20.02.2002

خمرهاي سبز، نوليبراليسم و منافع ملي

آيا رژه ي بخشي از اصلاح طلبان به زير بيرق “رهبر” و دوشادوش
محسني اژه اي ها و حسين شريعتمداري ها و رفسنجاني ها براي
“حفظ وحدت ، اقتدار و كيان نظام ” تعريفي ديگر از “مقاومت
بازدارنده “است ؟
محمدرضا همايون (معيني )
دوشنبه 29 بهمن 1380 – 18 فوريه 2002
خمرهاي سرخ از دل جنبش ضداستعماري و آزاديبخش هندوچين سر برآوردند،
شعارشان استقلال و آزادي براي كامبوج بود، بيش از سي سال با اشغالگران فرانسوي و
امريكايي جنگيدند و قدرت را بدست آوردند. اما شب كامبوج هنوز به سحر نرسيده ،
روياهاي مردم براي آزادي و استقلال به كابوسي غرقه در خون تبدل شد. به قدرت
رسيدن واپسگرايان انقلابي و ساختن بهشت موعودشان ، بنا بر اسناد سازمانهاي مدافع
حقوق بشر به جهنمي با قتل عام بيش از سه ميليون كامبوجي و نسل كشي بي سابقه اي در
تاريخ اين قرن منجر گرديد.
پيروزي خمرهاي سرخ تقريبا همزمان با اولين جرقه هاي انقلاب ايران بود. نوزاد ناقص
الخلقه اين انقلاب ، تولد اولين حكومت خمرهاي سبز است . خمرهاي سبز از نظر جنايت
بر عليه بشريت از همكاران سرخ خود چيزي كم نداشتند. همانندي خمرهاي سبز و سرخ،
فقط در تفكر و عملكرد واپس گرايانه و يا در ارتكاب جنايات برعليه بشريت نيست .
قدرت گيري اين دو بيش و پيش از درايت “خردمندانه ي ” رهبران شان ، حاصل شرايط
بين المللي و حفظ منافع قدرت هاي جهاني بود. كه در دكترين حمايت از واپس گرايان
انقلابي در تسخير قدرت ، براي به شكست كشاندن يا تغيير مسير انقلاب و جنبش هاي
مردمي ، آنجا كه متوقف كردن آن ممكن نيست خلاصه مي شد. طي سالها بخش عمده اي
از “ائتلاف جهاني ضدتروريستي ” امروز، از چين كمونيست تا امريكا، باند آدمخور
پل پت را مورد حمايت خود قرار داده بودند. تا از نفوذ “ويت كنگ هاي سرخ” كه مورد
حمايت شوروي بودند، بكاهند. و خمرهاي سبز ايران يكي از كارپايه هاي تدوين سياست
ايجاد “حصار سبز” بر اطراف شوروي سابق بودند. تهاجم شوروي به افغانستان ، گسترش
و ادامه ي اين سياست را تقويت نمود. طالبان آخرين دستاورد اين سياست ضدبشري
بود.
با فروريزي ديوار برلين “ديوار دروغ بزرگتري ” بنا نهاده شد: نوليبرالسم ، كه جهان را جز
از منظر سود و انسان را جز براي سوددهي نمي خواهد. پيشبرد سياست “جهاني ساختن ”
نوليبراليسم ، جز با نقض حقوق انساني و طرد اجتمايي ، اقتصادي و سياسي اكثريت
جامعه ممكن نيست . اگر در جهان “اول ” عمر دولت رفاه به سر آمده است و روز به روز
دستاوردهاي دمكراتيك به نفع شركت هاي چند مليتي به يغما مي رود، در كشورهاي ”

حاشيه اي “، از هندوراس تا كويت براي يك مشت نورچشمي و آقازاده “دموكراسي ”
استقرار مي يابد و دولت به مجري بي چون و چراي اين سياست و فرامين بانك جهاني و
صندوق بين المللي پول تبديل مي گردد، وظيفه ي اصلي اين دولت “دمكراتيك ” در هم
شكستن مقاومت شهروندان است . سركوب و ترور، زندان ، شكنجه و اعدام ، خشونت را
بعنوان تنها گفتمان در جامعه مسلط مي كند. تروريزم دولتي ، منشا كينه و جهل و جنايت ،
نقض حقوق بشر، گسترش فقر و رشد فساد و باندهاي مافيائي است .
خمرهاي سبز در اين باطلاق مي رويند، بر بستر بافت سنتي – مذهبي اين جوامع ، با
ارايه ي راه حل هاي مردم فريبانه ، “امدادهاي غيبي !” به گرسنگان و طردشدگان ، به ”

اپوزيسيون “آن ” دمكراسي ” تبديل مي شوند. آن “دمكراسي ” و اين “اپوزيسيون ” هر دو
در سركوب و انزواي مقاومت دمكراتيك شهروندان ذينفع اند. همديگر را مستقيم و
غيرمستقيم تقويت مي كنند. جامعه ي شهروندي اصلي ترين قرباني نبود آزادي و
دمكراسي ، تروريزم دولتي و جو خشونت و ترور است . اين گونه ، جامعه شهروندي و
مدافعين حقوق انساني در شراكتي پرسود از دو سوي سر بريده مي شوند، كافي است به
گلوي بريده ي روشنفكران و آزاديخواهان در ايران ، مصر، الجزاير، و افغانستان نگاه
كنيم .
دست هائي كه “منطق جنگ ” را بر جهان حاكم كرده اند، از ايران تا روندا و از افغانستان تا
كامبوج در راه منافع خود، جنايت كاران بزرگ قرن ، ديكتاتورهاي نظامي و خمرهاي
سرخ و سبز، را نيز پرورش داده و تقويت كرده اند. “منطق جنگ ” نوليبرالها، آتش جنگ
مي افروزد تا بي خانمان و بيكار كند، مهاجر بسازد، اختلاف قومي و ديني دامن زند، كينه
را ترويج كند، تروريست بسازد، وام دهد و اسلحه بفروشد و بازار را با خون انسانها
رونق دهد، از هر دو سوي “سود” برد.
اگر در شعله هاي اين جنگ حقيقت و همه ي دستاوردهاي دمكراتيك و انساني جامعه ي
شهروندي است كه بايد بسوزد، اگر چپاول و غارت منافع مردم ، سركوب هر صداي
مخالف ، اشاعه ي نژادپرستي و كينه بايد تحت لواي وطن پرستي ، منافع ملي و فرايض
ديني انجام گيرد. خمرهاي سبز از ملاعمر و ملاعلي (خامنه اي ) تا بن لادن و عباسي
مدني به همان اندازه ي نوليبرالها در برافروختن آتش جنگ ذينفعند. اين گونه است كه
هم فاشيست هايي چون جري فال ول و پات روبرت سون (ملاهاي راست ترين جناح
حزب جمهوري خواه امريكا معروف به بالهاي جرج دبيلو بوش ) و هم بخش تبليغات
خمرهاي سبز حاكم در ايران ، مصباح و شريعتمداري (بالهاي ملا علي ) با شنيدن طبل
جنگ به شوق مي آيند. هر دو بال اين كركس جهل و جنگ به نام وطن پرستي و
دين خواهي و دفاع از “منافع ملي ” آزادي و دمكراسي را نشانه گرفته اند. چه چيز ديگري
جز جنگ مي تواند “منافع ملي ” را اسم شب ، حفظ منافع ، آقاي بوش و ملا علي و جناب
اكبر شاه كند، آن يكي سهم فروشندگان اسحله را تا امروز چند برابر كند و اين دو،
باقي مانده ي “منافع ملي ” را با “آقازاده ها” نوش جان كنند. آن يكي تحت لواي وضعيت
اضطراري جنگ ” حقوق و آزادي هاي اوليه را محدود كند و اين دو براي “امنيت و اقتدار
ملي ” زندان هاي 59 را بيشتر كنند. و هر دو سوي فضاحت هاي داخلي را پرده پوشي كنند.
بر اين باور آيا حفظ “منافع ملي ” درحمايت از اين ديو يا همراه شدن با آن دد است ؟
اصرار مقامات امريكايي در ادامه “جنگ جهاني بر عليه تروريسم ” از يك سو و
تشنج آفريني خمرهاي سبز حاكم بر ايران از سوي ديگر بار ديگر بحث “حفظ منافع ملي ”
رادر ايران مطرح نموده است .
برخي از “صاحب نظران ” و البته بدون هيچ تعريفي از “منافع ملي ” و جايگاه ، نقش و
حقوق مردم ، بر اين عقيده اند كه براي حفظ “منافع ملي ” دو راه بيشتر وجود ندارد، “يا با
ديو، يا با دد”، يا دفاع از چپاول “منافع ملي ” توسط خمرهاي سبز و يا با امريكا برعليه
رژيم جمهوري اسلامي و دفاع از تقسيم “منافع ملي ” بين نوليبراليها و هركس كه آنها
مي خواهند! (از جمله بخشي از خود اين آقايان ). براي اين “صاحب نظران ” در قدرت و يا
منتظر به قدرت رسيدن ، منافع ملي همان منافع آني و يا آتي خود است ، اين طيف از
خمرهاي سبز حاكم شروع مي شود تا سلطنت طلبان ! در اين ميان عده اي از مخالفان رژيم
هم به راه افتاده اند و خواهان حمايت “اپوزيسون لائيك ” از اقدامات رژيم براي
آشتي كنان شده اند! گويي بحث فقط بر سر احياي رابطه با امريكا است و اين رابطه همان
منافع ملي است . و اين رابطه به شكل مخفي و بدور از چشم مردم و منافع آنان وجود
نداشته و ندارد، نه مك فارلن و ايران گيت وجود داشته است و نه مذاكرات مخفيانه ي
پس از آن و تااكنون ! به فرض عدم وجود رابطه هم مشخص نمي كنند كه “رابطه ي ”
امريكا با خمرهاي سبز چه نفعي براي مردم و خصوصا اپوزيسيون لائيك دارد، اين تفكر
كه در تنظيم ساعت خود به وقت قدرت و تشخيص “منافع ملي ” يدطولاني دارند تا آنجا
به پيش مي رود كه عملا به نام “حفظ منافع ملي ” به دفاع از جنگ و بمباران افغانستان و
يا همراهي در حفظ منافع خمرهاي سبز مي پردازد.
منافع ملي آنزمان مفهوم مي يابد كه اراده ي دمكراتيك مردم بر آن حاكم باشد. غارت و
نابودي اين منافع چه به دست آقازاده هاي خمرهاي سبز به تنهائي و چه در ائتلاف
خمرهاي سبز با شيطان بزرگ “سابق ” هر دو براي مردم يكي است . دفاع از منافع ملي ، و
مبارزه با جنگ طلبي تلاش براي تحقق اين اراده ي ملي است ، و خمرهاي سبز و
نوليبرالها هر دو با اين امر مخالفند.
خمرهاي سبز همواره از تشنج آفريني و جنگ به مثابه ابزاري براي سركوب جنبش
مردمي سود برده اند، در اين باره بايد پرسيد: آيا رژه ي بخشي از اصلاح طلبان به زير
بيرق “رهبر” و دوشادوش محسني اژه اي ها و حسين شريعتمداري ها و رفسنجاني ها
براي “حفظ وحدت ، اقتدار و كيان نظام ” تعريفي ديگر از “مقاومت بازدارنده “است ؟ با
اين “دشمنان ملي ” كدام منافع را بايد حفظ نمود؟ آيا اين “مقاومت بازدارنده ” در برابر
جنبش مردم و تلاش براي به شكست كشاندن مبارزه جامعه ي شهروندي براي تعيين
سرنوشت خود نيست ؟ واگر اينگونه است ، آيا اين جماعت همان خمرهاي سبز نيستند كه
تا امروز چهره پوش اصلاح طلب بر چهره اشته اند؟
راست اين است كه منافع ملي ما نه همراهي با منطق جنگ نوليبراليسم است و نه دفاع
از خمرهاي سبز، مبارزه ما ايرانيان جدا از مبارزه جامعه ي شهروندي جهاني براي صلح
و عدالت و دمكراسي و عليه نوليبراليسم نيست ، و اين امر فقط در گرو سازمان يابي
تشكلات مستقل جامعه ي شهروندي در ايران و جلب حمايت و همبستگي جامعه ي
شهروندي جهاني است . در اين مبارزه به همان اندازه كه سازمانها و انجمن هاي مدافع
حقوق انساني و دمكراسي و صلح از آمريكا تا كابل در كنار مردم ما قرار دارند نوليبرالها
و خمرهاي سبز در هر كجا كه باشند در برابر آنان . مبارزه با جنگ طلبي دشمنان اراده ي و
منافع ملي مردم مرز جغراقيايي ندارد.
به قول فرمانده ماركوس سخنگوي زاپاتيست هاي مكزيك : در جهان دو چيز وجود دارد
كه مرز جغرافيايي نمي شناسند: عشق و جنايت ، براي پيروزي اولي بر دومي ، عشق و
اميد در همه ي جهان بايد متحد شوند.

24 بهمن 1380

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates