24.09.2005

من و آقا»: خاطرات محرمانه علم دار آقا (39)

شهروند: اسد مذنبي
دوشنبه 28 شهريور 84
رئيس جمهور “شرف” ياب شد. يك ميكروفون تمام اتوماتيك به اضافه مقداري خرت و پرت به آقا هديه كرد. آقا در حالي كه به ميكروفون نگاه ميكرد گفتند ما خودمان چند هزار تا از اينا داريم. احمدي نژاد خيلي لوس گفت چند ميليون بابتش پول دادم. آقا پرسيدند پول از كجا آوردي؟ جواب داد از صندوق مهر رضا كش رفتم و ادامه داد: فرق اين ميكروفون با بقيه اين است كه به طور خودكار جمعيت را با هوش مصنوعي خود شناسايي كرده و حرفهاي شما را به سمع شان ميرساند و احتياجي به نوشتن و از بر كردن سخنراني نيست!

آقا در حالي كه كيف ميكردند، دستور دادند همه بنشينند ته اتاق تا ميكروفون را امتحان كنند. آقا لبش را به ميكروفون نزديك كرد. ميكروفون گفت: بدبخت ها، بي سوادها، بچسبيد به ولايت فقيه تا به شما آسيبي نرسد. آقا فرمودند چي شنيديد. ترجمه كرديم. آقا متعجب فرمودند من چيز ديگري گفتم. دو مرتبه امتحان كردند همان حرفها تكرار شد. آقا قاه قاه خنديد و گفتند حرف راست را بايد از اين ميكروفون شنيد، باعث صراحت لهجه ما ميشود. تازه اگر حرف نامطبوعي زديم مياندازيم گردن ميكروفون. گفتم و اگر چيزي فرموديد كه باعث سرافكندگي نظام در جهان شد، ادعا ميكنيم كه دشمن در ميكروفون نفوذ كرده بود. آقا زدند به پشتم و گفتند: براوو علم دار، براوو!

سه شنبه 29 شهريور 84
اكبر شاه “شرف” ياب شد! آقا گفتند زيارت قبول باشه حاج اكبر. اكبر گفت ميخواستيم برويم كربلا ولي نشد. آمريكايي ها بهانه آوردند كه امنيت نيست! آقا فرمودند به آمريكايي ها پيغام بدهيد كه ما حاضريم امنيت كربلا و نجف را تامين كنيم! اكبر گفت ما را گرفته اي ها! و ادامه داد بالاغيرتا ما را فيلم نكن چون توي مملكت خودمان روز روشن با صد تا اسكورت و هلي كوپتر به اينور و آنور ميرويم آن وقت حضرتعالي ميخواهيد . . . آقا گفتند اكبر تو ديگه چرا شايعات دشمن را باور ميكني!؟ اكبر پرسيد چند وقته از بيت خارج نشدي؟ آقا فرمودند: دمت اكبر ما دو هفته قبل نماز دشمن شكن را اقامه كرديم. اكبر گفت از خودت نپرسيدي اگر امنيت هست چرا اونجاي آدم رو توي نماز جمعه بازرسي ميكنن؟ آقا خنديد و جواب دادند اكبر بابا ول كن اين شايعاتو. چون نه تنها ما را نگشتند بلكه كلي هم به ما احترام گذاشتند. اكبر گفت همين حرفها را ميزني كه در خبرگان ميگويند آقا‌ چيزي اش ميشود. و در حال رفتن گفت: دوستانه ميگويم اوضاع سركار يه خورده بي ريخت شده. گفتم بهتر است در ملاقاتهاي خصوصي نيز از همان ميكروفون معجزه گر استفاده كنيد. آقا گفتند ممكن است ناراحت شوند و بگويند آقا با سران نظام هم با واسطه حرف ميزند!

چهارشنبه 30 شهريور ماه 84
رئيس قوه قضاييه “شرف” ياب شد. و ورقه ي لوله شده اي را پرت كرد جلو آقا و گفت بيا مال خودت. آقا بي اعتنا به ورقه پرسيدند سلامت كو حاج محمود؟! رئيس قوه قضاييه جواب داد از كي تا حالا بزرگترها بايد به كوچكترها سلام كنند. به آقا اشاره كردم كه ميكروفون يادتان نرود. آقا ميكروفون را روشن كرد. ميكروفون گفت بزرگي به عقل است. شتر نيز بزرگ است. تا ديروز محتاج دو تومن روضه بودي، حالا براي ولي امر مسلمين جهان شاخ و شانه ميكشي؟ حاج محمود با عصبانيت گفت: بخشنامه كرديم كساني كه مدرك دانشگاه هاوايي دارند مجرم هستند و مداركشان اعتبار ندارد و در بيت را به هم كوبيد و رفت!

“شرف” يابي مجدد سر شام!
مقداري نان و پنير و سبزي داخل سفره بود. آقا گفتند بسم الله. گفتم سيرم! آقا دو مرتبه فرمودند آدم سير چهل لقمه جا دارد. تازه متوجه شدم كه دوربين تلويزيون مشغول فيلمبرداري از سفره شام آقاست. فيلمبرداري كه تمام شد، سفره نان و پنير را جمع كرده و چلوكباب بره بريان و چند رقم پلو آوردند. آقا گفتند خودسازي را هيچوقت فراموش نكن. بايد خويشتن را با نعمات الوان خداوندي ساخت. و دفعتا پرسيدند راستي ورقه حاج محمود چي بود؟ گفتم استعفايش را نوشته بود! آقا در حالي كه لقمه را زورچپان مينمودند گفتند اين بابا هر وقت سردي اش ميشود زرتي استعفا ميدهد. گفتم اشتباه نكنم حاج محمود يكي از كانديداهاي خبرگان براي تصدي پست رهبري نظام است. و ادامه دادم كه گويا قرار است خبرگان رهبر جديد كشف نمايد و مثل اينكه بين مصباح و اكبرشاه و حاج محمود رقابت سختي در جريان است. آقا فرمودند بيخود نبوده كه رئيس خبرگان به اكبرشاه نان قرض داده! گفتم تبصره گذاشته اند كه خبرگان متقاضي رهبري نظام بايد از پست هاي دولتي استعفا بدهند! آقا باخنده فرمودند عجب آدمهاي خنگي، يعني آنها نميدانند كه قوه قضاييه يك بنگاه خصوصي و متعلق به ماست و ربطي به دولت ندارد. و با اشاره به استعفانامه گفتند زيرش بنويس موافقت نشد كه نشد كه نشد، چون وقتي رهبر شد آن وقت با يك حكم حكومتي ساقطش ميكنيم و حالش را ميگيريم! نفهميدم آقا جدي فرمايش داشتند يا مشنگ تر از آن تشريف دارند كه ما فكر ميكنيم!

پنجشنبه 31 شهريور ماه 84
رئيس جمهور “شرف” ياب شد!
آقا فرمودند مذاكرات چي شد؟ احمدي نژاد گفت به آمريكايي ها گفتم . . . آقا حرفش را قطع كردند و گفتند نميخواهيم بدانيم به آمريكايي ها چي گفتيد ميخواهيم بدانيم آنها چي گفتند. احمدي نژاد گفت آمريكايي ها گفتند قسم حضرت عباس را باور كنيم يا دم خروس را؟ پرسيدم اين حرفها را به انگليسي گفتند و تو فهميدي! احمدي نژاد گفت پس چي؟ گفتم آره ارواح بابات بگو ببينم قسم حضرت عباس به انگليسي چي ميشود؟ احمدي نژاد Rooster Swear آقا داد زدند مگر ما اينجا كلاس زبان گذاشته ايم و خطاب به من گفتند ميگذاري به كارمان برسيم يا نه. احمدي نژاد گفت آمريكايي ها گفتند آقا روزي يك ميليون فحش و دشنام به ما ميدهد. آقا فرمودند ميخواستي بگويي آقا را من ميشناسم اينقدر بدهن نيست، اصلا ميگفتي تقصير اين ميكروفون است! احمدي نژاد گفت همين فردا ميروم نيويورك . . . گفتم مگر نيويورك خونه خاله س و در ثاني اين ميكروفون را خودت همين ديروز از آمريكا آورده اي و از خود آمريكايي ها خريده اي!

آقا با خوشحالي گفت، اگر اينطور است قضيه قابل حل است، به آمريكايي ها بگو دشمن توي ميكروفون آقا نفوذ كرده بود. و خطاب به من گفتند همين حالا يك اطلاعيه صادر كن و بگو دشمن با نفوذ در ميكروفون آقا قصد تخريب چهره الهي مقام شامخ ولايت را داشت كه با درايت ولي امر مسلمين جهان شناسايي و منهدم گرديد. گفتم راجع به سخنراني هاي مقام ولايت قبل از اين ميكروفون چه ميتوانيم بگوييم؟ آقا داد زدند مگر نميداني كه قوانين و مسايل در مملكت ما هميشه عطف به ماسبق ميشود و قوه قضاييه نيز براساس قانون رضاشاه مطبوعات را منحل كرد و در حالي كه رئيس جمهوري را به بيرون هل ميداد گفت همين امروز برو نيويورك و آمريكايي ها را شير فهم كن!

جمعه اول مهر ماه 84
خبرگان بعد از نماز دشمن شكن “شرف” ياب شدند! به آقا گفتم با خبره هاي نظام طرف هستيم ميكروفون لازم نيست اما به خرج آقا نرفت. ميكروفون گفت يادتان نرود كه مركب تان تا ديروز الاغ بود! اعضاي مجلس خبرگان هاج و واج به يكديگر نگاه كردند. ميكروفون گفت دست از پا خطا بكنيد خبرگان را يك جا به فروش ميرسانم و از كار بيكارتان ميكنم. نصف بيشتر خبرگان بلند شدند و رفتند. ميكروفون گفت ما نماينده خدا هستيم و احتياجي به نظارت بنده خدا نداريم. يكي داد زد: بپا نيفتي! ميكروفون گفت خفه! مصباح گفت مدرك اجتهادش را از دانشگاه هاوايي گرفته! ميكروفون گفت به كسي مربوط نيست! يك خبره ديگر گفت به خاطر مدرك قلابي اجتهاد از دانشگاه هاوايي بايد تحت تعقيب قرار بگيره! ميكروفون گفت زرشك! ميكروفون شروع كرد به شعار دادن: خبره آمريكايي اخراج بايد گردد. اي رهبر آزاده، آماده ايم آماده، مجلس آمريكايي انحلال انحلال، خبرگان خجالت خجالت . .. ديدم اوضاع بي ريخت شد يواشكي ميكروفون را از پريز كشيدم اما دير شد چون فقط چند نفر باقي مانده بودند.

آقا پرسيدند مگر ما چيز بدي گفتيم؟! عرض كردم يقينا دشمن در ميكروفون نفوذ كرده! آقا داد زدند فورا اعدامش كنيد! به خود گفتم نظارت آنچناني نتيجه اين چنيني! و معلوم نيست خبرگان از براي آقاست يا رهبري از بهر خبرگان است. به قول شيخ اجل
گوسپندار براي چوپان نيست
بلكه چوپان براي خدمت اوست

شنبه 2 مهر 84
تلگراف فوري از مشهد داشتم. في الفور “شرف” ياب شدم! آقا تلگراف را توشيح فرمودند و زيرش نوشتند اطاعت ميشود. آقا را به مدت يك ماه ممنوع المنبر كردند و دستور دادند كليه ميكروفون هاي آقا تا اطلاع ثانوي مصادره شود!

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates