميان مهمّ شاهزاده در کنگره‌ی آمريکا، سناتور جمهورى‌خواه از ايالت کانزاس «سام برانـبَک» است که با طرح لايحه‌اى می‌خواست صد ميليون دلار کمک به گروه‌هاى مخالف رژيم ايران و شبکه‌هاى تلويزيونى آنها تخصيص دهد.

حامى ديگر رضا پهلوى «مايکل لدين» است که هم اکنون براى ستاد فکرى «انستيتوى آمريکن انتر پرايز» کار می‌کند و در ماجراى «ايران ـ کونترا» با همکارى دوست‌اش منوچهر قربانی‌فر(قاچاقچى اسلحه) و عناصرى در کابينه‌ی رونالد ريگان، به طور پنهانى به جمهورى اسلامى سلاح و مهمات نظامى فروختند و پول آنرا به جوخه‌هاى ضد انقلابى نيکاراگوئه (کونتراها) فرستادند تا رژيم سوسياليستى ساندنيستها را سرنگون کنند. مايکل لدين سه سال پيش به گروهى از ايرانيان لوس آنجلس گفته بود: «من با گروههاى ضد دولت در ايران تماس دارم. به من بيست ميليون دلار بدهيد تا انقلابى را که می‌خواهيد راه بيندازم.»

علاوه بر اين حاميان، بنا به نوشته‌ی نيويورکر، رضا پهلوى از مشاورت سياسى احمد اويسى (برادر ژنرال اويسی)، پرويز ثابتى (سرپرست پيشين ساواک) و باقر پرهام (جامعه شناس ايرانى و از روشنفکران مهمّ مخالف شاه در رژيم گذشته) بهره می‌گيرد. مشاور اصلى رضا پهلوى، شهريار آهى است که در رژيم گذشته رابط شاه و کاخ سفيد بود و هم اکنون طراح استراتژى و نويسنده‌ی سخنرانى‌هاى شاهزاده است و بنا به گزارش نيويورکر، با نقل گفته‌هاى وينتستون چرچيل، نقشى بزرگ براى خود قائل است. استراتژى سلطنت طلبان، حول دو شعار «تشکيل کنگره‌ی ملّی» و «رفراندوم براى تغيير رژيم» شکل گرفته است.

گروه تبعيدى ديگرى که حاميان قدرت‌مند در ميان محافظه کاران آمريکا و نيز کنگره‌ی اين کشور دارد، سازمان مجاهدين خلق است. از آنجا که نام اين سازمان در فهرست گروههاى تروريستى وزارت امور خارجه قرار دارد، کمک به آن غيرقانونى است. به همين منظور مجاهدين با کمک نماينده شان على صفوى، سه بنگاه آمريکايى روابط عمومى را به استخدام خود در آورده‌اند تا از طريق تماس با محافل جمهورى خواه، تلاش کنند نام مجاهدين از آن فهرست حذف شود. اين بنگاهها نمی‌توانند به طور مستقيم از مجاهدين دستمزد بگيرند، به همين منظور، بنا به گزارش نيويورکر، براى آنکه پول مجاهدين به حساب آنها واريز شود بايد از ثروتمندان ايرانى در آمريکا کمک بگيرند.

در قبال اين تلاش‌ها، «ريموند تانتر»، استاد دانشگاه جورج تاون که در سفرى به پاريس، شش ساعت را با مريم رجوى رهبر سازمان مجاهدين سپرى کرده، به خبرنگار نيويورکر قول می‌دهد که به زودى در کاخ سفيد خانم لورا بوش و کانداليزا رايس در کنار مريم رجوى در يک عکس دست جمعى ظاهر خواهند شد. نيويورکر به رابطه‌ی نزديک مجاهدين با دولت اسراييل و مواردى از کمک‌هاى متقابل آنها به يکديگر اشاره دارد. استراتژى مجاهدين حول حمله‌ی نظامى و «آزاد کردن» مناطق جنوبى ايران شکل گرفته است.

طراحان استراتژى در دو دوره‌ی کابينه‌ی جورج بوش به دو دسته‌ی ميانه‌روها (در وزارت امور خارجه و «سيا») و محافظه‌کاران (در پنتاگون و وزارت دفاع و سازمان امنيت ملی) تقسيم می‌شوند. ميان اين دو دسته رقابت و خصومت شديدى در جريان بوده است. ميانه‌روها بهنگام وزارت کولين پاول و مشاورت ريچارد آرميتاژ و ريچارد‌ هاس، همزمان با رياست جمهورى محمد خاتمى، می‌خواستند به دولت ايران نزديک شوند و از طريق تقويت اصلاح‌طلبان، و از راه مراودات اقتصادى و آکادميک و فرهنگى، برای‌استحاله رژيم ايران بكوشند. در حاليکه آنها روى تضاد اصلاح‌طلبان و اقتدارگرايان دينى در ايران تأکيد داشتند، نومحافظه‌کاران کابينه‌ی بوش، روى تضاد مردم با کلّ رژيم انگشت می‌گذاشتند و خواهان «تغيير رژيم» بودند.

شکست اصلاح طلبان ايران به معنى شکست ميانه‌روهاى کابينه‌ی بوش هم بود. همزمان، سرنگونى طالبان و صدام حسين باعث شد که نومحافظه‌کاران و خط پنتاگون غلبه پيدا کند. ستادهاى فکرى‌اى چون «انستيتوى آمريکن انترپرايز» و «انستيتوى واشنگتن براى مطالعات خاورنزديک»، «کميته‌ی روابط عمومى آمريکا و اسراييل»(AIPAC)، و ايدئولوگهايى چون مايکل روبين و پاتريک کلاسون و روزنامه‌هاى حامى آنها چون «وال ستريت جورنال» در اين پيروزى نقش مهمى داشتند. در مرحله‌ی اول استراتژى آنها، قرار بود يک «رهبرملّی» نظير حميد کرزاى يا احمد چلبى براى ايران برکشيده شود.

در ماههاى اخير به دنبال ناکامى‌هاى آمريکا در عراق، جناح محافظه کار نيز تضعيف شد و در ارتباط با بحران هسته‌اى ايران يک خلا‌ی برنامه‌ريزى استراتژيک به وجود آمد. تا اينکه، بنا به نوشته‌ی نيويورکر، با کمک سه متخصص سياسى، مايکل مک فال، لارى داياموند و عباس ميلانى که هرسه در استخدام بنيادهاى نومحافظه کارند، در رساله‌اى با عنوان «فراسوى تغييرات تدريجی: استراتژى نوين براى مقابله با ايران»، به تبليغ نوعى از انقلاب مخملى پرداختند: تغيير رژيم نه از راه مداخله و شيوه‌هاى براندازى، بلکه از راه تقويت جامعه‌ی مدنى و فشار از پايين توسط سازمان‌هاى حقوق بشر، دانشجويان و کارگران و نظاير آنها.

عباس ميلانى، با همکارى حميد مقدم سرمايه‌دار ايرانى، در ديدارهاى خصوصى با مقامات وزارت خارجه به آنها توصيه کرده‌اند که از راه‌حل‌هاى عراق و افغانستان پرهيز کنند و به دنبال بالابردن «شخصيت»‌هاى سياسى نظير احمد چلبى نباشند و در عوض روى «دموکراسي» و «جنبش» سرمايه‌گذارى کنند.

ميلانى که در جوانى در سازمان‌هاى مائوئيستى فعاليت می‌کرد و به دنبال دستگيرى‌اش در رژيم شاه، براى حفظ جان خود مجبور به ستايش تلويزيونى از محمدرضا شاه شده بود، اکنون استاد علوم سياسى دانشگاه استانفورد و سرپرست «پروژه‌ی دموکراسى براى ايران» در انستيتوى هوور (از پرآوازه ترين ستادهاى فکرى محافظه‌کار در آمريکا) است و قرار است به زودى کتاب زندگى نامه‌ی محمدرضا شاه به قلم او منتشر شود. او به مقامات آمريکايى توصيه کرده است که «با مقامات ايرانى مذاکره کنيد، اما با هدف براندازى آنها!»

عبدى کلانترى، گزارشگر صداى آلمان در نيويورك

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates