17.02.2006

دلایل حادثه آشورا

hlzwege: روزی بود و روزگاری بود. فرمان‌روايی مقتدر بر آن شده بود تا پسرش را بر جایِ خود بنشاند، اما پسرِ او رقيبانی سرسخت داشت، رقيبانی که پيروانی داشتند و خود را شايسته‌ترين افراد برایِ فرمان‌روايی می‌دانستند. از ميانِ اين رقيبان جوانی سرسخت حضور داشت که با پسرِ فرمان‌روا مخالف بود. فرمان‌روا از مردِ مخالف خاست که دست از مخالفت بردارد. به همين دليل برایِ او نامه‌ای کوتاه نوشت و به او گفت:«از خدا بترس و اين مردم را دچارِ فتنه نکن.» مردِ جوان در پاسخ نامه‌ای بلند نوشت:« افرادِ ستم‌گری دورِ تو را گرفته‌اند… تو آدم‌کشِ زاهدان و عابدان هستی… فتنه‌ای بزرگ‌تر از حکومتِ تو نيست… بالاتر از جنگ با تو فضيلتی نيست. اگر بتوانم با تو می‌جنگم و اگر نتوانم به خدا پناه می‌برم. » مدتی گذشت. فرمان‌روا به شهرِ مردِ مخالف آمد و مردم را جمع کرد و رودررویِ مخالفِ خود قرار گرفت. فرمان‌روا رو به سویِ مردم گفت که پسرش را به‌ترين فرد می‌شناسد و به همين دليل مايل است پس از پايانِ حکومت‌اش، او فرمان‌روا باشد. فردِ مخالف برخاست و گفت: «کسی هست که از نظرِ پدر و مادر برتر از پسرِ تو است!» فرمان‌روا خنديد و گفت: «منظورت خودت هستی؟» مخالف پاسخِ مثبت داد. فرمان‌روا گفت:« مادرِ تو شخصی با فضيلت و بلندمرتبه بود. و در موردِ پدر، پدرِ تو و پدرِ او هر دو مطيعِ امرِ خدا بودند.» مخالف به فرمان‌روا گفت:« نادانی تو برای‌ات بس است! .. پسرِ تو شراب‌خوار، هوس‌باز و اهلِ بی‌هوده‌گی است.» فرمان‌روا گفت:«آرام باش و به پسرِ من دشنام مده، اگر او اين‌جا بود و دشنام‌های‌ات را می‌شنيد باز از دشنام دادن به تو خودداری می‌کرد.» فرمان‌روا پس از اين جلسه به مقرِ فرمان‌دهیِ خود بازگشت و جوانِ مخالف پس از مرگِ فرمان‌روا به قصدِ سرنگونیِ پسرِ او شورش کرد، اما در جنگ کشته شد.

تا اين‌جا که نامی از ايشان برده نشده هنوز جايی برایِ قضاوت هست. فرمان‌روايی که از ياد کرديم کسی نيست جز معاويه‌بن‌ابی‌سفيان و مخالفِ او نيز حسين‌بن‌علی است. سخنانِ نقل شده عينِ مضمونِ سخنانِ ايشان است.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates