وضعيت ناگوار پارسه (تخت جمشيد) پايان مييابد؟
ایسنا: ظاهراً انتخاب عنوان تخت جمشيد (پارسه) براى اين مجموعه، گواهى بر اين مدعاست كه خاندان سلطنتى، مراسم پرشكوه نوروز را در همين مكان برگزار مى كرده اند و اين در واقع يك سنت ديرينه بوده است. داريوش در كتيبه اى حك شده بر ديواره هاى تخت جمشيد، به ضرورت برگزارى مراسم جشن و شادمانى نوروز اشاره كرده و مى نويسد:«خداى بزرگ است اهورا مزدا كه اين آسمان را آفريد، كه اين زمين را آفريد، كه انسان را آفريد و شادى را براى انسان آفريد.»
/وضعيت ناگوار پارسه (تخت جمشيد) پايان مييابد؟/١
”پارسه“ ؛ عظمتي براي باز رسيدن به مرتبهي جمشيد اسطورهها
افتخار به ايراني بودن، حس كمال، عظمت و سربلندي، تنها بخش كوچكي از احساس هر ايراني است كه پا به بزرگترين مركز حكومتي كشورش در طول تاريخ، يعني همان پارسه، مي گذارد.
ديدن اين همه شكوه و دريافتن اين همه نظم خلاق، هماهنگي سنگ و نقش، تضاد خط افق پلكانهاي منقوش در كنار راستاي بلند ستونها، همه و همه نشان از ذهني زيبا و تفكري كمال طلب دارد.
بنايي مركب از هنر تمامي اقوام و مردماني كه شايد امروز همه ما به زندگي تحت حكومت سازنده آن رشك ميبريم.
ظاهراً انتخاب عنوان تخت جمشيد (پارسه) براى اين مجموعه، گواهى بر اين مدعاست كه خاندان سلطنتى، مراسم پرشكوه نوروز را در همين مكان برگزار مى كرده اند و اين در واقع يك سنت ديرينه بوده است. داريوش در كتيبه اى حك شده بر ديواره هاى تخت جمشيد، به ضرورت برگزارى مراسم جشن و شادمانى نوروز اشاره كرده و مى نويسد:«خداى بزرگ است اهورا مزدا كه اين آسمان را آفريد، كه اين زمين را آفريد، كه انسان را آفريد و شادى را براى انسان آفريد.»
در واقع علت انتخاب اين نام براي محل حكومت داريوش به جمشيد اسطوره اي باز مي گردد. در اساطير ايران كهن، جمشيد اسطوره يى را پايه گذار نوروز دانسته اند. فردوسى در اين مورد انگاره جالبى دارد: “از آن جا كه جمشيد در روز هرمز از فروردين، يعنى اولين روز سال بر تختى نشست كه ديوها آن را به آسمان بردند، مردم آن روز را جشن مى گيرند”. و شايد سنت تاب خوردن در روز اول فروردين در برخى از روستاها از همين اعتقاد گرفته شده باشد. به عبارتي جمشيد، آفريننده واقعى جشن كهن نوروز است، قهرمانى ايزدى كه به مناسبت فرمانروايى هزارسالهاش در ايران زمين، نامدار شده است. «ويژگى اين فرمانروايى آرامش و وفور نعمت بوده و طى آن ديوها و اعمال زشتشان ـ ناراستى و گرسنگى و بيمارى و مرگ ـ هيچ نفوذى نداشتند.»
در كتابي از دكتر محمدجعفر ياحقى درباره جمشيد آمده است: «جمشيد نخستين پادشاه است. اهورامزدا با دادن دو ابزار (نگين و عصاى زرنشان) او را صاحب اقتدار گردانيد… جمشيد سيصد سال پادشاهى كرد و در اين مدت، هيچ بدى در جهان نبود و كسى از مرگ رنجه نمى شد. مرغان در برابر تخت افسانه يى او صف زده و آدميان و ديوان به اطاعت او در آمده بودند.» به نظر مي رسد شاهان هخامنشى، با ارزش نهادن به اين آيين شكوهمند بر ساخته جمشيد، مى كوشيدند خود را به مرتبه شكوه و عظمت فرمانروايى جمشيد برسانند.
تخت جمشيد (پارسه) را داريوش بنا نهاد. داريوش، بعد از پايان معمارى كاخ سلطنتى خود در شوش، تصميم گرفت پايتختى تشريفاتى براى خود و اخلاف خويش برگزيند تا علاوه بر دو پايتخت هگمتانه (تختگاه سلسله پيشين: ماد)، هخامنشيان صاحب پايتختى شوند كه مراسم ملى نوروز را در آن برگزار كرده و از ميهمانان خارجى استقبال كنند. پايتختى كه بعدتر به نماد شكوه اين سلاله تبديل شد و اهميتى بس فزون تر از دو پايتخت پيشين پيدا كرد.
كمتر پادشاهي در آغاز پادشاهياش به اندازه داريوش با دشواريهاي توانفرسا برخورد كرده است. با همهي اين ها، داريوش با اراده اي آهنين و نيروي رواني شايان بر همه دشواريها و بندها كه بر سر راه داشت چيره شد و به راستي شاهنشاهي هخامنشي را از نو زنده كرد.
به گفته ي برخي از مورخان: اگر در اين دوره تنگنايي و غيبت دور و دراز كمبوجيه از پايتخت، خبر هاي دروغ و سركشي بردياي دروغين، آشفتگي كه در مدت هشت ماه پيدا شده بود و خودمختاري و پراكندگي كشورهاي وابسته، داريوش پيدا نشده بود، دولت هخامنشي به همين جا پايان مي يافت. كسان ديگري هم از پيشآمد گئومات مغ استفاده كرده و شورش كردند، ولي داريوش همه ي اين شورش ها را در مدت دو سال فرو نشاند، به آسياي كوچك (تركيه) رفت و مهاجر نشين هاي يوناني كناره درياي اژه را كه انديشه شورش در سر داشتند، آرام كرد.
بزرگترين كاري كه داريوش در راه كشور داري كرد، بر انداختن شيوه خانخاني و بنياد حكومت مركزي بود. تا زمان داريوش حكومت مركزي در هيچ كشوري وجود نداشت، تنها دولتي كه در گيتي، ملت هاي گوناگون را زير پرچم فرمانروايي يگانه در آورد و پايتخت را بر جاهاي ديگر فرمانروا ساخت، دولت هخامنشي و نخستين كسي كه اين شالوده را گذاشت، شاه هخامنشي، داريوش بزرگ، بود. داريوش با تدبير ابداعي كشور پهناور شاهنشاهي را به سي بخش تقسيم كرد و از ميان سرداران و بزرگان ايران، مردان كاردان و شايسته اي را به فرمانروايي هر بخش گماشت. استانداران اين بخش ها را خشترپاون يا شهربان مي گفتند. براي اين كه شهربانان از اختيارات خود پيشي نجويند و به بيداد و آزار مردم نپردازند، با هر يك از آنان كارگزاري مي فرستاد كه به ديده ويژه شهربان بود، در خفا كارهاي شهربان را بازرسي مي كرد و خبرها و رويداد هاي بخش را به پايتخت گزارش مي داد.
اين روش در ايران تا پس از اسلام هم معمول بوده و اينگونه كارگزاران را در دوره اسلامي صاحب بريد مي گفتند.
براي برگزاري رشته هاي بازرگاني، اداري، سياسي و لشگري و زود رسيدن خبر هاي هر جا به پايتخت ميان پايتخت و بخش هاي دوردست، داريوش به ساختن راههاي شوسه پرداخت؛ چنانكه راه شاهي از همه ي كشور هاي زير دست مي گذشت. هردوت نوشته است: درازي اين شاهراه بيش از 2900 كيلومتر بود. در هر چهار فرسنگ مهمانخانهاي ديده مي شد. همه جا خوراك اسب و نيازمندي هاي ديگر ديده مي شد. اين راه دراز را با ساز و برگ هاي آن زمان در 111 روز و رهگذران در 90 روز مي پيمودند. داريوش راه هاي دريايي نيز ساخت؛ چنان كه براي پيوستن درياي مديترانه به درياي سرخ به كندن تنگه اي فرمان داد و او در سنگ نبشته اي كه اخيراً در نزديكي تنگه سوئز به دست آمده، چنين مي نويسد: ”اهورا مزدا خداي بزرگ كه آسمان و زمين را آفريد و بشر را پديد آورد و خوشي را به آدميان عرضه داشت و داريوش را پادشاه ساخت، او بزرگ است و مردان و اسباب خوب دارد…..منم داريوش پادشاه بزرگ شاه شاهان، پادشاه كشور هايي كه جايگاه همه نژاد هاست، شاه اين سرزمين بزرگ…از پارس تا مصر را گرفتم، گفتم اين تنگه را بكنند از اين رو رود نيل كه در مصر روان است تا دريايي كه از پارس بدان روند، اين تنگه كنده شد چنانكه فرمان دادم كشتيها روان شدند آن سان كه خواسته من بود”.
در يك كتيبه مربوط به تخت جمشيد نيز كه به نظر مي رسد متعلق به مقبره يكي از پادشاهان هخامنشي و به احتمال قوي اردشير دوم (حدود 358 پيش از ميلاد) باشد، فهرست اقوام تابع شاهنشاهي ، اين گونه آمده است: پارسي ، مادي ، خوزي ، پارتي ، هروي ، باختري ، سغدي ، خوارزمي ، اهل زرنگ ، اهل رخج ، ثته گوشي ، گندهاري ، هندي ، ( اهل سند ) ،سكايي هومه ورك ، سكايي تيز خود ، بابلي ، آشوري ، عرب، مصري ، ارمني ، اهل كاپادوكيه ، اهل سارد ، پوتي ، كوشي ، كرخايي.
اين سخنان از داريوش است، شاه كشورهايي كه از همه نژادها جايگزين است: “… دشمني كه به تو روي آرد و به تو لبخند زند مانند حنظل است كه از بيرون شاداب و خوش مي آيد ولي از درون تلخ و ناخوش است… من هر آن چه كردم همه به ياري اهورا مزدا بود، اهورا مزدا مرا ياري كرد تا كار را به انجام رسانيدم، اهورا مزدا خانواده ام و كشور هاي مرا از بدي نگه دارد. اين است بهره برداري من از اهورا مزدا، اميدوارم اهورا مزدا نياز مرا برآورد… اي آدم! آنچه اهورا مزدا فرمان داده به تو مي گويم: از راه راست بر مگرد، انديشه بد مكن، از گناه بپرهيز! اي كسي كه پس از من شاه مي شوي سخت از دروغ بپرهيز؛ اگر مي خواهي كشورت از بدي ايمن باشد، فريب دهنده را كيفر ده، اهورا مزدا و يزدان مرا از آن رو ياري كرد كه من و دودمان بددل، دروغگو و بيدادگر نبوديم، من از روي حق و داد پادشاهي كردم هيچ بنده اي را نيازارم و به هيچ ناتواني ستم روا نداشتم… اي آنكه پس از من شاه خواهي شد، مردي را كه دروغ گو باشد و كسي را كه بيداد كند، دوست مباش و از او با شمشير بازخواست كن.”
اما درباره بنا هاى هنرمندانه اى كه در طول زمانى دراز و به دست شاهان هخامنشى در دل تخت جمشيد گنجانده شده است، بايد گفت كه اين مجموعه، نمايى و چشم اندازى كلى از بازنمايى راستين فراز و نشيب حكومت است. وسعت تمام ساختمان هاى روى صفه چندصد هزار متر مربع است. از اين ساختمان ها قسمت هايى كه مربوط به بارعام، پذيرايى هاى رسمى و شرفيابى نمايندگان كشورها و برگزارى جشن هاى مذهبى بوده وسعت زياد داشته و درهاى ورودى آنها عريض بودند؛ از جمله اين كاخ ها بايد از كاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. ديگر ساختمان ها كه براى سكونت شاه، وليعهد، ملكه و خاندان سلطنتى و همچنين دفتر و جايگاه نگهبانان بوده، كوچكتر بود. بيشترين بنا ها و عظيم ترين بنا ها به داريوش كه روزگارى از قدرت مدارى بى رقيب را پشت سر مى نهاده است، تعلق دارد. كاخ داريوش، كاخى تقريباً كوچكتر از كاخ شوش است، با يك تالار مركزى ستون دار كه درسمت راست و چپ آن اتاق ها قرار داشته و به ايوانى داراى ستون هاى چوبى باز مى شده است. كه ظاهراً الهامى بوده از سراهاى نزديك، با سر ستون هايى به شكل سر انسان! از ديگر بنا هاى ارزشمند نهفته در دل تخت جمشيد (پارسه) كه بازتاباننده ذوق و ابتكار انسان باستان محسوب مى شود، بايد به تالارى موسوم به «دروازه ملل» اشاره كرد كه در واقع سالن انتظار نمايندگان ملت ها بوده است. درون اين تالار سكوهاى سنگى در چهار طرف تعبيه شده است كه محل نشستن مهمانان بوده است. تالار داراى سه در ورودى و خروجى پهن است كه دو ديوار سنگى در درگاه غربى و شرقى به صورت نقش برجسته نمايان مى شود. نقش اين دو درگاه به شكل موجودات اساطيرى است.
اما مهمترين بناى تخت جمشيد كاخ آپاداناست كه از لحاظ وسعت، زيبايى و هنر نهفته در معمارى كهنسالش در ميان ساير بنا ها جلوه نمايى خاصى دارد. با چشم اندازى زيبا به سوى جلگه پر شكوه مرودشت! اين كاخ به زيبايى آبستن برجسته ترين و شكوهمندترين نقش برجسته هاى تخت جمشيد است؛ با سرستون هايى به شكل سر شير كه از نگاه سنتى، نماد قدرت محسوب مى شده است. كاخ صد ستون نيز كه به دستور جانشين داريوش يعنى خشايارشا، بنا نهاده شده است چيزي از زيبايى آپادانا كم ندارد. كاخى پر شكوه با صد ستون سنگى ستبر!
از ديدنى هاى اين كاخ، نقوش حجارى شده درگاه ها است، اين نقش برجسته ها در درگاه جنوبى شامل تخت شاهنشاهى است كه بر دست نمايندگان ملل تابعه امپراتورى هخامنشيان قرار گرفته است. در بالاى تصوير و در پشت سر شاه، يك نفر خدمتگزار مخصوص ديده مى شود. بر درگاه هاى شرقى و غربى نيز نقوشى با مضمون نبرد پادشاه با حيوان افسانه اى حك شده است. بناى مهم ديگر تخت جمشيد كاخ نهفته در مركز كاخ هاى ديگر است كه به همين جهت نيز به «كاخ مركزى» شهره شده است. از مشخصات بارز اين بناى كهن وجود سرستون هايى به شكل سر انسان و بدن حيوانات است كه ظاهراً سمبلى در پس خود دارد. اما يكى از جالب ترين كاخ ها، كاخى است موسوم به «تچر» كه پنجره هايى رو به تابش نور آفتاب دارد .بدين جهت باستانشناسان بر اين باور پاى مى فشارند كه اين بنا از جمله كاخ هاى زمستانى مجموعه بوده است.
در بلندترين صفه تخت جمشيد نيز كاخ اختصاصى خشايارشا به نام «هديش» ايستاده است. از ويژگى هاى منحصر به فرد اين كاخ نقش برجسته هاى درون پنجره هاست كه در ديگر كاخ ها به چشم نمى خورد. در اين تصاوير هديه آورانى نقش شده است؛ بازتاباننده سمبليك تخت جمشيد (پارسه)، به عنوان مامن ميهمانان خارجى، ظاهراً خشايارشا دستور داده بود تصوير پادشاه را در گوشه هاى پنجره ها مانند قهرمان مغلوب كننده هيولا ها نقش كنند. شايد شاهنشاه هخامنشى بدين وسيله مى كوشيد قدرت خود را به رخ مخاطب كشيده و به آيندگان بسپارد. جالب اينجاست كه باستانشناسان در گوشه گوشه تخت جمشيد (پارسه) و در لابه لاى حفارى هاى خود به نشانه هاى متعددى از تاثير فرهنگ و هنر ملل ديگر برخورده اند.
در كتاب ايران از آغاز تا اسلام نوشته گريشمن آمده است «كاوش هاى مؤسسه شرق شناسى شيكاگو موجب كشف شاهكارى عالى از مجسمه سازى يونانى در خرابه هاى تخت جمشيد (پارسه) شد كه پنلوپ (از اساطير يونان ) را نشان مى دهد، و آن متعلق به قرن پنجم قبل از ميلاد است.» البته گيرشمن بعدتر اضافه مى كند كه «مجسمه سازى نمى بايست از ساختن پيكر شاهنشاه، يا شايد چند تن از مقتدر ترين افراد شاهنشاهى وى تجاوز كرده باشد.»
و اما قدرى آن سوتر از تخت جمشيد (پارسه) پهناور و در سينه كش كوهى به نام رحمت، آرامگاه شاهان درگذشته هخامنشى خودنمايى مى كند. شاهانى كه روزگارى اين مجموعه عظيم معمارى و هنرورى را بنا نهادند تا ماندگار و جاودانه شوند و آرام در آرامگاه خويش خفته اند.
سه آرامگاه در كوه رحمت، مشرف بر كاخ هاي تخت جمشيد وجود دارد. از اين ميان دو آرامگاه اردشير سوم رو به روي كاخ ها، آرامگاه اردشير دوم در 500 متري جنوب صفه تخت جمشيد و آرامگاه ناتمام داريوش سوم، رو به روي روستاي شمس آباد، در پشت ضلع جنوبي كوه رحمت قرار دارد. اين آرامگاه ها تقليدي از آرامگاه هخامنشيان در نقش رستم و همه آنها داراي ايواني وسيع، بلند و بدون پلكان است .ديدوروس سيسيلي، مورخ رومي كه در سال 60 پيش از ميلاد از تخت جمشيد (پارسه) ديدن كرده در مورد اين آرامگاه ها مي نويسد: براي بالا رفتن از آنها از دستگاه بالابر استفاده مي كنند. در دهه چهل براي آرامگاه پلكان سنگي درست كردند. وسط ايوان، ورودي آرامگاه قرار دارد. در آرامگاه اردشير دوم، دو قبر كه شايد جاي تابوت پادشاه و ملكه بود و در آرامگاه اردشير سوم، شش قبر، احتمالاً براي خاندان سلطنتي حفر شده است. روي قبرها، سنگ محدبي قرار دارد. نقش هاي ايوان هاي اين آرامگاه مشابه هستند. در دو طرف در آرامگاه، دو ستون چسبيده به ديوار وجود دارد كه در بالاي آن ها پادشاه بر تخت شاهي نشان داده مي شود. پادشاه يك دست خود را رو به آتش به حال نيايش بلند كرده و در دست ديگر كماني دارد.
اما از دوره هخامنشيان 16 كتيبه و از ساسانيان يك كتيبه در قسمت هاي مختلف تخت جمشيد (پارسه)، حك شده كه بزرگ ترين آن ها 8×2 متر است. زبان كتيبه ها ايلامي، بابلي و ميخي پارسي است. تمامي كتيبه ها با طلاي ناب پر شده بود. برخي از اين آثار تا 400 سال پيش نيز وجود داشت. آثار باقي مانده طلا در كتيبه ها در نوشته هاي يكي از سياحان نيز ذكر شده است. در ديوار جنوبي صفه، چهار كتيبه به خط ميخي (پارسي باستان) حك شده است. داريوش اول، كارها و هدف هايش را در اين كتيبه ها شرح داده است:
كتيبه اول (به زبان پارسي باستان) است و كتيبه ديگر ايلامي كه در آن داريوش انگيزه ساخت تخت جمشيد (پارسه) را در اين كتيبه بدين صورت مشخص كرده است: «من داريوش شاه هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهاي بسيار، پسر و شتاسپه، يك هخامنشي. چنان كه بر بالاي اينجا، اين دژ ساخته آمد، پيش از آن در اينجا دژي ساخته نشده بود، به خواست اهورامزدا اين ارگ را من ساختم. اهورا مزدا و ديگر ايزدان را خواست كه اين ارگ ساخته شود. پس من آنان را ساختم و من آن را ايمن و زيبا و به اندازه ساختم چنانكه مي خواستم و گويد داريوش شاه: چنان باد كه اهورامزدا يا ديگر ايزدان مرا بپايند و نيز اين ارگ را، و گذشته از اين، هر آنچه در اينجا بر پاي كرده شد، مباد آن كه به چنگ بدخواه و بدانديش بيفتد.
پیام برای این مطلب مسدود شده.