13.11.2005

در شباهت های پيدا و پنهان “روشنفكر دينی” و “نان خشكی” محله ما، فرهاد جعفری

گویانیوز: اگر “پست مدرنيست” ها متكی و مبتنی بر فهم مدرن به بازتعريف هر چيز سنتی می پرداخته و می پردازند، روشنفكر دينی تلاش مجدانه و حيرت آوري داشته و دارد تا مبتنی و متكی به ابزار سنتی، به تعريف مجدد هر چيز مدرن بپردازد؛ از آنرو كه به گمان خود آن را (و لابد مثل خودش) بو می كند!

jafarifarhad@yahoo.com

1- اينه فرقم!
به مثابه اعلاترين نمونه ها ، «نان خشكي » و «روشنفكر ديني» دو نمونه از معدود پديده هاي «كاملا بومي و ايراني» اند كه اولا در خارج از اين حوزه ي جغرافيايي مابه ازايي ندارند و ثانيا حيات و كسب و كار خود را مديون يارانه هاي دولتي و اقتصاد متمركز آن هستند.

همچنانكه به اغلب احتمال ، در كمتر جايي مي توان چند نوجوان جنوب شهري ژنده پوش را ديد كه چهارچرخه اي مملو از نان خشك را از اين سو به آن سو بكشند و آنرا دستمايه و ابزار تجارت خود قرار دهند ؛ بسيار نامحتمل است كه در هر جايي مگر ايران، نيروهاي نظامي – امنيتي بازنشسته ، بازخريد يا اخراج شده، مستعفي يا ترك خدمت كرده و يا مامور به خدمت در نهادي ديگر را پيدا كرد كه خود را «روشنفكر ديني» بنامند و تحت عنواني تا بدين حد پارادوكسال ، به مرزبندي خود با ديگر جريان هاي فكري بپردازند.

تا پيش از آخرين تعريفي كه يكي از سرشناس ترين چهره هاي اين جريان ( و البته خردمند ترين و با پرنسيپ ترين شان ) در ميانه ي بحث و جدلي با «دكتر موسي غني نژاد» از معدود اقتصاددانان ليبرال ايراني به دست داده است ؛ «روشنفكر ديني» به هر آن كسي اطلاق مي شد كه _ صرف نظر از پيوندهاي مستحكم اش با ساخت سياسي _ ريش مي گذاشت ، تسبيح مي چرخاند ، به نماز جمعه مي رفت و از يكي از مراجع (و البته كه به روز ترين شان ) تقليد مي كرد.

با اين حال آنچه او را از نمونه هاي «ديني اما غير روشنفكر»ش متمايز مي ساخت آن بود كه علاوه بر همه ي باورهاي سنتي خود ، به مظاهري از جهان جديد نيز دلبسته بود و در عين حال از تك به تك همه ي آن مظاهر _ كه او لطف كرده و آنها را پذيرفته بود _ چنان تعريف منحصر به فردي به دست ميداد كه از شباهت هرچه كمتري با نمونه ي اصيل برخوردار بود!

تعريف منحصر به فرد او از پديده ها و مظاهر جهان جديد «مخلوط غريب و بهت آور»ي بود از «اعتقادت ديني» او كه نمي توانست آنها را در هنگام مواجهه با جهان جديد ناديده بگيرد و «تمايلات مدرنيستي» اش كه در دوران بورس دانشجويي وي در كشورهاي اروپايي شكل گرفته و بنا بر «خرد خود بنياد » _ مفهومي كه استاد آنرا فراگرفته و سپس به او آموزش داده بود _ عاقلانه به نظر مي رسيد .

به يك تعبير ، اگر «پست مدرنيست» ها متكي و مبتني بر فهم مدرن به بازتعريف هر چيز سنتي مي پرداخته و مي پردازند ، روشنفكر ديني تلاش مجدانه و حيرت آوري داشته و دارد تا مبتني و متكي به ابزار سنتي ، به تعريف مجدد هر چيز مدرن بپردازد؛ از آنرو كه به گمان خود آنرا (و لابد مثل خودش ) بومي كند !

اينكه او چرا چنين مي كرد موضوع بحث شيرين ديگري ست .در عين حال خلاصه اينكه : براي او كه در ابتدا مي گفت براي تمام مشكلات ريز و درشت جهان از فلسفه گرفته تا معماري و از اقتصاد گرفته تا سياست راه حل دارد، بسيار زشت و زننده بود كه در حل ابتدايي ترين مبتلابه خود و جامعه اش عاجز باشد .

پس (نه با سرعت قابل ملاحظه اي كه مويد هوشمندي ويژه اي باشد ) دريافت كه راه حل ها همان است كه جهان به مدد فرزانگان اش و با پرداخت هزينه هايي گزاف، پيشتر به آن دست يافته است . اما اگر آنها را عينا و طابق النعل به نعل، گرته برداري مي كرد و به كار مي بست ، همه ( و از جمله فرزندان اش ) از او مي پرسيدند كه « پدرجان، پس تفاوت تو با روشنفكر عرفي كجاست ؟!» .

از اين رو عجالتا و براي رهايي از مخمصه «راه حل ها»را پذيرفت (كه ضمنا نشان داده باشد از چه اعتماد به نفس تحسين برانگيزي در پذيرش ملاك هاي جهان جديد برخوردار است) اما براي آنكه خودش را راضي كرده باشد «آنها را بومي كرد » كه به نوبه ، خود موجد بسياري از بحران ها و «نابهنجاري هاي تازه و ناشناخته» شد.
و البته كه اين پاسخ را هم براي فرزندش آماده كرد : « من متدين ام . اينه فرقم »!

2- فرق جديد !
اما پس از بازنگري هاي تازه و بنا به آخرين تعريف كه «عليرضا علوي تبار» آنرا به دست داده» _ و از آنجا كه نامي از معيارهاي پيشين به ميان نيامده است _ « روشنفكر ديني »كسي ست كه مي تواند ريش اش را دو تيغه كند ، دائم الذكر نباشد ، به نماز جمعه نرود ، از مرجعي تقليد نكند (چون حالا ديگر خودش يك پا مجتهد متجزي ست و حتي نماز عيد فطر اختصاصي خودش را دارد) اما حوزه ي پژوهش ها و چند و چون اش ، صرفا حوزه ي دين و دينداري ست !

بر هر كودك به مكتب رفته اي كه مايل نباشد با چشمان تمام بسته به پيرامون اش بنگرد آشكار است كه جريان مورد بحث ، از پي هر عطف تاريخي ، پي آيند هر «تغيير مزاج افكار عمومي» _ كه خود تابعي از آخرين واريته هاي ماهواره اي ست _ و هر بار كه مي خواهد از مفهومي كه تحت لواي آن معنا مي يابد سخن بگويد ، ( مضطر يا زيركانه ) آن مفهوم را تعريف نمي كند بلكه «حال فعلي خود » را باز مي گويد !

و از آنجا كه تجربه نشان داده است «حال فعلي آن افراد» چه به لحاظ مالي و چه به لحاظ معنوي دائما رو به بهبود و دستخوش تغييرات اساسي ست ، چه بسا كه عنقريب و در تعريف بعدي:

«روشنفكر ديني» هر كسي باشد كه يك بورس تحصيلي در آكسفورد را سپري كرده ،در زعفرانيه يك منزل ويلايي دو سه هزار متري دارد ، در پروژه ي پالم دوبي سرمايه گذاري كرده ، خاتميت پيامبر اسلام را با عصمت و علم الهي امامان شيعه در تعارض مي يابد، يك كانال ماهواره اي براي ارتباط با افكار عمومي «ملت اش» دارد ( از روي چشم و هم چشمي با حاج آقا كروبي ) و حوزه ي پژوهش هايش _ كه كمي كوچكتر شده اما بازهم به هر حال دين و دينداري ست _ تشرف اخير سركار خانم «استر ورونيكا سيكونه» به يك آيين جديد مذهبي ست !

3- نان خشكي يك نشانه است !
در يكي از دكلمه هاي زيبايش ، « شهيار قنبري » مي گويد : « سپور يعني ، انسان تميز نيست » .

به همان روال « نان خشكي » هم خود «يك نشانه است» . از آنرو كه بر بسياري از نابهنجاري هاي فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي دلالت دارد. نابهنجاري هايي كه تا پيش از نوشتن اين يادداشت گمان مي كردم به دو ، يا دست بالا سه مورد منحصر باشند.

اما حالا كه دقت مي كنم تا فهرست مستندتري تدارك ببينم ، مي بينم « نان خشكي » خود «به تنهايي» نشانه ي بيشتر بيماري ها و نابهنجاري هاي ماست و به جاست كه دانشجوي خوش ذوقي در جامعه شناسي ، پايان نامه ي دكترايش را صرفا بر همين موضوع بنيان نهند .

نتيجه همه را به وحشت خواهد انداخت و لابد جامعه ي ايراني را وا خواهد داشت تا اگر دموكراسي ، مطبوعات آزاد يا هر چيز ديگري مي خواهد ، نخست تلاش كند تا به «شيوه اي علمي» اين حرفه را در ميان تجارت هاي روزمره ي ايرانيان «بي وجه» كند . چون :

نان خشكي نشانه ي فرآوري نادرست نان است / نان خشكي نشانه ي تنبلي ، تعجيل ، بي مسووليتي و ناآگاهي نانواست/نان خشكي نشانه ي مصرف نادرست نان است /نان خشكي نشانه ي مديريت ضعيف و ناكارآمد دولتي ست / نان خشكي نشانه ي مظلوميت گاو ايراني ست / نان خشكي نشانه ي آن است كه «گل گيسو» در مدرسه اش توسط «آلوده ترين شير دنيا» تغذيه مي شود/ نان خشكي نشانه ي سهل انگاري وبي فكري حيرت انگيز ما در برخورد با پديده هاي زشت و نادرست پيرامون ماست / نان خشكي نشانه ي اپيدمي بيماري هاي معده و سوء هاضمه در ايران است/ و ……
نان خشكي نشانه ي «روش توليد نابهينه» ي گندم ، «نگهداري نادرست» آرد و «فرآوري غير بهداشتي» خمير است .


در شباهت هاي پيدا و پنهان “روشنفكر ديني” و “نان خشكي” محله ما (قسمت دوم)، فرهاد جعفري
jafarifarhad@yahoo.com

4- روش توليد نادرست !
«روش توليد گندم» در ايران يكي از نادرست ترين روش توليد هاي اين محصول غذايي ست كه در دنيا بكار بسته مي شود واز همين روست كه نرخ توليد محصول به نسبت آب مصرفي و سطح زير كشت در ايران يكي از كمترين آنهاست .

«روش توليد روشنفكر ديني» در ايران نيز از حيث تعداد معايبي كه در چرخه ي آن وجود دارد با «روش توليد گندم» (و سپس نان ) در اين كشور برابري مي كند و از اين رو «ضايعات» آن نيز بسيار بالا و تحمل آن براي جامعه بسيار سنگين و طاقت فرسا ست .

و البته همچون نان ، «روشنفكر ديني» هم از «يارانه هاي هنگفت دولتي» برخوردار است و تاكنون به مدد همين يارانه ها ، به حيات «پر فرود و شيب» خود ادامه داده است !

5- رزومه ي كاري و اسباب و ادوات لازم !
اينك و در اين پهنه از جهان ، براي آنكه «يك روشنفكر ديني» محسوب شويد:
_ بايد در آستانه ي پيروزي انقلاب در يكي از سه دانشگاه معتبر تهران دانشجو مي بوده باشيد.
_ بايد دانشجوي يك رشته فني مي بوده باشيد.
_ بايد عضو انجمن اسلامي دانشگاه تان (و سپس دفتر تحكيم وحدت) مي بوده باشيد.
_بهتر است كه در سيزده آبان پنجاه و هشت جزو دانشجوياني بوده باشيد كه قفل سفارت ايالت متحده را با قيچي آهن بري بريدند و آنرا تصرف كردند.
_ بايد مدتي را در كلاس هاي درس دكتر عبدالكريم سروش سپري كرده باشيد.
_ بايد دانشجوي بورسيه ي دولتي در يكي از دانشگاه هاي معتبر اروپايي بوده باشيد (اگر «بچه درسخوان نظام » بوده باشيد كه ديگر فبه المراد !)
_ و ……

6- توقف خط توليد !
هيچ دقت كرده ايد كه جريان موسوم به روشنفكري ديني يك جريان «عقيم و نازا » ست و تقريبا هيچ عضو جديدي به اعضا اين فرقه اضافه كه نشده هيچ ، برخي از آنان فرقه ي مذكور را ترك گفته و مي گويند ؟

و هيچ دقت كرده ايد كه «پاره ي مشاركتي» جريان مزبور با تاخير فازي يك ساله آخرين مواضع دكتر سروش را رج مي زند و پاره ي «مجاهدين انقلابي» اش با تاخير فازي سه چهار ساله به همان دريافت هايي دست مي يابد كه پيشتر عبدالكريم سروش دست يافته است ؟

و هيچ دقت كرده ايد كه با «اسباب كشي» اعضاي اين جريان از نقاط محروم شهر تهران به نقاط خوش آب و هوا تر و اينكه هرچه به سمت دامنه هاي البرز نزديكتر مي شوند ، بر درجه ي روشنفكري شان افزوده و از شدت ديني بودن شان كاسته مي شود ؟!

و هيچ دقت كرده ايد كه با مهاجرت و پناهندگي برخي از آنان به ايالات متحده ، چگونه ناگهان دين و خدا و پيغمبر را يكسره انكار مي كنند و دست لاييك ها را در لايسيته، از پشت گره مي زنند؟

7- تعريف هاي دردسرساز !
نان خشكي محل ما علاوه بر آنكه «موجوديت» اش نشانه ي بسياري از نابهنجاري هاي ريز و درشت فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي ست ؛ از يك ويژگي منحصر به فرد هم برخوردار است كه بازتاب دهنده و منعكس كننده ي يك بحران عميق ديگر هم هست . او «تلفن همراه» دارد !

كسب و كاري «عميقا سنتي » به وسيله ي آخرين يافته هاي تكنولوژيك و «تازه ترين مظهر جهان جديد» خود را سامان مي دهد و سازماندهي مي كند!

اين ابدا مهم نيست كه او تلفن همراه دارد و من هم دارم يا ندارم . در حقيقت، مشكل ( والبته پرسش) اينجاست كه چگونه «ابزار مدرن» او مي تواند ماهيت «تجارت سنتي» اش را _كه برآمده و محصول عملكرد نابهينه و ناكارآمدي بسياري از اجزاي سيستم اجتماعي و بنياد هاي نادرست فرهنگي ست _ توجيه كند ؟! اصولا كداميك در خدمت ديگري هستند و از آن گذشته «تعريف» او از تلفن همراه چيست ؟!

با اين حال تعريف او از تلفن همراه هرچه كه باشد ، منافاتي با تعريف من يا ديگري از اين وسيله ندارد و مزاحمتي براي حقوق و تكاليف من يا ديگري ايجاد نمي كند . بنابراين اگر به من باشد، هر طور كه دلش مي خواهد تلفن همراه اش را براساس نيازهايش تعريف و تنظيم(ست آپ) كند .

اما در همه ي سال هاي پس از پيروزي انقلاب و به ويژه چند ساله ي اخير ؛ و از آنجا كه روشنفكر ديني جزء مستحكم و قدرتمندي از ساخت سياسي حاكم بوده و به طور طبيعي نظريات و تعاريف او از هر پديده ي مدرن «وجه غالب » همه ي انواع مناسبات ايرانيان بوده است ، «من» به عنوان يك انسان ايراني و بدون آنكه كمترين توافقي با «او» و تعاريف اش داشته باشم؛ يا از اجازه ، امنيت و امكانات ابراز آن برخوردار باشم، در حال پس دادن تاوان تجربيات توام با «آزمون و خطا» ي بيشمار او بوده ام .

در واقع، براي اينكه او به « تجربه ي مشترك بشري در تدبير امور» و كاركردهاي مثبت «شكل اصيل اش » ايمان بياورد (و الله الله كه با چه كند ذهني ملال آوري هم آنرا تحصيل مي كند) و متقابلا از تعريف هاي خودپرداخته اش دست بشويد ، من در حال پرداختن شهريه ي نامبرده ام !

8- چه بايد كرد!
روشنفكر ديني براي اينكه سربار «من» نباشد و «من» هزينه ي اقدامات و تمايلات او را نپردازم دو راه بيشتر ندارد :

_ يا روشنفكر ديني (با هر تعريفي كه از آن دارد) باقي بماند اما خيمه اش را در يكي از اين دو جا ؛ ساخت قدرت يا بيرون آن بنا كند

_ يا در ساخت قدرت باقي بماند؛ اما صادقانه (و اگر راست مي گويد كه شيفته و شيداي دموكراسي ست) تمام تلاش خود را مصروف برگزاري يك «انتخابات به مثابه انتخابات» كند. محبوب ترين چهره هايش را هم به ميدان بفرستد (كه مدعي ست آن شخص خاتمي ست) . اگر در يك بازي منصفانه و جوانمردانه برد ، آنوقت براي چهر سال «هر تصميمي» كه مي خواهد برايم بگيرد .

و براي اينكه بيش از اين «به خودش هم آسيب نرساند» باز هم دو راه بيشتر ندارد:

يا به تمامه روشنفكر باشد ، يا به تمامه ديندار. و باور كند كه صيغه ي «روشنفكري ديني» صرف شدني نيست . اگر بود، لابد بسيار پيش از اين و در جاي ديگري، آنرا صرف كرده بودند.

اين يادداشت در اين نشاني نيز قابل دسترسي ست :
www.yekhaftom.net

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates