بیانیه انجمن اسلامی امیرکبیر
نهم اسفند ماه ، فریاد پایان اصلاحات حکومتی
بیانیه تحلیلی انجمن اسلامی دانشجویان امیرکبیر در رابطه با وضعیت اصلاحات نهم اسفند ، فریاد پایان اصلاحات حکومتی
انتخابات 9 اسفند و نتایج تامل برانگیز آن ، واقعه ای بود که می تواند به روشن شدن وضعیت اصلاحات در ایران کمک کند . تحلیل آنچه منجر به عدم مشارکت مردم در انتخابات شد می تواند فضا را برای یافتن مسیر صحیح برای به جلو بردن اصلاحات و برقراری دموکراسی در ایران روشن سازد .تحلیل نادرست پیامی که ملت در انتخابات 9 اسفنده ماه به دولتمردان دادند توسط آنهایی که سر در برف فرو کرده و خود را به ناشنوایی زده اند و رفتارهای مردم را هنوز در چارچوب نظام ارزیابی می کنند آینده شومی را برای مملکت تدارک خواهد دید و دیری نخواهد پایید که کشتی ای را که سوراخ کرده اند به گل نشیند .
اما با این وجود، گویا آنها که سکان کشور را به دست دارند خود را از غرق شدن در این توفان سهمگین در امان میبینند که اینگونه بر مرام و روشهای خود پای می فشرند و بیمی از بازتاب سهمگین اعمال ناصواب خود ندارند .
مردم ایران در چند انتخابات متوالی پیام هشدار آمیز خود را به گوش ناشنوای بخش بزرگی از حاکمیت رسانده بودند اما در دو انتخابات 18 خرداد ماه و 9 اسفند ماه روی سخن مردم با اصلاح طلبان حکومتی و آن بخش از اپوزیسیون بود که با حضور خود و با سرمایه کردن از عنوانی به نام اصلاحات ، سرمایة مشروعیت نامشروعانی را فراهم کرده بودند که مردم دیری است از آنها دل بریده اند . به این ترتیب انتخابات 9 اسفند دارای نکاتی ظریف و در عین حال رسایی بود که اگر درست رمزگشایی نشود ، فاجعه ای عظیم را برای مردم ، کشور و سکان داران آن ببار خواهد آورد .
***
نهم اسفند ماه ، فریاد رسای ملت ؛
انتخابات بهترین جایی است که ملت خواست ها و پیام های خویش را به گوش آنهایی که در مسند قدرت نشسته اند میرسانند. مردم ایران نیز در انتخابات 76 به بعد با آهنگ های مختلف پیام ها و خواسته های خود را به حاکمیت ابلاغ کرده اند پیام هایی که با داشتن هوشی حداقلی نیز می شد آن را به درستی دریافت .
مردم در دوم خرداد 76 یکصدا به سالها مدیریت خفقان آمیز اقتدارگرایان اعتراض کردند و تغییر و اصلاح روش ها ومنش ها را به شیوه هایی مسالمت آمیز خواستار شدند و با رای به محمد خاتمی آن بخش از حاکمیت را که مدعی اصلاح روشها و منش ها بر پایه انسان مدارای و مردم سالاری بود بر مسند قدرت نشاندند تا شاید به بخشی از خواستهای خویش دست یابند. مردم حتی در انتخابات دور اول شورا و انتخابات مجلس ششم نیز حمایت خویش را از این بخش حاکمیت اعلام کردند و خواستار استفاده اصلاح طلبان حکومتی از پشتوانههای اجتماعیشان برای پیشبرد برنامه ها و شعارهایشان شدند. اما در انتخابات نهم اسفند ماه دیگر اینگونه نبود و مردم اینبار نشان دادند که اکنون مشکلات را نه در اشخاص و نه در شیوه ها و روش ها که در چارچوب هایی که مسیر اصلاحات مورد نظر مردم را مسدود نموده است می بینند. مردم در انتخابات 9 اسفند ماه با سکوت خویش به رویکردهای اصلاحی که تکیه اش بر ظرفیت های پارلمانی اندک نظام بود و به اراده اصلاحی که هر روز کمرنگ تر می شد ریشخندی تلخ زدند . اما گویا نشستگان بر مسند قدرت از درک سکوت معنا دار ملت عاجزند. آخر آنهایی که ملت را تنها در پای صندوق های رای می شناختند و از آرمانهای باخته ملت بی خبر بودند چگونه می توانند فریاد رسای ملت را در سکوتشان بشنوند ؟
آنچه اقتدار گرایان را به ورطه ای انداخت که اکنون 4% رای شهروندان تهرانی را به منزله پیروزیشان در انتخابات و اقبال مردم به خویش تحلیل می کنند نشیندن پیام ملت و یا به نا شنوایی زدن خویش بود و اکنون این بیماری چندی است که اصلاح طلبان حکومتی را نیز مبتلا کرده است و آنها نیز توان تحلیل صحیح از خواست و رای مردم را ندارند .
آنهایی که رای های به صندوق نریخته مردم در انتخابات 18 خرداد ماه را تحلیل های نا صواب می کردند امروز دیگر چه تحلیل نوینی برای رأی های به صندوق نریخته مردم دارند تا بتوانند آن را به عنوان پشتوانه خویش معرفی کنند ؟
عدم حضور اکثریت مردم در انتخابات تهران و شهرهای بزرگ ، آنهم انتخاباتی که بدون شک آزادترین انتخابات در تاریخ نظام جمهوری اسلامی بوده است نشان از عدم اطمینان مردم به حاکمیت و عدم مشروعیت در عالیترین سطح آن می باشد .
انتخابات نهم اسفند ماه نشان داد که امروز دیگر نه حذف نظارت استصوابی و نه حتی حضور نیروهای اپوزیسیون در رقابت های سیاسی نیز نمی تواند مطالبات مردم ایران را تضمین کند . حضور آزادانه نیروهای اپوزیسیون در صحنه و عدم استقبال مردم از آنها به وضوح می رساند که اکنون دیگر حتی اپوزیسیون نیز در چارچوب این نظام پذیرفته نیست . و خواسته های مردم بسیار فراتر از این مسائل رفته است .
مردم به خوبی دریافته اند که ظرفیت های پارلمانی و قانونی نظام در مواجهه با نهادهای انتصابی ، دیگر امکان پیشبرد اصلاحات را ندارد و سخنان رهبر نیز در نیمه های روز انتخابات مبنی بر رد صلاحیت نمایندگان مردم ، حتی بعد از انتخاب شدنشان توسط مردم ، میزان پایبندی مجموعه حاکمیت را به رای و نظر مردم نشان داد و به منزله نمادی از عدم پایبندی حاکمیت به آنچه خواست و نظر اکثریت است درآمد و نشان داد که حاکمیت به هیچ وجه حاضر به پذیرش خواست اکثریت نبوده نیست و نخواهد بود .
جامعه ایران دریافته است که اصلاحات سالهاست به دیوارههای قانون اساسی برخورده است و در چنبره مشکلات ساختاری و غیر دموکراتیک آن گرفتار آمده و اصلاح طلبان نیز سالهاست که تلاش بیهودی می کنند چرا که اراده ای در برداشتن دیواره هایی که سد راه اصلاحات است در انها وجود ندارد . این اصرار اصلاح طلبان حکومتی بر روش ها و منش های به بن بست رسیده یشان ، با وجود هشدار های جنبش دانشجویی در 18 خرداد ماه 80 اکنون به جایی رسیده است که اصلاحات را در محاق کشانده و پتانسیل های اجتماعی آن را به هرز برده است و سرانجام اصلاحات حکومتی تنها به لوث کردن مفاهیمی چون آزادی بیان ، آزادی عقیده ، حقوق بشر ، جامعه مدنی و دموکراسی و از میان بردن نهادهای و جنبش های اجتماعی انجامیده است .
امروز دیگر سخنان تند و صریح خاتمی نیز اثر نخواهد کرد ! که مردم نیک می دانند که این سخنان از کجا می آید و به کجا خواهد انجامید . دیگر حتی مردم به اپوزیسیون های نظام که به دلیل دوری از قدرت با آنها همگام ترند نیز اعتمادی ندارند و این یعنی در معرض خطر بودن امنیت ومنافع ملی ایران !
اگرچه نهم اسفند ماه یک حماسه بود ، حماسه ای که نشان از میزان آگاهی ملت داشت ، اما فاجعه ای بزرگ را نوید داد، فاجعهای که نه در عدم حضور مردم و نه در شکست اصلاح طلبان حکومتی بلکه در عدم اعتماد مردم به اپوزیسیون حاشیه نظام ظهور کرد . آری این دیگر زنگ خطر نیست که ناقوس خطری است که به صدا در آمده وصدای دل بریدن مردم از حاکمیت را به آن سوی مرزها نیز رسانده است .
اما چه چیز اصلاحات را به اینجا رساند؟ ، بدون شک بررسی آنچه منجر به سلب اعتماد مردم از اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از اپوزیسیون شد می تواند ما را به یافتن راهکاری برای برون رفت از انسداد سیاسی موجود رهنمون سازد.
***
اصلاح طلبان رفرمیست های محافظه کار ؛
یکی از دلایل بزرگ به بن بست رسیدن اصلاحات روش های بکار گرفته شده توسط اصلاح طلبان حکومتی بود . جبهه دوم خرداد که حول یک تحول اجتماعی بزرگ شکل گرفته بود ، محوریت خود را در نفی محافظه کاران و حمایت از خاتمی قرارداد و همین آنان را بر آن داشت تا با استفاده از ظرفیت های پارلمانی نظام و با جلب حمایت مردم تنها به فتح سنگر به سنگر قدرت بپردازند و شعارهایی چون حقوق بشر ، بسط آزادیهای مدنی و اجتماعی و پیگیری حقوق و منافع ملت نیز تنها بصورت آذینی برای جذب مردم در آمدند .
جبهه دوم خرداد هیچ خط قرمزی رای برای عقب نشینی مشخص نکرد و از هر روش و معامله ای برای کسب قدرت بهره جست . اگرچه شعار مردمسالاری می داد ، اما در برابر حذف نمایندگان منتخب مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و ابطال آرای مردم در آن انتخابات سکوت کرد . شعار آزادی بیان میداد اما نه برای تصویب قانون مطبوعات قدمی برداشت و نه در برابر توقیف فله ای روزنامه ها و نشریات و بازداشت روزنامه نگاران مقاومتی کرد . اگرچه از حقوق شهروندی سخن میگفتند اما در برابر بازداشت های غیر قانونی و محاکمه های قرون وسطی ای قوه قضاییه هیچ عکس العملی نشان ندادند . شعار حقوق بشر سر دادند و در برابر شکنجه های روحی و جسمی زندانیان تنها سکوت کردند. از بسط نهادهای مدنی دم زدند و فعالانه برای حذف جنبش دانشجویی گام برداشتند و با دخالت ، نفوذ و فشار به مضمحل کردن آن پرداختند . و عجیب است که هیچگاه معلوم نشد که جبهه دوم خرداد ، اصلاحات را در چه چیز جستجو می کند ؟
نداشتن خط قرمز حداقلی برای اصلاح طلب بودن منجر به آن شد که برخی اصلاحات را به ماندن خویش در قدرت تفسیر کنند و هرکه به نقد قدرت طلبیشان برخیزد را به تندروی و یا ضد اصلاحات بودن متهم کرده و همگام و همراه با اقتدار گرایان به حذف او بپردازند.
اصلاح طلبان اگرچه با رای مردم بر سر کار آمدند اما آنچه را که فراموش کردند نقش مردم در فرآیند اصلاحات بود .
اگرچه استراتژیی چون فشار از پایین و جانه زنی از بالا در پی استفاده از پتانسیل های اجتماعی بود اما حتی در این استراتژی نیز اصلاح طلبان بر آن بودند که باید فشار های مردم کنترل شده و در راستای خواسته هایی باشد که خود برای آنها مشخص می کنند و از این رو فشار مردم را نه فشاری بر پایه نهادهای مدنی که حضوری توده وار می خواستند و به همین دلیل هیچ تلاشی در حفظ و بسط نهادهایی مدنی چون جنبش دانشجویی نکردند بلکه به سنگ اندازی ، مداخله و مضحمل کردن آن پرداختند .
سایر استراتژی های اصلاح طلبان حکومتی نیز بیشتر به یک بیانیه شباهت داشت که هر از چند گاهی برخی کلمات را وارد فضای سیاسی کشور می کرد. این استراتژی های نیز مبتنی بر نقش و محوریت اصلاح طلبان حکومتی بود ، نه به مشارکت و خواست مردم .
اکنون می بینیم که با گذشت زمان و بدست آوردن تمام ظرفیت های پارلمانی و انتخابی نظام توسط اصلاح طلبان حکومتی نه تنها پیشرفتی در مسیر اصلاحات بوجود نیامد که انسداد سیاسی ناشی از اتخاذ سیاستهای تهاجمی اقتدار گرایان از یکسو و ناکارآمدی روشهای اصلاح طلبان در جبهه دوم خرداد از سوی دیگر منجر به نا امیدی مردم از اصلاحطلبان و اصلاحات حکومتی گردیده است .
اگر اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات خرداد 80، 14 میلیون رای به صندوق نریخته ملت را می دیدند و بر آن نمی شدند تا با «رای اولیها» کاهش مشارکت مردم را کتمان کنند و به جای ان به تحلیل درست و واقعگرایانه پیام آن رایهای به صندوق نریخته می پرداختند امروز نه سرنوشت اصلاح طلبان حکومتی اینگونه بود و نه سرنوشت اصلاحات .
فشار اصلاح طلبان بر جنبش دانشجویی برای حمایت از خاتمی در 18 خرداد ماه 80 ، رایزنی با روشنفکران و سرمایه های اجتماعی و هزینه کردن آنها برای جلب حمایت مردم از خاتمی و پس از آن بی نتیجه ماندن 22 میلیون رای داده شده به خاتمی ، مسائلی بود که همگی باعث انفعال و سرخوردگی و یاس از جبهه اصلاحات داخل حاکمیت شد.
اصلاح طلبان که هر رای جز رای ناصواب خود را به دیده رادیکالیسم انگاشتند غافل از آن بودند که خود در ورطه محافظه کاری ( حفظ وضع موجود ) افتاده اند و این شیوه ، آنان را از تحلیل درست فضای سیاسی کشور بازداشته است .
اصلاح طلبان با محور قرار دادن خویش به عنوان فصل الخطاب اصلاحات ، مردم و خواسته هایشان را به فراموشی سپردند و اصلاحات را به آنچیزی تقلیل دادند که توسط یک یا دو نفر در جلسات خصوصی به عنوان استراتژی جبهه اصلاحات به جبهه دوم خرداد تزریق و از طریق آنها به عنوان خواسته های ملت تلقی می گشت .
اصلاحات حکومتی در پی کاستن بحرانهای موجود در حاکمیت ایران بود اما نتوانست در ایران راه توفیقی بدست آورد . تشدید بحران مشارکت ، مشروعیت و کارآمدی اثباتی است بر آنکه اصلاحات حکومتی مدت مدیدی است که به پایان راه خود رسیده است و اکنون بر همگان مشخص شده است که جبهه اصلاحات داخل حکومت توانایی ایجاد تغییرات ساختاری در نظام در جهت خواست و منافع جامعه را ندارد .
انتخابات 9 اسفند ماه زنگ خطر نبود ! زنگ خطر خیلی وقت پیش به صدا در آمد . اگر انتخابات خرداد 80 را زنگ خطری برای به پایان رسیدن اصلاحات حکومتی بدانیم ، انتخابات 9 اسفند 81 مهر تاییدی بود که از سوی مردم بر ابطال پرونده اصلاحات حکومتی زده شد .
و اکنون تنها راه باقی مانده برای اصلاح طلبان حکومتی برای آنکه یاد و خاطره ای خوش از آنها در تاریخ ثبت شود برگزاری رفراندوم قانون اساسی در کشور است تا مردم بتوانند خود سرنوشت خویش را رقم زنند .
* * *
اپوزیسیون ، نخبگان کم هوش ؛
اپوزیسیون قانونی ایران نیز یکی از بزرگترین اشتباهات سیاسی خود را در انتخابات اسفند ماه سال 81 مرتکب شد .
در حالی که بیشتر نخبگان از مشارکت پایین مردم در این انتخابات دم می زدند و از طرفی در حالی که شورای شهر تهران هیچ نقش تاثیر گذاری در جنبش اصلاحی ندارد . مشخص نیست که اپوزیسیون با کدامین تحلیل پای در انتخابات شورای شهر تهران گذارد .
عجیب است که در حالی که نمایندگان منتخب مردم در مجلس که طبق قانون اساسی از مصونیت پارلمانی برخوردار می باشند توانایی برداشتن حتی یک گام در جهت پیشرفت اصلاحات را ندارند و حتی حق اظهار نظر نیز از آنها سلب شده است و رئیس جمهور منتخب 22 میلیون جمعیت ایران نیز در مقابل نهادهای انتصابی بدون کسب اجازه نمی تواند هیچ اقدامی انجام داده و حتی حق مسلم اش یعنی تعیین اعضای کابینه نیز از دست او خارج است و به سادگی از طرف نهادهای انتصابی برنامه های اقتصادی مدون ! و برنامه های مبارزه با مفاسد اقتصادی به او تحمیل می شود ، نیروهای اپوزیسیون به امید کدام پیشرفت و تحقق کدام برنامه در این انتخابات حضور پیدا کردند ؟!
در حالی که سکان هدایت کشور ، دیوانه وار به سمت تهدید امنیت و منافع ملی و ایجاد بحرانهای غیر قابل ترمیم رانده می شود و از سوی دیگر جبهه اصلاح طلبان حکومتی با ورشکستگی روشی و پشتوانه ای مواجه شده است ، باید مراقب بود که نا امیدی مردم از روش های اصلاح طلبان حکومتی به اتخاذ روش های غیر عقلانی ، از روش های خشونت آمیز گرفته تا دل بستن به بیگانگان و یا سلطنت طلبان برای اصلاح امور کشور منجر نگردد .
و این مهم بر عهده اپوزیسیون نظام است که با اتخاذ روشهای مسالمت آمیز و ترسیم افق های روشن و واقع بینانه ای برای اصلاحات و همچنین ابرام بر شکستن بن بست های قانون اساسی مانع از آن شود که مردم ایران برای تحقق آرمانهای از دست رفته اش چشم به بیگانگان بدوزد . آنهم در شرایطی که تجربه افغانستان و آنچه بر عراق می رود بی شک عوامل تشدید کننده این موضوع می باشند .
امروز و در شرایطی که از عدم درایت مراکز قدرت در جلوگیری از چرخش نگاه مردم به خارج و عدم نگرانی آنها از تهدید امنیت و منافع ملی مطمئن گشته ایم ، انتظار این است که نیروهای اپوزیسیون با درک صحیح فضای سیاسی کشور و موقعیت های سیاسی اینگونه هزینه های بیهوده نداده و سرمایه های خویش به هرز نبرند اما متاسفانه حضور و شرکت اپزیسیون در انتخابات شوراها نشان از هوشِ کم نخبگان اپزیسیون داشت .
***
جنبش دانشجویی همانگونه که بارها فریاد زده است باز هم به همگان هشدار می دهد که راه برون رفت از وضعیت موجود و گام گذاردن در راه اصلاحات مورد نظر جامعه نه در حاکمیت که در میان جامعه و روشنفکران دور از قدرت یافت می شود . اصلاحات حکومتی هیچ گاه توان برآورده کردن خواسته های جامعه را ندارد و معرفی اصلاحات حکومتی به منزله تنها راه مسالمت آمیز ممکن در جهت اصلاحات در ایران ، دروغی است برای حفظ مسند بر قدرت نشستگان .
اصلاحات حکومتی روشی بود که بدون بدست آوردن نتیجه ای تنها منجر به هرز رفتن پتانسیل های اجتماعی شد .
اما امروز جنبش دانشجویی برای برون رفت از وضعیت موجود تشکیل جبهه دموکراسی خواهی را پیشنهاد می کند . جبهه ای که باید از تمام نخبگان آزادیخواه و آنهایی که دغدغه دموکراسی در ایران را دارند تشکیل شود جبهه ای مردمی که اینبار نه حول محور کسب قدرت که حول هدف برقراری دموکراسی تمام عیار، حقوق بشر و تامین آزادی های اجتماعی در ایران تشکیل شود. جبهه ای که خطوط قرمزش را از ابتدا مشخص کند و آنها را فدای هیچ مصلحتی نکند .
از این رو انجمن اسلامی دانشجویان امیرکبیر ضمن دعوت از همه نخبگان ایرانی که نه سودای قدرت بلکه دلمشغولی آزادی و دموکراسی در ایران را دارند می خواهیم که با اعلام حضور در جبهه دموکراسی خواهی پیش از آنکه کشور در بحرانهای فجیع تری که امنیت و منافع ارضی و ملی اش را به خطر بیندازد غوطه ور شود به تبین استراتژی هایی برای استفاده از پشتوانه های کشور جهت برقراری خواست اکثریت جامعه بپردازند .
انجمن اسلامی دانشجویان
دانشگاه صنعتی امیرکبیر
( پلی تکنیک تهران )
پیام برای این مطلب مسدود شده.