چرا حجاریان ترور شد؟
دوشنبه 17 فوریه 2000 ـ ساعت 10 صبح ـ بوستون
خبرنگار واشنگتن پست طی تماسی تلفنی با منزل اینجانب در کمبریج ماساچوست خبر از ارسال پیام مهمی در آینده نزدیک توسط یکی از عالی رتبگان آمریکا برای مقامات ایران به اینجانب داد. یک ماه وقت لازم بود تا در جلسه سالیانه شورای آمریکائیان و ایرانیان (AIC) در ” آمنی شرهام هتل ” واشنگتن مشخص شود این مقام عالی رتبه کسی نیست جز مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت ایالات متحده و پیام مزبور نیز اشاره به متن سخنرانی آشتی جویانه وی با دولتمردان ایران داشت که طی آن ضمن اعتراف به دست داشتن دولت وقت آمریکا در کودتای 28 مرداد سال 1332 علیه دکتر محمد مصدق از ملت ایران به همین بابت دلجوئی کرد.
این نخستین بار بود که یکی از بلند پایگان دولت آمریکا رسماً تقبل مسئولیت در کودتای 28 مرداد را به عهده می گرفت.
این نکته از آنجا حائز اهمیت است که در جریان مذاکرات ایران با آمریکا در الجزایر طی سال 1381 که بمنظور آزاد سازی گروگانهای آمریکائی در تهران صورت می گرفت، نمایندگان آمریکا به هیچ وجه تن به امضای آن بند از قرار داد الجزایر ندادند که دولت آمریکا را متعهد می کرد تا از دخالت در امور ایران بپرهیزد.
ادله ایشان در استنکاف از امضای این بند آن بود که امضای این بند به معنای پذیرش رسمی دولت آمریکا در دخالت داشتن در امور ایران در سالهای قبل بوده که آمریکا مدعی عدم چنین دخالتی بود و اکنون با سخنرانی آلبرایت وی صریحا بر این نکته صحه می گذاشت.
اما نکته مهم تر از سخنرانی آلبرایت روندی بود که بیش از یک ماه پیش از این و در پشت پرده برای برگزاری این نشست در جریان بود.
برنامه این نشست از 7 هفته قبل هماهنگ شده بود و مطابق آن قرار بود بعد از سخنرانی آلبرایت، در پانل بعدازظهر آقای هادی نژادحسینیان به نمایندگی از جانب جمهوری اسلامی ایران به استقبال گشاده روئی آمریکائیان رفته و پاسخ مناسب را به ایشان بدهد.
این نکته از آنجهت حائز اهمیت است که متن سخنرانی خانم آلبرایت از یک ماه قبل میان دو کشور ایران و آمریکا رد و بدل شده بود و بر روی بند بند آن تشریک مساعی و تفاهمات لازم صورت گرفته بود. [?] به همین دلیل هم نماینده ایران برای نخستین بار از مرکز مجوز لازم را داشت تا در اجلاس مزبور حضور به هم رسانده و مواضع مطلوب ایران را اتخاذ نماید.
اما یک نکته مبهم در این میان وجود داشت و آن اینکه علی رغم استقبال ایران و حضور هادی نژادحسینیان در اجلاس واشنگتن که بمعنای تائید حضور وی توسط رهبری جمهوری اسلامی با عطف توجه به محتوای آشتی جویانه سخنان آلبرایت بود، اما بلافاصله در فردای این اجلاس آیت الله خامنه ای طی سخنرانی خود در اصفهان بشدت به آمریکا تاخته و سخنان آلبرایت را بدون اهمیت عنوان کرد.
طبعاً از آنجا که متن سخنرانی آلبرایت پیشتر به رؤیت مقامات ایران رسانده شده بود این بی معنی بود که آیت الله خامنه ای از سوئی مجوز شرکت نژادحسینیان در اجلاس واشنگتن را بدهد و از سوئی دیگر بلافاصله بعد از اظهارات آشتی جویانه وزیر خارجه آمریکا با بیاناتی تند و پرخاشگرانه به آلبرایت پاسخ دهد!
پاسخ به این ابهام را باید در پاراگراف بیستم از نطق مکتوب آلبرایت یافت، آنجا که بعد از استقبال از روند دمکراسی موجود در ایران ضمن اشاره ای گذرا به قتلهای زنجیره ای پائیز 1377 با تاکید بر ترور حجاریان انگشت اتهام خود را سیاستمدارانه متوجه رهبری جمهوری اسلامی ایران می کند و می گوید:
” همین هفته گذشته یک روزنامه نگار برجسته (سعید حجاریان) که مشاور آقای خاتمی است در جریان یک ترور بشدت مجروح شد. جریانات متعددی در ایران همانند هر جامعه متنوع در حال حرکت هستند، بعضی از این جریانات کشور را رو به جلو و بقیه از این حرکت جلوگیری می کنند.علی رغم روند دموکراسی، کنترل ارتش، قوه قضائیه، دادگاه ها و پلیس در دست افراد غیر منتخب باقی مانده و در اصول سیاست خارجی که در مورد آن بیشترین نگرانی را داریم بهبودی حاصل نشده است ”
Moreover, in the fall of 1998, several prominent writers and publishers were murdered, apparently by rogue elements in Iran security forces. And just this past weekend, a prominent editor and advisor to President Khatami (سعید حجاریان) was gravely wounded in an assassination attempt.
As in any diverse society, there are many currents swirling about in Iran. Some are driving the country forward; others are holding it back. Despite the trend towards democracy, control over the military, judiciary, courts and police remains in unelected hands, and the elements of its foreign policy, about which we are most concerned, have not improved. But the momentum in the direction of internal reform, freedom and openness is growing stronger.
این پاراگرافی بود که در تمامی نسخه های سخنرانی آلبرایت که پیش از این در کریدور مشترک دو کشور رد و بدل شده بود وجود نداشت و ظاهراً کمتر از 24 ساعت قبل از اجرای کنفرانس در آخرین لحظه ها و با فشار لابی صهیونیسم، آلبرایت مجبور به اضافه کردن آن در متن نطق خود بدون اطلاع طرفهای ایرانی شده بود. آلبرایت بعدها جزئیات این فشار و اضافه کردن این پاراگراف را در یک گفتگو خصوصی با [?] یکی از اعضای شورای امریکائیان ـ ایرانیان (AIC) فاش ساخت. پاراگرافی که علی رغم خوشبینی تحلیلگران سیاسی مبنی بر آب شدن یخهای موجود میان دو کشور بعد از سخنان آلبرایت، منجر به مواضع سختگیرانه و قابل انتظار آیت الله خامنه ای شد . این در حالیست که بیل کلینتون رئیس جمهور وقت ایالات متحده بعد از اتمام دوره ریاست جمهوریش طی نشستی خصوصی در یک کشتی تفریحی با [?] یکی از اعضاء شورای آمریکائیان ـ ایرانیان (AIC) صریحاً اعلام کرد که ” ما برای بهبود مناسبات با ایران عزمی جدی داشتیم ”
علی القاعده مواضع آلبرایت در اجلاس واشنگتن برای هادی نژاد حسینیان و هیئت ایرانی آنقدر غیرمترقبه و دور از انتظار بود که مجبور شدند در فاصله دو پانل صبح و بعد از ظهر اجلاس واشنگتن عجولانه اقدام به تغییر در متن سخنرانی از پیش تهیه شده نژادحسینیان دهند.
اما چه چیز باعث شد تا چنین حادثه غیر مترقبه ای در این اجلاس اتفاق بیفتد و از آن مهم تر آنکه چرا لابی صهیونیسم که بالاترین نفوذ را در ساختارهای سیاسی آمریکا و خصوصاً در ساختار سیاسی و اداری میزبانان آن اجلاس (شورای آمریکائیان و ایرانیان AIC ) دارد با وجود اطلاع دقیقشان از برگزاری اجلاس واشنگتن و آغوش گشائی که قرار بوده آلبرایت در آن اجلاس برای جمهوری اسلامی کند عملاً اقدامی برای برگزار نشدن اجلاس واشنگتن به عمل نیآورد و تا آخرین لحظه که مجبور شدند آن پاراگراف را به آلبرایت تحمیل نماید، اقدام دیگری از خود به عمل نیآورده بود؟
پاسخ به این پرسش ها را باید در آگاهی لابی صهیونیسم از آن چیزی دانست که نه میزبان و نه میهمانان اجلاس واشنگتن از آن اطلاعی نداشتند! توطئه ای در دست اقدام بود؟!
ترور سه منظوره حجاریان!
چهارشنبه 21 اسفند 80 ـ تهران ، پارک شهر ـ ساعت 8 صبح (شش روز قبل از کنفرانس AIC)
یک هفته پیش از برگزاری اجلاس واشنگتن کیلومترها دورتر و در قلب تهران بزرگ جوانی بسیجی و وابسته به گروه انصارحزب الله بنام سعید عسگر در حالی که در نماز صبح خود از خداوند طلب پذیرش فریضه ای که تا چند ساعت دیگر قرار بود ادا نماید را کرده بود؛ نشسته بر ترک موتورسیکلتی چهارسیلندر به اتفاق دوستانش از محل سکونت خود در شهرری عازم پارک شهر تهران و ساختمان شورای شهر بود.
ظاهراً قرار بود وی با کشتن سعید حجاریان چهره سرشناس جبهه اصلاح طلبان، فردی که از او تحت عنوان مغز استراتژیک اصلاح طلبان نام می بردند انتقام خود را از جنبش اصلاح طلبی ایران بگیرد.
اما روند ماجرا نشان می داد که ترور مزبور در بطن خود آبستن مسائل جدی تری بود.
چند نکته محوری در جریان این ترور وجود داشت:
نخست آنکه خاستگاه ضاربین بار دیگر به نوعی به شهرری و مرکزیت سرحلقه کانون حقانی بازمی گشت!
دوم آنکه بر خلاف انتظار ضاربین کمترین تمایلی جهت اختفای خود در زمان عملیات نداشتند.
انتخاب ساعت ترور که در آغاز ساعت کاری در تهران و در مقابل ساختمان شورای شهر که محلی پر تردد و پر رفت و آمد است نشان از تعمد ضاربین بر دیده و شناخته شدن داشت!
همچنین استفاده از موتورسیکلتی که در تهران جنبه نماد داشته و استفاده از آن صرفاً در انحصار سازمانهای نظامی و انتظامی وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است تعمد ابهام آمیز ضاربین در نشان دادن انگشت اشاره مردم به سپاه پاسداران بعنوان عاملین اصلی ترور حجاریان بود!
تنها نکته ایی که طراحان ترور حجاریان بر روی آن حساب نکرده بودند موفقیت آمیز نبودن این عملیات بود.
طبعاً گلوله ای که توسط سعید عسگر مغز سعید حجاریان را نشانه گرفت بمنظور تنبیه و تنبّه مضروب شلیک نشده و هدفی جز هلاکت وی مطمح نظر ضاربین نبوده است.
اما جان به سلامت بردن حجاریان در این سوء قصد را چه به حساب مشیت الهی و چه به حساب ناشی گری ضارب بگذاریم نتیجه عمل را کاملاً تغییر داد.
ترور حجاریان را در مقام مقایسه می توان با ترور سه منظوره! تیمسار رزم آرا نخست وزیر اسبق در زمان رژیم پهلوی ارزیابی کرد.
در آن ترور هر چند فدائیان اسلام توانستند رزم آرا با استفاده از باز بودن تعمدی! حلقه امنیتی محافظینش مضروب نمایند اما بعدها کاشف به عمل آمد که گلوله تمام کننده از پشت و توسط آجودان شخصی رزم آرا و با دستور بالاتر شلیک شده بود!
اما نتیجه کار هم زمان تامین کننده سه هدف شد:
نخست بدست آمدن توجیه محکم برای هیئت حاکمه جهت سرکوب فدائیان اسلام و دوم حذف یک نخست وزیر مقتدر که با استقلال عمل خود توانسته بود زمینه های دلنگرانی دربار را فراهم آورد و سوم ارسال این پیغام به مسکو که در ایران همه راهها به دربار ختم می شود.
لازم به ذکر است در آن مقطع رزم آرا توانسته بود ارتباطات محکمی با روسها برقرار سازد.
ظاهراً در جریان ترور حجاریان نیز هدف طراحان آن بود که با برخوردار کردن اصلاح طلبان از یک جنازه! افکار عمومی را مستقیماً متوجه سپاه پاسداران و شخص آیت الله خامنه ای بعنوان فرمانده کل قوای نظامی در جموری اسلامی ایران و عاملین اصلی این جنایت کرده و در این صورت وقوع هر حادثه غیر مترقبه و اجتناب ناپذیری در مراسم تشییع جنازه حجاریان را با دمیدن به خشم عمومی از خامنه ای و سپاه تحت امر وی فراهم آورند و از سوی دیگر جنبش اصلاح طلبی را با حذف حجاریان محروم از مغز استراتژیک نمایند.
ظاهراً در زمان تصدی مسئولیت عبدالله نوری در وزارت کشور مشابه همین سناریو در قائله ضرب و شتم وی در مراسم نماز جمعه تهران طراحی شده بود و در جریان درگیری کوی دانشگاه نیز مصطفی تاجزاده کاندیدی دیگر برای کشته شدن در این مسیر بوده است. چنانچه امیرفرشاد ابراهیمی عنصر جدا شده از گروه انصارحزب الله در اعترافات خود صریحا اظهار داشت:
” … می خواستیم اصلاح طلبان و رفرمیست ها را وارد فاز جدید ناامنی در جامعه کنیم و به آنها بفهمانیم که دولت قدرت تامین امنیت ندارد. آقای الله کرم یکبار گفت: ما ناامنی ایجاد می کنیم و بنیادهای مختلف که تابع دولت نیستند مثل بنیاد جانبازان و ١٥خرداد بحران اقتصادی در جامعه بوجود آوردند تا القا شود که دولت توانایی حل بحران اقتصادی را هم ندارد … در یکی از جلسات که در موسسه (راه حق) رفتیم آقای مصباح (یزدی) سخنرانی می کرد. جلسه تمام شده بود، بچه ها سوار ماشین شده بودند. یک سری بولتن بود راجع به عملکرد آقای عبدالله نوری به آقای مصباح نشان دادیم. ایشان داشت می خواند که به حسین الله کرم گفت: بالاخره یک نفر مرد از بین شما پیدا می شه جلو اینرا بگیرد؟ … یک شب، پنج شنبه بود، حدود ساعت ٣٠/١-٢ الله کرم زنگ زد گفت: فلانی آب دستت است بگذار بیا خانه ما. رفتیم. گفت: کار مشهد را اینجا باید تمام کنید. من به فرج هم گفته ام و فرج قرار است با (مکافات) عبدالله نوری را انشاالله بزند. مکافات، اسم چاقوی بلندی بود که فرج همیشه همراه خودش داشت. حقیقاً یک مقدار ترسیدم. چون حالا دیگر صحبت قتل در میان بود و ما می خواستیم عبدالله نوری را بکشیم! ”
ابراهیمی در بخش دیگری از اعترافاتش در خصوص درگیری کوی دانشگاه می گوید:
” … به هرجهت از جبهه دوم خرداد کسانی می آیند داخل کوی سخنرانی کنند. مثلا می گفتند آقای تاج زاده، خانم هاشمی و نمایندگان مجلس می آیند و تحلیل الله کرم این بود که تاج زاده را در کوی با تیر بزنند و کشته شود. دانشجوها کشته شوند و اینها شب هفت می گیرند ما یک بحران ایجاد کنیم، چهلم می گیرند، دوباره حرکت ایجاد کنیم ”
در جریان ترور حجاریان هم برآورد طراحان ترور آن بود که با هدایت افکار عمومی به دست داشتن سپاه پاسداران تحت امر آیت الله خامنه ای در این سوء قصد می توانند زمینه یک آشوب اجتماعی بر علیه سپاه و شخص خامنه ای را فراهم آورند و در چنین حالتی به راحتی می شد هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را مجاب به کشاندن نیروهای سپاه به سطح شهر بمنظور تامین امنیت عمومی کرد و به این ترتیب موفق می شوند با نظامی کردن فضای سیاسی ایران ضمن برخورد با عوامل ناآرامی و آشوب با اتخاذ طبیعی سیاستهای انقباظی در چنین شرایطی توجیهی منطقی برای جمع کردن بساط اصلاح طلبی را در ایران فراهم ساخت.
طبعاً در چنین حالتی دیگر برای باند حقانی ـ تل آویو جای دلنگرانی از ناحیه اقدامات پشت پرده و در حال وقوع دولتهای ایران و آمریکا برای تنش زدائی از مناسبات سیاسی شان وجود نداشت.
بر این اساس کانون توطئه چنین می پنداشت که به فرض توفیقات دو طرف در تهران و واشنگتن جهت آب کردن یخ های سیاسی موجود میان دو کشور این سوء قصد می تواند دو طرف را در آستانه برگزاری اجلاس واشنگتن آچمز کرده و با بسیج افکار عمومی آمریکا دولت این کشور را در معذور سیاسی جهت نزدیک شدن به کشوری که در آن مشاور رئیس جمهور اصلاح طلبش ترور می شود و محافظه کاران خشونت طلب در آن برخوردار از قدرت برتر می باشند، قرار دهند! لذا واشنگتن نخستین پیغامی که از این ترور و تبعات ناشی از آن می گرفت آن بود که در صورت عدم موافقت جناح اقتدارطلب ایران جائی برای مغازله کاخ سفید با جناح اصلاح طلب ایران وجود ندارد.
تبعات ناموفق ماندن ترور حجاریان را به نوعی می توان با ترور مهاتما گاندی در هند مقایسه کرد!
در جریان ترور گاندی همراهان ضارب در یک هماهنگی حساب شده پس از مضروب شدن گاندی به اتفاق انگشت اشاره خود را متوجه ضارب کردند تا با استفاده از خشم عمومی مردم و علاقه شدیدشان به مهاتما بتوانند ضارب را در همان محل حادثه سر به نیست کرده و برای دیگر طراحان ترور اختفای اطلاعاتی به وجود آورند.
اما نکته جالب قضیه آنجا بود که علی رغم توفیق ضارب در کشتن گاندی حجم تراژدی برای حضار آنقدر بالا بود که بجای انتقام جوئی از ضارب همه مردم هندوستان در یک وفاق جمعی دست به دعا و نیایش برای جان به سلامت بردن رهبرشان برداشتند و عملاً این سوء قصد مبدل به عاملی قوی برای اتحاد بیشتر مردم هندوستان شد
در جریان ترور حجاریان نیز هر چند طراحان حادثه کوشیدند با تشبث به همه ترفندهای موجود انگشت اشاره خود را متوجه سپاه پاسداران بعنوان عاملین سوء قصد به حجاریان جهت انتقام گیری افکار عمومی نمایند اما طرفه آنکه همچون ترور گاندی مردم بجای انتقام گیری از ضاربین، گروه گروه در پشت درهای بیمارستان سینای تهران جمع شده و متفقاً دست به دعا جهت بازگشت سلامت مغز اصلاحات برداشتند. این امر همراه با اظهار نظر پزشکان که 5 روز بعد از این حادثه در باره احتمال زنده ماندن حجاریان نظر مثبت دادند، سوء قصد مزبور را مبدل به یک وفاق شورانگیز و ملی در سرتاسر کشور کرد.
از همینجا بود که کانون توطئه که نقشه خود را در کشتن حجاریان و میلیتاریزه کردن فضای ایران شکست خورده می دید سراسیمه دست به کار شد و شاخه تل آویو را که تاکنون بدون کوچکترین نگرانی در انتظار به ثمر رسیدن ترور حجاریان توسط عاملین داخلی خود در ایران بود، وادار کرد تا بمنظور کارشکنی در اجلاس واشنگتن از طریق فشار سنگین لابی خود در آخرین لحظه و بدون اطلاع طرفهای ایرانی آلبرایت را متقاعد به اضافه کردن پاراگراف مزبور در نطق خود نمایند.
سیاست نعل وارونه
” میر فطروس ” روزنامه نگار مقیم انگلستان یکسال بعد از ترور سعید حجاریان طی مقاله ای که در شماره 698 هفته نامه نیمروز چاپ لندن تحت عنوان ” چه کسی فرمان شلیک به حجاریان را صادر کرد ” اطلاعاتی را برای نخستین بار از ماجرای ترور حجاریان بروز داد که با توجه به نبود وی در ایران و نامحرم بودنش در کانون تعاملات سیاسی جناح های داخلی کشور، بشدت شیوه اطلاع گیری دقیق و بعضاً صحیح وی از مسائل پشت پرده ایران را مشکوک جلوه می داد.
حجم و کیفیت بالای اطلاعات عرضه شده وی در مقالات چاپ شده اش در نیمروز تنها می توانست مبین تغذیه خبری وی از کانالهای اطلاعاتی مرتبط با موساد باشد که بصورتی جهت دار و هدایت شده آن بخش از اطلاعاتی را در معرض رؤیت افکار عمومی قرار داده و می دهد که با آنها بتوان افکار عمومی را بنفع حلقه توطئه حقانی ـ تل آویو مشوه نماید.
وی در مقاله فوق الذکر با ذکر جزئیاتی دقیق و مفصل از حادثه ترور حجاریان بدون کمترین شائبه ای اقدام به معرفی مدیریت پشت پرده این ترور کرده و اظهار داشته:
” فرمان شلیک را پدرخوانده صادر و ری شهری هم مثل همیشه به چغانه ای دستور هاشمی رفسنجانی را به اوباش شهرری منتقل کرده بود ”
سه ماه بعد از چاپ این مقاله، همین نویسنده در مقاله دیگری تحت عنوان ” عمامه ها را بردارید؛ محمدرضا در راه است! ” در شماره 712 هفته نامه نیمروز ضمن یک ارزیابی گسترده از مسائل رویداده طی 5 سال روی کار آمدن خاتمی در انتها می گوید:
” جبهه حجاریان برای انتخابات ریاست جمهوری در آینده کت و شلواری ها را به میدان می فرستد که مسلما محمد رضا خاتمی یکی از آنان خواهد بود و طرف مقابل به پیشنهاد رفسنجانی عبدالله نوری را تا به این ترتیب روحانیت در امور سیاسی باقی بماند و در صورت موفقیت جبهه حجاریان برای به حاشیه راندن روحانیت با توجه به چراغ سبز هایی که اتحادیه اروپاو آمریکا برای حمایت از اصلاح طلبان از خود نشان داده اند دیگر فرصتی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند ”
جالب آنکه بلافاصله بعد از چاپ این مقاله در لندن ، سایت دریچه که گفته می شود متعلق به عوامل اخراجی وزارت اطلاعات در جریان پاکسازی این وزارتخانه بعد از رسوائی قتلهای زنجیره ای است با استناد به همین مقاله در خبرنامه مورخ دهم آذر 1381 با استناد به همان بخش از مقاله مزبور می گوید:
” نشریه نیمروز که از خطوط سلطنت طلب همسو با سیاستهای ایالات متحده دفاع می کند در مقاله ای به قلم میر فطروس حمایت ضمنی از خط مشی حجاریان کرده است ” !
دریچه در ادامه مطلب خود آورده:
” اگر سطح تحلیل مخالفان جمهوری اسلامی در همین حد باشد گمان می رود جمهوری اسلامی همان گونه که مایل است به قیام امام زمان (عج) خواهد پیوست. حمایت مشتاقانه سلطنت طلب ها از یک عنصر امنیتی سابق جمهوری اسلامی یا دلیل هوشمندی نظام اسلامی در آلتر ناتیو سازی از میان خودی ها است یا نشانه فقدان هر گونه آلتر ناتیو و فقر سیاسی اپوزیسیون. بعضی از اخبار و شایعات پیرامون سفر حجاریان به آمریکا تحت پوشش معالجه عوارض ناشی از ترور حاکی از تماس هایی با مقامات آمریکایی بود اکنون با حمایت سلطنت طلب ها و احتمال هدایت سلطنت طلب ها زیر پرچم حجاریان از سوی آمریکا این شایعات قوت می یابد ”
صرف نظر از جدال زرگری مستتر در هر دو مقاله نیمروز و دریچه ظاهراً هر دو شاخه داخلی و خارجی کانون توطئه حقانی ـ تل آویو می کوشند اذهان عمومی را نسبت به اصلاح طلبان داخلی سم پاشی کرده و ایشان را منتسب به آمریکا معرفی نمایند.
همچنانکه ضمن نعل وارونه زدن و به حاشیه راند نقش حجت الاسلام ری شهری، متقابلاً هاشمی رفسنجانی را آمر در ترور حجاریان معرفی نمایند!
به گفته یک منبع آگاه، انتصاب حجت الاسلام دری نجف آبادی وزیر وقت اطلاعات در زمان قتل های زنجیره ای پائیز 1377 به سمت امامت جمعه شهرری واکنش آیت الله خامنه ای در مقابل تحرکات حلقه حقانی بعد از ترور حجاریان بود تا بدینوسیله ضمن آنکه وقوف خود از تحرکات مافیائی ایشان در شهرری را به زبان ایهام اعلام نماید متقابلاً با تعبیه یکی از محارم خود در مرکز تجمع و ستاد عملیاتی حلقه حقانی این جناح را از یک تریبون موثر محروم نگاه دارد. همچنانکه با این انتصاب معنا دار در شهرری ضمن اعلام برائت دری نجف آبادی از پرونده قتل های زنجیره ای غیر مستقیم انگشت اشاره خود را متوجه آن کسانی کند که خاستگاهشان(شهرری) با نام فامیلشان(ری شهری) همسوئی دارد!
هدف محوری حقانی در جنگ قدرت
یک نکته برجسته در کلیه تحرکات حلقه حقانی ـ تل آویو طی یک دهه گذشته و خصوصاً بعد از روی کار آمدن رئیس جمهور خاتمی اصرار ایشان در تحفظ چهره ای خشن، متصلب و دیکتاتور از شخص آیت الله خامنه ای است.
این در حالیست که این حلقه کمترین انتقادی را از جایگاه ولایت فقیه را برنتافته و به شدیدترین شکل ممکن با منتقدین جایگاه ولایت فقیه و شان ولی فقیه برخورد کرده و می کنند. سه نمونه برجسته از چنین رویکردی نوع مواجهه ایشان با نامه های تند و انتقادی آقایان محسن سازگارا(دو نامه طی سال 1379 و 1381) و قاسم شعله سعدی (نامه مورخ 16/آذر/81) و نامه سرگشاده دفتر تحکیم وحدت به هشتمین اجلاسیه مجلس خبرگان (16/شهریور/81) که در تمامی این نامه نگاریها نگارش گران با تند ترین واژه ها شدیدترین انتقادها را متوجه کیفیت رهبری آیت الله خامنه ای کرده اند اما در کمال تعجب مشاهده شد قوه قضائیه ایران که در انحصار مسلط حلقه حقانی است و پیش از این کمترین انتقاد از جایگاه ولایت فقیه را با خشن ترین نوع برخوردها جواب داده و می دهد در این سه مورد مشخص از اتخاذ سیاست سکوت و انفعال استفاده کرد!
رمز این سکوت و انفعال در آنست که این حلقه در تحلیل نهائی خیز و تلاش اصلی خود برای تصاحب قدرت را برای کسب کرسی ولایت فقیه ذخیره کرده! از همین رو بالشخصه از انتقاداتی که متوجه شخص خامنه ای شده و در مجموع منجر به تضعیف شاکله فقهی و توانائی های مدیریتی و رهبری مشارالیه گردد استقبال می نماید و در بلند مدت این روند را جاده صافکن تلاش خود برای خلع ید رهبری فعلی و جایگزینی گزینه مورد وثوق خود در مسند ولایت فقیه می دانند.
همچنانکه تا پیش از تصاحب این کرسی توسط چهره های خودی شان، ترسیم و تحفظ شمائی خشن و نامتعارف از رهبری فعلی جمهوری اسلامی تامین کننده اهداف منطقه ای شاخه خارجی حلقه حقانی در پشت مرزهای تل آویو خواهد بود که می توانند با توسل به این شما جمهوری اسلامی را به عنوان کانون متمرد و ناسازگار با نظام بین الملل معرفی کرده و برای خود حاشیه امنیتی مناسبی جهت تداوم بزه کاریهای سیاسی خود از طریق تمرکز توجه و افکار بین المللی بر روی ایران تامین نمایند.
طبعاً اگر زیرکی هاشمی رفسنجانی و مرحوم حاج احمد خمینی در اجلاسیه مجلس خبرگان جهت انتخاب رهبر بعد از فوت آیت الله خمینی نبود که توانستند با لابی گری خود بنفع خامنه ای جبهه حقانی را محروم از اشغال این کرسی توسط منتخب خود نمایند، اکنون حلقه حقانی که کمترین انتقاد از جایگاه ولایت فقیه را با خشن ترین شکل ممکن جواب داده و می دهد در مقابل با انتقادات صلاحیت شکنانه از رهبر فعلی ایران اینچنین بی تفاوت نمی ماند!
زیرکی که بعداً در جریان کشف باند سعید امامی منتسب به حلقه حقانی در جریان قتلهای زنجیره ای خبر از زیر آب کردن سر مرحوم حاج احمد خمینی به دلیل همین خاصه خرجی به نفع آیت الله خامنه ای و اعتذار بعدی ایشان از آیت الله منتظری می داد!
اما ظاهراً هاشمی زیرک تر از مرحوم حاج احمد بود و بلافاصله بعد از تصدی مسئولیتش در کاخ ریاست جمهوری با تفویض پست وزارت اطلاعات به علی فلاحیان و باز گذاشتن دست وی در جمیع فعالیتهای وزارت برای خود حاشیه امنیتی خرید.
ریشه کم التفاتی حقانی چی ها به رهبر فعلی ایران نیز تا حدود زیادی بازگشت به این موضوع دارد که ایشان مشارالیه را با توجه به مواضع زمان ریاست جمهوریش که منبعث از اسلام نو اندیش الهام گرفته از تفکرات دکتر شریعتی بود صاحب صلاحیت برای احراز جایگاه رهبری ندانسته خصوصاً آنکه وی در دوران ریاست جمهوریش چندین بار و به صراحت به دفاع از دیدگاههای مرحوم شریعتی پرداخت و به همین سبب در آن دوران خطبه های نماز جمعه ای که توسط وی ادا می شد از پر استقبال ترین خطبه ها نزد جوانان دهه 1360 بود.
نوع برخورد اخیر آیت الله خامنه ای با سخنرانی دکتر هاشم آقاجری که نیشتری مجدد به اندیشه های تحجرگرایانه مخالفین دکتر شریعتی بود ، نزدیکترین نمونه از ناخرسندی حلقه حقانی از مواضع رهبر فعلی ایران است.
اینکه پیاده نظام حلقه حقانی با دامن زدن به شهرآشوبی در قبال سخنرانی دکتر آقاجری کار را تا جائی پیش بردند که آقاجری را با سلمان رشدی مقایسه کرده اما علی رغم آن آیت الله خامنه ای نفیاً یا اثباتاً کمترین موضعی در قبال این قائله اتخاذ نکرد مُبین حزم اندیشی از افتادن در دامچاله ای بود که باند حقانی برای وی مهیا کرده بود.
مقایسه آقاجری با سلمان رشدی توسط حلقه حقانی در واقع مقایسه زیرکانه آیت الله خمینی با آیت الله خامنه ای بود با این تفاوت که در جریان قضیه سلمان رشدی این آیت الله خمینی بود که پیش از همه با صدور فتوای ارتداد رشدی، طلایه دار ماجرای رشدی شد و دیگر علما و روحانیون و جناح های سیاسی را بدنبال خود کشاند.
اما اینبار حلقه حقانی جلوتر از رهبری وقت می کوشیدند با مهیا کردن بستر و فشار سیاسی بر جانشین آیت الله خمینی، ضمن وادار کردن ایشان به اتخاذ موضع مخالف علیه دکترآقاجری مجدداً وزانت و مکانت جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی ایران را بنفع منویات سیاسی خود بکار گیرند!
آزادی منتظری، اسب تروای حقانی به اصلاح طلبان!
آیت الله حسینعلی منتظری به دلیل برخورداری از صلاحیتهای فقهی منحصربفردش جهت تصدی مسئولیت رهبری جمهوری اسلامی از ابتدای انتصابش بسمت قائم مقام رهبری در زمان آیت الله خمینی و همچنین بواسطه مواضع آشکار و خصمانه اش با دولت اسرائیل که در این راه یک فرزند خود را نیز بعد از سالها مجاهدت در خط اول مبارزه با صهیونیستها در جنوب لبنان از دست داده، همواره مورد عداوت حلقه حقانی ـ تل آویو بوده است.
این کانون بعد از آنکه موفق شد در جریان سفر مک فارلین به ایران با تشبث به دسایس گوناگون منتظری را از سمت قائم مقامی رهبری معزول کند ضمن آنکه آسوده خاطر از امکان به قدرت رسیدن مشارالیه در ساختار حکومتی ایران شد همواره مساعی خود را صرف در انزوا قرار دادن وی از حاشیه قدرت کرده است. حصر 5 ساله منتظری بعد از سخنرانی 13 رجب سال 1376 اوج توفیقات حلقه حقانی ـ تل آویو بمنظور ایزوله نگاه داشتن منتظری بود.
اما اینکه علی رغم تمایل شدید حلقه حقانی جهت در انزوا نگاه داشتن منتظری ناگهان و علی رغم نظر مساعد شورای عالی امنیت ملی کشور طی دو سال گذشته جهت برداشتن حصر منتظری، ایشان که همواره مخالف برداشتن حصر بودند، به طرفه العینی نظرشان تغییر کرده و از آزادی منتظری استقبال کردند، این امر می تواند مؤید آن باشد که پرده ای دیگر از توطئه های مستمر این کانون فتنه در شرف وقوع است.
خصوصاًٌ آنکه روزنامه کیهان که همواره در صف نخست مخالفت با برداشتن حصر منتظری بود ناگهان موافق این مسئله شد و علی الظاهر دست از مخالفت با این امر برداشت و طی سه یادداشت در ستون اخبار ویژه خود (مورخه های 3 و 6 و 8 بهمن ماه جاری) که معمولاً مکانی جهت تحقیر و متلک گوئی به مخالفان این روزنامه است اما این بار با ادبیاتی قابل قبول و مودبانه خبر از برداشتن حصر منتظری داد و حتی از این امر هم به زبان ایهام استقبال کرد،
این امر می تواند نشانی از سلام لُرگونه ایشان نسبت به این اقدام باشد!
خصوصاً آنکه ” محمدرضا باهنر ” چهره دست راستی معروف نیز در نخستین واکنش از جانب محافظه کاران نسبت به برداشته شدن حصر منتظری روز یکشنبه 19/11/81 در مسجد ” چهار مردان ” قم با بیانی معنا دار می گوید:
” اگر بچه های حزب الله به این آزادی واکنش نشان ندهند شاید کسی به او کاری نداشته باشد ” !
این نکته از آنجهت هشداردهنده است که علی رغم تضییع حق منتظری در تداوم حصر لیکن در تحلیل نهائی از یک جهت حصر برای تامین امنیت جانی منتظری مفید بود. اما اکنون که حصر برداشته شده منتظری می تواند بمثابه طعمه ای قابل دسترس برای آن کسانی باشد که تا پیش از این در جریان حمله به عبدالله نوری و تهاجم به کوی دانشگاه و ترور حجاریان بدنبال دادن یک شهید به جبهه اصلاح طلب بودند تا از قبال تبعات ناشی از آن بهره برداری نظامی و امنیتی به نفع خود نمایند.
این دقیقاً همان هشداری است که پیش از این و چهار روز قبل از وقوع حادثه یازدهم سپتامبر در آمریکا، در مقاله ” صدای پای توطئه ” منتشره در سایت گویا پیش بینی آن شده بود.
با توجه به صراحت لهجه آیت الله منتظری و اصرار ایشان بر ایراد انتقادات تند و گزنده اش نسبت به عملکرد مسئولین نظام جمهوری اسلامی، هیچ استبعادی ندارد تا مجدداً یک سعید عسگر دیگر با استناد به یک سخنرانی و یا اعلام موضع تند مشارالیه احساسات دینی اش جریحه دار شده و بمنظور دفاع از صیانت نظام! فرصتی را که در جریان ترور حجاریان و تهاجم به کوی دانشگاه و حمله به عبدالله نوری از حلقه حقانی ـ تل آویو مضایقه شد، مهیا نماید و به توصیه آیت الله یزدی اقدام به ” کندن سر فتنه ” کند!
این از آنجهت حائز اهمیت است که منتظری در مقام طعمه بمراتب مناسب تر از موارد قبلی خواهد بود. طبعاً هرگونه تعرض به ایشان که دارای پایگاه وسیع مردمی خصوصاً در اصفهان و نجف آباد است امکان بروز یک ناامنی و آشوب گسترده در کشور را بنحو احسن در اختیار پیاده نظام مسلح حلقه حقانی ـ تل آویو قرار خواهد داد.
ناامنی که می تواند کشور را با توجه به تحولات گسترده در منطقه و لشگر کشی عظیم نظامی آمریکا در خلیج فارس بصورتی اجتناب ناپذیر وارد گفتمان امنیت کرده و قهراً بساط اصلاح طلبی را به اتاق سکوت و بایگانی راکد پرتاب نماید.
پیچک انحراف
سقیفه بنی ساعده در ترمینولوژی شیعه برخوردار از باری منفی است و شیعیان از این نشست بمثابه اجلاسی توطئه گرانه جهت تضییع حق قانونی علی ابن ابی طالب برای جانشینی پیغمبر اسلام استنباط می کنند. هر چند امام نخست شیعیان 25 سال بعد از محروم ماندنش از کرسی امامت جامعه اسلامی موفق به جلوس بر این مسند شد اما این زمامداری نیز عمر کوتاهی داشت و بعد از 5 سال شیعیان بدنبال ترور علی ابن ابی طالب محروم از تداوم امامت جامعه مسلمین در خاندان پیغمبر اسلام شدند.
قیام حسین ابن علی در صحرای کربلا و شهادت تراژیک وی و حلقه ای کوچک از مدافعانش نخستین مبارزه جمعی شیعیان برای بازگرداندن کرسی امامت جامعه مسلمین به خاندان پیغمبر بود و بعد از این حادثه بود که شیعه به نبردی طولانی برای اعاده حق غصب شده خود دست زد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 را می توان فرجام نهائی نبرد جامعه شیعیان جهت استقرار حکومتی منطبق بر آموزه های فقهی و عقیدتی ایشان تلقی کرد که بعد از قریب به 1400 سال موفق به ایجاد حکومتی با اندیکاتورهای مورد وثوق شیعیان در جهان اسلام شد.
آیت الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی خواسته یا ناخواسته توفیق آنرا پیدا کرد که در سیر آغاز و انجام و فرجام انقلاب اسلامی با بنیانگذاری جمهوری اسلامی منحصر بفرد شیعیان در ایران بمثابه پیغمبر اسلام حکومتی منطبق با آموزه های اسلامی انقلابی و سلطه ستیز را در جهان معاصر ایجاد نماید.
ذکاوت سیاسی در کنار وجوه و قابلیت های بالای مدیریتی آیت الله ، این تیزبینی و درایت را به وی می داد تا به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب ایران در سالهای پایانی عمر خود هوشمندانه امواج فتنه را پیرامون جمهوری تازه تاسیس خود حس کند و طی پیامی به مردم ایران ایشان را خطاب قرار دهد که:
” فرزندان انقلابی ام من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت می کنم نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد ”
همه وحشت آیت الله از آن بود تا بار دیگر با تکرار سقیفه بنی ساعده ای دیگر حکومت نوپای جامعه شیعیان به انحراف و اضمحلال کشیده شود.
هر چند در زمان حیات آیت الله خمینی مجلس خبرگان کوشید به تأسی از سنت پیغمبر اسلام در غدیر خم با انتصاب آیت الله منتظری به عنوان جانشین آیت الله خمینی ضریب آسیب پذیری حکومت نوپای شیعیان را کاهش دهد اما با جریان حذف اجتناب ناپذیر! منتظری و نفوذ تدریجی و خاموش اصحاب فتنه در بدنه جمهوری اسلامی تازه تاسیس ایران همه وحشت قابل درکی که آیت الله خمینی از افتادن ارکان انقلابش به دست نااهلان و نامحرمان داشت ، لااقل در بخش های قابل اعتنائی از بدنه مدیریتی جمهوری اسلامی ایران به وقوع پیوست!
تابستان سال 1377 عقبه حلقه حقانی در وزارت اطلاعات تحت پوشش حامیان دلسوز و انقلابی جمهوری اسلامی چند ماه پیش از آغاز پروژه قتلهای زنجیره ای اقدام به برگزاری نمایشگاهی در ساختمان مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تهران تحت عنوان ” پیچک انحراف ” کرد که طی آن با جمع آوری گزینشی بریده نشریات اصلاح طلب و چینش جهت دار آنها بر محوری توطئه آمیز می کوشید به بازدید کنندگان از آن نمایشگاه چنین القاء کند که مطبوعات اصلاح طلب و روزنامه نگاران مشغول به کار در آن جملگی جواسیس و ماموران خفیه سرویسهای اطلاعاتی اجنبی بوده که بمانند پیچکی بر بدنه جامعه مطبوعاتی کشور رخنه کرده و در خفا مشغول به انحراف کشاندن انقلاب اسلامی از مسیر تحقق آرمانهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مردم ایرانند.
هر چند در آن تاریخ هم استقبال چندانی از آن نمایشگاه نشد، اما بعد از رسوائی قتلهای زنجیره ای و افشای مشارکت داشتن عوامل منتسب به حلقه حقانی در این قتلها مشخص شد که خاستگاه متعفن پیچک اصلی انحراف همانجائی بود که روح الله خمینی پیش از این هشدارش را داده بود:
” روحانیتی که تا قبل از پیروزی انقلاب قائل به جدائی دین از سیاست بود و اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه می شکست اکنون انقلابی تر از انقلابیون شده اند!
(1- این مقاله نخستین بار روی سایت خبری گویا قرار گرفت 2- توضیحاتی که در میان پرانتز داده شده از پیک نت است و نه نویسنده مقاله 3- عنوان اصلی مقاله “پیشینه رقابت های جاسوسی در ایران معاصر” است و عنوان بالا را پیک انتخاب کرده است)
پیام برای این مطلب مسدود شده.