29.11.2005

۱۰۰ روز در زندان غیر قانونی، نامه مسعود باستانی، روزنامه نگار از زندان اراک

گویانیوز: ما را شکستی به نهایت رسیده است
ما شیشه ایم و شیشه چو بشکند تیزتر شود.

آذر ماه هر سال ماهی است که خاطرات تلخ آنانی که دل به آزادی میهن و بهروزی اهالی آن سپرده اند دوباره یادآور می شود. اهالی خونین دل جامعه معدنی، روشنفکران از زندان بازگشته و روزنامه نگاران بیکار شده این روزها تنها می توانند یاد فروهرها را گرامی بدارند و به پاس احترام به اندیشه و آزادیخواهی مجید شریف، محمد مختاری و جعفر پوینده چند خطی یادداشت در دفترچه خاطرات خویش بنویسند و من که در سرآغاز این ماه صدمین روز از دوران زندان خود را می گذرانم تنها با زمزمه بیت مذکور می کوشم، تا طاقت تحمل شرایط این روزگار را هر چه بیشتر در خویش پرورش دهم.

اگرچه من هم مانند بسیاری از روزنامه نگاران و قلم به دستان این سرزمین که امروز قلم هایشان را بنا بر اجبار و شرایط جامعه کنار گذاشته اند چند وقتی است سراغ کاغذ و قلم نرفته ام اما آذرماه و خاطره این عزیران و شاید گرامیداشت همه آنانی که برای آرمان های خویش جانفشانی کرده اند بار دیگر مرا به سوی ابزار کار قدیمی ام کشاند و اگر چه بنابر حکم قضایی صادره برای من، حق ندارم تا مدت پنج سال از ابزار کارم استفاده کنم، اما مگر می توان به خویش دروغ گفت.

صدمین روز از این زندان من هم که تنها به جرم حمایت نقادانه و تلاش در جهت گسترش آرمان راستین اصلاحات، حمایت از فعالین جامعه مدنی و روشنفکران منزوی شده و نیز تلاش در جهت احقاق حقوق زندانیان سیاسی و مطبوعاتی از جمله هاشم آقاجری، عباس عبدی، بهروز گرانپایه، قاضیان، تقی رحمانی، رضا علیجانی، هدی صابر، و در پایان اکبر گنجی و ناصر زرافشان و به خاطر سردبیری هفته نامه ندای اصلاحات برایم در نظر گرفته اند نیز سپری شده اما مگر می توان به راحتی واژه صد روز زندان را گفت و از کنار آن گذاشت.

من اکنون صد روز است که در زندان اراک حبسی را تحمل می کنم که بزرگ ترین گناه آن فعالیت مطبوعاتی و سردبیری یک هفته نامه است. و در این زندان علی رغم شرایط نامساعد، وضعیت اسفناک بهداشتی و رفاهی در معرض ابتلاء به انواع بیماری مختلف از جمله هپاتیت و ایدز هستم چرا که به زعم دادستان شهر اراک هنوز هم از حمایت خویش و فعالیت برای آزادی اکبر گنجی و ناصر زرافشان و سایر زندانیان سیاسی – مطبوعاتی دست بر نداشته ام. من اگر چه این روزها روزگار خود را در میان بزهکارانی که جرایمی همچون قتل، آدم ربایی سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف و اختلاس و کلاهبرداری می گذارنم. اما هنوز هم از تنها معبر موجود یعنی برنامه 30:20 سیما اخبار مربوط به دنیای سیاست و خواب های خرگوشی روشنفکران منزوی گشته این سرزمین را دنبال می کنم و چه قدر برایم دردناک است که امسال حتی نتوانستم گزارش مراسم ساده گرامیداشت مجید شریف و کاظم سامی را منشتر کنم.

من صد روز است که همچنان روزها رامی شمارم تا شاید مقامات قضایی که مطمئنا از دستور اخیر رئیس قوه قضائیه مبنی بر رسیدگی به وضعیت من و 33 نفر دیگر از زندانیان سیاسی مطلع هستند بپذیرند در این سیستم حداقل موظفند به دستورات عالی ترین مقام قضایی پاسخ مثبت دهند.

دادستان استان مرکزی که سابقاً قاضی ویژه پرونده من هم بوده است همچنان از اعطای مرخصی ماهانه، استعلاجی و استحقاقی که حق من است سر باز می زند چرا که به زعم او من یک زندانی شلوغ کارم و اگربه مرخصی بیایم صدای اعتراض خود و رفتار او را به گوش افکار عمومی خواهم رساند.

من صد روز است که تنها از کانال های خبری محدود موجود در زندان اراک اخبار اکبر گنجی را پیگیری می کنم و شاهدم که خواب خرگوشی افکار عمومی و روزگار کسالت آور مردم کوچه و بازار دیگر رمقی برای او هم باقی نگذاشته است و در این روزها سکوت افکارعمومی در مقابل ظلم های پی در پی تنها نمکی است که بر زخم های ما پاشیده می شود.

صد روز از حبس من سپری می شود و این در شرایطی بود که علی رغم تلاش بسیار خانواده و وکلایم تمام شکات پرونده مطبوعاتی من از شکایت خود صرف نظر کرده و دیگر دلیلی برای نگهداری من در زندان وجود ندارد.

دادستان شهر اراک در این صد روز پرونده مرا در دفتر خود بلوکه کرده و همچنان می کوشد تا تمام امور مربوط به این پرونده را از مسیر دادستانی جلو برد. او اصرار دارد که صدور دستور آزادی من تنها منوط به درخواست عفو مشروط و انتشار توبه نامه ای است که در آن من باید از فعالیت های گذشته خویش اعلام پشیمانی کنم و من هر روز از خویش می پرسم چرا برای گناهی که مرتکب نشده ام باید درخواست عفو کنم؟”

صد روز است که به قول دادستان تحمل کیفر می کنم. و من در پاسخ به این پیغام ها تنها می توانم بگویم که اگر شش ماه حبس مرا به شش سال هم تبدیل کنید موظفم به وظایف حرفه ای خود در مقام یک خبرنگار در جهت حمایت از حقوق شهروندی و نقادی قدرت حاکم عمل می کند.

من و همه روزنامه نگارنی که قلم به دست گرفته ایم چگونه خواهیم توانست در مقابل رفتارهای ظالمانه ای که با زندانیان بی گناهی چون اکبر گنجی، ناصر زرافشان و یا حشمت الله طبرزدی و دیگران انجام می گیرد سکوت کنیم.

این روزها آبادگران پارلمان نشین چنان مزه شیرین دموکراسی را چشیده اند که از عدم مجازات حبس برای جرایم مطبوعاتی سخن می رانند و این ابتکار خویش را در رسانه های جار می زنند اما ظاهراً فراموش کرده اند که آبادگران امروز که اغلب سرکوبگران دیروز بوده اند چگونه در مقابل روزنامه ها تجمع می کردند و سیلی بر صورت روزنامه نگاران می زدند. آنها از آزادی رسانه ها و ارتباط صمیمانه با مطبوعات دم می زنند و حاضر نیستند به خاطر بیاورند که هنوز زندانیانی همچون اکبر گنجی و… روزگار خود را تنها به جرم انجام رسالت حرفه ای خویش در کنج زندان می گذرانیم.

برخلاف شعارهای عوام فریبانه هر روز فشارها بر زندانیان سیاسی گرفتار بیشتر می شود و من فکر می کنم هر چه قدر اوضاع وخیم تر شود با صدای بلندتری در هواخوری فریاد خواهیم زد:
ما را شکستگی به نهایت رسیده است
ما شیشه ایم و شیشه چو بشکند تیزتر شود

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates