22.01.2006

سمينار جمهوري‌خواهان لائيك و دموكرات در پاريس

آرش:
پرویز قلیچ خانی

پس از شركت‌‌ در همايشِ برلينِ براي تهيه گزارش، اميدم اين بود كه «‌جمهوري خواهان لائيك و دموكرات‌» مي‌توانند به عنوان اپوزيسيون راديكال در خارج از كشور‌، از منافع اكثريت مردم ايران يعني كارگران و زحمت‌كشان و تهي‌دستان دفاع كنند؛ اپوزيسيون لائيك و دموكراتي كه بالقوه توان سازمان دادن جنبش بزرگي از پناهندگان و تبعيديان در خارج از كشور را (حول لائيسيته و دموكراسي و جمهوري براي براندازي مانع اصلي رشد و ترقي ايران، يعني رژيم سياه اسلامي) دارد.

اميد به اين كه «ما» پس از اين همه شكست و اين همه قرباني‌اي كه براي آزادي و عدالت اجتماعي داده ايم‌‌، درس‌هاي بزرگي آموخته‌ايم‌‌. آموخته‌ايم‌ كه بدون مردم ايران، امكان سرنگوني رژيم جهنمي جمهوري اسلامي نيست‌. و آموخته‌ايم كه براي چنين كارزار بزرگي، نياز به يك جنبش فراگير داريم؛ و اين شدني نيست مگر با دركي علمي از كار دموكراتيك، سازمان‌دهي و مديريت.
اما‌‌، در آخرين دقايق روز پنجم سپتامبر كه سمينار سه روزه‌يِ دوستانم در پاريس را ترك مي‌كردم، از خود مي‌پرسيدم‌: به راستي درك و توان ما همين بود كه به نمايش گذاشتسم؟
«‌آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر معرفت بايد چشيد‌»
و اما، هنوز اميدوارم؛ زيرا جمعي كه توانست در اين سه روز با تمام ضعف‌هايش، با صبر و بردباري كار خود را به سرانجام برساند‌، توان اين را دارد كه با بازنگري به ضعف‌ها و كمبودهاي خود راه را براي بوجود آمدن يك جنبش فراگير فراهم سازد؛ زيرا اين خواست بخش وسيعي از نيروهاي لائيك و دموكرات است كه هنوز به اين جمع نپيوسته‌اند.

گامی نخست به راهی نو؟
اسد سیف

به دوستان برگزارکننده همآیش باید تبریک گفت، نه از این بابت که جلسه‌ بزرگی برگزار کردند، و نه به این علت که ایرانیانِ زیادی را از گوشه و کنار جهان در پاریس دور هم گرد آوردند، بلکه به این خاطر که؛ جلسه‌ای نسبتاً دگرگونه، بر خلافِ سنتِ تا کنون رایج در فرهنگ ما بر پا داشتند. و این، همین که، برای نخستین بار ما -انسان ایرانی- با عقاید و دیدگاه‌های گوناگون توانستیم دور هم بنشینیم و بی هیچ قهر و آشتی و پرخاش و یا توهینی، حرفهایمان را بزنیم و نظراتِ خود را بیان داریم، خود گامی‌ست مثبت. در همین راستاست که، به نظرم، جلسه را با تمامی ضعف‌های آن باید یک حرکت مثبت به حساب آورد. برای من مهم حتا این نیست که این نشست به سازمانی گسترده بدل شود و یا حرکات وسیعی را سازمان دهد. انتظار آن را نیز ندارم. اما مهم این است که، ما داریم دمکراسی را تجربه می کنیم، رواداری را که اصل نخستِ فرهنگ دمکراسی‌ست، می آموزیم و آن را در رفتار خویش به کار می گیریم، و این یک آغاز است.
انسانِ دمکرات، در رفتار اجتماعی، انسانِ صبوری باید باشد. من ناصبوری را در چهره بسیاری از شرکت‌کنندگان در آن جلسه دیدم. ناصبوری ریشه در انتظارات دور از ذهنی دارد که به خود ما، انسان ایرانی، بر می گردد. راه صد ساله را می خواهیم چند روزه بپیمائیم، بی آن‌که حتا نظری به خود افکنیم، با این پرسش که؛ آیا چنین توانی در من ایرانی موجود است؟
با گذشت چندي از برگزاری جلسه، اکنون بی دغدغه و آسانتر و با عقلی سردتر می توان آن را بررسید. می توان به برگزارکنندگان جلسه ایراد گرفت که، اداره آن ضعیف بوده و یا وقت بسیاری، بیهوده تلف شد و یا… که شاید انتقاداتی به‌جا و درست باشند، ولی آیا در آن جلسه، تصویری انتقادی از خود نیز دیده‌ایم؟ این هم از شاهکارهای ماست که، ابتدا خود را از آن جلسه جدا کرده و از خویش سلبِ مسئولیت می کنیم تا آنگاه بتوانیم آسوده‌تر عقده دل واکنیم. گیرم گریبان خویش از این جلسه و یا جلسات مشابه رهانیدیم، با فرهنگِ نهادی شده در خود چه می کنیم؟ چرا نمی خواهیم بپذیریم که ما، این، همین هستیم که دیدیم، آن‌هم با دو چشم گشاد و دو گوش باز. چرا سعی می کنیم خود را نفی کنیم و واقعیت خویش را در تصورات نامعلوم می جوئیم؟ چرا به “فرامن” خویش پناه می بریم و خود را آن می پنداریم؟ به نظرم مشکل اصلی ما همین است، این که، نمی خواهیم واقعیت واقعاً موجود خویش را بپذیریم. اگر به این کار موفق شویم و از زاویه ای دیگر به جلسه بنگریم، چرا باید انتظارات دیگری از آن داشته باشیم و یا ناراضی از آن باشیم؟
واقعییت اما چیست؟
– واقعیت این است که ما، انسان ایرانی، با فرهنگ مدرن اروپایی حداقل صد سال فاصله تاریخی داریم. ما تجربه دمکراسی در تاریخ خویش نداشته ایم، ما دمکراسی را در رفتار خویش به کار نبرده‌ایم، با آن فاصله داریم. شاید الفبای آن را بدانیم و یا بشناسیم، ولی تا کنون امکان آن را نیافته‌ایم تا آن را زندگی کنیم.
– واقعییت این است که انسان ایرانی به جامعه‌ای بی‌فکر تعلق دارد. ما تا کنون فکر کردن را نیاموخته‌ایم. استقلال در فکر را تجربه نکرده‌ایم، فکر ما همیشه اسیر چهارچوب‌ها بوده است، خارج از کلیشه‌ها امکان جولان نداشته است. ضربات پی‌درپی تاریخی بر جان و ذهن ما در این چند دهه اخیر، ما را به تعمق واداشته است، داریم تاریخ خود را می کاویم، به جهان می نگریم و کم‌کم خود را کشف می کنیم. این اما به این معنا نیست که موفق شده‌ایم، ولی گام به راهی گذاشته‌ایم که پیمودن آن را باید به فال نیک گرفت.
اگر این واقعییات را کنار هم بگذاریم و آنگاه به همآیش خود نظری دیگر بیفکنیم، ناخرسندی ما رنگ می بازد، پس آنگاه انتقادها را روشن‌تر و پیشنهادات را آگاهانه تر مطرح خواهیم کرد.
در این نوشته کوتاه تصمیم ندارم به بحث‌های سمینار بپردازم، نظرم را اما به چند نکته محدود می کنم:
-‌ طیفِ کمی شرکت‌کنندگان، از نظر فکری، آرای متفاوتی ارایه داشتند. بحث‌ها گاه بسیار ابتدایی و ساده و ناآگاهانه و از بدیهیات بودند و گاه در سطحی عالی و آکادمیک که نشان از اندیشه و کار در آن عرصه را با خود داشت. تفاوت و فاصله کیفی آرا این وظیفه و ضرورت را پیش از پیش عیان می دارد که، موضوعات و مفاهیم به بحث و بررسی بیشتری نیاز دارند.
– اینکه در برابر هر موضوعی ده‌ها نفر وقتِ صحبت می گیرند و خواستار بحث و روشن شدنِ آن هستند، به جای خود و در ذات خویش گامی مثبت است و نشان از آن دارد که هیچ کس مرعوب شخصیت و یا تفکری خاص نیست. در گرامیداشتِ این واقعیت اما طنز سیاه و تلخی هم به چشم می خورد و آن این‌که، بیش از نیمی از وقتِ صحبت گرفتگان در اصل نه حرفی برای بازگو کردن دارند و نه اندیشه‌ای قابل ارایه، فقط هوس کرده‌اند تا حرفی گفته باشند. برای نمونه در صبح روز دوم، جهت نخستین موضوع مورد بحث 64 نفر وقت گرفتند، ولی بیش از نیمی از اینان به جوابگویی نظراتِ نفر قبل از خویش برخاستند. مثلاَ نفر چهلم به نفر سی و نهم پاسخ می گفت و یا حرف‌های دیگران پیوسته تکرار می شد و هیأت رئیسه به این رفتار میدان می داد. این نشانگر این است که باید همچنان ببینیم و بیندیشیم و تجربه کنیم و یاد بگیریم.
– یکی از افتخارت جلسه این بود که، همه چیز آن عیان بود. بر خلاف روشِ رایج در فرهنگ ما، زد و بند و توطئه‌ای در کار نبود. اما ترس و احساسِ تاریخی توطئه و ترس از آن بر روح جلسه حاکم بود. این احساس، آگاهانه و ناآگاهانه، گاه آنچنان در برخی از حاضرین شدید بود که در تلاش بر می آمدند تا حلقه فعالیت را تا آن اندازه محدود کنند که از جمعی کوچک فراتر نرود. به نظرم، تا ما بر این ترس و احساس غلبه نکنیم و همچنان به همه چیز و همه کس و هر حرکتی مشکوک باشیم، رنگارنگی جهان را در عمل نخواهیم پذیرفت و تفاوت انسان‌ها را به رسمیت نخواهیم شناخت. باید از همان ابتدا بپذیریم، تا خطایی و خلافی از کسی دیده نشده، مبرا از هر گونه اتهامی‌ست. باید قبول کنیم که، اصل رواداری پایه نخستسن هر جامعه و دولت دمکراتیکی است. بر همین اساس باید همه را به رواداری فراخوانیم. تا آن زمانی که آن را نپذیریم و در زندگی روزانه به کار نبندیم، نمی توانیم دمکرات باشیم و حکومتی دمکراتیک بنا کنیم. تا کنون در فرهنگ و در تاریخ ما رسم بر این بود که همه مدعیان و فراخوانانِ به اتحاد و همکاری، اصل را در عمل بر تفکر و محور بودنِ خویش می گذاشتند، خواستاران همکاری در صورت امتناع از این برتری‌طلبی و رهبریت از آن رانده می شدند. عدم چنین تفکری در سمینار در اصل نفی این بینش است که باید آن را تقویت نمود، زیرا اتحاد ما باید در متفاوت نگریستن ما به جهان و در تضاد اندیشه ما بنیان گیرد.
– از گذشته می توان به عنوان تجربه و یا ضد تجربه آموخت، اما تکرار گذشتگان و اندیشه‌هایشان یعنی در نقطه‌ای از تاریخ سکونت اختیار کردن و همانجا ماندن. قهرمانان واقعی تاریخ، نه افراد بلکه اندیشه‌هاست. اندیشه است که به اندیشه‌ای برتر فرا می روید. آنکه قدرت تفکر دارد، با توجه به جهان موجود نظر خویش بیان می دارد و گذشتگان را به تاریخ می سپارد، آنکه اما توده‌وار می زید، رهبر می جوید، رهبر زنده اگر نیابد به مردگان پناه می برد. در همین رابطه است آه و ناله‌های عده‌ای (نه همه آنان) از هواداران مصدق در جلسه که می خواستند به نام مصدق و در پسِ چهره تابناک او برای خویش حقانیت بتراشند. در جامعه‌ای که احساس بر عقل غلبه دارد، با تکیه بر احساس، می توان با زاری و گریه حقانیت کسب کرد و امتیاز گرفت، چنانکه در این جلسه گرفته شد، اما جامعه آگاه فردا مصدق را از این حقارت و از این عاشقان سینه‌چاک نجات خواهد داد.
– جهان امروز دنیای چندفرهنگی‌ست. دنیای رنگارنگ و زیبایی که بر صداهای متفاوت فکری استوار است و به زبان‌های مختلفِ گفت و شنود اتکا دارد، و شادی زندگی در پناه فرهنگ‌های گوناگون به مصاف ناملایمات می رود. آنجا که قوانین دمکراتیک حاکم نباشد، برتری‌طلبی فرهنگی تخم کین و نفرت می پاشد. ایران استبدادزده و مردسالار نه تنها قرنهاست که زندانِ افکار و افراد، بلکه زندان فرهنگ‌هاست. در جهان امروز آن ایرانی می تواند ادعای دمکرات بودن داشته باشد که دمکراسی را نه تنها در شیوه حکومت، بلکه در زبان و جنسیت و پوشش و… نیز بپذیرد. جای بسی تأسف است که هرگاه در جلسه صحبت به زبان‌های داخل ایران و اقوام و ملیت‌های ساکن آن کشیده شد، رگهای گردن بسیاری “به حجت قوی” ارایه و دمکراسی راهی قربانگاه کورذهنی شد. من شکی ندارم، آنکه امروز زبان را قربانی می کند، فردا جنسیت و پس از آن دیگر آزادی‌ها را خواهد کشت.
– شک اگر فلسفی باشد، باید آن را تقویت نمود، ولی اگر ریشه در ترس داشته باشد، در نفی آن باید کوشید. شکِ آلوده به ترس، بی‌اعتمادی می آورد. تخم بی‌اعتمادی را اما مسئولین جلسه، همراه با مصوبات پیشنهادی خویش به جلسه آوردند. جو حاکم بر فرهنگِ ما آن را در جلسه تقویت نمود. قرار بر این است، ما مروج این نظر باشیم که؛ حکومت آینده ایران تفاوت انسان‌ها را به رسمیت بشناسد و مشروعیت خویش را از هیچ کس، جز قوانین دمکراتیک بر نگیرد. اگر چنین است، چرا ما نباید برای قوانین دمکراتیک در برابر پیشداوری‌های خود ارجحیت قایل شویم؟ به راه مبارزه، اگر ما به قوانین دمکراتیک پایبند باشیم، چرا باید انسان‌ها، شخصیت و تفکرشان را با پیشداوری‌های خویش محک زنیم و آنان را بر قوانین دمکراتیک در عمل ترجیح دهیم؟ چرا باید تخم بی‌اعتمادی جانشین اصلِ “برائت” و در “اصل برابر” بودنِ همه انسان‌ها با هم شده و سد راه گردد؟
– از آنجا که نافی زد و بند و توطئه هستیم، باید بپذیریم که؛ قصد نداریم حکومت کنونی ایران را با توطئه براندازیم. حکومتی که با توطئه سرنگون شود، به حتم توطئه‌گری دیگر به جای آن خواهد نشست. نفی توطئه شفافیت در نظر و فعالیت در چهارچوب قوانین دمکراتیک را می طلبد و این ممکن نیست مگر با اطلاع‌رسانی و آگاهی عمومی. عیان ساختن آنچه خود داریم و آنچه در طلبِ آن هستیم. اگر چنین نشود، اندیشه‌ها صیقل نخواهند خورد، انتقال نخواهند یافت و اسیر و محدود و مخفی خواهند ماند. در همین رابطه است که ارزش و اهمیت والای رسانه‌ها آشکار می گردد. با علم بر این امر، جا داشت تا از رسانه‌های مختلف، جهت پخش وسیع نظرات و روند کار سمینار دعوت به عمل می آمد. متأسفانه برگزار کنندگان با محدود کردن این بخش به پنهان‌کاری و تنگ‌نظری میدان داده بودند.
– جمع حاضر در جلسه، نشان از اعتبار والای آن داشت. بخش قابل توجه‌ای از آن اما به علت حمایت از این حرکت در آنجا حضور داشت. به روایتی دیگر، طیفِ اصلی شرکت‌کنندگان، جهت دستیابی به قدرت دولتی در جلسه فعال بودند، طیف حامی ولی سودای رسیدن به قدرت دولتی را در سر ندارد و در نتیجه فعالیتِ چشمگیری هم نداشت. حضور آنان نوعی انتظار دور از ذهن را ایجاد می کرد که بسیار ملموس بود. حضور حامیان ناظر به این شکل، پدیده مثبت و جدیدی‌ست در فرهنگ مبارزاتی ما که باید آن را قدر داشت.
– و نکته آخر این‌که؛ در حال حاضر حکومت دمکراتیک تنها حکومتی‌ست که قادر است مشکلات خویش را نقد و بررسی کند. باید بپذیریم و تبلیغ کنیم که هیچ قانونی مقدس نیست، حتا اعلامیه جهانی حقوق بشر که در حال حاضر معتبرترین و مقبولترین سند جهانی‌ست و یا قانون اساسی کشوری مفروض که بنای نوین آن را آرزومندیم. بر این اساس همه آن قوانینی را که امروز با هم می نویسیم، و یا نوشته شده‌اند، در صورت نیاز به تغییر، با رجوع به آرای عمومی می توان تغییر داد.
کشور ما دوران پُر تلاطم گذار را می گذراند. بنیان گرفتن سازمان‌ها، احزاب و گروه‌های جدید در داخل و خارج از کشور نیز در همین رابطه قابل بررسی است. تجربه تلخ بیش از یک ربع قرن حکومت جمهوری اسلامی درسی گرانبهاست که باید از آن آموخت. تا آنگاه که نیاموزیم، فاجعه شاید به شکلی دیگر، تکرار خواهد شد. تا رسیدن به دمکراسی در فکر و در رفتار، ما هنوز راه درازی در پیش داریم، اما در گرامیداشت این نشست و نشست‌های مشابه باید زحمات بیدریغ برگزارکنندگان آنها را، که در اصل از جمله بذرافشانان روشنگری و دمکراسی در ایران‌زمین فردا هستند، پاس داشت. با امید به این که؛ این جلسه و یا جلسات مشابه آن، آغازی باشند برای راهی نو.

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates