دوران دیروز-خاطراتی پراکنده از روزنامههای اصلاحطلب-۱۳
نیک آهنگ کوثر
انتخابات شوراها
در زمستان ۷۷، به حکم دادگاه، دو هفته تعطیل شدیم، و در طول این مدت قطع روزنامه از اندازه کوچک خود به قطع مترویی تغییر کرد. طراحی روزنامه را هم به حرفهایها سپردند… البته قطع قدیمی چیز دیگری بود!
فائزه زحمت زیادی برای فعال شدن روزنامه در انتخابات شوراها کشید. از همان اول راهاندازی روزنامه برای این مساله برنامه داشت و برایم جالب بود که چقدر دنبال پیش رفتن این طرح است. سرویسهای مختلف از جمله اجتماعی در این برنامه فعالانه عمل کردند که شاید فرناز قاضیزاده بتواند چیزهایی را که فراموش کردهام برایم بازگوید.
روزنامه زن با آنکه متعلق به دختر هاشمی بود، نسبت زیادی با خاندان رفسنجانی نداشت! می دانستیم که “بابا”بدش نمی آید کاسه کوزه روزنامه به هم بخورد…
در آن روزها، با چند نفر از بچههای روزنامهنگار دفتری داشتیم و دستکی، پروژهای هم در ماجرای افتتاح مترو دستمان بود، هم نمایشگاه کاریکاتور مترو را باید علم میکردیم و هم کاتالوگش را تهیه. هر هفته با محسن هاشمی جلسه داشتیم، و در یکی از این جلسات دیدم که محسن هاشمی چقدر از دست فائزه عصبانی است! یک بار داد زد که همین شماها فائزه رو دارین به ناکجا آباد میبرین…
روزی از روزها دوستی از جماعت جهاد که حق بزرگی گردنم دارد از من خواست که با او به دیدن فروزش بروم. ظاهرا فروزش نامزد کارگزاران و راستهاست! مشارکت هم حاضر نشده او را در فهرست بگذارد. نظرسنجیها هم نشان میدهد که اصلا شانسی ندارد…
شیطنتم گل کرد! گفتم اگربگذارد تبلیغات کاریکاتوری برایش بکنم، کارش درست خواهد شد! رفتیم دفتر ستاد در خیابان عباس آباد. جایتان خالی، انگار وزارت جهاد را آورده بودند آنجا. باید دم در کفشها را می کندی و یا الله گویان وارد می شدی. فروزش تا مرا دید گل از گلش شکفت…(خیلی خوشگل بود، بر باد هم می نشست!) باکمال پررویی گفتم که شعارهای انتخاباتیاش به درد نمی خورد. آخر مردم تهران اگر میخواستند به ولایتپذیری رای بدهند که ناطق الان رییس جمهوری بود! یا تعهد و اسلامی بودن و این چیزها که در سال ۷۷ بعد از قتلها به دست جماعت سو استفاده کننده از این عناوین دینی که کاری را درست نمی کند…باید قیافه های مشاورانش را میدیدید…کاردشان میزدی خونشان در نمیآمد. گفت پیشنهادت چیست؟ گفتم باید مردم را بخندانید!
دو روز بعد با کلی طرح به سراغش رفتم. برایش کاراکتری درست کرده بودم:خروس! فروزش…خروسش…البته صدایش را در نیاوردم که خروس چقدر به قیافه اش میآمد!
گفتم میتوانم این تبلیغات را در روزنامه زن چاپ کنم! اولی اش این بود که خروسی شانههایش را بالا انداخته و میگوید: دوران فروزش مرغ راحت گیر می آمد! دیگری آن بود که خروس شهوتی رای فروزش دستش است و دارد میدود و میگوید: مرغ آن گرفت جان برادر که رای داد!
چند تای دیگر را هم کشیدم که الآن یادم نیست…فروزش دل را به دریا زد و شعارهای تبیغاتی جماعت حزباللهی را کنار زد و چند تا از شعارهایی که برایش انتخاب کرده بودم را برگزید…یکی از بچههای جهاد گفت که در نظرسنجیها فروزش جایی بین نفر ۲۱ تا ۳۰ را دارد. از طرف دیگر، غرضی که دیگر کارگزارانی نامزد انتخابات بود که اسمش را در لیست مشارکت نگذاشته بودند، موقعیت بهتری داشت و میگفتند نفر ۱۱ تهران می شود.
در روزنامه زن برای فروزش تبلیغات خوبی شد. فرناز قاضیزاده با او مصاحبه کرد و خلاصه “خروس” از روزنامه “مرغ”ها به خوبی بهرهبرداری کرد!
خیلی از روزنامهها زیر بار چاپ کاریکاتورهای “خروسش” نرفتند، ولی اولی(دوران فروزش مرغ راحت پیدا میشد) به صورت تراکت چاپ شد، ما هم در روزنامه زن سه کاریکاتور را برای فروزش چاپ کردیم. عکس انتخاباتیاش را خودم انتخاب کردم و بعد از روتوش! برای چاپ به همشهری فرستادم…جگری شده بود!
کاریکاتور “خروس” میان بچههای جهاد به صورت بریده روزنامه و فتوکپی و تراکت پخش شد، جماعت کلی خندیده بودند، چیزی که در دوران وزارت آدم یبسی مثل سعیدیکیا بسیار نایاب شده بود.
کاریکاتور چهارم را میخواستیم چاپ کنیم که از دفتر فروزش به من زنگ زدند که از مقامات بالاتر دستور رسیده چاپ کاریکاتورهای”سکسی” متوقف شود! میگفتند حجتالاسلام حیدرزاده نماینده رهبر در وزارت جهاد که با فروزش هم خوب نبود، کاریکاتورها را به بیت برده و کلی ماجرا درست کرده-گردن گوینده- من هم دیگر به جلسه ستاد نرفتم…تجربه: لطفا کار مجانی نکنید، چون قدر کارتان را نخواهند دانست!
انتخابات برگزار و فروزش نفر دوازدهم شد. غرضی چهاردهم. و عنوان کاریکاتورهای “سکسی-سیاسی” هم بر روی آن کاریکاتورها ماند…
ادامه دارد
پیام برای این مطلب مسدود شده.