09.03.2003

نقش بریتانیا در مرحله ی دوم جنگ با ترور- ایران- حیاتی است. تلگراف – ترجمه ف. کوشا

لینک به اصل مقاله
نوشته ی استفان پلار
7 مارس 2003

اگر چوب دستی ای برای به دست گرفتن وجود داشته باشد، می توانید روی بی بی سی جساب کنید که طرف نادرست آن را می گیرد. در گزارش آخرین دور مانوورهای سازمان ملل مخبر دیپلماتیک این خبرگزاری می گوید سفیر بریتانیا در حال کوشش برای فراهم کردن قطعنامه ای ” سازشی “ است، که با دادن مهلتی نهایی نهایی نهایی (از آنجا که پیش تر 17 قطعنامه سازمان ملل صادر شده است باید ” نهایی“ را 18 بار نوشت) به صدام داده شود تا هم او را امتحان کند و هم نظر فرانسه و آلمان و روسیه را برگرداند.

کاملاً برعکس است. هدف از قطعنامه ای جدید تعیین مهلت های جدید نیست، بلکه ارائه ی گزینه ی روشنی به محور به اصطلاح دورویی است. این کشورها اگر نتوانند خود را حتی به امضا کردن این ضرب الاجل راضی کنند سفسطه کاری شان برملا می شود. چنین برداشت خواهد شد که انگیزه هایشان ربطی به بازرسان تسلیحاتی یا زمان بندی بازرسی ندارد، بلکه مبتنی بر آن است که اصلاً هیچ اقدامی نباید برعلیه صدام صورت گیرد. بدین ترتیب نخست وزیر (بلر) برای حمایت از اقدام آمریکا بدون حکم جدید سازمان ملل استدلالی قوی (و قدری هم پوشش سیاسی داخلی) خواهد داشت.

برخلاف پوشش خبری رابطه ی بوش- بلر، پرزیدنت جرج دبلیو بوش همواره دغدغه ی آن را داشته است که سرمایه ی سیاسی آقای بلر را محفوظ نگاه دارد. درواقع درست پیش از راهپیمایی ضدجنگ، نخست وزیر پیامی تلفنی از کوندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آفای بوش دریافت کرد. محتوای آن پیام تاکنون فاش نشده است. خانم رایس به آقای بلر گفت رئیس جمهور درک می کند که در شرایطی که بیشتر اعضای حزب کارگر، و اکثریت مردم با سیاست او [بلر] مخالف اند، موقعیتش متزلزل شده است، اما او متحدی چنان مهم است که نمی توان از دستش داد.

سخنان مطبوع و حمایت آمیزی بود که بی تردید آقای بوش از بابت آنها ممنون شد. اما حاوی چرخش چشمگیری بودند. خانم رایس ادامه داد، اگر نخست وزیر به این نتیجه برسد که نیاز دارد لحنش را نرم تر کند، و مشخصاً، از آقای بوش فاصله بگیرد، رئیس جمهور ناراحت نخواهد شد. علت آن، به طوری که خانم رایس بیان کرد آن بود که برای تصویر بزرگ تر لازم بود که تا حد ممکن سرمایه ی سیاسی آقای بلر محفوظ بماند. آقای بلر و خانم رایس، بدون آنکه بر زبان بیاورند می دانستند ” تصویر بزرگ تر “ چبست. تصویر بزرگ تر ایران است.

چنان همه ی حواس ها به عراق جلب شده است که اکثر ناظران به آنکه به چهره ی مان ’زل زده است توجه نکرده اند. هنگامی که پرزیدنت بوش نطق ” محور شر “ خود را ادا کرد، و در آن عراق، کره ی شمالی، و ایران را مورد سرزنش قرار داد، صرفاً به فکر تیترهای خبری خوب نبود. او الگویی را برای اقدام برملا کرد.

جنگ با ترور صرفاً از بین بردن طالبان و به زیر کشیدن صدام از قدرت نیست؛ عملیات بسیار پیچیده تری است. رئیس جمهور اقدام را به دقت به طور صعودی به ترتیب دشواری برنامه ریزی کرده است. اول طالبان. بعد صدام. سپس گام بعدی، ایران – بزرگ ترین سرمایه گذار ترور در جهان. کره ی شمالی به چین واگذاشته خواهد شد تا تر تیب کارش را بدهد، و این در شرایطی است که آقای بوش برای چین روشن کرده است که اگر مسئولیت هایش را جدی نگیرد به ژاپن سلاح های شیمیایی داده خواهد شد.

اینها حدس و گمان نیست؛ مانند من، با کسانی که در دایره ی بوش هستند صحبت کنید – با کسانی که دیدگاه های مشترکی با شخصیت هایی چون ریچارد پرل، دانلد رامسفلد، و پل ’ولف ویتز دارند و بر آنها تاثیر می گذارند، همان کسانی که بسیار پیش تر از 11 سپتامبر به تهدید ترور اشاره می کردند – آنگاه طرح را گام به گام برایتان تشریح خواهند کرد.

به طوری که مایکل لدین، از آمریکن انترپرایز اینستیتیوت، که نزدیک ترین متفکر به دولت بوش است می گوید: ” ایران مادر تروریزم اسلامی امروزی است. پنداره ی خشنی که اکنون از اسامه بن لادن در ذهن داریم بیش از یک دهه ی پیش توسط آیت اله خمینی با چزئیات کامل طرح ریزی و در جمهوری اسلامی نهادینه شد. موعظه های هردوی آنها تنفر از آمریکا، یهودیان، و هرآنچه نماینده ی دولت سکولار امروزی است را بر می انگیخت.“

ایران، به روایتی، هنری فورد ترور امروزی است: خط مونتاژی را از مسجد محل تا اردوگاه تربیت تروریست ابداع کرد که اکنون در همه جا کپی برداری شده است. این خط مونتاژ امروزه مقیاسی جهانی پیدا کرده، و از همه نوع اسلامی استفاده می کند: شیعه، سنی، وهابی، و همچنین اسلام سَلَف گرا که در عراق تبلیغ می شود و حتی تندروتر از وهابی گری است، و پیوند تنگاتنگی با بن لادن دارد. به طوری که لدین می گوید: ” بهترین شیوه ی فکر کردن به شبکه ی ترور تجسم آن به صورت مجموعه ای از خانواده های مافیایی است. گاهی باهم همکاری می کنند، گاهی بحث می کنند، گاهی حتی یکدیگر را می کشند. اما همیشه هرگاه دشمن مشترکی داشته باشند اختلافاتشان را کنار می گذارند.“

توقیف کشتی کارین اِی توسط اسرائیل در سال گذشته، کشتی ای که حامل چندین تن مواد منفجره و تسلیحات ساخت ایران بود، و از دوبی – یکی از پایگاه های عملیاتی عمده ی ایران – به فلسطین می رفت نمومه ی بارزی از این همکاری است. ایرانی ها شیعه اند، فلسطینی ها سنی.

اما ظاهراً واداشتن سازمان ملل به پشتیبانی از اقدام برعلیه عراق بسیار مشکل شده است. بنیادین ترین اعتقاد آقای بوش آن است که هر اقدامی پی آمدی دارد. اگر سازمان ملل رفتار غیر مسئولانه ای داشته باشد بهای آن را خواهد پرداخت. عبارتی دارد زمزمه می شود: آمریکا از سازمان ملل خارج شود، و سازمان ملل از آمریکا.

مشاورانی که با مقامات عالی رتبه ارتباط دارند به من گفته اند که اگر، به طوری که اکنون محتمل به نظر می رسد، سازمان ملل از پشتیبانی از اقدام برعلیه ترور خودداری کند، آقای بوش تعلیق ” موقت “ عضویت آمریکا از سازمان ملل را اعلام خواهد کرد، که پیشنهادی را نیز به همراه خواهد داشت: اگر سازمان ملل خودش را جمع و جور کند و اصلاحاتی که از دیرباز معوق مانده اند را انجام دهد، آمریکا (و پولش) باز خواهند گشت. اما اگر اصلاحاتی صورت نگیرد، خروج موقت عملاً همیشگی خواهد شد.

اما با آنکه حمایت بریتانیا ارزشمند تلقی خواهد شد، خواسته ی واقعی بسیار سودمندتر است. جنگ با ایران از نوع نظامی نخواهد بود. این جنگی از نظر اطلاعاتی هدایت شده خواهد بود، و برمبنای نیروهای موجود در درون ایران شکل خواهد گرفت. اما پس از 20 سال صرف وقت برای منزوی کردن ایران، باید به حال تشکیلات اطلاعاتی آمریکا تاسف خورد. از سوی دیگر، اِم آی سیکس (MI6) این مدت را صرف بازسازی ارتباطات خود و به کارگماری ماموران رده بالاکرده است. آمریکا اگر بخواهد کار ایران را سامان دهد به بریتانیا احتیاج دارد. و این بدان معنا است که آقای بلر باید در مقام خود باقی بماند.

به همین دلیل است که، کاملا سوای مفید بودن حمایت فعلی آقای بلر، توجه رئیس جمهور به ” تصویر بزرگتر “ است. حمایت نخست وزیر در مورد عراق ارزشمند است. اما در مورد ایران، مرحله ی بعدی جنگ با ترور، حیاتی خواهد بود.

(استفان پلار (Stephen Pollard) مشاور و کارشناس برجسته ساکن بروکسل و یکی از کارکنان ارشد Centre for the New Europe است.)

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates