آقای خامنهای کجا میروید؟- محسن سازگارا
شصت میلیون دات کام: خاطرتان هست وقتی رئیس جمهوری شدید دنبال نخست وزیری بودید که از شما حرفشنوی داشته باشد. به همین دلیل آقای مهدوی کنی را کنار گذاشتید و مهندس موسوی را که در آن روزها جوانی از حزب خودتان و فامیلتان بود نخست وزیر کردید. تنها یک سال زمان احتیاج داشت تا معلوم شود هرکس در راس دولت باشد، به مقتضای مسئولیتی که دارد نمیتواند هر روز، از کس دیگری بیرون از دولت دستور بگیرد. این از بدیهیات اداره هر سازمان کوچکی است چه رسد به دولت و مملکت.
***********************
به نام خدا
حضور محترم آقای خامنهای:
با سلام. تصمیم گرفته بودم دیگر به شما نامهای ننویسم. چون به نظرم آنچه شرط بلاغ بود در سه نامه خصوصی و یک نامه علنی طی ١٥ سال گذشته نوشته بودم. حرف بیشتری نیاز نبود. اما اکنون که بحران قریب الوقوع در کشور درمیگیرد فکر میکنم یکبار دیگر چند کلمه به شما گفتن ضرری نداشته باشد اگر چه امید ندارم فایدهای هم داشته باشد.
جناب آقای خامنهای
دست از این افکار عجیب و غریب بردارید که فکر میکنید تمام دنیا توسط یک هیئت مدیره نامرئی اداره میشود و آن هیئت مدیره و یا به قول جنابعالی دشمن صبح تا شب هم کار و زندگیاش این است که ببیند شما در ایران چکار میکنید و آنگاه علیه شما، یا جمهوری اسلامی یا حکومت دینی توطئه و نقشه چینی کند. تصور شما این است که تمام رهبران دنیا هم از آن مرکز دستور میگیرند. باور کنید دنیا اینطوری نیست. هیئت مدیره هم ندارد. آن دشمن خیالی شما هم وجود خارجی ندارد. مردم و دولتهای دنیا هم کار و زندگی خودشان را دارند. ایران هم بخش بسیار کوجکی از اشتغالات آنها است. دوستی کردن با دنیا و دنبال منافع ملت ایران بودن، صلح واشتی، مسیری است که کمک میکند تا این ملت رنجدیده پس از ٢٧ سال، سر به بالین آسایش بگذارد و بالاخره از “شرایط حساس کنونی” بیرون بیاید. اما دوستی با دنیا لوازمی هم دارد که از جمله آنها دموکراسی و حقوق بشر است. نگوئید دیگران نمیکنند و اینها برای ما است. باور کنید اینطور نیست. اولاً وضع حقوق بشر در کمتر جایی از دنیا، به خرابی ایران است. ثانیاً كمتر نظام سیاسی در دنیا به اندازه ایران غیر دموکراتیک و فردی است. ثالثاً چکار به کار دیگران دارید. شما با مردم خودمان درست رفتار کنید. دیگران را در قبر شما نمیگذارند. باور کنید با این افکار، تصویر شما در دنیا چیزی شده، در حدود عیدی امین یا قذافی، حیف از ملت ایران است که دچار چنین جفایی باشد. کمی از پوسته این تفکرات بیرون بیائید.
جناب آقای خامنهای
خاطرتان هست وقتی رئیس جمهوری شدید دنبال نخست وزیری بودید که از شما حرفشنوی داشته باشد. به همین دلیل آقای مهدوی کنی را کنار گذاشتید و مهندس موسوی را که در آن روزها جوانی از حزب خودتان و فامیلتان بود نخست وزیر کردید. تنها یک سال زمان احتیاج داشت تا معلوم شود هرکس در راس دولت باشد، به مقتضای مسئولیتی که دارد نمیتواند هر روز، از کس دیگری بیرون از دولت دستور بگیرد. این از بدیهیات اداره هر سازمان کوچکی است چه رسد به دولت و مملکت. با مهندس موسوی مشکل پیدا کردید و اگر امام نبود، دور دوم اورا نخست وزیر نمیکردید. پس از رهبر شدن هم روی همین هوس و نگرش غلط به مدیریت، بتدریج در همه امور دخالت کردید. در هشت سال گذشته، وقت مملکت را تلف کردید. نیروهای نظامی و امنیتی را وارد سیاست کردید و در نهایت گروهی را بر مملکت مسلط ساختید که حرف شمارا گوش کنند و به اصطلاح رایج، حکومت یکدست شود و یا اگر دقیقتر بگوئیم، تمام ارکان حکومت تابع شما شوند. اما دیدید که در اولین قدم، در دوران انتخابات ریاست جمهوری نهم کاندیدای شما را کنار گذاشتند و کس دیگری را جلو انداختند و با فشار شما اخیرا به او یک پست دست دوم دادهاند. اکنون هم به راهی میروند که ناکجاآباد است. و البته این تازه از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتت بدمد.
پیش بینی سرنوشت سرابی که تحت عنوان دولت مطیع خودتان در انتظارش بودید خیلی سخت نیست و نیاز به هوش خیلی بالا ندارد. گروهی که با بیتدبیری شما بر مملکت حاکم شدهاند این تضادها را با این بخشهای کشور دامن خواهند زد.
١ – جناحهای سیاسی که خواهان تغییر قانون اساسی و ساختار کل نظام بوده و در این انتخابات اخیر هم یکبار دیگر معلوم شد که بزرگترین جناح کشور هستند. تندروی نسبت به این جناحها، فضای خشونت را تشدید میکند و راه گذار مسالمت آمیز کشور به دموکراسی را سختتر میسازد. در واقع خشونتورزی حاکمین جدید با طرفداران دموکراسی، راه گذار محتوم کشور به دموکراسی را ناهموارتر میسازد.
٢ – جبهه دوم خرداد و طیفی که از ملی – مذهبیها تا روحانیون مبارز را در بر میگیرد. با فشار گروههای پشتیبان حاکمین، کنار گذاشتن تمام طرفداران آنها از مشاغل و مناصب و یا به قول انصار حزبالله پاکسازی دستگاهها از منافقین، درگیری با این جناح را تشدید میکند و فضای کشور را نا امنتر میسازد.
٣ – تکنوکراتهای حکومتی که اکثراً از نسل اول و دوران انقلاب هستند و در طی ٢٧ سال گذشته در عمل تحول فکری کردهاند. شعار بازگشت به سیاستها و ارزشهای اول انقلاب آن هم به شکل عوامفریبانهای که این روزها به نمایش در میآید، چون در عمل مغایر دانش و تجربیات این گروه است با این بلوک قدرت به درگیری میانجامد و منجر به استعفا و کناره گیری بسیاری از آنها میشود. وزرای آقای احمدی نژاد دو دسته میشوند. یک دسته که عاقلتر هستند در عمل با بدنه کارشناسی دستگاههای دولتی همسویی میکنند، آنگاه با گروههایی چون انصار حزب الله و کیهانیها درگیر میشوند که ازهم اکنون روی طبل تصفیه میکوبند و صحبت از حضور منافقین در دولت میکنند. دسته دوم بر سر سیاستهای قبلاً شکست خورده تندروانه پافشاری میکنند و با بدنه اجرایی دولت و تکنوکراتهای حکومتی دچار مشکل میشوند و دولت ناتوان را ناتوان تر میسازند. نگاهی به صدرالمشاورین آقای احمدی نژاد بیاندازید که بدلیل تندروی در همین کارها درزمان دکتر ولایتی از وزارت خارجه اخراج شد. حالا میخواهد همان کارها را در سطح یک کشور انجام دهد.
٤ – جناح سنتی بازار و هیئت مؤتلفه که عملاً از زمان انتخابات کنار گذاشته شدهاند و تندروهای حاکم درصدد حذف آنان هم هستند. اگر چه باجهایی هم به آنها داده شده است اما منطق قدرت نظامی حاکم کار را به درگیری با آنها میکشاند. این کشمکش ابتدا در مجلس چهره نشان میدهد و سپس به قوه قضائیه و پارهای نهادهای زیر نظر شما کشیده میشود.
٥ – روحانیت مبارز تهران و مدرسین حوزه علمیه قم و جناحهای سنتیتر روحانیت. بخصوص آنکه در همین ابتدای کار آقای احمدی نژاد کسی را مشاور امور روحانیت خود کرده است که سالها در بخش اطلاعاتی و امنیتی روحانیت مشغول کار بوده است. همچنین بال و پر گرفتن روحانیونی چون آقای مصباح یزدی که فاقد وزن حوزوی هستند و سطح گستردهای از تنفر در حوزهها را برای خود یدک میکشند، اختلاف روحانیت با حکومت را تشدید میکند.اولین نمود آن را در اجلاس اخیر مجلس خبرگان مشاهده کردید که دنبال تغییر آئین نامه انتخابات خبرگان بودند تا شاید بتوانند در انتخابات سال آینده خبرگان اکثریت را به دست آورند و سپس حضرتعالی را عزل نمایند. البته جالب است که گروه آقای مصباح یزدی و نظامیان حامی ایشان هم همین خیال را در سر دارند و میخواهند با همین آئین نامه فعلی، مجتهدین خودشان را وارد انتخابات کنند و اکثریت را بگیرند و صندلی را از زیر پای شما بکشند.
٦ – خود جنابعالی و بیت رهبری مرکز بعدی اختلاف است. وقتی گروهی با اسلحه وارد سیاست شوند دلیلی ندارد که از شما یاکس دیگری حرف شنوی داشته باشند. کما اینکه در جریان انتخابات هم کاندیدای مورد حمایت شما و فعالین بیت جنابعالی، کس دیگری بود و در آخرین لحظه کنار گذاشته شد. در مورد وزرا هم از همین ابتدای امر به پارهای از پیشنهادات شما ترتیب اثر ندادهاند. بخصوص در مورد وزات خارجه این گروه راه خود را رفته است. بعد از این هم مطمئن باشید هرچه شما بیشتر برایده آل خود که دخالت در امور اجرایی است پافشاری کنید بیشتر هیچ کاره خواهید شد. غولی را که از چراغ بیرون آوردهاید گریبان خودتان را قبل ازهمه گرفته است، هیچ چارهای ندارید جز اینکه بخشی از فرماندهان نظامی و امنیتی پشتیبان آقای احمدی نژاد را عزل کنید و قدرت نظامی را از آنها بگیرید. کاری که شروع کردهاید ولی فایدهای ندارد، نیروهای پشتیبان خودرا با آنها گره زدهاید. با این کار در صف این نیروها شکاف ایجاد میکنید. متأسفانه راه دموکراتیک و حضور مردم و نهادهای مردمی چون مطبوعات را در سیاست بستهاید و در چند سال گذشته دائماً آنها را سرکوب و تضعیف کردهاید. اگر به همین راه که آمدهاید ادامه دهید چارهای جز مقابله اسلحه با اسلحه نخواهید داشت.
٧– وزارت اطلاعات و نهادهای اقتصادی و امنیتی وابسته به آن مشکل دیگری است که با هجوم سازمان امنیت موازی برای تسخیر این وزارتخانه، منجر به واکنشهای تندی خواهد شد. ترورهای اخیر تنها مقدمهای بر مشکلات آتی خواهد بود.
٨ – سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محل دیگر نزاع است. شما بهتر از من میدانید که سپاه، ارگانی بصورت اطاعت محض نیست و از روز نخست با اما و چرا تأسیس شده است. علی رغم تصفیههای مکرر، باند کودتاچی حاکم بر آن محبوبیتی در بدنه سپاه ندارد و مشکل اصلی آنها با بدنه و بخش بزرگی از فرماندهی سپاه است. وقتی پای قدرت سیاسی و اقتصادی هم بیش از پیش به سپاه باز شود، این تضادها تشدید میشود.
٩- بحران بعدی با دنیا است. سیاستهای تروریستی و شاخ و شانه کشیدن برای دنیا و تندرویهای بچگانه، خوب یا بد، درست یا غلط با جهت عمومی دنیا همخوانی ندارد. ممکن است تصور کودکانه حاکمین جدید، تشکیل یک جبهه تروریستی از بخشی از مسلمانان برای به هم زدن روال فعلی دنیا باشد. اما این کار همانطور که در ٢٧ سال گذشته نشان داده شد، حاصلی جز اتلاف منابع ملی و تحلیل بردن توان یک مملکت ندارد. دنیا نیز واکنش نشان میدهد. دیدید چگونه چند سال حرکت دیپلماتیک کشور برای جذب اروپا، ظرف یک ماه از دست رفت. نطقی را که برای آقای احمدی نژاد، خود شما پسندیده بودید و تصحیح کرده بودید، در سازمان ملل مورد تمسخر محافل دیپلماتیک قرار گرفت و حاصل آن هم در فاصله کوتاهی صدور قطعنامه حکام آژانس بین المللی انرژی در محکومیت ایران شد. البته بیاعتنایی شما به درخواست محافل بینالمللی برای آزادی گنجی هم در این امر تأثیر زیادی داشت. حالا تمام امید شما باید به روسیهای باشد که همیشه بیشترین کلاه را بر سر ملت ایران گذاشته است و شبح سنگین تحریم هم دور سر ملت و کشور ایران دور میزند. بعد هم معلوم نیست به نذر چه کسی باید این همه هزینه بپردازیم. آخرش هم اگر تمام دنیا کن فیکون شود، چیزی عاید ما نمیشود. مایی که در اداره کشور خودمان درماندهایم و یک مشکل ترافیک یا آلودگی هوا یا فساد در قوه قضائیه را نمیتوانیم حل کنیم، معلوم نیست چه پیامی برای دنیا داریم. به قول قدیمیها اگر بیل زن هستیم، اول باغچه خودمان را بیل بزنیم بعد برای دیگران تعیین تکلیف کنیم. به هرحال دور جدیدی از بحران با دنیا، مردم را در یک دور نوین از سختی و ناراحتی قرار میدهد.
١٠- و بالاخره بالاترین بحران و درگیری با مردم است. کافی است از میان گروههای مختلف اجتماعی تنها به سه گروه اقلیتهای قومی ، زنان و جوانان نگاه کنید. هر سه گروه مطالبات روشن اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دارند که ٢٧ سال است دولتهای مختلف هر از گاهی با آنها کلنجار رفتهاند و همواره نیز به نوعی مصالحه و کوتاه آمدن راضی شدهاند بدون آنکه البته فکر اساسی هم برای مشکلات این گروههای اجتماعی بکنند. حالا نوبت این دارودسته جدید است که میخواهد با خواستهای این گروههای اجتماعی کشتی بگیرد. آنهم باگماشتن یکی از بدنامترین و مخوفترین چهرههای اطلاعاتی در رأس وزارت کشور که مستقیمترین وظیفه را در این مورد دارد. کشور ایران در سطوح مختلف و در میان گروههای گوناگون اجتماعی بصورت انباری از تضادها و مطالبات انباشته درآمده است که گاهی نیز پردههایی بسیار خون آلود بر آنها کشیده شده است. صبر و حوصله و عقل و درایت بسیار بالایی میطلبد که با تأنی و حوصله و حسن نیت بتوان کشور را از مرحله کنونی عبور داد و سرآن را به سلامت بربستر آرامش و دموکراسی قرار داد. حرکات حاکمین جدید تنها چند گره محکم تر بر کلاف پرگره و کور کشور خواهد زد. مملکت ایران و نیروهای موجود درآن بزرگتر از آن هستند که چند نفر تازه به دوران رسیده در قدرت بتوانند آن را به راحتی از گلو پایین دهند. یادتان باشد که آدمهابه هر صورت با یکدیگر اختلاف سلیقه دارند و آن یکدستی که فکر میکنید هرگز پیش نمیآید. در سیاست یا هر کار جمعی دیگر اختلاف نظر و سلیقه قطعی است. دو راه دارید یا این اختلاف را به رسمیت بشناسید و آن را قانونمند سازید که در این حالت میشود دموکراسی و یا سرکوب کنید و همه را یکدست بخواهید که آخرش میشود امثال حکومت صدام حسین که کار آمدی ندارد و ملت عراق بدبخت میشود و دنیا به جانش میافتد. نگاهی به اختلافات مجلس هفتم و یاهمین کابینه تازه تأسیس بیاندازید تا ببینید چرا آن یکدست سازیها سرابی بیش نیست.
جناب آقای خامنهای:
شما به هر صورت ٢٧ سال تجربه در اداره کشور دارید. بعید است که ندانید مبارزه با فقر و تبعیض و فساد که شعار شما است با نمایش راه انداختن و روی زمین نشستن حل نمیشود. ساده زیستی امر خوبی است اما نه جلوی دوربینها. نام این کار ریا است. فقر در کشور ما جدی است. درآمد سرانه کشور نسبت به سال ٥٦ تا سی درصد برای هر ایرانی پایین آمده است. اما درمان آن با افزایش درآمد نفت هم عملی نیست چون این افزایش حداکثر میتواند درصد اندکی در تولید ناخالص ملی تأثیرگذار باشد. تا ایرانیها دلخوش نباشند و سرمایه گذاری و تولید نکنند و تولید ناخالص ملی را بالا نبرند و در واقع تا چرخ مملکت به حرکت نیفتد مسئله فقر حل نمیشود. برگرداندن درآمد سرانه ایرانیها به همان سطح سال ٥٦ نیاز به تولید ناخالص ملی حدود سیصد میلیارد دلار دارد یعنی بیش ازدو برابر وضع فعلی. درآمد نفت حداکثر به ٤٠ یا ٥٠ میلیارد دلار خواهد رسید. یعنی ١٥% آن تولید ناخالص ملی مورد نیاز برای رسیدن به درآمد سرانه سال ٥٦. الباقی را باید بخشهای صنعتی و کشاورزی و خدمات کشور و در واقع ملت ایران تولید کنند. برای این کار ایرانیها باید محیط امن و آرام و قوانین مناسب و دولتمردان عاقلی را ببینند تا با دلخوشی به سرمایه گذاری و تولید در بخشهای صنعتی و کشاورزی و خدمات بپردازند. نگاهی به رکود بازار بورس تهران یا معاملات ملک یا خروج وحشتناک ارز از کشور بیاندازید تا ببینید که اقتصاد کشور و مردم چگونه واکنش نشان میدهند. باور کنید این دیگر توطئه دشمن جهانی نیست. بدیهیات علم اقتصاد است. ببینید برای حل مشکل فقر در جامعه چطور راه برعکس را رفته اید و یک دولت خروس جنگی و خط و نشان بکش برای مردم و دنیا سرکار آورده اید.
در خصوص تبعیض هم حتماً با من موافقید که اصلیترین و پایهایترین درمان رفع تبعیض، حاکمیت قانون است. باید قوانین روشن و مشخص و قوه قضائیه مستحکمی وجود داشته باشدو شاه و گدا در مقابل ان مساوی باشند تا اصولاً صحبت از رفع تبعیض معنی داشته باشد. نهادهای فراقانونی و در رأس تمام آنها وجود خود حضرتعالی مهمترین عامل عدم حاکمیت قانون است. نگاهی به چند سال گذشته بیاندازید و ببینید که چگونه نهادهای منسوب به شما از هر مجازاتی رهایی یافتند. یک قلم نگاهی به روزنامه کیهان و سرنوشت تمام هتاکیها و تهمت زنیهای آن بیاندازید و ببینید که گویی در مقابل آن هیچ فریادرسی نیست و آنچه با هرکس بخواهد میکند و هیچ مرجعی برای رسیدگی نیست.یا سرنوشت حمله کنندگان به خوابگاه دانشجویان یا عاملین قتلهای زنجیرهای و یا شکنجه کنندگان شهرداران نواحی و معاونین شهرداری ودهها مثال دیگر. درتاریخ قرن نوزدهم ایران صحنه خیلی جالبی داریم. وقتی ناصرالدین شاه از سفر سوم فرنگ برگشت تمام درباریها را جمع کرد و گفت در آنجا آنچه دیدم قانون بود و ساعتی از حاکمیت قانون و لزوم آن برای کشور دم زد. یکی از درباریها نقل میکند که در آن جمع هیچ کس جرأت نکرد بگوید که اعلیحضرت عامل اصلی عدم حاکمیت قانون خود شما هستید. حالا نقل شما است. دم از تبعیض و مبارزه با تبعیض میزنید اما یک نفر نمیگوید تا شما و منصب رهبری ماورای هر قانونی قرار دارد و به هیچکس هم پاسخگو نیست، رفع تبعیض و حاکمیت قانون غیر ممکن است. نگوئید مجلس خبرگان مقام رهبری را ممیزی میکند که نمیکند. تمام وکلایش از فیلتر شورای نگهبانی رد شدهاند که منصوب شما است و در عمل هم حتی یک مورد دیده نشده که این مجلس لااقل برای حفظ ظاهر هم که شده علنی و در مقابل ملت به یک عملکرد شما یا نهادهای زیر نظر شما انتقاد کند. اینهمه انحراف و خرابکاری در نهادهای زیر نظر شما مثل رادیو و تلویزیون و نیروی انتظامی و قوه قضائیه و بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان هشت مادهای امام و بنیاد شهید و سازمان امنیت موازی و سپاه پاسداران و دهها ارگان دیگر وجود دارد. اما جالب است حتی یک مورد هم تا کنون مطرح نشده است. متوجه میشوید که چرا مبارزه با تبعیض با ساختار کنونی و تمرکز قدرت در دستان شما عملی نیست. لطفاً سراغ تئوری مندرس تقوای رهبر هم نروید که اگر نداشته باشد بطور اتوماتیک از رهبری ساقط است. اکثریت کارها و خطاهایی که یک رهبر سیاسی میکند از دایره معمول تعاریف تقوا بیرون است. مثلاً وقتی در کردستان تصمیم میگیرید مردم را سرکوب کنید، تعاریف رایج تقوی با این تصمیم شما کاری ندارد. اگر بالاترین جنایتها را هم در آنجا مرتکب شوند، بر دامن این تقوای تعریف شده رایج گردی نمینشیند. یا اگر هرکس به شما نامهای بنویسد و یا انتقادی بکند جایش در زندان و مستحق حکم محکومیت باشد، نسبت به تعریف تقوای حاکم خللی وارد نمیشود. یا همین سیاست معروف شما که معتقدید مردم باید از حکومت بترسند و مطبوعات نباید روی مردم را به حکومت باز کنند را در نظر بگیریم. بر اساس این سیاست در سالیان اخیر مطبوعات را بسته و منتقدین را به بند کشیدهاید و موجی از افسردگی و دلسردی در مردم ایجاد کردهاید بازهم این خطایا برابر تعاریف موجود، از تقوای شما کم نمیکند. چون تعاریف رایج تقوا، تنها در حدود اجرای احکام شرعی دور میزند که اکثراً در حوزه فردی جای دارند و مهمترین مسائل اجتماعی که با سرنوشت مردم سروکار دارد از آن دایره بیرون است. در تاریخ اسلام صحنه بسیار تکان دهندهای وجود دارد. چند سال پس از شهادت امیرالمومنین و استقرار معاویه بن ابی سفیان بر مصدر حکومت، پیرزنی از اهل کوفه، به دلیل بی عدالتی که در حق پسرش شده بود به شام رفته و هر روز جلوی کاخ خلیفه دادخواهی میکرد و سروصدا به راه میانداخت. تا بالاخره یک روز خلیفه تصمیم گرفت خودش با او صحبت کند. وقتی آن پیرزن در مقابل خلیفه نیز درشتی کرد و از حق دادخواهی برای پسرش کوتاه نیامد، معاویه جملهای در مذمت علی (ع) گفت که به نظرم یکی از بهترین تعریفها از روش حکومتی علی (ع) است. او گفت: “خدا لعنت کند آن علی را که طعم مخالفت با حکومت را به شما چشاند.” ظاهراً امروزه از معاویه بایدعذرخواهی کنیم. آن بدبخت به صراحت امروز شما برای مردم شاخ و شانه نمیکشید. خندهدارتر این اتوماتیک بودن است. در مملکت استبدادزدهای مثل ایران که استبداد باز تولید میشود، اگر دهها نهاد نظارتی و کنترل هم برای مردم طراحی کنی باز هم امکان مطلقه شدن قدرت و عدم تمکین آن به خواست مردم وجوددارد، چه رسد به اینکه قدرت بیکرانی مثل ولایت فقیه داریم که در واقع هر کاری دلش میخواهد میتواند بکند و به هیچکس هم جواب ندهد و مردم هم راهی برای پایین آوردن او از مسند قدرت و یا نظارت بر او و یا انتقاد از او ندارند و بعد بگوئیم یک روزی که تقوا نداشت خودش اتوماتیک عزل میشود و از مصدر قدرت پایین میآید.
در مورد فساد که بشکل فساد اقتصادی و رانت خواری و اعتیاد و فحشا و فسادهای اجتماعی و مهمتر از همه تزلزل ارزشهای اخلاقی، ارکان کشور را فراگرفته است، نیاز به وارونه کردن تمام روابط موجود است. باید دخالت حکومت در بسیاری از حوزهها راکم کرد. اما درست راه برعکس اتخاذ شده و قرار است دخالت حکومت افزایش بیابد. اجازه بدهید یک قلم به فساد اقتصادی و رانت خواری بپردازم. مطمئناً برای مقابله با این بلیه در کوتاه مدت باید دست رانت خواران اقتصادی را کوتاه کرد و در میان مدت باید ساختار اقتصادی کشور را از اقتصاد حکومتی و دولت سالار به اقتصاد خصوصی و بازار آزاد تغییر داد و البته در دراز مدت هم سایر روابط اجتماعی که بر اقتصاد تأثیر دارند باید اصلاح شوند و زمینه فساد از آنها ریشه کن شود. حالا فرض کنید چند نفر پیدا شدهاند و میگویند میخواهند با فساد اقتصادی مبارزه کنند. از نمایش و شو درآوردن مثل روی زمین نشستن که بگذریم باید بتوانند جلوی رانت خواری را بگیرند. آیا میتوانند دست شرکتهای سپاه را از پیمانکاریهای کشور و واردات لوازم خانگی و معاملات نفتی و تولید خودرو و دهها فعالیت دیگر کوتاه کنند؟ آیا میتوانند سهمیه آقای مصباح یزدی از واردات شکر صنعتی را متوقف کنند؟ آیا میتوانند بیش از ٥ هزار واحد املاک و مستغلاتی را که توسط ستاد اجرایی فرمان ٨ مادهای امام مصادره شده را به صاحبانش برگردانند و مزایایی را که یک عده از قبل این موسسه و موسسات نظیر آنها که همگی زیر نظر شما هستند بدست آوردهاند متوقف کنند؟ آیا میتوانند تمام رانتهایی را که آقای واعظ طبسی و یا ری شهری و یا دیگران به نام امامان و امام زادهها استفاده میکنند موقوف کنند؟ اگر بکنند آنگاه شما باید با یک بودجه محدود دولتی، شفاف و روشن و منعکس در ردیفهای بودجه و زیر نظر ذیحساب وزارت دارایی سرکنید. در این صورت پول برای پرداخت شهریه برای طلاب و یا پشتیبانی گروههای فشار و یا دهها هزینه دیگری را که بیت شما انجام میدهد از کجا میآورید؟ اگر امیرکبیر در ظرف سه سال توانست راه دزدی را در این مملکت ببندد، دلیلش این بودکه اول بودجه ناصرالدین شاه را دردست گرفت و محدود کرد و بعد به سراغ دیگران رفت. اگر چه آن بزرگوار جانش را هم گذاشت اما لااقل راه درست را نشان داد. آیا به نظر شما با رانت خواری بزرگ و سازمان یافتهای که عمدتاً در اطراف شما و در موسسات زیر نظر شما وجود دارد، میتوان صحبت از مبارزه با فساد اقتصادی کرد. به نظر شما نمایشهای کمدی آقای احمدی نژاد مثل روی زمین نشستن در مقابل دوربین تلویزیون تا چه حد با یک مبارزه جدی با فساد مربوط است؟
میگویند خود کرده را تدبیر نیست. شما این کشور را به این شکل درآوردهاید و شما هم باید پاسخگو باشید. تکلیف امثال من روشن است. به دنبال تغییر قانون اساسی فعلی و تدوین یک قانون اساسی دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر هستیم. نقطه شروع این کار را هم برگزاری یک رفراندوم آزاد با نظارت نهادهای بین المللی برای تعیین تکلیف قانون اساسی فعلی میدانیم. برای رسیدن به این مقصد هم چارهای جز سازماندهی مقاومت مدنی در مقابل قدرتمدارانی که در مقابل این خواسته مردم میایستند نداریم. اما نمیدانم شما میخواهید چکار کنید. مطمئناً دروغهایی را که در مورد شرکت مردم در انتخابات گفتهاند دیگر شما باور نکردهاید. لااقل به گزارشهای محرمانه اعتماد کنید و مطمئن باشید کمتر از ٣٠% مردم در انتخابات شرکت کردهاند. اگر به بحثهای برون دینی اعتقادی ندارید و به رأی اکثریت مردم قائل نیستید، لااقل به بحثهای درون دینی و فتوای اکثریت فقها توجه کنید. به موجب فتوای اکثریت فقها حکومت وقتی برای فقیهی مسجل میشود که مستظهر به رأی اکثریت مردم باشد. با آقای منتظری دشمن هستید و لابد فتوای ایشان را قبول ندارید، با آقای سیستانی چطور؟ بعید است حرف غیرشرعی و غیرعقلی آدمهایی چون آقای محمد یزدی مورد قبول شما یا هرآدم عاقلی باشد. ایشان میگویند منصب ولایت فقیه را یک نوع نصب الهی قلمداد میکنند و وظیفه خودشان راکشف این انتصاب الهی میدانند و نه رأی دادن. میدانید این حرف یعنی چه؟ یعنی نعوذبالله، شما یا هر آدم دیگری در این منصب، هم طراز پیامبران و یا امامان شیعه میگردد. میدانید چه حقه بازی بزرگی دراین حرف نهفته است و میتواند تا چه حد مورد سوء استفاده شیادان قرار گیرد. بیائید با مردم صریح باشید. اگر شما هم به این قبیل حرفها اعتقاد دارید، صریحاً اعلام کنید تا مردم هم بدانند که شما چگونه برای خود یک نیمچه پیامبری و نظرکردگی الهی قائلید. فقهای شیعه هم بدانند که شما چه در سر دارید، آن گاه نه فقط اطاعت از شما جایز نیست، بلکه مبارزه با شما واجب شرعی میشود. و اگر به این حرفهای مشکوک امثال آقای یزدی باور ندارید که فکر میکنم نداشته باشید، در آن حالت چارهای جز اخذ رأی مردم، برای مشروعیت حکومت خود ندارید. رأی مردم را هم در یک انتخابات آزاد میتوان اخذ کرد، نه از طریق یک مجلس خبرگان دست چین شده. کاشکی به نصیحت مصلحانی مثل اکبر گنجی گوش میکردید که شما را به شرکت در یک انتخابات آزاد و اخذ رأی اکثریت مردم دعوت میکنند، و در صورت عدم رأی اعتماد مردم کنار میرفتید. کاشکی تا دیر نشده بابت تمام دهن کجیهایی که به ملت کردهاید از مردم عذرخواهی میکردید و کنار میرفتید. واقعیت این است که شما کشور را بسیار بد اداره کرده اید خاطرم هست وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد و به زور متحدین از آنجا بیرون رانده شد و مملکتش هم دچار تحریم سازمان ملل شد، شما در یک سخنرانی به درستی از او انتقاد کردید و گفتید این چگونه رهبری است که کشورش را دائماً به مشکل و بدبختی دچار میکند و مردمش را به زحمت میاندازد. اکنون قدری به خودتان نگاه کنید و ببینید ملت و مملکت را کجا بردهاید. میدانم در دلتان به این حرفهای من میخندید و متأسفانه از باده قدرت مستید. فکر میکنید بر خر مراد سوار هستید و مخالفین را قلع و قمع کردهاید، اشتباه میکنید. سرنوشت ادامه مسیر فعلی روشن است. در تاریخ ایران و جهان بارها اتفاق افتاده است. تا دیر نشده میتوانید با همراهی با مردم از خسارت بیشتر به کشور جلوگیری کنید. خود دانید.
و ما توفیقی الا بالله
محمد محسن سازگارا
مهرماه هشتاد و چهار
پیام برای این مطلب مسدود شده.