18.02.2006

عاشورا

وبلاگ hlzwege: می‌خاستم از حسين بيش‌تر بدانم اما هرچه پيش می‌رفتم و بيش‌تر می‌خاندم از شدتِ سعه‌یِ صدر و حلمِ معاويه بهت زده می‌شدم. پيش‌تر از حلمِ هول‌ناک‌اش حکايتی شنيده بودم: روزی عربی بيابانی به کاخِ معاويه رفت و به او گفت که طالبِ مادرِ او است. معاويه پاسخ داد مگر تو مادر مرا ديده‌ای؟ عرب گفت يک‌بار ديدم‌اش و کپلِ گنده‌ای دارد و برایِ همين از او خوش‌ام می‌آيد. حاضران منتظر بودند ببينند چه می‌شود. معاويه گفت فکر نمی‌کنم مادرم بپذيرد ولی تو فردا می‌توانی بيايی و جواب بگيری. روزِ بعد معاويه به مرد پاسخِ منفی داد و مرد راه‌اش را کشيد و رفت. گمان دارم دوستانی که تاريخ و سنتِ حکومت‌داریِ علی‌بن‌ابی‌طالب را مطالعه کرده باشند می‌توانند به‌خوبی حدس بزنند اگر همين مردِ فلک‌زده با تقاضایِ مشابهی به نزدِ علی رفته بود چه سرنوشتی در انتظارش بود. به‌جز اين مورد ماجرایِ ابوذر گوياتر است. ابوذر جز قانون‌شکنی، آزار رساندن به مردمِ کوچه و بازار ـ که در نظرِ او تعاليمِ پيام‌بر را اجرا نمی‌کردند و سست‌ايمان بودند – و پرخاش به معاويه کاری نمی‌دانست. او سال‌ها در آزادیِ کامل در شام زنده‌گی ‌کرد اما ابوذر اصلاح‌پذير نبود، تا حدی که عثمان که خود فردی سخت‌گير نبود حکم به تبعيدِ او داد. معاويه در جريانِ بيعت گرفتن برایِ يزيد از معدود مخالفان‌اش ناسزا شنيد و پاسخی نداد. عبدالله‌بن‌زبير به او گفت تو حليم نيستی بل‌که تحلم می‌کنی، تا زنده‌ام بيعتِ تو را نقض می‌کنم. واکنشِ معاويه نسبت به او نشان داد که به‌راستی حليم است يا تحلم می‌کند. از سالِ ۵۰ هجری حسين‌بن‌علی به مدتِ ده سال جز اهانت و پرخاش نسبت به معاويه و تحريک به شورش عليهِ حکومتِ او کاری نمی‌کرد، و پاسخِ معاويه به او تنها دعوت به آرامش و متانت و حسِ مسئوليتی – که يک ره‌بر نسبت به پيروانِ خود بايد داشته باشد – بود.
و اما حسين، اين شخصيتِ البته کمی باارزشِ تاريخِ اسلام. ديدم احمد زيدآبادی در سوگِ حسين با سوز و گداز از عشق‌اش به حسين گفته است و اين‌که حسين عظمتِ بی‌کرانی دارد. نظيرِ اين سخنان را بارها شنيده‌ايم، اما مگر حسين چه کرده است که ديگران نکرده‌اند؟ مدعيان برایِ اين پرسش پاسخی ندارند. اگر در هزاره‌یِ سوم کسی معتقد باشد خاندانِ علی و فاطمه موروثی برتر از ديگر انسان‌ها و امام هستند و معيارِ حق و باطل، در اين صورت در عظمتِ بی‌کرانِ حسين ترديد نمی‌توان کرد. در غيرِ اين صورت هزاران شخصيتِ نصفه نيمه‌یِ تاريخی می‌توان يافت که با حسين مقايسه شوند. در واقع حسين شخصيتِ جذابی نداشت. او ثروت‌مند و هوس‌ران بود و با استفاده از باندِ هواداران و قبيله‌اش و استفاده از امتيازِ خانواده‌گیِ ويژه‌ای که داشت در مدينه هرچه می‌خاست می‌کرد. معاويه دستور داده بود نسبت به او نهايتِ مدارا و احترام را در پيش بگيرند اما حسين در اين مورد به‌طورِ موروثی قدرناشناس بود. به‌طورِ کلی او در برابرِ مخالفان نيز بی‌ادب و بی‌نزاکت بود و هميشه حق را به جانبِ خود می‌دانست – اگرچه ممکن است برخی به‌درستی بگويند اين‌‌گونه صفات برایِ اعراب عيب نيست که گه‌گاه حسن هم هست. حسين آن‌چنان هم که هواداران‌اش می‌گويند محبوبِ قلب‌ها نبود، از مدينه کسی با او نرفت، در عراق که پای‌گاهِ سنتیِ شيعيانِ علی بود حمايتی از او نشد و اهلِ شام معاويه را بر او ترجیح می‌دادند. حسين اين بود. آيا کسی تا به حال پرسيده است که چرا حسين از سویِ مردمِ عراق و حجاز پشتيبانی نشد اما معاويه هميشه متکی به پشتيبانیِ مردمِ شام بود؟ چه‌گونه می‌شود که يک حاکم محبوب باشد و مخالفِ منتقدِ او نامحبوب؟ پاسخ به اين پرسش روشن‌گر است و اهميتِ بسياری دارد. البته پاسخی غيرِ از پاسخِ کليشه‌ایِ شيعيان در مذمتِ اهالیِ مدينه و کوفه و شام و همه‌یِ جهان.

پیام‌های مطلب:
یه نکته مطرح میشه که این مطالب اگه ماخذش هم ذکر بشه معتبر تر به نظر میان
یعنی خوب اون موقع هرکی یه سری هوادار سینه چاک داشته-از معاویه و یزید بگیر تا حسین و حسن و اینا-که فقط کارشون خایه مالی بوده و هرکدوم هم یه کتاب تاریخ جعل میکردن برا خودشون
خوب مسلما نتیجه اش این میشه که یه طرف احادیث و روایت هایی هستن که از یزید و معاویه ، ابلیس مجسم میسازن و حسین رو تا حد خدایی بالا میبرن یه طرف هم حکایت هایی که معاویه رو موجه نشون میدن و علی و حسن و حسین رو پرخاشگر و کینه توز معرفی میکنن
و این طرف کسی که واقعا بخواد از نقطه نظر تاریخی و بی طرفانه قضاوت کنه گه گیجه میگیره

فونت بلاگ رو در اسرع وقت میخوام تغییر بدم ولی فعلا حوصله اش نیست
اما کامنت ها اگه با -لاگ این- کردن باشد بهتر است چون خسته شدم از بس یه سری کامنت بی نام و نشان که همش فحش و فضاحت و توهین بود را خواندم و برای کنترل اعصاب نفس عمیق کشیدم
!
link posted by mohammad : 11:36 AM
البته به‌جز تو ساتگينِ عزیز هم در نامه‌ای تقاضایِ رفرنس کرده بود و گفته بود برای محکم‌کاری لازم است! با این حال کتاب‌هایِ انقلابِ عاشورا و پيا‌م‌آورِ عاشورا تاليفِ عطاالله مهاجرانی و سياست‌نامه تاليفِ خواجه نظام‌الملک (فصلِ ۳۴) را به‌عنوانِ منابعی که از استفاده شده است معرفی می‌کنم. دومی از حيثِ سنديت و ارزش بی‌نظير است اما اولی مهم‌تر است زیرا توسطِ يک مورخِ شيعه نوشته شده است (بگذریم که مهاجرانی – شاید از شدتِ مشهور بودنِ قول‌ها – برایِ برخی نقلِ قول‌ها منبعی معرفی نکرده است). این توضيحِ اضافی را بدهم که نقلِ قول‌ها و اتفاقات مشمولِ رفرنس می‌شود وگرنه برداشت‌ها و تحلیل‌هایِ ما از همين قول‌ها و اتفاقاتِ واحد مسلم است متفاوت است.
link posted by mohammad : 9:29 PM
Hi, a nice blog you have here. You will surely get an bookmark :) phentermine
link posted by ass2006 : 7:25 PM
Hi, a nice blog you have here. You will surely get an bookmark :) phentermine
link posted by ass2006 : 7:27 PM
دوست عزیزم، اگر وقت کردی نگاهی به نقد من بر این بیانداز. فقط خواهش من این است که این نقد را نه به عنوان تصفیه حساب سیاسی (که بین دو بلاگر آن هم با اسم مستعارکار بی اندازه بیهوده ایست) بلکه به عنوان نقدی بر این شیوه ی تفسیر تاریخ در نظر بگیری.
link posted by qolang : 9:20 AM
محمد عزیز.

راستش را بخواهی خودت بهتر از هر کسی دیگر، علّت اون پرچمی را که بر سر در وبسایت من است، میدانی. ولی گویا بعضی مواقع بایستی وارد زمین شد و گوش تا گوش اونایی را جسابی مالوند که تو عمرشون در باره ی حرفی که بر زبان می رانند؛ یه کتاب سطحی و ژورنالیستی نیز نخونده اند. اونوقت میشینند از « ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی » حرف می زنند. طرف هنوز متوجه نیست که ناسیونالیسم یه پدیده ی اروپایی می باشه و هیچ ربطی به ایران و فرهنگش و واقعیّاش نداره. تصور می کنه با انگ چیبوندن می تونه اون ذهنیّت بسیار شدید مذهبی خودش را که مثل دم خروس پیداست، در برابر انظار دیگرون کتمان کنه. من این مسئله ی ناسیونالیسم را در وبسایتم، حتما تا آخر هفته، بازشکافی خواهم کرد. حوصله ی جر و بحثهای وبلاگی ندارم.
link posted by آریا : 10:23 AM
خلبان جان

مردي با کلنگ نقدي بر اين مطلبت نوشته
که من بر آن نقد٬ نقدي گذاردم در وبلاگم
بخوانش اگر علاقمند هستي . شاد و سبز باشي نانا
link posted by nana : 10:36 AM
hala be to irane che ka hossayn zanbaz che kase bodeh.ali ke bood ka hossayan ke bashe ,tof bar har do anha.
link posted by shahla : 6:41 PM
می گويند، فلاسفه، يکی تاريخ را خوب نمی دانند، يکی جامعه ی خودشان را….

چه طوری استاد؟
فيتيله ی همه چيز را تند کرده ای….
link posted by Edami : 8:34 AM

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates