23.08.2005

داریوش همایون کیست ؟

منبع: من و پالتاک
چند شب پیش در یکی از اتاق های پاتاک بحثی بود بین تعدادی از برو بچه ها بر سر یک سری افرادی که بنا به شرایط خاصی در صحنه سیاست عرض اندام میکنند و شاید بسیاری از در گیر شدگان در بحث بخوبی نمی دانستند که بیوگرافی این آدم ها چیست و اصولا دعوا بر سر کیست . بنابر روال گذشته و با عرض پوزش از آنها که از گزینش های من خونشان بجوش می آید و سیل اتهامات را روانه میکنند ، به معرفی کوتاهی از داریوش همایون می پردازم ، برای آنان که هاج و واج در روم ها ، تکست های سر در هوا میزنند و علت حساسیت ها را بخوبی در نیافته اند .

نیلوفر

داریوش همایون تا سال 32 و پایان “ماموریت تاریخی” حزب سومکا در یاری به کودتای 28 مرداد، سردبیری نشری هفتگی ” سومکا ” را داشته است ، هفت سال پس از پایان جنگ جهانی دوم و سقوط هیتلر ، کماکان این تشکل بر اساس ا لگوی احزاب فاشیستی قبل از جنگ اداره می شد .
خود داریوش همایون در باره این حزب می نویسد :
سازمانی کوچک ولی بسیار پر تحرک و رزمجو بود ، و تقلیدی تمام عیار از حزب نازی آلمان در دوران جمهوری وایمار
داریوش همایون که علاوه بر سردبیری نشریه ، رهبری گروه سیاهپوشان چماق به دست را به عهده داشت در روزنامه سومکا صریح می نویسد :

دمکراتیسم مولود هرج و مرج و موجد هرج و مرج ، به سخت ترین بحران های خود در کشور ما گرفتار شده است…ما همواره پیش بینی کرده ایم که با حکومت های دموکرات و با طرز تفکر لیبرال نمی توان این کشور را اداره کرد … ما همیشه گفته ایم که از دمکراسی به جز هرج ومرج و نفاق ، به جز بی نظمی و بی نقشه گی و به جز اتلاف وقت گرانبهای ملت در این حساس ترین دوران های تاریخ ، هیچ انتظار دیگری نمی توان داشت.

بیژن جزنی که خود شاهد عینی این دوران بود ، در این باره می نویسد: « حزب سومکا اونیفورم سیاه با بازوبند و ساطور دست(می گرفتند) ، به سبک هیتلری های سلام می دادند .
باشگاه (آن)در خیابان خانقاه ری ( بود ) که آن جا را با سنگ سیاه و محافظ به صورت قلعه ای در آورده بودند و حتی در چند مورد کسانی را ربوده و به آن جا بردند و شکنجه کردند .

داریوش همایون در چهاردهمین سال ” پویش نوگرایی ” خود در دوران دولت دکتر مصدق ، سه بار به جرم به آتش کشیدن دفاتر احزاب مترقی و صلح خواه ، از جمله حمله به یک دکان عکاسی در خیابان منوچهری تهران که محل قرار ملاقات روزنامه فروش های مترقی بود دستگیر و زندانی می شود .

سرانجام با پیروزی کودتا ی28 مرداد داریوش همایون به قول خود « به دنبال غنائم » نرفت . و به روزنامه اطلاعات وارد شد و پس از دوسال به سردبیری خارجی اطلاعات ارتقاء یافت .
در 24 مین سال ” پویش نوگرایی” داریوش همایون پس از اتمام بورس خود در آمریکا
با هماهنگی اعلم و هویدا و سرمایه گذاری دولت روزنامه آیندگان را پایه گذاری کرد .
اگر چه 6 سال بعد داریوش همایون ، در مصاحبه خود با فیروز گوران در همان روزنامه از این که سرمایه گذاری سهامداران 6 برابرشده است اظهار رضایت می کند. اما در پیشبرد دو طرح خود و دولت شکست خورد .

نخست: موسس آیندگان اگر چه با پرداخت حقوق زیاد تر از عرف زمان و آزادی عمل امنیتی توانست روزنامه نگاران جوان و بااستعداد را به روز نامه خود جذب کند ،ولی مرید پروری وی در مقابل کار اکادمیک دانشکده علوم ارتباطات وابسته به کیهان وزنی پیدا نکرد ، و روزنامه نگاران جوان آیندگان هم ، خود بال و پر در آوردند و گام به گام از “مکتب ” روزنامه نگاری ظل اللهی ایشان جدا شدند .

دوم : ” راست شرمگین” به قول یکی از همان روزنامه نگاران جوان سابق ! آیندگان ، 14 سال پس از کودتای 28 مرداد برای پیشبرد برنامه هایش نیاز به روزنامه ای داشت که سیاست عریان راست را اعلام و آشکارا ازآن دفاع کند. این فلسفه وجودی تاسیس آیندگان بود .
با همه تلاش روز نامه نگاران حرفه ای که اکثرا به مرور روزنامه نگاران نامداری تبدیل شدند؛ و حمایت مالی و امنیتی رژیم پهلوی ، روزنامه آیندگان نتوانست در مقابل روزنامه کیهان که برخی از نویسندگان چپ ازجمله حیدر مهرگان در آن در چارچوب سانسور موجود، فعالیت می کردند، قد بکشد .
در تاریخ موجودیت روزنامه آیندگان ، بنا به گفته خود موسس آن ، تیراژ آن از سی هزار ،بالاتر نرفت. یعنی به ده در صد کیهان نرسید .
اولین جمله آخرین مقاله مسعود بهنود در باره روزنامه نگاری را وام می گیرم: « معیار کدام است ، معیار بهترین مردم هستند .

در 34 مین سال ” پویش نوگرایی ” موسس روز نامه آیندگان ، سرانجام به رویای نئو فاشیستی برچیدن “هرج مرج دموکراسی ” جامه عمل پوشاند ، و با شرکت در تاسیس حزب رستاخیز ملت ایران ، به عضویت هیئت اجرایی و سپس به قائم مقامی دبیر کل آن نائل گردید …
فراموش نکرده ایم هر کس که این حزب شاه فرموده را نمی خواست ایرانی محسوب نمی شد.ومی بایست پاسپورت خودش را می گرفت و از ایران خارج می شد .

مضمون مقالات داریوش همایون و ترجمه های وی در همه این سالها ، با شدت و ضعفی نه چندان زیاد در چارچوب همان خط فکری راست افراطی همایونی ، توجیه کودتای 28 مرداد ، در حال جنگ بودن همیشگی با جنبش چپ در سطح ملی و بین المللی، دفاع از جمهوریخواهان در امریکا ، محافظه کاران در اروپا ، اسراییل در منطقه و سرانجام برگشت رژیم سلطنتی به ایران خلاصه می شود .
در تاریخ روزنامه نگاری ایران چنان نامهای پر افتخاری وجود دارد که شایسته گرامی داشت هستند که در نهایت با فقر ومحرومیت مادی برای آزادی و استقلال ایران مبارزه کرده و زجر کشیده اند ، در زندانهای دو رژیم ، به صلابه کشیده و شکنجه شده اند و شماری از آنان حتا در راه دفاع از آزادی جان باخته اند ، و جان رستگان ازسرکوب ، اکنون یا به دستور سعید مرتضوی داروغه تهران در زندان ویا در زیر شمشیر داموکلس گزمه های سانسور حکومت هستند. و یا در سراسر جهان آواره می باشند .

تجلیل و تکریم این مجله ( تلاش / توضیح از نیلوفر ) از داریوش همایون بدون بررسی نقاط منفی زندگی روزنامه نگاری حرفه ای و سیاسی ایشان و پژواک آن در عمده ترین نشریات ا لکترونیکی خارج از کشور ، می تواند سیاستمداران سلطنت طلب را ازنگرش نقادانه سیاست های خانواده پهلوی و دربار شاهنشاهی باز دارد و آنان را هرچه بیشتر به خود ارضایی فکری و تاریخی سوق دهد .
بی جهت نیست که داریوش همایون در مصاحبه با این مجله(احتمالا باعلی کشتگر) می گوید : ( لازم بتوضیح است که این آقای علی کشتگر با سردبیر میهن یکی نیستند – نیلوفر )

بی انصافی است اگر خدمتی که سپهبد زاهدی در آن لحظه تاریخی به نگهداری ایران کرد( منظور ایشان رهبری نظامی کودتای 28 مرداد) فراموش کرد .

بعید نیست آقای داریوش همایون در مصاحبه های فردای خود ، خواستار کاشتن مجسمه تیمسار زاهدی در میدان مرکزی همدان و تندیس شعبان جعفری مشهور به بی مخ در میدان فردوسی باشد .
داشتن چنین نظریاتی حق ایشان است و انتقاد ازآن هم، حق ما
تجلیل وگرامی داشت روزنامه نگاران هم ازیک همکار همانطور که در ابتدا هم آمد ، امری ا ست حرفه ای و مربوط به روزنامه نگاران است و بنده که خواننده مقالات همه آنان هستم ، خود را بیش از این صالح به گفتن نمی دانم ، ولی با این که در سراسر زندگیم عضو هیچ تشکل سیاسی نبوده ام ، به عنوان یک شهروند ،به خود اجازه می دهم تعجب و نگرانی خودرا از مبالغه ها و بزرگنمایی های برخی فعالین سیاسی از” داریوش همایون روزنامه نگار” پنهان نکنم …
در پایان باید گفت اگر از داریوش همایون در تاریخ روزنامه نگاری و سیاسی یادی شود ، بی شک مربوط به 44 مین سال “پویش نوگرایی ” ایشان است. وآن هم مربوط به مقاله ای است که با اسم مستعار “احمد رشیدی مطلق” نوشته شد ، وپس از تصویب خود شاه سابق ، دو باره به وی برگشت تا در روزنامه چاپ کند. می گویند برای انتقام گرفتن از روزنامه اطلاعات، که 13 سال قبل او را بیرون کرده بود ، به جای چاپ در آیندگان ، به سردبیر اطلاعات می فرستد، سردبیر به محض وصول ، به وی تلفن کرده و می پرسد: آیا می دانید مضمون مقاله حمله به( آقای) خمینی است؟
بقیه روایت را از زبان خود داریوش همایون بشنوید :
گفتم باشد. دستور رسیده است که چاپ شود .گفت اگر چاپش کنیم در قم می ریزند و دفتر روزنامه را آتش می زنند. گفتم چاره ای نیست و خودتان می دانید دستور از کجاست و کاری نمی شود کرد .گفت چرا ما چاپ کنیم ؟ گفتم فرقی ندارد و یک روز نامه باید چاپ اش کند و(با) اطلاعات از همه روزنامه ها بیشتر در این دوره ها برخورد شده است .یک دو ساعتی بعد،نخست وزیر ،دکتر جمشید آموزگار،تلفن کرد که آقای فرهاد مسعودی صحبتی در باره مقاله ای کرده است ، موضوع چیست؟ گفتم امر کرده اند چاپ شود .و بدنبال تایید نخست وزیر ، روزنامه اطلاعات دو روز بعد مقاله را در یک صفحه داخلی چاپ کرد ،و چنان که آقای شهیدی (سردبیر اطلاعات) پیش بینی کرده بود طلاب قم به دفتر اطلاعات حمله کردند. ولی از آن بد تر شورشی در آن شهر برخاست که بر اثر زیاده روی ماموران انتظامی و به کاربردن سلاح آتشین به جای سلاح های ضد شورش شش تن در آن کشته شدند .

و این گونه آتشی زبانه کشید ، که هنوز شعله های آن فروکش نکرده است … ( سین . ابراهیمی _ گویا )

برخی از نظرات و مصاحبه های داریوش همایون و نقد آن توسط مخالفین را در مطلب بعدی خواهم نوشت…

پیام برای این مطلب مسدود شده.

Free Blog Themes and Blog Templates