خطبههای نماز جمعه یا سخنرانی در سازمان ملل
بازتاب: پیرو انتشار یادداشت «امام، برژنف و احمدینژاد» در «بازتاب»، روزنامه «کیهان» طی مقالهای به نقد یادداشت مذکور پرداخته که متن مقاله «کیهان» و توضیح نویسنده در ادامه میآید:
آقای غلامعلی رجایی طی یادداشتی در پایگاه خبری «بازتاب» تحت عنوان «امام، برژنف و احمدی نژاد» (19/8/84) به بهانه جنجال استکبار جهانی علیه سخنان ضدصهیونیستی رئیس جمهور کشورمان به نقادی پرداخته و با استناد به برخی نقل قولهای منتسب به حضرت امام خمینی(ره) اظهارات دکتر احمدی نژاد را زیر سؤال برده و آن را مغایر با مصالح کشور و سیره امام قلمداد کرده اند که لازم است برخی نکات را به ایشان یادآور شویم. شایان ذکر است که پیش از این نیز ایشان طی یادداشتهایی درهمین پایگاه و در پوشش نقد منصفانه، با توسل به اظهارات یک جانبه به تضعیف دولت پرداخته بودند و هر چند که توان پاسخگویی به برخی از دعاوی غیرمنطقی ایشان وجود داشت، اما بدلیل ضرورت اجتناب از مجادلات قلمی به این عرصه واردنشدیم ولیکن از آنجا که ایشان در یادداشت اخیر با استناد ناقص به فرمایشات امام(ره) درپی القاءمقصود خود بوده و کوشیده اند رئیس جمهور را در مقابل خط امام معرفی کنند و از آنجا که این امر در کنار پارهای از جوسازیهای غیرمنصفانه اخیر ممکن است منجر به ایجاد برخی شائبهها شود، ضروری دانستیم که نکاتی را دلسوزانه در میان بگذاریم با این امید که ایشان نیز فارغ از هرگونه حب و بغضهای جناحی- که مع الاسف در پارهای از نوشتههای ایشان دیده می شود. موارد مزبور را مدنظر قرار دهند.
آقای رجایی در یادداشت مزبور به ذکر دو خاطره به قول خودشان «ناشنیده» از امام پرداخته اند که براساس یکی از آنها: «رئیسجمهور وقت [که نویسنده نامی از ایشان نبرده اما براساس قرائن و به احتمال قوی حضرت آیت الله خامنهای (مدظله) مدنظر بودهاند] احتمالا در خطبه نماز جمعه تهران، حمله شدیداللحنی به سیاستهای شوروی سابق و شخص برژنف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، داشت که با تکبیر نمازگزاران روبه رو شد. پس از این موضعگیری، یکی از اعضای دفتر امام نقل می کرد که امام پس از شنیدن این موضعگیری، به مشارالیه فرموده بود، این گونه حرفها و موضع گیریها را که فراتر از برخورد دیپلماسی است، من باید بزنم نه شما که عملا رئیس دولت هستید و دنیا روی عبارات شما حساب می کند و آن را موضع رئیس دولت ایران که شما مسئول آن هستید، قلمداد می کند.(نقل به مضمون).
در خاطره دوم نیز بنا به گفته آقای رجایی در آستانه سفر ضیاء الحق رئیس جمهور وقت پاکستان به کشورمان، روزنامه جمهوری اسلامی طی سرمقالهای با عنوان طعنه آمیز «ضیاءالباطل» به انتقاد از وی پرداخت. دراین مورد نیز آقای رجایی ادعا می کنند که: «امام پس از خواندن این مقاله، طی تذکری فرموده بودند: «این که نمی شود، یکی ضیاء الحق را برای مذاکره به تهران دعوت کند و دیگری درهمان مملکت او را «ضیاء الباطل» بنامد!» و بطور خلاصه نویسنده با استناد به این دو خاطره کوتاه، اظهارات رئیس جمهور را نیز مصداق همان دو مورد معرفی و بعنوان اظهاراتی نسنجیده و برخلاف مصالح نظام القا کرده اند.
دراین خصوص لازم است به نویسنده محترم یادآور شویم:
1- براساس فرمایش صریح امام در قسمت آخر وصیت نامه سیاسی- الهی ایشان، برای جلوگیری از سوء استفادههای احتمالی هرگونه نقل قولی از امام باید مستند به خط یا صدای ایشان و با تأیید کارشناسان باشد. نقل قولهای بدون سند و افواهی از قبیل: «به گفته یکی از اعضای دفتر امام» یا «یکی از نزدیکان امام» که هر از چندی در برخی اظهارات از جمله در همین یادداشت دیده می شود، نمی تواند مبنای قضاوت باشد؛ بویژه وقتی که معارض این ادعاها در گفتار امام دیده می شوند.
2- درخصوص اولین خاطره یعنی انتقاد امام از اظهارات رئیس جمهور وقت در نماز جمعه گویا نویسنده سهواً دچار اشتباه شده اند (که بکار بردن قید احتمالاً خود شاهد ناکافی بودن اطلاعات ایشان در این زمینه است) چرا که آنچه در تاریخ انقلاب اسلامی در این زمینه مشهور شده نه خطبههای جمعه رئیس جمهور وقت، که نطق معروف نخست وزیر وقت یعنی مرحوم شهید رجایی- که اتفاقاً نویسنده بشدت از علاقمندان ایشان می باشند. در شورای امنیت سازمان ملل (مهرماه سال 59) بوده است. در واقع آن حکایتی که درهمین جنجال اخیر تبلیغاتی علیه دکتر احمدی نژاد نیز مورد استفاده برخی قرار گرفته، این است که شهید رجایی پس از بازگشت از نیویورک، خدمت امام شرفیاب می شود و قریب به این مضمون نقل شده که حضرت امام خطاب به ایشان می فرمایند- در سخنرانی خود در سازمان ملل مواضع خیلی تند و انقلابی علیه آمریکا اتخاذ کردید» شهید رجایی پاسخ می دهد: «آری اینگونه موضع گیری علیه آمریکا را از شما یاد گرفته ایم» حضرت امام می فرمایند: «جایگاه من با شما فرق دارد و شما باید قدری ملایمتر صحبت می کردید.»(هفته نامه صبح صادق، شماره 226، 16/8/84،ص 2، یادداشت «شبهه ا ی که وارد نیست»)
موضوع گلایه حضرت امام از رئیس جمهور به دلیل انتقاد از برژنف را حداقل نگارنده که درحد امکان با فرمایشات امام آشنایی دارم، تاکنون نشنیده ام (البته این بمعنای انکار مطلق این اتفاق نیست و ممکن است چنین رویدادی نیز بواقع صورت گرفته باشد) اما آنچه مشهور شده همان است که در سطور فوق گفته آمد. اینکه چطور آقای رجایی برای اثبات مقصود خود به این واقعه که ازاشتهار بیشتری برخورداراست، استناد نکرده و درعوض نقل قولی شاذ ازامام را- آن هم با قید احتمال- ذکر کرده اند، اندکی مایه تعجب است!
واما درخصوص خاطره دوم یعنی انتقاد امام ازسرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اتفاقاً موضوع جالبتر است! تصادفاً چندی پیش که یکی ازکتابهای سیره حضرت امام(ره) را مطالعه می کردم، خاطرهای ازحجه الاسلام مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی را دیدم که دقیقاً معارض روایت مورد استناد آقای رجایی ونشانگر روحیه ضد استکباری امام است که جهت استحضارخوانندگان عین خاطره را ذکر می کنیم تا خوانندگان مستنداً به قضاوت بنشینند:
«یک مورد دیگر که من یادم می آید مسئله ارتباط نظام جمهوری اسلامی با انگلیس بود. می دانید که درطول دهه اول انقلاب، ارتباطات جمهوری اسلامی ایران با انگلستان نوسانات زیادی داشت. انگلیس جزو کشورهایی بود که بعد ازمسائل گروگانگیری، از دولت آمریکا اعلام حمایت کرده وسطح روابط خودش را با ما خیلی تنزل داده ودر مواردی سفارت خودش را بسته بود… دربعضی مقاطع، صحبت مقاطع، صحبت این بود که با این کشورارتباط برقرارشود. یا انگلیس این تقاضا را می کرد، یا دولت ما نشان می داد که مایل است این رابطه برقرارشود. دریکی از این مقاطع که ما احساس کردیم تلاش برای برقراری این رابطه وجود دارد، برآورد ما این بود که تلاش خوبی نیست وما باید یک مقداربرخورد کنیم. من خودم مقالهای نوشتم تحت عنوان «پدرشیطان»که حرف ما درآن مقاله این بود که اگر ما می گوییم آمریکا شیطان است آمریکاییها از تولیدات انگلیسهایند و انگلیسیها پدرآمریکاییهایند، پس انگلیس پدرشیطان است. دربرقراری رابطه با انگلیس، ما باید خیلی قوی برخورد کنیم ومواظب باشم که کلاه سرمان نرود… یک شب حاج سید احمد آقا تلفن کردند تا پیغامی را از طرف امام درمورد روزنامه مطرح کنند… من پرسیدم:«نظر امام درباره مقاله پدرشیطان که ما نوشتیم، چیست؟» چون همان روزها امام حمایتی از وزارت خارجه ویا سیاست خارجه کرده بودند و برای من این شبهه پیش آمده بود که نکند ما کارخوبی نکرده باشیم.
حاج احمد آقا پرسیدند:«منظوراین است که من این را ازامام بپرسم وبه شما بگویم؟» گفتم:«بله»
ایشان گفتند:«من ازنظرامام اطلاع دارم و به شما هم همین الان می گویم.» گفتم: خوب، امام نظرشان چیست؟»
گفتند که:«آقای ولایتی، وزیرامورخارجه… این مقاله را دیده بودند و تماس گرفته وگفته بودند«خدمت امام عرض کنید که بالاخره ما راست می گوییم یا روزنامه جمهوری اسلامی؟! اگر ما درست عمل می کنیم، به روزنامه بگویید این جورننویسد؛اگر روزنامه درست می نویسد، به ما بگویید این کار را نکنیم.» من هم قضیه را با امام مطرح کردم. امام فرمودند:«به ایشان بگویید هم شما درست عمل کنید و هم روزنامه ، بگذارید روزنامه کارخودش را بکند.»
من مطمئن شدم که کار ما درست بوده است و توجیهش پیش من این بود که وزارت خارجه درجهت عادی سازی روابط کارکند، منتها این جور مقالات همه درمطبوعات منتشر شود، برای اینکه وزارت امورخارجه یک وقت خدای نکرده زیاده روی نکند، بلکه با دقت کافی عمل کند که یک وقت کلاه سرش نرود. جمع این دو مطلب از نظر بنده این بود. این خاطره جالب به ما آموخت که به آن سفارش امام عمل کنیم که می فرمودند همیشه باید بغض قدرتهای شیطانی مثل آمریکا، انگلیس و شوروی آن زمان را دردل داشته باشیم و به موقع ازاین بغض برضد آنان استفاده کنیم. ما سعی می کردیم درمقالات،این روش را داشته باشیم و این بغض را درقلبها همیشه زنده نگه داریم و برای عمل به این توصیه، آنچه ازدستمان می آمد، انجام دهیم»(امیر رضا ستوده، «پابه پای آفتاب،گفتهها وناگفتهها از زندگی امام خمینی(س)»، چاپ سوم، 82، ج 5،صص 7-325)
حال آقای رجایی نیز اگر به منبع فوق مراجعه ویا موضوع را از راوی محترم- که بحمدالله حی وحاضر بوده و بعلاوه جز و همفکران ایشان نیز محسوب می گردند،استفسار کنند به ناصحیح بودن برداشت خود از سیره امام بهتر پی خواهند برد.
4-هرچند شاید بتوان درخصوص اظهارات ضدصهیونیستی رئیس جمهور به نقادی پرداخت، لیکن مسأله تامل برانگیز تلاش برای تخطئه رئیس جمهور با استناد به گفتههای امام درقبال لحن سخنرانی شهید رجایی درسازمان ملل است. عدهای چنین شبهه می کنند که موضع گیری قاطع امام مبنی بر این که «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود» خاص جایگاه ایشان به عنوان رهبر انقلاب بوده و دیگر مسئولان نظام نباید با این ادبیات موضعگیری کنند! آیا واقعاً چنین است؟
در اسخ باید به فلسفه این موضعگیری حضرت امام درمورد رژیم صهیونیستی توجه داشت. با تامل درتمامی فرمایشات، بیانیهها و موضع گیریهای امام درخصوص رژیم اشغالگر قدس درمی یابیم که ایشان این رژیم را یک غده سرطانی، تهدیدی جدی خطری بزرگ برای عالم اسلام قلمداد کرده و تمامی مسلمانان را موظف به نابود کردن این غده سرطانی وپاک کردن این لکه ننگ ازپیکر امت اسلامی می دانستند.
آن جمله قصار امام مبین نگاه نهایی به موجودیت رژیم غاصبی است که به دست دشمنان دردرون جهان جعل شده است. اگر این نگاه را بپذیریم، چرا نباید دیگر سردمداران کشورهای اسلامی و مسئولان جمهوری اسلامی ایران با تکرار این موضع، راه و اندیشه امام در مورد آزادسازی قدس شریف را مورد تاکید قرار دهند؟! البته تاکید بر هر آرمان والایی هزینههای خود را هم در پی دارد. مگر نهضت امام برای سرنگونی رژیم طاغوت بدون خسارت بود؟! اما دستاوردهای انقلاب اسلامی در قبال خسارات آن بسیار ارزشمندتر هستند. قطعاً دستاوردهای موضعگیری رئیس جمهور نیز آنقدر ارزشمند است که این هیاهوها در قبال آن ناچیز خواهد بود.
نکته مهم دیگر اینکه تامل در سوابق برخی از کسانی که امروز با استناد به سیره امام درصدد تخطئه گفتار رئیس جمهور برآمده اند نشانگر نوعی دوگانگی بوده و مخاطبان را در خصوص صدق نیت ایشان دچار تردید می سازد. در واقع عدهای از کسانی که استدلال می کنند که آن موضعگیری حضرت امام خاص جایگاه ایشان بود، طی سالهای گذشته صراحتاً نشان دادند که مایلند بسیاری از اندیشههای حضرت امام به تاریخ سپرده شود! موضع قاطع امام در قبال رژیم صهیونیستی نیز از جمله مواردی است که برخی خواستار فاصله گرفتن از آن هستند. فراموش نکرده ایم که عدهای از سردمداران جریان موسوم به اصلاح طلبی در همایش «فلسطین و نگاه ایرانی» در دانشگاه تربیت مدرس(و همچنین مکررا از طریق مطبوعات زنجیره ای) به صراحت خواستار حذف دیدگاه ضد صهیونیستی امام شده و با تئوریردازیهای به اصطلاح روشنفکرانه! آرمان آزادسازی قدس را مغایر با منافع ملی! توصیف کردند؟!(ای کاش آقای رجایی در برابر این قبیل بی مهریهای همفکران اصلاح طلب خود علیه دیدگاههای امام در سالهای گذشته نیز با همین شدت موضعگیری می کردند) در چنین شرایطی وظیفه دوستداران حضرت امام(ره) برجسته سازی مواضع آن رهبر کبیر برای جلوگیری از انحرافات احتمالی است. بنابراین نمی توان به راحتی با استناد به یک نقل قول از امام در مورد لحن سخنرانی شهید رجایی در سازمان ملل، آرمان امام در مورد رژیم صهیونیستی را به کلی به بوته فراموشی سپرد.
متاسفانه این نخستین بار نیست که آقای رجایی در پوشش نقد دلسوزانه به جوسازی غیرمنصفانه علیه رئیس جمهور پرداخته اند، در واقع پس از انتخابات حماسی سوم تیر و انتخاب رئیس جمهور اصولگرا ایشان نیز همنوا با افراطیون اصلاح طلب در زمینه شبهه افکنی علیه رئیس جمهور فعال بوده و تمامی یادداشتهایی که تاکنون نگاشته اند، در این راستا بوده است، حال آنکه از ایشان به عنوان یکی ازعلاقمندان شهید بزرگوار رجایی (که تالیف کتاب ارزشمند «سیره شهید رجایی» توسط ایشان گواه این علاقمندی شدید است) انتظار می رفت که از روی کارآمدن دولت اصولگرا که صراحتاً رویههای آن شهید عزیز را به عنوان الگوی خود معرفی کرده و عملاً به احیای اصول و ارزشهای- متاسفانه- فراموش شده انقلاب همت گمارده، خرسند بوده و به جای تلاش برای مچ گیری و برجسته کردن ضعفهایی که در هر دولت دیگری نیز وجود دارند، موارد مزبور را برادرانه متذکر شده و با همکاری و خیرخواهی آنها را کاهش دهند!؟
به عنوان مثال، درست، فردای انتشار شایعه برخی سایتهای مغرض در خصوص منزل مجلل یکی از وزرای پیشنهادی، آقای رجایی که گویا مدتها مترصد چنین فرصت گرانبهایی! برای مچ گیری بوده اند! بدون اینکه بخود زحمت تحقیق درباره صحت و سقم شایعه مزبور داده و یا لااقل تکذیب دولت در جلسه رای اعتماد را بشنوند، شتابزده به جوسازی علیه دولت پرداخته و طی یادداشتی با عنوان «آیا امام خمینی(ره) هم ساده زیست نبود؟» (بازتاب، 30/5/84) رئیس جمهور را متهم می کنند که «قصد دارند با سوءاستفاده از اعتبار شهید رجایی و تظاهر به ساده زیستی ایشان، نقاط ضعف خود را لاپوشانی کنند!» و کابینهای که به شهادت آمار، نخبه ترین کابینه پس ازانقلاب اسلامی بوده است را به ریاکاری! و بی کفایتی! متهم می کنند! آنهم در حالی که سابقاً در برابر ضعفهای بارز و متعدد دولت قبل نه تنها کوچکترین اعتراضی نکرده اند، بلکه منتقدان دلسوز را مورد پرخاش نیز قرار داده بودند!
و یا در همان یادداشت بنحوی غیرمنطقی به تحقیر و تخفیف حماسه غرورآفرین سوم تیر و حضور دشمن شکن مردم پرداخته و در حالی که رهبر معظم انقلاب این انتخابات را پیروزی ملت و نظام اسلامی و شایسته سپاس به درگاه الهی دانسته و حتی رسانههای مغرض بیگانه به رغم میل خود به عظمت ملت ایران اعتراف کرده اند، آقای رجایی از فرط ناراحتی به دلیل شکست جریان سیاسی مطلوب خود با بیانی که بیشتر به بهانه جوییهای کودکانه شباهت دارد، ادعا می کنند که این انتخابات حاوی هیچ امتیاز خاصی نیست! چرا که «منتخب آن 5 میلیون رای کمتر از رئیس جمهور قبلی دارد!! و هرگونه تلاش برای برجسته سازی سوم تیر جفا در حق دولتهای قبلی است!» و در ادامه نیز همنوا با افراطیون به طعن و عقده گشایی علیه آیت الله مصباح یزدی می پردازند!؟
اصولاً آقای رجایی که با آراء بزرگانی چون حضرت امام(ره) و شهید رجایی محشور بوده و از جمله سخنرانی امام در مراسم تنفیذ شهید رجایی (11مرداد 1360) را نیز حتماً مطالعه کرده اند، باید پاسخ دهند که آیا در قاموس امام و پیروان راستین امام- و نه افراطیون بی تقوایی که پس از سالها امام زدایی یکباره و پس از شکست سنگین خود به یاد امام افتاده و برای فریب افکار عمومی ریاکارانه علم خط امام را برافراشته و به منتخب ملت انگ «تحجر!» و «ضدیت با امام!» را مینند!- رأی مردم چیزی جز بار سنگین تکلیف الهی است؟! در سخنرانی مزبور، حضرت امام صراحتاً به 3 میلیون رأی بیشتر شهید رجایی (در مقایسه با 11میلیون رأی بنی صدر) اشاره کرده و بر خلاف ادعای آقای غلامعلی رجایی آن ا نه مایه تفاخر که موجب سنگینتر شدن تکلیف دانسته و مسئولیت آن شهید در پاسداشت امانت مردم را بسی خطیرتر از رئیس جمهور مخلوع دانستند.
در خاتمه توجه نویسنده محترم که از سیاق برخی از یادداشتهایشان می توان به ارادت قلبی ایشان نسبت به مقام ولایت پی برد را به خطبههای حکیمانه رهبر معظم انقلاب در سومین جمعه ماه مبارک رمضان (29مهر84) جلب می کنم که اتمام حجتی است برای کسانی که تبعیت از ولایت فقیه را بر خود فرض می دانند: در آن خطبهها رهبری صراحتاً اقوال کسانی را که به رغم عمر کوتاه دولت «پا بر زمین می کوبند!» و با دامن زدن به مطالبات غیرواقعی و بزرگنمایی اشکالات درصدد در تنگنا قرار دادن دولت هستند، آنهم در حالی که در طول سالیان گذشته «در برابر بسیاری از مسائل سکوت کرده اند!» را تقبیح کرده و آنها را به اعتماد به دولت و خویشتنداری فراخواندند. همچنین معظم له در جمع ائمه جمعه سراسر کشور نیز مجدداً از اینکه عدهای بر طبل توقعات زودهنگام و غیرمنطقی از دولت می کوبند، صراحتاً گلایه کرده و اشاره کردند که «این قبیل مطالبات در دولتهای قبلی حتی زودتر از شش ماه یا یک سال هم مطرح نمی شد!» این بیانات حجت را بر ما تمام می کند. از این به بعد است که باید ببینیم آیا واقعاً به فرامین رهبر گردن می نهیم و یا اینکه خدای ناکرده پیروی از ولایت فقیه تنها شعاری است که هرگاه مصالح سیاسی خودمان اقتضا کند به آن متمسک می شویم!؟
مرتضی غفاری
****
توضیحی بر اندکی انصاف
گشودن باب نقد، خود از برکاتی است که حضرت امام، همواره قبل و بعد از انقلاب چه در مسند تدریس مرجعیت و چه در موقعیت رهبری بر آن به حق تأکید داشتهاند و از اینکه نویسنده محترم بر این رویه رفتهاند، جای تقدیر و سپاس است. میماند، داوریهای ایشان درباره این ناچیز که مصلحت را در دفاع نمیبینم و البته شاید بهتر است همانگونه که ناقد محترم، بنده را به تذکر خصوصی و نه رسانهای به دولت توصیه کردهاند، خود نیز به این توصیه عمل کنند و صفحات روزنامهها را که متعلق به عموم مردم است به داوری و یا رد داوری بر اساس نظریات شخصی نیالایند، اما با این همه، توجه ایشان را به چند نکته جلب میکنم:
1ـ اینجانب به دلیل محدودیتهای تاریخ شفاهی و راضی نبودن راوی محترم خاطره مربوط به امام که عضو دفتر امام هستند، از ایشان نامی نبردم و اگر اصراری هست و رضایت ایشان جلب شود، البته بهتر است که خود ایشان به صحنه آیند و از سیره امام دفاع کنند تا این کمترین، متهم به استناد ناقص یا فرمایشهای ایشان و یا دعاوی غیرمنطقی و… از طرف نویسنده محترم نشوم.
این مطلب قطعا از امام است و خطاب به امام جمعه وقت تهران و لفظ احتمالا به دلیل تردید اینجانب بوده که آیا ایشان در مصاحبهای به این جمله اشاره کرده است که بعدا تقریر مطلب اظهار این مطالب در نماز جمعه قطعی شد.
2ـ در مورد خاطره «ضیاء الحق»، راوی خاطره حجتالاسلام مسیح، مهاجری است که نویسنده محترم میتواند در این زمینه یا به ایشان رجوع کند یا به جلد چهارم برداشتهایی از سیره امام خمینی، تألیف جقیر که توسط مؤسسه عروج منتشر شده مراجعه و تفصیل مطلب را مطالعه و ملاحظه کند.
3ـ شگفت اینکه نویسنده در بند 1 صحت مطالب منتسب و مربوط به امام را طبق فرمایش ایشان، موکول به خط یا صدای امام کرده است که بر این مبنا، بنای تمامی خاطرات همسر، فرزندان، برادر حضرت امام و نیز اعضای دفتر ایشان، بیاعتبار است! البته قید تأیید کارشناسان در اینجا مفید است و آن اینکه این خاطره به تأیید مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی نیز رسیده است.
4ـ استناد به برخورد اصلاحگرانه حضرت امام با شهید بزرگوار رجایی پس از نطق ایشان در سازمان ملل، اتفاقا دلیل دیگری بر حرف اصلی نوشتار اینجانب مبنی بر رعایت اصول دیپلماتیک در عین حفظ اصول و مبانی و ارزشها در گفتارهای سیاسی خارجی در کشورمان است.
5ـ اینجانب درصدد تخطئه مواضع رئیسجمهور منتخب ملت ایران در این نوشتار نبودهام و تصورم بر این است که النصیحه لائمه المسلمین، یک عبادت است و کمک به آنان تا بر اساس سیره حضرت امام صحیحتر حرکت کنند و مگر نه این است که در ابتدای مقاله آوردهام: البته تکرار مواضع امام از سوی رئیسجمهور محترم را باید به فال نیک گرفت اما چگونه است که نویسنده محترم، این رویکرد مثبت در مقاله را نادیده انگاشته و بر این مبنا سخن رانده است که من با تکرار موضعگیری امام از سوی دیگران موافق نیستم؟!
6ـ اینجانب مانند همه دردکشیدههای انقلاب و زندانرفتهها که عضو ناچیزی از آنان در زمان شاه سابق بودهام هرچند از تکرار شعار عدالت، برادری و انصاف و پراکنده شدن عطر رفتارهای خالصانه و غیرتبلیغاتی شهید رجایی توسط دولتمردان و از جمله جناب آقای رئیسجمهور محترم خرسندم، در عین حال، نگران حقیقت مهمتری هستم و آن عدم تطابق نهایی عملکردها و شعارها و در نتیجه به زمین خوردن این جام بلورین، اعتماد مردمی و شکسته شدن آن در منظر عام هستم!
آیا به راستی، معرفی فردی به نام وزیر پیشنهادی نفت که خود از ثروت میلیاردیاش صادقانه با مجلس سخن گفت، نشانهای از این نگرانی نیست؟ آیا شهید رجایی چنین وزیرانی را به مجلس معرفی کرد؟ فرهنگ شهدای سرچشمه که وی از آن به عنوان اصلیترین ملاک انتخاب وزرایش نام میبرد، در این ارتباط کجاست؟ آیا اعلام این نگرانیهای مقدس، مچگیری و برجسته کردن ضعفهای این دولت نوپا و تازهکار است یا کمک به آن که در انتخابها، بیشتر رعایت اصول بشود؟
در پایان، ضمن تشکر از نویسنده محترم، خاضعانه اعلام میکنم دغدغه این کمترین همواره برپایی قسط عدالت و مردم است. این امور در هرکجا پیدا بشوند آنجا خواهم بود و در هر کجا که به خطر افتد، فریاد خواهم کشید و فریاد خواهم نوشت.
غلامعلی رجایی
—————————————————–
امام، برژنف و احمدینژاد!
http://www.baztab.com/news/30264.php
* این روزها جداً که آدم دارد، قیامت را میبیند؛ حرفی زده میشود، موضعی گرفته میشود و دنیایی واکنش دیده میشود. بحث بر سر موضعگیری اخیر جناب آقای رئیسجمهور محترم درباره محو اسرائیل از نقشه جغرافیای سیاسی جهان است و بازتابهایی که این سخنان که تکرار حرفهای امام(ره) هستند، پدید آورده است.
تکرار حرفهای امام، البته توسط عالیترین مقام سیاسی پس از رهبری در قانون اساسی را باید به فال نیک گرفت و آن را ستود؛ آن هم در زمانهای که سهم حضرت ایشان، گاه در رسانه ملی، به همان چند ثانیه آرم اخبار و سرود پایانی برنامهها محدود میشود! که امید است، دستاندرکاران سیما در این مهجوریت امام در این رسانه، تأملی بایسته و شایسته داشته باشند و خدا کند که از این پس و تا همیشه، ایران شاهد تکرار موضعگیریهای مسئولان نظام بر مبنای دیدگاههای آن عزیز سفرکرده شد.
هرچند پایبندی به آرمانهای امام، به ویژه در ارتباط با اسرائیل غاصب ستودنی است، اما فضا و موقعیتی که این حرف زده شده، جای بسی تأمل دارد. حجم جوسازیها و واکنشهای دنیا، به این موضعگیری صریح رئیسجمهور نشان میدهد در اتخاذ که دنیا منتظر به کارگیری نادرست یک واژه آن است، به ویژه در چنین شرایط حساس و شکنندهای که بحث پرونده هستهای ما در آستانه طرح در شورای امنیت قرار گرفته است، باید دقت و ملاحظه بیشتری، آن هم از سوی عالیترین مقام سیاسی کشور پس از رهبری و تیم همراه او بشود.
مناسب است، شاهد این سخن را به خاطره ناشنیدهای از امام ـ که درود و رحمت بیکران الهی، همیشه نثار تربت شریفش باد ـ مستند سازیم. در زمان حیات ایشان، رئیسجمهور وقت احتمالا در خطبه نماز جمعه تهران، حمله شدیداللحنی به سیاستهای شوروی سابق و شخص برژنف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، داشت که با تکبیر نمازگزاران روبهرو شد. پس از این موضعگیری، یکی از اعضای دفتر امام نقل میکرد که امام پس از شنیدن این موضعگیری، به مشارالیه فرموده بود، اینگونه حرفها و موضعگیریها را که فراتر از برخورد دیپلماسی است، من باید بزنم، نه شما که عملا رئیس دولت هستید و دنیا روی عبارات شما حساب میکند و آن را موضع رئیس دولت ایران که شما مسئول آن هستید، قلمداد میکند (نقل به مضمون).
نیز در ایامی که ضیاء الحق، رئیسجمهور وقت پاکستان، قصد سفر به ایران را داشت، روزنامه «جمهوری اسلامی» در مقالهای از وی به عنوان «ضیاءالباطل» نام برده و سفر او را به تهران، مورد انتقاد قرار داده بود. امام پس از خواندن این مقاله، طی تذکری فرموده بودند: این که نمیشود، یکی ضیاء الحق را برای مذاکره به تهران دعوت کند و دیگری در همان مملکت، او را «ضیاء الباطل» بنامد. البته امام در نقد سیاستهای دولت از سوی رسانهها نظر مخالفی نداشتند، اما به نوعی هماهنگی در دفاع از اقدامات درست دولتمردان معتقد بودند.
آنچه از این دو خاطره مستفاد میشود، این است که صرف تکرار مواضع امام از سوی مسئولان رسمی در دولت ـ نه حاکمیت ـ کافی نیست، بلکه باید با دوراندیشی خاصی ملاحظات و جوانب و حواشی عبارات را هم مد نظر قرار داد.
* این یادداشت حدود 10 روز پیش جهت انتشار برای «بازتاب» ارسال شده بود که به دلیل توقیف، امکان انتشار آن میسر نشد. با این حال به دلیل دارا بودن یک نکته تاریخی، هماکنون با تاخیر از نظر خوانندگان گرامی میگذرد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.