11.01.2006

هادی خرسندی: در حمام وطن

اصغر آقآ: بابت تشويق ها و مهرباني ها تقديم به دوست عزيز و مهربانم شما

در حمام وطن
وطن انگار حمام عمومیست
سرودش هم «حمومی آی حمومی» است

نگاهی گر کنی از سقف شیشه
نمادین صحنه ها بینی همیشه

یکی با کیسه کش گرم جدال است
یکی با لیف زن در قیل و قال است

یکی بسته حنا بر دست و پایش
نشسته تا به رنگ آید حنایش

یکی در نوره کشخانه زند لول
به اصلاحات پشمی گشته مشغول

یکی طفلش هوا رفته هوارش
که صابون رفته توی چشم و چارش

یکی قلیان زند پک توی بینه
یکی قل قل بگوزد در خزینه

يکی آورده جوش از این تخلف
و در آب خزينه می کند تُف

یکی مشغول غسل ارتماسی
جنابت کرده پنداری اساسی

یکی با تیغ ژیلت میزند ریش
بریده چند جا از صورت خویش

بخار آینه مانع ز کارش
گهی با فوت میگیرد بخارش

یکی با لیف و کیسه میزند زور
به جان خویشتن افتاده بدجور

اگر چرکش نیاید، با تأسف
به شدت لیف خود را میکند پف

چنان شوید خودش را رفته رفته
که پاکیزه بماند تا سه هفته

یکی مشغول چرتی گرم و نمناک
گرفته نوبت قبلی ز دلاک

یکی دلاک افتاده به جانش
کشیده لنگ را بالای رانش

به کیسه چرک او سازد فتیله
کند خوشخدمتی با این وسیله

یکی حالا به زیر مشت و مال است
ز تق تق های آن در شور و حال است

حسابی زیر غبغب باد دارد
دلی از این تقاتق شاد دارد

کسان را زیر چشمی میزند دید
که آن تق تق ز پشت من شنیدید

و این هم یک قِه رِچ از گردن من
صدا دارد همه جای تن من!

(صدا دارد همه جاي تن او
خدا را شکر غير از باسن او!)

همه دانند اما کاین صدا هست
ز شیرینکاری دلاک خوشدست

بفهمد پهلوان پنبه سرانجام
به هنگامی که میپردازد انعام!

یکی دارد به بازو خالکوبی
نمایش میدهد آن را به خوبی

(دو تا شیر و زلیخا در میانه!
گرافیکش به شدت عامیانه

به زیرش با خطوطی نسبتاً ریز
چنین چیزیست: “این هم بگذرد نیز”!

نمیدانی که این حرف زلیخاست
و یا از قول آن شیران بالاست!)

یکی مالد به نافش آهک وقیر
به طبق گفته رمال و جن گیر

به زیر لب بخواند ورد جادو
که کامش را دهد خواهرزن او

شکم گنده یکی آنجاست در خواب
نهاده روی اشکم یک سفیداب

نفس چون میکشد ممتد و سنگین
سفیدابش رود بالا و پائین

یکی با نوجوانی گرم لاس است
به نجوایش هزاران التماس است

شده محو تنش یا روی ماهش
به درز لنگ او تیغ نگاهش

یکی بر دولچه بوده حواسش
کسی از آنطرف دزدیده طاسش

یکی با وعده انعام کافی
بگیرد یک دوتا لنگ اضافی

یکی گرما زده، غش کرده شاید
یکی رفته که با کاگِل بیاید

گهی آب یخی در کاسه مس
سراغ تشنگان آید به مجلس

یکی را یک دو دانگی هست آواز
برای مشتری ها میکند ناز

ولی با خواهش اوستا غضنفر
به آرامی صدا را میدهد سر:

«شب جمعه ز کرمون بار کِردم
غلط کِردم که پشت بر یار کِردم
رسیدُم بر لب آب صفاهون
نشستُم گریه بسیار کِردم …»

(سکوتی هست و احساس نکوئی
میانش هق هقی آید ز سوئی)

« دِلم زار و دِلم زار و دِلم زار
طبیبان آورین دردُم کنن چار
از اون ترسُم که گر دردُم بگویم
طبیبان را کنُم از غصه بیمار ….»

وطن انگار حمام عمومیست
از آن حمام های ناب بومیست

مبادا بیشتر بر آن بتازند
که از آن مرده شوخانه بسازند!—————
19 دی – 9 زانویه 2006 – لندن

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates