17.01.2006

آقای موسوی خوئینی‌ها مقصر شمایید نه دانشجویان

ادوار نیوز:
سه‌شنبه، 27 دی 1384

دکتر محمد ملکی

قصد نداشتم از خاطرات و اطلاعاتم در مورد افرادی که در این 27 سال ستونهای اصلی نظام بوده‌اند ـ جز به ضرورت ـ سخنی بگویم، چه باید این مهم به عهدة مردمِ ایران باشد تا با ملاحظة اعمال و رفتار این جماعت و مقایسة آنچه پیش و پس از انقلاب ادعا می‌کردند و می‌کنند پی به صداقت یا خباثت آنها برده بر همگان روشن گردد اینها در کسوت روحانیت و خود را رابط خدا و خلق دانستن با بندگان خدا چه‌ها کردند و می‌کنند و چگونه از خدا و پیامبر و کتاب و امامان برای حفظ قدرتِ خود «ابزار» می‌سازند و همین آگاهی موجب گردد مردم راهِ آیندة خود را با شناخت بیشتر برگزینند. اما موضع‌گیری‌های اخیر آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها و حملات شدید او به دانشجویان و برخورد تند و خشمگینانة ایشان با دگراندیشان و شکنجه‌دیده‌ها و زندان‌رفته‌ها و به فراموشی سپردن خانوادة اعدام‌شدگان دهة 60 به‌ویژه قتل‌عام سالِ 67 و اتهام طرفداری دانشجویان از شاه و بوش و دفاعشان از اعمالِ گذشتة رژیم و حملة مغرضانه به مخالفین و منتقدین نظام ولایی و عدم آشنایی کامل دانشجویان و نسل جوان با گذشتة آقای خوئینی‌ها و دیگر قدرت‌به‌دستان بر آنم داشت تا برخلاف رویه‌ای که تاکنون در پیش گرفته بودم برای دفاع از دانشجویان که بیشتر مورد خطاب ایشان هستند، در این نوشته فعلاً قسمتِ کوچکی از حقایقی را که به فعالیتهای سیاسی این روحانی، به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب مربوط می‌شود بازگو نمایم تا اخطاری باشد برای دیگر سردمداران نظام ولایی.

بی‌مناسبت نیست ابتدا گوشه‌هایی از پاسخ دانشجویان را به فرمایشات جناب خوئینی‌ها ذکر نمایم، آنها غمگینانه می‌نویسند:

ابتدا نوبت آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها بود که به‌نامِ دین به دگراندیشان بتازد و تیغ حملاتِ خویش را متوجه انجمنهای اسلامی نماید. البته ناراحتی ایشان از انجمنهای اسلامی بیش از همه به دلیل بی‌توجهی اعضای این تشکل به اوامر ایشان است.

به‌راستی اگر انجمنها همچنان در دستِ‌ ایشان و حزب مطبوعشان بودند اینچنین دادِ وااسلاما سر می‌دادند؟ یکی از دلایل واضح‌ این مدعیِ نیز حمایت ایشان از طیف سنتی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران است که در جمع آنان این هجمه را انجام داده‌اند. این طیف که به‌دلیل رفتار غیراخلاقی و غیرتشکیلاتیِ خویش مدتهاست مورد انتقاد دانشجویان دانشگاه تهران قرار دارند، به این دلیل مورد لطف ایشان می‌باشند که هر از چندگاهی دیداری با ایشان می‌نمایند و تمامی ناراحتی وی نیز این است که چرا سایر انجمنها چنین رفتاری نمی‌نمایند. بی‌شک اگر سایر انجمنها نیز مانند طیف سنتی دانشگاه تهرانِ فرمانبردار احزابی مانند مجمع روحانیون مبارز می‌بودند نه‌تنها مورد انتقاد قرار نمی‌گرفتند بلکه حمایت نیز می‌شدند.

بیانیة شورای تهران، دفتر تحکیم وحدت، دوشنبه 5 دی‌ماه 1384

اما آنچه پس از چندسال سکوت و اخیراً بازگشت به میدان سیاست و پذیرش دبیرکلی مجمع روحانیون مبارز بعد از استعفای پرمعنی جناب کروبی به دلیل دخالتهای گسترده در انتخابات و نقش آقازادة جناب آقای خامنه‌ای (به گفتة آقای کروبی)، آقای سید محمد خوئینی‌ها را واداشت تا در جمع عده‌ای از دانشجویان به‌مناسبت 16 آذر اتهاماتی به دانشجویان و دگراندیشان وارد کند، ریشه در اعمال گذشتة ایشان و کم‌رنگ کردن آنها دارد. قسمتی از فرمایشات آقای خوئینی‌ها را به نقل از روزنامة شرق بخوانید:

اما سئوال این است اگر حکومت کسی را اذیت کرد آیا دلیل می‌شود بگوید حکومتِ بوش را بر جمهوری اسلامی ترجیح می‌دهد؟ گاهی طوری در مورد مظالم صحبت می‌شود که گویی روی پهلوی را سفید کرده است، این کم‌لطفی است و بلکه بی‌انصافی محض است، در مباحث روشنفکری دینی نباید به سمتی برویم که همه‌چیز را نابود کنیم. اگر من با شخصی مخالفم نباید آن را به مخالفت با دین تعمیم بدهم اگر یک روز هم زندان رفتیم یا کتک خوردیم حواسمان باشد همه‌چیز را زیر سئوال نبریم. اگر شبهه در ولایت‌فقیه می‌کنیم نباید به این خاطر باشد که چون سهم ما را نداده‌اند…

اما اینکه فردی در همین مملکت فعالیت داشته بعد از چند سال بگوید جمهوری اسلامی نه، برای من سئوال است که آیا واقعاً تحقیق کرده است؟ آیا زمانِ پهلوی را دیده و مقایسه کرده است؟ یا اینکه چون اذیت شده یا توقع بیش از حد داشته یا واقعاً به او ظلم شده است و یا به دوستان ستم شده است این‌طور عمل می‌کند…

در دانشگاه‌ها هم که روشنفکرترینِ محیط دانشگاهی است انجمنی موفق خواهد بود که به عقاید ریشه‌دار مردم نزدیک باشد. انجمن اسلامی حزب سیاسی محض نیست. انجمن اسلامی تشکیل شده تا پایگاهی برای اسلام‌خواهان باشد. تردید بر این مسئله بی‌معنی است. کسی که بخواهد هویتِ اسلامی آن را تغییر دهد معنی ندارد اسمش انجمن اسلامی باشد. می‌تواند یک کلوپ باشد که هرکس با هر عقیده‌ای آنجا باشد. انجمن اسلامی در درجة اول باید اسلامی باشد.

روزنامة شرق، دوشنبه 14 آذر 1384، ص 6

قبل از اینکه به پاسخ فرمایشات آقای خوئینی‌ها بپردازم لازم می‌دانم برای آگاهی بیشتر نسل جوان و دانشجو به سوابق آشنایی‌ام با اقای خوئینی‌ها به‌طور بسیار فشرده اشاره کنم تا معلوم شود که ایشان که بود و چه شد.

پایگاه فعالیتهای ملی و مذهبی من بیشتر مسجد همت تجریش بود. این مسجد تقریباً در منطقة شمیران به‌ویژه تجریش همان نقش را داشت که مسجد هدایت در تهران ـ کسانی چون پدر طالقانی، سید علی خامنه‌ای، شیخ علی‌اکبر رفسنجانی، یحیی نوری، معادیخواه و … در این مسجد برنامه‌هایی اجرا می‌کردند. وقتی شنیدم طلبة نسبتاً جوانی برای امامت مسجد جوزستان (خیابان نیاوران) که تازه بنا شده بود به آنجا آمده و خوش‌فکر است به‌خصوص در تفسیر قرآن حرفهایی برای گفتن دارد به آنجا رفتم و با آقای محمد موسوی خوئینی‌ها آشنا شدم. رابطة ما روزبه‌روز نزدیکتر می‌شد و در ماه‌های رمضان که ایشان تفسیر سورة حمد و سپس تفسیر سورة بقره را آغاز کردند متوجه شدیم در تفسیر آیات بیشتر از تفسیر آیت‌الله طالقانی بهره می‌گیرند. تعداد زیادی از جوانان شمیران و حتی تهران در جلسات تفسیر ایشان حضور می‌یافتند. جمعی از بچه‌های محل به‌خصوص جوانهای جمارانی تفسیر را ضبط و تکثیر می‌کردند که اکثریت قریب به‌اتفاق آنها در وقایع دهة 60 اعدام شدند. رابطة من و آقای خوئینی‌ها بسیار نزدیک و خانوادگی بود. وقتی ایشان در سالِ 55 یا 56 به‌اتهام دادن پول به چند جوان قزوینی برای خرید اسلحه برای مبارزة مسلحانه با رژیم شاه در منزل اجاره‌ای کوچکی در خیابان نیاوران نزدیک سه‌راه مژده دستگیر شد من و همسرم با تمام و جود در خدمت خانوادة ایشان بودیم. بچه‌های آقای خوئینی‌ها هیچکدام به سن مدرسه نرسیده بودند. اولین کار من و همسرم و دوستان این بود که خانة نسبتاً مناسبی برای آنها تهیه کنیم. ابتدا خانه‌ای موقتی در جماران اجاره کردیم و سپس با تلاش بسیار موفق شدیم خانه‌ای در ده جماران بن‌بست گلها ته کوچه درب روبه‌رو به مبلغ یک میلیون تومان خریداری نماییم. در این زمان من اجاره‌نشین بودم. قصد ما این بود که خانه به‌نام همسر و فرزندانِ «آقا» باشد ولی ایشان از زندان پیام فرستادند و با این کار مخالفت کردند. خانه به‌نام ایشان خریداری شد. ساختمان خانه کلنگی بود و باید از نو ساخته می‌شد. آقای موسوی خوئینی‌ها درحالی‌که محکوم به 15 سال زندان شده بودند پس از حدودِ 10 ماه از زندان آزاد شدند. دیگر اوج انقلاب بود. چند جلسه‌ای با اصرار دوستان در مسجد جوزستان تفسیر گفتند اما رویه و برداشت ایشان نسبت به قبل از دستگیری 180 درجه تغییر کرده بود. دیگر از آن برداشتهای گذشته از قرآن هیچ خبری نبود. به‌عنوان مثال قبل از زندان وقتی سورة بقره را تفسیر می‌کرد و به آیة 50 که در مورد عبور اصحاب موسی از دریا است سخن می‌گوید: «فرقنا بکم البحر» معتقد به معجزة شکافتن دریا نبود و می‌گفت این عبور معجزة خود مردم بود با چه وسیله‌ای نمی‌دانم قایق، شنا کردن و … ولی در هر حال وقتی خداوند کلمة «بکم» را به‌کار می‌برد چنین است در غیر این صورت کلمة «لکم» را به‌کار می‌گرفت و آنها هم که می‌گویند معنی بکم و لکم یکی است این حرف بی‌معناست چون خداوند کلمات را در جای خود به‌کار می‌برد و اینچنین برداشتهای آقای موسوی خوئینی‌ها تقریباً با برداشت همة مفسرین متفاوت بود و می‌توانست به بسیاری از پرسشهای جوانان در مورد اینچنین معجزات پاسخگو باشد و آنها را جذب نماید. اما پس از بازگشت از زندان افکار و اندیشه‌های ایشان به‌کلی متفاوت شد و در تفاسیر و دیگر بحثها از برداشتی بسیار سنتی استفاده می‌کرد. برخوردش با جوانها طوری شد که کم‌کم جوانها از مسجد زده شدند و هرکس پی کاری گرفت و رفت. چه چیزی در زندان برایش روشن شده بود ، الله اعلم. انقلاب دیگر نزدیک می‌شد و من درگیر کارهای دانشگاه بودم ـ هفتة همبستگی و تحصن 25 روزه (29 آذر تا 23 دی) ـ و بالاخره راهپیمایی‌ها و غیره. در این زمان رابطة ما بسیار محدود بود وقتی آقای خمینی به پاریس وارد شد ناگهان شنیدیم آقای خوئینی سر از پاریس درآورده و تا روز آخر آنجا بود و با آقای خمینی و دیگران به ایران بازگشت. باید یادآور شوم آقای خوئینی‌ها با احمدآقا خمینی از زمان طلبگی روابط بسیار نزدیکی داشت و می‌توان حدس زد از بسیاری وقایع زیر پردة پاریس هنگامِ اقامتِ آقای خمینی با اطلاع و در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها برای آینده مؤثر بوده است. پس از ورود آقای خمینی جناب موسوی خوئینی‌ها کمتر در محافل و مجالس ظاهر می‌شد در حقیقت او و سید احمد خمینی دولتِ در سایه بودند تا اینکه ماجرای تسخیر سفارت آمریکا پیش آمد. بهتر است ماجرا را از زبان خود او بشنویم:

در آن زمان بنده به نمایندگی «امام» در صداوسیما بودم. سه نفر از برادرانِ دانشجو آقایان «میردامادی»، «بی‌طرف»، و «اصغرزاده» طبق قرار قبلی به محل کار بنده در جام‌جم آمدند. ابتدا پس از گفت‌وگوی کوتاهی از اوضاع جاری کشور و از عملکرد «دولتِ وقت» و بازتاب منفی آن در جامعه، خصوصاً در میان نیروهای انقلابی مبنی بر اینکه سمت و جهت دولت به‌سوی آمریکاست برادران طرح خود را در میان گذاشتند و در بیانِ طرح، اضافه کردند که طبق اطلاعاتِ به‌دست آمده یکی از عناصر مهم «سیا» در پوشش یک دیپلمات آمریکایی وارد ایران شده و گویا به‌دنبال اهدافِ خاصی در مقابله با انقلاب وارد شده.

ابتدا نظر بنده را جویا شدند که من هم موافق بودم و تأیید کردم و سپس پرسیدند که به‌نظر شما «حضرتِ امام» با چنین اقدامی موافق خواهند بود یا نه؟ بنده در ضمن تحلیل کوتاهی چنین نتیجه گرفتم که ایشان موافق خواهند بود.

در اینجا از من خواستند که بروم قم و طرح برادران را با «حضرت امام (ره)» در میان بگذارم و به‌اطلاع ایشان برسانم و نظر ایشان را بخواهم تا درصورتی‌که موافق باشند اقدام شود. بنده با طرح قضیه خدمتِ امام مخالفت کردم و دلایل خودم را برای این مخالفت توضیح دادم که برادران نیز قانع شدند و قرار شد که پس از تصرف «لانه» بلافاصله به‌اطلاع ایشان برسانیم و چنانچه مخالفت کردند، سریعاً محل را ترک کنیم و نیز ساعت شروع کار در همان جلسه مشخص شد.

روزنامة ابرار، دوشنبه 9/8/1379، به نقل از مجلة «حصور یادمان»، 13 آبان 1370 ـ خاطرات

آقای موسوی خوئینی‌ها در خاطرات خود در همین زمینه می‌گویند:

بنده با چند نفر از برادران از جمله آقایان «میردامادی» و «اصغرزاده» و گویا آقای «سیف‌الهی» خدمتِ «حضرت امام» در قم رسیدیم که پس از گفت‌وگو… ]امام[ دستور فرمودند که دانشجویان موضع‌گیری کنند و نکاتی را نیز متذکر شدند و در «بیانیة» دانشجویان ذکر شود… آن بیانیه تهیه شده و به صداوسیما هم ارسال گردید لیکن «قطب‌زاده» قبل از پخش آن، سریعاً دولت مستعفی را مطلع ساخت و به هر ترتیبی بود، مانع از پخش آن «بیانیه» شد و تا آنجا که به یاد دارم، بیانیة بسیار خوبی هم بود که متأسفانه اصل آن بیانیه هم گم شد و تا آنجا که به یاد دارم بعداً هم آن را پیدا نکردند]!!![

روزنامة ابرار، خاطرات محمد خوئینی‌ها، دوشنبه 9/8/79

البته در مورد جناب سید محمد موسوی خوئینی‌ها حرف و سخن بسیار است که علاقه‌مندان به‌ویژه دانشجویان می‌توانند به کتاب «شنود اشباح» که اتفاقا توسط طرفداران نظام ولایی تهیه شده است (تحقیق و تألیف رضا گلپور چمرکوهی از صفحة 182 تا 247) مراجعه کنند.

لازم است در همین‌جا به این نکته اشاره کنم که آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها به‌طور قطع در عواقب و پیامدهای حمله به سفارت آمریکا و آنچه پس از این عمل بر سرِ ملت ما آمد مسئولیت بزرگی دارد. سئوال این است که حملة عراق به ایران و جنگ هشت‌ساله، میلیاردها ضرر و زیان مادی جنگ، کشته شدن صدها هزار ایرانی، معلول شدن هزاران جوان، فقر و فساد و فحشا و اعتیاد ناشی از جنگ، چپاول بیت‌المال و جنایات دهة شصت (در زمان دادستان کل بودن ایشان) و وقایعی دیگر که امروز ملت ما را به چنین وضعی دچار کرده و … چه ارتباطی می‌تواند با اشغال سفارت آمریکا به سرکردگی آقای خوئینی‌ها داشته باشد؟ اگر امروز آقای خوئینی‌ها از بی‌اعتقادی جوانها به دین و سرخوردگی آنها از حکومتِ دینی و از سکولار شدن دانشجویان می‌نالند، چه‌کسانی مقصرند؟ آیا منش و روش و تزویر و زورگویی و زراندوزی همپالکی‌های ایشان موجب این وضع نشده است؟ آیا آنچه طی 27 سال آقایان حکومتگران از جمله جناب ایشان با دروغ و فریب تحویل مردم دادند باعث دوری جستن دانشجویان از نظام ولایی نشده است؟ و تازه این روزها بحث حوزوی این است که آقای خمینی با جمهوریت یعنی دخالت مردم در امور موافق بوده یا خیر و همگان به این نتیجه رسیده‌اند که جمهوریت و ولایت‌فقیه دو چیز متضاد است و این جماعت از انتخابات و مجلس و از این قبیل بازیها قصدی جز فریب مردم و تثبیت پایه‌های حکومت خود نداشته‌اند. آیا اینها همه موجب بدبینی و یأس جوانان و دانشجویان نسبت به حکومت دینی نشده است؟

آقای خوئینی‌ها می‌گوید:

گاهی طوری در مورد نظام صحبت می‌شود که گویی روی پهلوی را سفید کرده است. این کم‌لطفی و بلکه بی‌انصافی محض است… اگر یک‌روز زندان رفتیم یا کتک خوردیم حواسمان باشد همه‌چیز را زیر سئوال نبریم. اگر شبهه در ولایت‌فقیه می‌کنیم نباید به این خاطر باشد که چون سهم ما را نداده‌اند اما اینکه فردی در همین مملکت فعالیت داشته بعد از چند سال بگوید جمهوری اسلامی نه، برای من سئوال است، که آیا واقعاً تحقیق کرده است؟ یا اینکه چون اذیت شده یا توقع بیش از حد داشته یا واقعاً به او ظلم شده و یا به دوستان ستم شده است این‌طور عمل می‌کند؟

آقای خوئینی‌ها من از شما استدعا دارم این مطالب را با بحث‌هایی که در تفسیر سورة بقره در مورد فرعون و فرعونیان و رفتار آنها با موسی قبل از انقلاب و به‌قدرت رسیدن می‌گفتید و در نوار ضبط شده و اگر ندارید من برایتان می‌آورم مقایسه کنید تا ببینید قدرت چگونه شماها را مسخ کرده و چشمهایتان را نابینا و گوشهایتان را ناشنوا و وجدانهایتان را منجمد نموده است. شما از سالِ 60 دادستان کل کشور بودید و اگر ادعا کنید آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی می‌گذشت را نمی‌دانستید وای بر شما. راستی شما نمی‌دانستید در زندانها چه می‌گذرد و هر روز چند صد نفر بی‌محاکمه یا در دادگاه‌های چنددقیقه‌ای محکوم به مرگ می‌شدند و به جوخة اعدام سپرده می‌شدند؟ نمی‌دانستید به دختران تجاوز و سپس آنها را اعدام می‌کنند؟ نمی‌دانستید به‌قول آیت‌الله منتظری افراد زیر نظر شما با شکنجه و اعمالِ ضدانسانی خود روی ساواک شاه را سفید کرده‌اند؟ نمی‌دانستید در سال 67 هزاران زندانی که دورة اسارت را می‌گذرانیدند با یک فرمان قتل‌عام شدند. نمی‌دانستید… برای به‌خاطر آوردنِ آنچه کردید، یک‌بار کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری را بخوانید تا فکر نکنید مردم شما را نمی‌شناسند و چند سال سکوت شما همه‌چیز را از خاطره‌ها زدوده است و شما می‌توانید با این حرفها جنایات گذشته را کم‌رنگ و این‌طور جلوه دهید که بحث بر سر یک روز زندان رفتن یا کتک خوردن است، حواسمان باشد فقط آن چند دوست و همفکر اصلاحاتی شما به زندان نرفتند، تظاهر نکنید. آنچه را در زمان دادستانی شما اتفاق افتاد مردم از خاطر نبرده‌اند.

آقای خوئینی‌ها از یاد نبرید تاریخ را:

«خوئینی‌ها» که پس از کناره‌گیری تدریجی از قدرت، بخشی از فعالیتهای خود را به مرکز تحقیقات استراتژیک وابسته به ریاست جمهوری منتقل کرده بود و در آنجا با حضور افرادی چون «بهزاد نبوی» و «سعید حجاریان» پایگاهی برای تحول در جنبش چپ اسلامی ایجاد کرده بود در آغاز دهة هفتاد از این سمت نیز کناره گرفت.

از نشریة «همشهری ماه»، آذر 1380، به نقل از ص 213 کتاب شنود اشباح

و در راستای به‌اصطلاح تحول در جنبش چپ اسلامی بود که آقای خوئینی‌ها روزنامة سلام را عَلَم کرد (بهمن 1369) و با ژست روشنفکری مسلمان برای حفظ نظام استراتژی نوین را آغاز نمود و دوستانش از جمله عباس عبدی توانستند در آن شرایط که هاشمی رفسنجانی می‌خواست کارهایی انجام دهد که با مرگ آقای خمینی و رهبری خامنه‌ای دنیا و جامعه و به‌ویژه جوانان ایرانی بپندارند تحولی ایجاد شده و به این ترتیب به عمر نظام ولایی بیافزایند و آن را تثبیت کنند سلام و چند نشریة دیگر اجازه انتشار یافتند تا ضمن پاسداری از قانون اساسی و نظام ولایی با نوشته‌های نقدآلود و چند مقالة انتقادی (بدون شکستن خط قرمزها) کم‌کم مردم دهة 60 و جنایاتی که در آن دهه اتفاق افتاده بود را به فراموشی بسپارند. عاملان کشتارهای دهة 60 حالا در کسوتی دیگر ظاهر شده بودند و در نشریات خود بدونِ آنکه به مسائل ریشه‌ای بپردازند تلاش می‌نمودند تغییراتی را که در قانون اساسی در سال 1368 به‌وجود آورده بودند از جمله تبدیل ولایت‌فقیه به ولایت مطلقه، حذف اعلم بودن در انتخاب ولی‌فقیه، حذف شورای قضایی و افزودن به اختیارات ولی‌فقیه و به‌وجود آوردن مجمع تشخیص مصلحت نظام و نظارت استصوابی و مسائلی از این قبیل را با نقادیهای آبکی از نظام اینگونه وانمود کنند که تحولاتی به‌نفع مردم در حال شکل‌گیری است. اما انتخابات دورة دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و رأی پایین او نشان داد این ترفندها چندان مؤثر واقع نشده و باید برای حفظ نظام استراتژی جدیدی را مطرح کرد. خوئینی‌ها و همکارانش از جمله سعید حجاریان مسئلة‌ اصلاحات و انتخاب یک روحانی کمتر شناخته‌شده به‌نام خاتمی را مطرح کردند و به کمک بی‌دریغ دانشجویان بیگناه یا کم‌اطلاع توانستند با رأی نسبتاً بالایی او را به مسند ریاست جمهوری برسانند (1376). اما هدف یک چیز بود حفظ نظام به‌هر شکل و ترتیب. دانشجویانی که مشتاق آزادی و عدالت بودند فریب ظاهرسازی‌ها و روشنفکرنمایی‌های کسانی مثل سید محمد موسوی خوئینی‌ها و عباس عبدی و روزنامه‌هایی مانند «سلام» را خورده بودند و مظلومانه پس از توقیف روزنامة سلام به‌علت افشای سندی در مورد سعید امامی، در اعتراض به این عمل که دانشجویان خلاف اصولِ دموکراسی و آزادی بیان که از اهدافِ آقایان اصلاح‌گرها بود می‌دانستند، ساده‌دلانه و در کمال خلوص در کوی دانشگاه تهران به راهپیمایی دست زدند و عوامل وابسته به نظامی که آقای خاتمی رئیس‌جمهور آن بود با یورش به دانشجویان فاجعه‌ای را آفریدند که بی‌رحمی و خشونت در آن اگر بیشتر از حادثة 16 آذر سال 32 نبود کمتر هم نبود. آنها که شاهد هر دو فاجعه بودند می‌توانند به قضاوت بنشینند نه افرادی نظیر آقای خوئینی‌ها که هر عمل جنایت‌آمیز نظام ولایی را توجیه می‌‌کنند. فاجعة 16 آذر در روزهایی که ایران پس از یک کودتای انگلیسی ـ آمریکایی و تسلط بیگانگان بر ایران و به قدرت رسیدن یک نظامی و قلع‌وقمع مبارزان راه آزادی و تسلط نظامیان بر کلیة‌ امور کشور و در فضایی که استبداد سلطنتی با تمام توان یکه‌‌تاز شده بود اتفاق افتاد درحالی‌که جنایت 18 تیر سالِ 78 و حمله به کوی دانشگاه در ایامی که به‌اصطلاح یک رئیس‌جمهوری اصلاح‌طلب که شعار مردمسالاری و آزادی و قانون‌مداری سر داده بود به‌وقوع پیوست. امروز آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها به قیمت توهین به مردم و دانشجویان از رژیمی دفاع می‌کند که کسانی چون آیت‌الله منتظری می‌گویند این نظام در خشونت و بی‌رحمی روی ساواک شاه را سفید کرده (به این مضمون)، معلوم است آقای خوئینی‌ها باید از این رژیم دفاع کند چون به همه چیز رسیده و خود از ستونهای نظام بوده و هست و این درحالی است که در نامة مورخ 17/1/70 خود به اینجانب می‌نویسد:

«شما که با بنده معاشرتی از نزدیک و خانوادگی داشتید که از ایامِ خوب زندگی من و خانواده‌ام بوده است هرگز از من مطلبی شنیده بودید که از هوس و طمع و آرزوی به حکومت رسیدن حکایت می‌کرد؟ آیا ما اساساً سقوط حکومتِ شاه را اینچنین نزدیک می‌دیدیم؟» آیا ما تصور می‌کردیم در ایران به این زودیها حکومتی به‌دست مردم تشکیل شود که بنده و امثالِ من در آن پست و مقامی داشته باشیم؟ بر فرض که ما چنین آرزوهایی داشتیم بسیار خوب. امروز دیگر عقده چرا و با کدام کینه و با چه‌کسی و بر سر چه چیزی؟! من حتی با صدام هم کینه ندارم هرچند که اگر دستم به او برسد و قدرت داشته باشم لحظه‌ای در اعدامِ او تردید نمی‌کنم لیکن هرگز کینه‌ای با او ندارم.‍»

نامة 1/7/70 آقای خوئینی‌ها به نویسنده

جناب آقای خوئینی‌ها،

جانِ کلام در همین جملات شماست که می‌فرمایید: آیا ما تصور می‌کردیم در ایران به این زودیها حکومتی به‌دست مردم تشکیل شود که بنده و امثالِ من در آن پست و مقامی داشته باشیم؟ پس چگونه شد که زودتر از آنچه شما فکر می‌کردید آقای خمینی به قدرت رسید و شما به مقامات عالی دست یافتید؟ آیا شما نقش کنفرانس گوادلوپ و بردن آقای خمینی به پاریس را از یاد برده‌اید؟ چرا سراسیمه بلافاصله به پاریس رفتید و تا روز آخر به‌علت نزدیکی و دوستی صمیمانه با آقای احمد خمینی در پاریس ماندید؟ شما مطمئناً از بسیاری از جریانات اطلاع داشتید. به‌هرحال نمی‌توانید از اینکه دانشجویان به نقد نظام و اعمالِ آن در سالهای اخیر نشسته‌اند نگران نباشید و جنایات انجام‌شده و کشتار هزاران انسان و شکنجه‌های مرسوم در زندانها را تا این حد بی‌اهمیت بگیرید که بگویید «اگر یک روز هم زندان رفتم یا کتک خوردم حواسمان باشد همه‌چیز را زیر سئوال نبریم. اگر شبهه در ولایت فقیه می‌کنیم نباید به این خاطر باشد که چون سهم ما را نداده‌اند و …» آقای خوئینی‌ها اگر روی سخنتان با همفکران اصلاحاتی‌تان مانند عباس عبدی می‌باشد آنها سهم خود را گرفته‌اند و باید خود به دفاع از خویش بپردازند اما اگر به دانشجویان ایراد می‌گیرید که چرا تمایل به حکومت دینی را از دست داده‌اند به اعمال و رفتار خود و همفکرانتان نگاه کنید و ببینید «قدرتی» که مدعی هستید دنبال آن نبودید با شما چه کرده است. آیا دانشجویان می‌دانند جناب خوئینی‌ها چند سال بعد از انقلاب خانه خریداری شده از سوی مردم را فروختند و به باغ بزرگی که متعلق به آقای خسروشاهی (از مؤسسین کارخانه‌های مینو) بود و معلوم نیست با کدام مجوز شرعی و عرفی مثل هزاران باغ و خانة دیگر مصادره شده بود منتقل شدند. این باغ که بیش از چهار هزار متر وسعت دارد و ویلای بسیار مجللی در وسط آن ساخته شده و در جماران خیابان حصارک پلاک 15 یعنی یکی از بهترین نقاط شمیران قرار دارد محل سکونت حضرت آیت‌الله است همان کسی که قبل از انقلاب سرِ منبر می‌گفت: اگر کسی در لباسش یک تکه‌نخ غصبی باشد نمازش درست نیست یا به نقل از علی علیه‌السلام می‌فرمودند «سطح زندگی حاکمان باید برابر با زندگی فقیرترین طبقات باشد»، چگونه امروز درحالی‌که میلیونها انسان در حصیرآبادها و حلبی‌آبادها زندگی می‌کنند و صدها نفر در همین تهران کارتن‌خواب هستند، به خود اجازه می‌دهند در چنین کاخی آن هم متعلق به غیر زندگی کنند؟ آیا چنین اعمال و رفتار از سوی روحانیون حاکم نیست که جوانها را از هر چه نامِ دین بر آن نهاده‌اند بیزار می‌کند؟

شما به چه حقی به اعضای انجمنهای اسلامی که از روی ناچاری و برای ادامة حیات نام اسلامی را بر خود نهاده‌اند می‌گویید:

انجمن اسلامی تشکیل شده تا پایگاهی برای اسلام‌خواهان باشد. تردید در این مسئله بی‌معنی است کسی که بخواهد هویت اسلامی آن را تغییر دهد معنی ندارد اسمش انجمن اسلامی باشد. انجمن اسلامی در درجة اول باید اسلامی باشد.

آقای خوئینی‌ها آیا شما واقعاً نمی‌دانید یکی از شرایط فعالیت تشکل‌های دانشجویی در دانشگاه‌ها این است که نام اسلامی داشته باشند؟ پس چرا از اینکه دانشجویان بخواهند هویت اسلامی انجمنها را تغییر دهند می‌آشوبید و به دانشجویان معصوم و دلسوز وطن اینچنین حمله می‌کنید؟

در خاتمه یادداشت قسمتی از نامه شما که نظام اخلاقی در رسم دوستی تان را نیز نشان میدهد به یادتان می آورم تا شاید برای جوانان دانشجو نیز آگاه کننده باشد.

شما در بحرانی‌ترین سالهای اوایل دهة 60 دادستان کل کشور بودید یادتان هست آن روزها که من زیر بدترین شکنجه‌های مأمورین شما بودم و خانواده‌ام بی‌اطلاع از وضع من در سخت‌ترین شرایط دربه‌درِ زندان اوین و قزل‌قلعه و حسین‌آباد بودند، شما که در مسند علی نشسته بودید!! توقع داشتید آنها بیایند و به شما رو بیندازند و برای کسی که فقط به جرم اظهار عقیده و نقد حاکمیت به زندان افتاده و با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد و در زیر شکنجة عوامل شما بود، تقاضای بخشش کنند. نوشتة خود را بخوانید:

«متأسفانه پس از آن تاریخ و در ایامی که شما زندان بودید نتوانستم احوالی و سراغی از خانوادة شما و خصوصاً خواهرم قدسی‌خانم بگیرم و بر طبق اطلاعاتی که از برخی دوستان دریافت می‌شد ایشان هم مثل شما چنان راه را جدا می‌دید که حاضر به برقرار ماندن معاشرت و دوستیِ گذشته نبودند که من شخصاً از این بابت متأسفم چون هم شما و هم ایشان به من و خانواده‌ام بسیار محبت کرده‌اید خصوصاً در ایامی که من زندان بودم».

از نامة مورخ 17/1/70 سید محمد موسوی خویئنی‌‌ها به نویسنده

دانشجویان عزیز؛

گفتنی بسیار زیاد است که در این نوشته نمی‌گنجد. رسم نظام بر این بوده برای ادامة حکومت خود افرادی را برای سالیان در آب‌نمک می‌خوابانده تا با تغییر نسل به خیال خود همه‌چیز به فراموشی سپرده شود و امروز نوبت مطرح کردن آقای خوئینی‌هاست که به‌عنوان دبیر کل مجمع روحانیون مبارز وارد صحنه گردد و ایشان هم برای اثبات وفاداری خود نسبت به نظام ولایی و ولی‌فقیه باید کاری می‌کرد او هم حمله به دانشجویان و دگراندیشان و دفاع از گذشتة پر از ظلم و کشتار و فریب و تزویر نظام را انتخاب کرد اما مردم ایران آنقدرها هم که فکر می‌کنید حافظة تاریخی‌شان ضعیف نیست و به‌خصوص نسل جوان و دانشجویان با مطالعه و تحقیق بسیاری از حقایق را می‌دانند و دیگربار فریب افرادی نظیر آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها را نخواهند خورد. ضمناً طرفداری از بوش و شاه همانقدر به دانشجویان می‌چسبد که تحصیلات دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو به شما!!

در پایان برای بیشتر آشکار شدن حقایق پیشنهاد می‌کنم اگر دانشجویان عزیز دانشگاه‌های تهران مایلند ترتیب یک مناظرة رودررو بین من و جناب خوئینی‌ها را در یکی از سالنهای دانشگاه بدهند تا معلوم گردد دانشجویان مقصرند یا امثالِ آقای خوئینی‌ها.

والسلام

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates